کتاب ملت عشق در سال ۲۰۱۰ میلادی به صورت همزمان به دو زبان انگلیسی و ترکی منتشر شد. رمانی نوشتهی «الیف شافاک» که «ارسلان فصیحی» آن را به فارسی برگردانده و توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است.
چرا رمان «ملت عشق» پرخواننده است؟
ارسلان فصیحی درباره این اتفاق میگوید:
نثر نویسنده و شیوههای روایت او عامل مهم جذابیت اثر است. دلیل بعدی موضوع کتاب است. در این کتاب دو روایت هست. نزدیک به ۲۰ راوی مختلف در این کتاب حضور دارند. دلیل سوم فمینیست بودن نویسنده است.
و محبوبه مباشری، رئیس دانشکدهی ادبیات دانشگاه الزهرا دربارهی اینکه چرا شافاک به این درجه از مقبولیت و محبوبیت رسیده است، میگوید:
الیف شافاک فردی است که نگاهش از ترکیه بسیار فراتر رفته و جهانشمول است. با توجه به اینکه مادر او دیپلمات بوده، تجربهی زندگی و سفر به کشورهای گوناگون را داشته و تجربههای فراوانی کسب کرده که شاید تمامی این تجربهها در آثار او جلوهگر شده و مخاطب را جذب کرده است و چندین نکته در آثار او حائز اهمیت است؛ یکی همین زندگی در نقاط مختلف دنیا و آشنایی با فرهنگها و مذاهب گوناگون است. همچنین نگاهی است که به اشیا دارد، شافاک کوچکترین شیء را در نظر میگیرد و در آثارش به آن عینیت و زندگی میبخشد. از طرفی، مذاهب گوناگون در آثار او همزیستی مسالمتآمیز دارند.
ملت عشق، ترویجکنندهی ساختارشکنی اخلاقی است؟
ملت عشق، شامل دو داستان است که به شکل موازی روایت میشوند؛ روایت معاصر آن مربوط به زنی به اسم اللا است که برای یک انتشاراتی شروع به کار میکند و به تازگی کتابی به اسم شکنجهی شیرین (Sweet Blasphemy) نوشته است. طی فعل و انفعالاتی، نویسندهای به اسم عزیز زاهارا به او معرفی میشود تا کتابش بخواند. کتابی که به اللا داده شده است، در ترجمهی فارسی، ملت عشق ترجمه شده است. او از طریق همین کتاب با تصوف آشنا شده و زندگیاش دچار تحول میشود. ملت عشق، روایتِ دوم این رمان است که داستانِ درویشِ فارسی و اهل تصوف به نام شمس تبریزی و رابطهی او با مولانا، بزرگترین شاعر طریقت تصوف را روایت میکند.
غلامرضا خاکی، منتقد ادبی، با نگاهی انتقادی رمان «ملت عشق» را نقد کرده و گفته است:
معنویت مولانا مبتنیبر شریعت است، اما معنویتی که رمان «ملت عشق» آن را ترویج میدهد مبتنیبر شریعت نیست. مخاطب دنبال آرامش معنوی است، اما این کتاب به اسم عشق و احساس معنوی، ترویج کنندهی ساختارشکنی اخلاقی است!
ما در طول داستان با زنی روبهرو هستیم که دختر بزرگش شکست عشقی را تجربه کرده و دختر کوچکش دچار سوءتغذیه شده و به روانپزشک احتیاج دارد! ازطرفی پسرش دچار افت تحصیلی شده و خودش هم مدت کوتاهی است که از مسالهی خیانت همسرش با خبر شده است. اللا هیچ اطلاعاتی در مورد مشاور و روانشناس ندارد و تا به حال به مشاوران زوج درمانی مراجعه نکرده و از ایفای نقش همسری و مادری فقط به آشپزی کردن برای آنها و کلاس آشپزی رفتن بسنده کرده است. این اتفاق باعث میشود به جای راه حلی برای بهبود روابط زناشوییشان به کلکلهای زن و شوهری بپردازند.
نویسنده با نگاه فمنیستی و شخصیت پردازیهای کوتاه، سعی دارد تمام تقصیرها را به گردن همسر اللا بیندازد و از هم پاشیده شدن خانواده را عشق نشان بدهد! اگر همانطور که دربارهی مولانا از زبان دیگران میخواندیم، در مورد اللا هم از نگاه دیگران با خبر میشدیم، بهتر میتوانستیم شخصیت اللا را بشناسیم و دلیل رفتارهایش را مورد بررسی قرار بدهیم.
