مبارزه در راهِ به دست آوردن ِآزادیهای سیاسی- اجتماعی از مبارزات اقتصادی و سایر اشکال مبارزه جدا نیست، بلکه اگر به شکل ریشهای به انواع مشکلات و معضلات جاری در جامعه بیاندیشیم راهحل از بین بردن تمام استثمارها، ستمگریها و بهرهکشیها در فهم علم «اقتصاد سیاسی» یا آنچه مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست آن را «مبارزهی طبقاتی» مینامند نهفته است. مانیفست کمونیست یکی مشهورترین اسناد در میان ادبیات سیاسی جهان است، که کمتر اثری توانسته در انتشار به زبانهای زندهی جهان با این اثر مارکس و انگلس رقابت کند. آنچه این بیانیه را به سندی مهم، تاثیرگذار و تاریخی مبدل میکند، جدا از محتوای رهاییبخشِ آن، افق دیدِ روشن و آیندهنگرانهی کارل مارکس ۲۹ ساله و فردریک انگلس ۲۷ ساله در زمان نگارش این سند مهم در سال ۱۸۴۷ میلادی است. گرچه در ترجمهها و تجدید چاپها به سبب نقدها و بازنگریهایی که بعدها انجام گرفت تغییراتی در این بیانیه به وجود آمده است، اما نگارندگان تصمیم گرفتند از آنجا که این اثر به مثابه سندی تاریخی محسوب میشود، بدون تغییر و دست نخورده باقی بماند.
این بیانیه به سفارش سازمان کمونیست، اتحادیه بین المللی کارگران که طبعا در زمان خود به دلیل شرایط موجود مجمعی مخفی بود نوشته شد. دستنویس مانیفست به لندن فرستاده شد و چند هفته قبل از انقلاب فوریه منتشر شد.مانیفست کمونیست از توسعه ایدههای مشترک مارکس و انگلس ناشی میشود، اما مارکس به تنهایی پیش نویس نهایی را نوشت. مانیفستی که تحلیل اقتصادی آن به شدت تحت تأثیر تجربه عملی سرمایهداری انگلس در کارخانه پنبه خانوادهاش در منچستر انگلیس، در سالهای ۴۴ -۱۸۴۲ بود.
مارکس فیلسوف، اقتصاددان، جامعه شناس و روزنامهنگاری بود که بیشتر عمر خود را در لندن گذراند. انگلس فیلسوف، دانشمند اجتماعی، روزنامهنگار و تاجر آلمانی بود و درست قبل از پیوستن به مارکس در منچستر انگلیس کار میکرد و کتاب «وضعیت طبقه کارگر» را در انگلیس منتشر کرد.
مانیفست از لغو کلیه مالکیت خصوصی و برپایی سیستمی حمایت میکند که در آن کارگران صاحب کلیه ابزارهای تولید، زمین، کارخانهها و ماشینآلات باشند. این کتاب با دو پیشگفتار و یک مقدمه در چهار بخش تدوین شده است: بورژواها و پرولترها-پرولترها و کمونیستها- ادبیات سوسیالیستی و کمونیستی و موضع کمونیستها نسبت به احزاب مختلف اپوزیسیون کنونی.
«مانیفست کمونیست» تاکنون از سوی ناشران و مترجمان مختلف ایرانی به چاپ رسیده است. از جمله از سوی انتشارات «پکن: اداره نشریات زبانهای خارجی (چاپ دوم-۱۳۵۴)، «تهران» با ترجمه فروغ ایمانی (چاپ سوم)، «حزب توده ایران» با ترجمه محمد پورهرمزان (۱۳۵۹)، «مسکو: اداره نشر مطبوعات به زبانهای خارجی» (۱۳۳۰)، تهران: بینا، ترجمه مصطفی مفیدی (۱۳۵۹). جدیدترین چاپ این کتاب از سوی انتشارات «طلایه پرسو» با ترجمه مسعود صابری (چاپ سوم) در سال ۱۳۹۲ روانه بازار شده است.
شبحی بر فراز اروپا
مارکس و انگلس مانیفست را با اشاره به اینکه قدرتهای اروپایی کمونیسم را به عنوان یک تهدید شناسایی کردهاند آغاز میکنند. این رهبران معتقدند که کمونیسم میتواند ساختار قدرت و سیستم اقتصادی موسوم به سرمایهداری را تغییر دهد. از نظر مارکس و انگلس، جنبش کمونیستی با توجه به پتانسیل آن، نیاز به یک مانیفست دارد و متن مورد نظر قصد دارد به همین منظور به رشتهی تحریر درآید. در قسمت اول مانیفست، مارکس و انگلس سیر تحول سرمایهداری و ساختار طبقاتی استثماری ناشی از آن را توضیح میدهند. در حالی که انقلابهای سیاسی سلسله مراتب نابرابر فئودالیسم را برانداختند، در عوض آنها یک سیستم طبقاتی جدید متشکل از بورژوازی (صاحبان ابزار تولید) و پرولتاریا (کارگران مزدی) به وجود آوردند. در اعصار اولیهی تاریخ، تقریبا در همه جا تقسیم بندی صنوف و سلسله مراتب اجتماعی وجود داشت. به طور مثال در روم باستان خواص و سرکردگان قشون را داریم، عوام و بردگان؛ در قرون وسطی اربابان فئودال داریم، تیولها، استادکاران، شاگردان، کارآموزان، و رعایا؛ و تقریبا در همهی این طبقات مجددا به طبقهبندی فرعی برمیخوریم.