مطالب نوشته شده در مورد شمس و صوفیگری، به جز چهل قانون عشق و عبارتهایی که در داستان به آنها استناد شده است، مطالبی به ظاهر تاریخی و زاییدهی تخیلات نویسنده است. به عنوان نمونه، شمس، کتاب را خشک از آب بیرون در نیاورده و این داستانسرایی فقط در تخیل نویسنده اتفاق افتاده است.
رابطهی شخصیتهای داستانی ملت عشق
یکی از مواردی که سبب تاثیرگذاری بیشتر داستان خواهد شد را میتوان رابطهی بین شخصیتهای داستان دانست. عزیز و اللا دو شخصیت اصلی این داستان هستند که به گفتهی بسیاری از خوانندگان کتاب، نمیتوان رابطهی پایداری بین این دو شخصیت شاهد بود. در ابتدای داستان، بین عزیز و اللا هیچگونه اشتباهی وجود نداشت و زندگی به خوبی و خوشی ادامه داشت اما در اواسط و اواخر کتاب ملت عشق، کار عزیز بیشتر شبیه به یک شیادی است!
یکی از مواردی که سبب این نوع برداشت شده را میتوان زمانی دانست که عزیز، زنش که صاحب فرزند بود را متقاعد میکرد تا با او به آن سوی دنیا سفر کند. نویسنده در نظر داشته است که تمامی کارهایی که اللا برای شوهرش انجام میداده است را پشت نقابی به نام عشق پنهان نماید و اعلام کند که تمامی کارهای اللا بر پایهی عشق استوار بوده است و وی تمامی اعمالی که برای عزیز انجام میداده، به دلیل عشق بسیاری بوده که در دلش جای داشته است. اما باید بدانید که خلقیات نیز از جملهی مواردی است که باید به آن توجه شود و عشق، تنها مورد حائز اهمیت برای زندگی نخواهد بود…
اشتباه بودن دینِ عزیز
یکی از مواردی که در کتاب ملت عشق به آن اشاره شده است، مسلمان بودنِ عزیز است که هیچگونه اشارهای در کتاب به این منظور نشده است. چرا که یک مسلمان بیشک باید به تمامی خواستههای دین خود احترام بگذارد و اما عزیز، فردی کاملا بیبند و بار بوده است و هیچگونه مانعی از دین را نمیپذیرفت. برای مثال در هیچیک از فرقههای دین اسلام، اجازهی این امر داده نمیشود که یک مرد بتواند یک زن غریبه شوهر و بچهدار را با خود به یک کشور دور دست ببرد و بیشک یکی از موارد حرام هر دینی خواهد بود اما متاسفانه در کتاب ملت عشق، عزیز که خود را یک مرد مسلمان مینامد این کار را انجام داده است و بیشک این موارد سبب ایجاد شک و شبهه در دل خواننده خواهد شد.
«ملت عشق» یک کتاب سفارشی است
مژگان دولتآبادی، مترجم کتاب «سرگذشت عزیزبیک» دربارهی اهمیت آثار الیف شافاک میگوید:
اگر به آمار ترجمهی آثار الیف شافاک در سایت کتابخانهی ملی مراجعه کنیم، واقعا شگفتزده میشویم. شاید خیلیها ندانند کتاب «عشق» الیف شافاک که در ایران تحت عناوین «ملت عشق»، «دولت عشق» و عناوین دیگر ترجمه شده، یک کتاب سفارشی است. یعنی شافاک در سال مولانا به درخواست بنیاد مولانا کتاب عشق را نوشته است. [اما] هیچوقت در این مورد هیچ صحبتی نمیشود. به نظر من پرفروش شدن این کتاب، فروش واقعی آن نیست. من دوستان زیادی در ترکیه دارم، که در حوزههای مختلف فعالیت میکنند و جالب است که شافاک در بین هیچکدام از آنها محبوب نیست. حتی تعجب میکنند که چهگونه الیف شافاک در ایران اینقدر محبوب و پرفروش است!
حذفیات ترجمهی «ملت عشق»
حسن اکبریبیرقT مترجم کتاب دولت عشقT به تعدد ترجمهها در ایران اشاره کرده و میگوید:
چون در کشور ما قانون کپی رایت نداریم، هر ناشر با توجه به اقتضائات بازار نشر، مترجم و متن خود را انتخاب میکند؛ بنابراین بعضی نارساییها، ترجمههای متعدد و این بدفهمیها شکل میگیرد.
او ضمن اشاره به ترجمههای مختلف از کتاب «عشق» الیف شافاک، معتقد است:
با خواندن و تورق برخی از ترجمههای این اثر در کشور، متوجه شدم که یک فاجعه اتفاق افتاده و ترجمهها بسیار ایراد دارد. حتی بهترین ترجمهی آن پر از غلط است. علاوه بر غلط، پر از افتادگی و اضافه است. در مجموع، پرفروشترین و معروفترین ترجمهی آن به زبان فارسی، حدود ۲۰ صفحه از کتاب را حذف کرده است که دلیل حذف آن را نمیدانم! چرا که مسائل حذف شده، مشکل ارشاد هم نداشت. البته شاید مترجم، متوجه منظور نویسنده نشده و بدون دلیل آن را حذف کرده است.
کتاب عشق الیف شافاک، پر از اشارات قرآنی است، ولی مترجمان متوجه نشده بودند که به کدام آیهی قرآن اشاره دارد. اکثر قریب به اتفاق مترجمان اصلا حدیث، مسائل عرفانی و اشعار مولانا را در نیافته و در ترجمه نیاوردهاند. اشعاری هم که نقل کردهاند، آن چیزی نیست که خود شافاک اراده کرده بود. البته خود الیف شافاک هم آدم کمسوادی است؛ خیلی در مورد مثنوی و مولانا نمیداند و برداشتهای نادرستی کرده است.
شما میتوانید برای دریافت کتاب ملت عشق و دسترسی به فایلهای زبان اصلی و بدون سانسور کتاب اینجا کلیک کنید.
ملت عشق الیف شافاک و سوره نساء
ویژگیهای مشترک دو داستان شمس و اللا که به طور موازی پیش میرود، جزئیات قابل توجهی دارد. هر فصل این کتاب با حرف B (ب) شروع میشود و مثنوی معنوی اثر جاودان مولانا نیز با حرف «ب» شروع شده و نخستین کلمهاش «بشنو!» است.
شمس به چندین قرائت از قرآن و شافاک به دو ترجمهی کاملا متضاد دوران معاصر از سورهی نساء اشاره میکند. سورهای از قرآن که «محمد حبیب شاکر» آن را به عنوان توجیهی از کنترل مرد بر زن تفسیر میکند. در حالی که «احمد علی» آن را به عنوان سورهای وصف میکند که احترام و جایگاه زن را بالا میبرد.
شافاک کتابی با عنوان ملت عشق ندارد
ارسلان فصیحی، یکی از مترجمین کتاب ملت عشق میگوید:
الیف شافاک کتابی به نام «ملت عشق» ندارد؛ «ملت عشق» نامی است که من برای ترجمه فارسی کتاب شافاک انتخاب کردم. شما چهطور میتوانید کتابی را که با این نام وجود ندارد، ترجمه کنید و نامش را «ملت عشق» بگذارید؟! شافاک کتابی به این نام ندارد، اسم را من گذاشتهام، پس اسم ترجمههای دیگر هم دزدی است.
این موضوع به اصطلاح پختهخواری است، زمانی که کتابی ترجمهی مقبولی دارد و به اصطلاح در بازار گرفته، مردم آن را پسندیدهاند و به فروش میرود، عدهای این کار را میکنند و با اسم مترجم دیگری کتاب را میفروشند که ممکن است مترجم واقعی نباشد، اما از این اسمها استفاده میکنند که مثلا کتاب ترجمهی جدیدی دارد. برخی از کتابها تا ۶۰ ترجمه هم دارند!
شافاک؛ پروین اعتصامی دیگر؟
محبوبه مباشری، رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه الزهرا میگوید:
بعضیها شافاک را پروین اعتصامی دیگری خواندهاند، که با نگاه ساده به اشیا، سعی میکند از همهی اشیا و موضوعات جهان در آثارش استفاده کند. منتها یک برتری نسبت به پروین برای او قائل شدند. اینکه شافاک برخلاف پروین پند نمیدهد، بلکه به نمایش میگذارد. ملامت پند را در آثار او نمیبینیم، بلکه با آن اشیا، نوعی شیطنت و بازیگوشی در آثارش ایجاد میکند.