جامعهی جدید بورژوایی، که از میان ویرانههای جامعهی فئودالی سر بر کشیده، تضادهای طبقاتی را از بین نبرده است. این جامعه فقط موفق شده است که طبقات جدید، شرایط ستم جدید و اشکال جدید مبارزه را جانشین طبقات و شرایط کهنه کند. بورژوازی با ایجاد و کنترل سیستم سیاسی پس از فئودال به قدرت دولتی رسید. در نتیجه مارکس و انگلس توضیح دادند، دولت منعکس کننده دیدگاهها و منافع جهانی اقلیت ثروتمند و قدرتمند است و نه پرولتاریا، که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند.
در گذشته، طبقات صنعتی برای بقا به حفظ شیوههای تولید قدیمی نیاز داشتند. بورژوازی از این جهت منحصر به فرد است که بدون انقلابی در ابزار تولید نمیتواند به حیات خود ادامه دهد. این به معنای تحول در روابط تولید و همراه با آن ، انواع روابط در جامعه است. بنابراین ، عدم اطمینان و آشفتگیهای منحصر به فرد دوران مدرن ، انسان را مجبور به مواجهه با شرایط واقعی خود در زندگی و روابط واقعی خود با دیگران کرده است.
در مرحله بعد، مارکس و انگلس در مورد واقعیت بیرحمانه و استثماری آنچه که وقتی کارگران مجبور به رقابت با یکدیگر میشوند و نیروی کار خود را به صاحبان سرمایه میفروشند، بحث میکنند. وقتی این اتفاق میافتد، روابط اجتماعی که مردم را به هم پیوند میداد از بین میرود. کارگران قابل مصرف و جایگزینی میشوند، مفهومی که به عنوان «رابطه نقدی» شناخته میشود. بورژوازی ارزش شخص انسان را بدل به ارزش مبادلهای میکند و به جای تمام آزادیهای فسخ ناپذیر و بیشمار «تجارت آزاد» را مینشاند که در واقع استثماری برهنه و بیشرمانه است. مقیاس جهانی اقتصاد سرمایهداری امروز و تمرکز شدید ثروت در بین نخبگان جهانی به ما نشان میدهد مشاهدات قرن نوزدهم مارکس و انگلس دقیق بوده است. در حالی که سرمایه داری یک سیستم اقتصادی گسترده است ، مارکس و انگلس استدلال میکنند که برای شکست طراحی شده است. این به این دلیل است که با تمرکز مالکیت و ثروت، شرایط استثماری کارگران مزدی با گذشت زمان بدتر می شود و بذر شورش را میکارد.
آنچه بورژوازی بیش از هر چیز دیگری تولید میکند، گورکنان خود بورژوازی است، سقوط او و پیروزی پرولتاریا، به یکسان غیر قابل اجتنابند
شاید مهمترین جنبه این نظریه تاریخ آن باشد که آنرا به سندی مهم تبدیل میکند. در نظریه مارکس، تاریخ فقط توسط روابط اقتصادی شکل میگیرد. عناصری مانند دین، فرهنگ، ایدئولوژی، و حتی خود انسان، نقش بسیار کمی دارند. بلکه تاریخ مطابق نیروهای غیرشخصی حرکت میکند و جهت گیری کلی آن اجتناب ناپذیر است.
هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود
در این بخش ، مارکس و انگلس توضیح میدهند که حزب کمونیست برای جامعه چه میخواهد. آنان میگویند منافعی جدا و منفک از کل پرولتریا و تضاد و تقابلی با سایر احزاب طبقهی کارگر ندارند، بلکه همیشه و در همه جا در مبارزات طبقهی کارگر با پرولتاریا مدافع کل جنبش هستند. هدف فوری و فوتی کمونیستها با هدف همهی احزاب پرولتری یکی است: متشکل کردن پرولتاریا در قالب یک طبقه، سرنگون کردن سیادت بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی به دست پرولتاریا. همچنین ویژگی بارز کمونیسم، از بین بردن مالکیت به معنای اعم نیست، بلکه، انهدام مالکیت بورژوازی است. اما مالکیت خصوصی بورژواییِ مدرن خود بر پایه تخاصم طبقاتی ایجاد شده و متکی بر استثمار اکثریت عظیم به دست گروهی اندک است. از این منظر آنچه کمونیستها خواهان آن هستند الغای مالکیت خصوصی است.