واکنشها نسبت به این کتاب متفاوت است؛ برخیها ملت عشق را بهترین کتابی میدانند که تا به حال خواندهاند و برخی آن را صرفا یک کتاب معمولی و یا حتی سطح پایین میدانند. رمان «ملت عشق» علی رغم نقاط قوت و جذابیتهایی که آن را به یک رمان خواندنی و تحسینبرانگیز تبدیل کرده، به دلیل استفاده از چهرهی یک شخصیت تاریخی و استفاده از تخیل نویسنده، باعث به وجود آمدن سوء تفاهمها و کجفهمیهایی شده است.
منابع:
چرا رمان «ملت عشق» پرخواننده است
ملت عشق باز آفرینی داستان شمس و مولانا
یکی از آشغال ترین رمانهایی که خوندم .
ببین بشر محترم ,حتی اگه کتابی رو دوست هم نداشته باشی یا حتی اون کتاب ایراد هایی داشته باشه تو اگه شعور داشته باشی به یه کتاب نمیگی آشغااااللل چرا که نویسنده ی اون کتاب واسه ی اثرش زحمت کشیده و ما متأسفانه کوریمو نمیبینیم.
دوست من ،تو این دوره زمونه هر کسی می تونه کتاب بنویسه ،ولی خیلی کم آدم هایی هستن که کتاب خوب بنویسن ،و همه ی نویسنده هام دارن زحمت می کشن ،و زحمت دلیل به خوب بودن نیست ،در ضمن شما آشغال ترین کتاب دنیا رو هم که بنویسین با تبلیغات درست و برندینگ می تونید پرفروش ترین کتاب دنیاش بکنید!
احسنت بە شما منم میگم چرتو پرت نوشتە
واقعا چرت ترین و آشغال ترین کتابی بود که تاحالا خوندم.یه زن شوهردار باسه تا بچه بیاد با یه مرد غریبه رابطه برقرار کنه.و اینکه یه مرد مثل مولوی بیاد عاشق یه مرد دیگه به اسم شمس بشه.بنظرم اینا همش خزعبلاته و همچین رابطه ای بین این دو فرد نبوده.فقط نمیدونم نویسنده این کتاب با چه قصد و غرض کثیفی این کتاب رو نوشته.
در کل کتابی بسیار سطح پایین، با اطلاعات غلط، برداشتی بسیار کج فهمانه ومبتذل از عشق ، درعجبم چطور چنین کتابهایی بررسی نمیشوند و راحت پخش میشود
کتابی سراغ دارید ک داستان شمس و مولانا رو درست تر و دقیق تر و بدون تخیل نقل کنه؟
من هم تعجب میکنم چه جوری به این کتاب مزخرف اجازه نشر وپخش داده شده کتابی که سراسر دروغ و تحریف و خراب کردن شخصیت های برجسته ای چون شمس و مولانا رو داره و کتابی که ردپای یهودی وآمریکایی کاملا مشهود است و قصدش فقط تحریف و خوب جلوه دادن بدترین گناهان است در لباس شمس و مولاناو به نام آنها واقعا باید چاپ آن توقیف شود چون ممکن است برجوانان ما تاثیر مخرب بگذارد
این کتاب و اتفاقات درون آن و رابطه میان شمس و مولانا آیا واقعیت دارد؟ یعنی واقعا این اتفاقا افتاده و اون حرف ها زده شده و شمس واقعا همچین شخصیتی داشته؟
بسیار کتاب خوبی ست و کسانی که بنظرشان این کتاب بد ست حتما روحیه متناسب رو ندارند و از کتاب خوانی چیز زیادی نمیدانند همانطور که کتاب نوشتن مهارت و روحیه خوبی میخواهد کتاب خواندن هم روحیه مخصوصی رو میطلبه پس وقتی اطلاعات و یا حتی روحیه متناسب کتابی رو ندارید درموردش اظهار نظر نداشته باشین و جوانان رو هم محدود نکنید تا وقتی بزرگ شدن پر از عقده و کارهای که در کودکی محدودیت ها اجازه انجام ها رو بهشون نداده؛ نباشند
پس بقول (ع.ز.زاهارا )درمورد زندگی خودت نظر بده و تلاش برای تغییر زندگی خودت داشته باش نه دیگران
موفق باشین
اتفاقا مشکل خیلی از جوان ها هم همینه که نمیخوان با دید بازتری نگاه کنن و فکر میکنن اگه از تجربیات بزرگتر هاشون استفاده کنن محدود شدن. این کتاب اصلا ربطی به روحیه آدم نداره ، کاملا مشخصه که داره خیانت و ابتذال و بی بند و باری رو ترویج میده. شاید از نظر داستانی جذاب باشه. ولی محتوا نداره. کل داستان میگه همه تصمیمات رو با احساس بگیر و فکر کردن و عاقل بودن بد جلوه داده شده و انقدر با قلم خوب و تاثیر گذاری نوشته شده که حتما اثرش رو روی مخاطب میزاره مگه اینکه مخاطب عاقل باشه.