بورژوازی که از در خطر افتادن منافع خود نگران است سیاست لغو مالکیت خصوصی توسط کمونیستها را به باد تمسخر و انتقاد میگیرد، بورژوازی میگوید اگر مالکیت خصوصی لغو شد آنگاه کارها متوقف میشود و تنبلی فراگیر بر همه جامعه حاکم خواهد شد؛ در صورتی که این جامعهی بورژواست که تنبل و تنآسا است و در حال ارتزاق از نتیجهی دسترنج طبقهی پرولتاریا است. کمونیسم هیچکس را از قدرت تملک محصولات اجتماع محروم نمیکند؛ بلکه، فقط نمیگذارد که کسی به توسل به چنین مالکتی کار دیگران را تحت انقیاد خود درآورد. همچنین نویسندگان خطاب به معترضان میگویند: شما از قصد ما برای از بین بردن مالکیت خصوصی وحشت دارید. اما در جامعه موجود شما، مالکیت خصوصی برای نه دهم جمعیت از بین رفته است. وجود آن برای افراد معدود فقط به دلیل عدم وجود آن در دست آن نه دهم است. بنابراین ما را سرزنش میکنید و قصد دارید نوعی مالکیت را از بین ببرید، شرط لازم برای وجود آن عدم وجود هیچ دارایی برای اکثریت عظیم جامعه است.
علاوه بر این، کمونیستها سرزنش شده بودند که میخواهند کشورها و ملیتها را از بین ببرند، اما کمونیستها پاسخ دادند کارگران کشور ندارند و ما نمیتوانیم چیزی که ندارند را از آنان پس بگیریم، پرولتاریا خودِ ملی است و البته نه به معنی تعبیری که بورژوازی از این کلمه دارد. لذا چسبیدن به اهمیت و ضرورت مالکیت خصوصی فقط به نفع بورژوازی در یک جامعه سرمایهداری است. مارکس و انگلس ۱۰ هدف حزب کمونیست را اینطور بیان کردند:
- الغای مالکیت ارضی و بهرهگیری از هرگونه اجارهبها برای پیشبرد اهداف عمومی
- مالیات سنگین تصاعدی و یا درجهبندی شده بر درآمد
- الغای هرگونه حق وراثت
- ضبط اموال همهی شورشیان و کسانی که کشور را ترک کردهاند.
- تمرکز اعتبارات در دست دولت، از طریق ایجاد یک بانک ملی یا سرمایهی دولتی با انحصار مطلق
- تمرکز وسایل ارتباطات و حمل و نقل در دست دولت
- گسترش کارخانهها و ابزار دولتیِ تولید. کشت زمینهای بایر و به طور کلی بهبود اراضی طبق نقشهای واحد
- کار به عنوان یک مسئولیت عمومی. ایجاد سپاههای صنعتی، به ویژه برای کشاورزی
- ترکیب کشاورزی و صنعت؛ لغو تدریجی تمایزات شهر و روستا از طریق توزیع هماهنگترِ جمعیت در سراسر کشور.
- تامین تحصیل رایگان در مدارس عمومی برای کلیهی کودکان. منع کار کودکان در کارخانه به صورت کنونی آن. ترکیب تعلیم و تربیت با تولید صنعتی و غیره و غیره.
مانیفست کمونیست و انتقادهایی علیه بورژوازی
در قسمت سوم مانیفست، مارکس و انگلس مروری دارند بر سه نوع انتقاد علیه بورژوازی. اینها شامل سوسیالیسم ارتجاعی، سوسیالیسم محافظه کار یا بورژوازی و سوسیالیسم انتقادی – آرمانشهر یا کمونیسم است. آنها توضیح میدهند که نوع اول یا به دنبال بازگشت به ساختار فئودالی است یا شرایط را همانطور که هست حفظ میکند. این نوع در واقع با اهداف حزب کمونیست مخالف است. سوسیالیسم محافظه کار یا بورژوازی از اعضای ذکاوت بورژوازی نشأت میگیرد تا بدانند که باید برخی از شکایات پرولتاریا را برطرف کرد تا سیستم را همانگونه که هست حفظ کند. مارکس و انگلس خاطر نشان کردند که اقتصاددانان، نیکوکاران، بشردوستان، کسانی که موسسات خیریه را اداره میکنند و بسیاری دیگر از افراد «نیکوکار» از این ایدئولوژی خاص حمایت میکنند و میخواهند اصلاحات جزئی در سیستم ایجاد کنند تا تغییر. سرانجام ، سوسیالیسم یا کمونیسم انتقادی-اتوپیایی انتقادهای واقعی از ساختار طبقاتی و اجتماعی را ارائه می دهد. با ارائه چشم اندازی آنچه میتواند باشد، این نوع کمونیسم نشان میدهد که هدف باید ایجاد جوامع جدید و جدا از جنگ برای اصلاح جامعه موجود باشد.
در بخش آخر مانیفست کمونیست، مارکس و انگلس اشاره کردند که حزب کمونیست از همه جنبشهای انقلابی که نظم اجتماعی و سیاسی موجود را به چالش میکشند حمایت میکند. مانیفست با فراخوان گردهمایی پرولتاریا یا طبقه کارگر پایان می یابد. مارکس و انگلس با استناد به فریاد معروف تجمع خود گفتند: کارگران سراسر جهان متحد شوید!