اگه قراره محدودیت، خیانت نکردن باشه ، و کل زندگیت عقده اینو داشته باشی که چرا خیانت نکردی ، همون بهتره که آدم عقده ای باقی بمونی.
به نظرم امثال شما تا خودش اشتباه نکنه نمیفهمه و وقتی هم که سرش به سنگ خورد، کل جوانیش گذشته و خیلی دیر شده.
ا
من واقعا متوجه نمیشم داشتن یا نداشتن روحیه مناسب یا اطلاعاتی که شما میفرمایید چه ارتباطی با نقد داره.هرکسی میتونه طبق سلیقه و دریافتش از کتاب اون رو نقد کنه حالا مثبت یا منفی ولی شما نباید ب کسی که همنظر نیست با شما برچسب بزنید.در ثانی کتاب ملت عشق از لحاظ ادبی و فنی و طریقه رمان نویسی خوبه ولی از لحاظ درون مایه و شخصیت پردازی با حقیقت تاریخی و فرهنگی هماهنگ نیست.و از اصل موضوع پیوند بین مولانا وشمس که عرفان به الله هستش چشم پوشی کرده و محدود به عشق کرده.یا شمس عارف رو به شخصیت زاهارا خیلی شبیه میدونه ولی شمس عارف بالله بوده و زاهارا در مسیر تجربه لذت های آمیخته با هوس های گاها غیر اخلاقی و برای یک مسلمان غیر دینی.
احسنت به ابن نوع نگاه،
و این نوع برداشت از کتاب.
این کتاب از حیث نثر بسیار زیباست و عشق به زیبایی در آن تجسم شده است.اما اینکه نویسنده تخیلات خودش رو به دو شخصیت محبوب از دید شعر و عرفان نسبت داده اصلا پسندیده نیست. هیچ عشقی نباید آنقدر بزرگ بشه که سرپیشی از قانون و مذهب را ترویج بده. این کتاب در واقع سنت شکنی های نامتعارف و ناپسند مثل جداشدن یک زن از شوهر را به شکلی که انگار کار درستی انجام شده نشان میدهد. تنها نکته مثبت عشق و محبت است که شمس بی ریا به همه نثار می کند
کتاب بسیار زیبایی بود و به قول دوستمون به زیبایی عشق رو توصیف و بیان کرده بود
بسیار لذت بردم و استفاده کردم، احسنت به نویسنده بخاطر درک درستش..
البته ایرادات و ناپختگی هایی هم در قسمت تخیلات نویسنده وجود داشت در بعضی موارد، اما خیلی کم
.. اصل و کلیت کتاب کاملا درست بود و منظور رو به من رسوند حتی تخیلات خانوم شافاک هم در مسیر درستی پیش رفتند و
آقای اکبری هم که کم سواد خطاب کردند خانوم شافاک رو کار درستی نکردند به نظرم و احتمالا به قول یکی از دوستان ایشون حال و احوالات کتاب رو درک نکردند به درستی
خانوم شافاک در حد خلاصه زندگی این دو شاعر بزرگوار رو بیان کردند که نه کاملا اما به نظرم تا حد زیادی به اصل نزدیک بود
در حد یک رمان نثر زیبا و شاعرانه ایی داشت اما اتفاقات اکثرا تخیل نویسنده بود ضمن اینکه چطور میشه از یک کسی که مسلمان شده و اتفاقا خودش انتخاب کرده انقدر راحت زن متاهلی رو تحریک کنه به ترک زندگی و….. بعد متوجه شدم خانم شافاک فمنیست هستن و خب حتما به خاطر رویکرد زنانه شان انقدر در خط داستان تاثیر گذار بوده .فقط اینکه بهتره تا کتابهای فوق العاده نخوندیم به یک رمان ساده نگیم بهترین!
رمان جذاب و آموزنده ای بود، در کنار یک سری ایرادات از جمله اینکه نویسنده به هیچ وجه به زندگی مولوی در افغانستان و ایران قبل از اقامت در ترکیه اشاره ای نکرده بود! و رفتار عجیب شمس با کیمیا و… اما علاوه بر چهل قاعده که بسیار آموزنده بودند، اینکه داستان بصورت موازی در دو عصر پیش میرفت و در عصر قدیم از زوایای دید افراد مختلف در داستان به کار برده شده بود بسیار جالب و در عین حال قشنگ بود بنظرم??
رمان فوق العاده ای نبود ولی ارزش یک بار خوندن رو قطعا داره بنظرم??❤️
جذاب بود اما آموزنده نبود. بیشتر ترویج خیانت و بی بند و باری بود که بین جملات زیبا گنجانده شده بود
داخل کتاب نوشته کیمیا از بی توجهی شمس ونداشتن زناشویی با اون دچار بحران میشه و از دنیا میره ولی الان مطالعه میکنم جاهای دیگه انگار صاحب فرزند بودن.
کاملا گیج شدم.نمیدونم کدوم درسته
با توجه به شرایط کنونی و سستی بنیان خانواده این کتاب یکی از مبتذل ترین کتاب هایی بود که مطالعه کردم شاید بشه گفت در رده اول ابتذال بوده و با سو استفاده از نام شمس و مولانا به ترویج بی بند و باری اقدام کرده و به جای اینکه راه حل مناسبی برای مشکلات خانوادگی ارائه بده خیانت رو ترویج میکنه و این نظر که این رمان یک رمان سفارشیه رو تایید میکنه و دست کمی از سریال های ترکیه ای که فحشا و خیانت رو تبلیغ میکنن نداره من به شخصه پیشنهاد نمیکنم خوندنش رو
خیلی از نظرات در مورد رمان ملت عشق حول این موضوع بود که چرا شمس با کیمیا چنین برخوردی کرد،نظر شخصی من در مورد شمس و کیمیا،با سوال شروع میکنم،
۱)چرا شمس بعد از ازدواج با کیمیا از اتاق خارج شد و پیش خودش اظهار پشیمانی کرد از این ازدواج؟
۲)چرا کیمیا برای رسیدن به خواستش از رز کویر کمک خواست؟
طبق رمان کیمیا دختر خاص و با استعدادی بود و با تلاش به پیشرفت میرسید ولی به نظر من اشتباهش از اونجا شروع شد که بعد از عشق به شمس و تصمیم ازدواجش در جواب سوال کرا که تو از تصمیمت اطمینان داری و شمس مرد خاصی،کیمیا پاسخ داد من میتونم با عشق و محبت شمس را تغییر بدم و عاشق زن و خانواده کنم،در حالی که این اشتباه خیلی دختر ها قبل ازدواج هست و در رمان هم به اون اشاره شده،اینکه قبل از ازدواج نباید به این امید که هر شخصیت و رفتاری از طرف مقابل مورد پسند ما نیست میتونیم با عشق و محبت تغییر بدیم،چه مرد و چه زن دارای شخصیت های متفاوتی هستیم که بعضی مورد پسند ما و بعضی نیستن،قبل از اینکه یک نفر رو برای ازدواج انتخاب کنیم باید با تمام رفتار و شخصیتش کنار بیاییم و بعد تصمیم به ازدواج بگیریم و این فقط با عشق ممکن میشه اما نه عشق و محبت برای تغییر اون شخص،
اشتباه دوم کیمیا این بود که وقتی دید شمس میخواد از اتاق خارج بشه ناراحت شد،اما نه به دلیل خواسته قلبی خودش ،فقط به این دلیل که نظر مردم خیلی مهم تر از خواستش بود و به شمس گفت که اگر الان بری آبروی من پیش مردم میره و همه فکر میکنن من دختر باکره ای نبودم،و وقتی شمس متوجه این موضوع شد دستش رو برید و گفت دیگه نگران ابروت نباش،به همین خاطر هم بعد از خارج شدن از اتاق از ازدواجش با کیمیا پشیمان شد ولی نا امید نشد و روزهایی که با کیمیا بود برایش از داستان ها و حکایت های مختلف لیلی و مجنون و … تعریف میکرد ولی کیمیا باز هم راه اشتباه را در پیش گرفت و از رزکویر کمک خواست و با اینکه رز به او تذکر داد که تصاحب قلب یک مرد،گاه به قیمت فراموش کردن خودت تمام می شود، بی توجه پاسخ داد اهمیتی ندارد، من اماده ام هر کاری بکنم.
و همین شد که کیمیا بعد از اراستن خود به کمک رز و رفتن به اتاق شمس و برخلاف تمام افکارش که نه تنها خواسته قلبی خود باشد بلکه نیازی بود که فقط میخواست با رسیدن به ان خودش را به مردم ثابت کند، شمس این رو خوب میدانست و به کیمیا گفت :تو فکر میکنی مرا میخواهی.فقط تصور میکنی.ولی در واقع تنها چیزی که میخواهی،سیراب کردن نفس سرکوب شده خودت است.از تو نا امید شدم کیمیا.
مانند زلیخایی که وقتی از بند خواسته نفسیش به یوسف رها شد و از عشق به یوسف به خدا رسید،یوسف با پای خود نزد زلیخا امد و از زلیخا درخواست کرد تا همسرش شود.
شاید اگر این موارد رو تو زندگیمون رعایت کنیم کم تر شاهد زن هایی مثل الا و مردهایی مثل دیوید شویم که با شروع زندگی با هدف تغییر،ارضای نیاز های جسمانی و عاری از عشق
به دو راهی منتهی بشیم که یکیش خیانت و دومی تن به زندگی کسل کننده ای که خودمون رقمش زدیم .
کتاب بسیار زیبا و پر مفهومی بود
در این چهل قاعده راز های بسیاری نهفته که کسانی که سطحی بین هستند ، فقط میگویند کتاب بی معنی بود
ترجمه ی غلط کتاب هم باعث این شده ! خیلی جاها با متن زبان اصلی کتاب فرق دارند . خودتون میتونید مشاهده کنید
به نظرم این کتاب با استفاده از گزاره یا داستانی که در ذهن شرقی ما پذیرفته و قابل احترام است خواسته گزاره های نادرست اجتماعی را تطهیر و به خورد جهان سوم بده این داستان مرا به یاد یک سریال اسپانیائی به نام ویکتوریا انداخت که در شبکه فارسی ۱ پخش شد آن از همه مقبولیات تماشاچی استفاده میکنه که خیانت یک زن خانواده دار و رفتن پی عیاشی آن را مثبت به خورد بیننده بده.
اینها واقعا ارزش هنری و ادبی ندارن فقط طراحی اقتصاددانان برای هموار کردن جامعه در جهت راهبردهای خودشان است.
* داستان لو داده میشه نخوانید این کامنت را اگر کتاب را نخوانده اید*
این کتاب حتما نقص هایی دارد اما بسیار زیبا بود.شخصیت پردازی ها و حتی پیوند شریعت و عشق بسیار زیبا بود مولوی هیچ وقت گناهی نکرد اما عشق را فهمید و عمیق تر درک کرد متعصبین و نگاه بالا به پایینشون نقد شد .کتاب بسیار زیبا به شخصیت های تنها رها شده در جامعه اشاره می کند آن ها را درک می کند و با مولوی پیوند می دهد. .تنها ایرادی که می گیرم رابطه شمس و کیمیا بود کیمیا واقعا عاشق بود اما چرا شمس این را نفهمید عشقی فراتر از زمینی می خواست به او یاد بدهد؟چرا پیش او برنگشت و گذاشت اینجور از دست برود البته حتما متن اصلی متفاوت بوده است و البته اللا زن خانه دار و وفادار به شوهرش باید برای بچه هایش دو قلو هایش توضیح می داد قبل اینکه خانه را ترک کند چون به شوهرش اعلام کرده بود کس دیگری را دوست دارد و شوهرش بارها به او خیانت کرده بود هیچ دلیلی برای زندگی با او نمانده بود .مهم تر لز همه او را دوست نداشت .در آخر دعوت عزیز از او این ایراد به او هست چون هنوز از همسرش جدا نشده است ودر شرف مرگ است .اگر اشتباه نکرده باشم اول کتاب اللا به دادگاه اشاره می کند برای طلاق و البته باید متن اصلی را خواند تا دید چقدر سانسور شده است
چقدر دیدگاها منفی بود و چقدر شما به جنبه های منفی داستان توجه کرده بودین
هیچ کدوم یک از این دیدگاهای خیانت و گناه رو من نداشتم
من از این کتاب لذت بردم
و خیلی راحت فهمیدم که کتاب همون کتابه ولی چقدر برداشت ها میتونه متفاوت باشه و همه بخاطره علم و شعور و دانش ماهاست
برداشت های من از کتاب
عشق به خدا و توکل به او ، رهایی از همه ی نگرانی ها و آزادی از بند دنیا رو به همراه داره
و غبطه خوردم که چرا من اینگونه خدای خودم رو نشناختم و چرا عشق من به او اینگونه نیست
انسان از خود شناسی به خدا شناسی میرسه و من خیلی وقته در این راه قدم گذاشتم و مطالعه میکنم
قضاوت نکردن دیگران حتی درصورتی که داری با چشمانت او را میبینی چون تو نمیدانی در پشت اینکار چ قصد و هدفی بوده و چرا او مجبور به این کار شده
این کتاب عشق من به خدا رو بیشتر کرد و فهمیدم معنی قرآن این چیزی نیست که میخونیم و این همه ناعدالتی ها و نابرابری ها برای اینکه این قوانین همه از روی ترجمه ظاهری قرآن نوشته شده است
مخلوق را دوست دارم چون خالقش رو دوست دارم
ساده و مختصر بگم ؛ حیف وقتی که برای خوندن این کتاب صرف شد …
این کتاب چهل قاعده ی ارزشمنده رو به ما میگه که به نظرم کسایی که به این کتاب و نویسنده کتاب توهین میکنن ،سواد مطالعه کتاب ندارن ، چرا گیر دادن به الا که چرا رفت با عزیز ریخت رو هم ، دوستان عزیز شما جدا ازین که باید ۴۰ قاعده رو خوب درک کنین ، باید بدونین که مسیر زندگی خودتون رو خودتون انتخاب کنین ، الا هم مسیر زندگی خودش رو انتخاب کرد ، چون خودشو شناخت و میخواست طوری که میخواد زندگی کنه ، تعصب بیخودی همونه مَنیته ، و تو این کتاب مولانا به جدیت مَنیت رو نهی کرده
سلام دوستان
مطالعه کتاب ملت عشق رو امروز به پایان رسوندم و عمیق ترین چیزی که در مورد این کتاب متوجه شدم سطحی و گذری بودن مطالب بود. بارزترینش ازدواج کیمیا با شمس به تشویق روح همسر سابق مولانا بود. ارواح اگه از آینده خبر دارن پس چرا کیمیا رو تشویق به این اشتباه کرد و بعد از شکست عاطفی کیمیا، ناگهان این دخترک بیچاره در داستان رها شد و دیگه متوجه عاقبتش نشدیم.
علاوه بر سطحی بودن، پرداختن بیش از حد نویسنده به مطالب و شخصیت های حاشیه ایجالب توجه هست. مولانا در این رمان گفتگوهای کمتری نسبت به افراد حاشیه ای دارد.
اما تصویری که نویسنده از اسلام ارائه می کند دور از غرض ورزی نبوده و با شیطنتهایی همراه است که به چند مورد از اونها اشاره میکنم:
۱. معرفی تصوف به گونه ای که گویی بسیار فراگیر هست. اسلام=تصوف
۲. زیر سوال بردن پایبندی به احکام اسلامی در چند مورد.
۳. در جایی شمس علنا اعلام میکند که احکام اسلام قواعدی نیستند که بخوایم همیشه رعایتش کنیم گاهی میتونیم اونها رو زیر پا بگذاریم و خودش شراب مینوشه.
۴. دلت پاک باشه عمل خوب مهم نیست.
۵. معرفی افراد پایبند به احکام با عنوان دگم اندیش.
۶. رابطه نامشروع عزیز که مسلمان است با الا که هنوز از همسرش جدا نشده.
۷. رفتارهای ضداخلاقی شمس به عنوان مسلمان در مورد کیمیا.
۸. معرفی افراد مخالف با باده سرایی در این داستان به عنوان منفی ترین شخصیت ها.
این گونه داستان پردازی ها اگر برای عده ای جذاب و خالی از نقد به نظر بیاید برای عده کثیری هم زیرپوستی تاختن برای عادی سازی بعضی رفتارها و تفکرات اشتباه در جامعه است.
نکات مثبت این داستان:
یکنواخت نبودن زاویه دید نویسنده به کمک او آمده تا خواننده بتواند خط روایی داستان را راحت تر حفظ کند و خسته نشود.
تعریف های درستی که از موقعیت هایی ارائه میشه که انگار مشترک میان همه اند مثلا اسرار آمیز دانستن اذان صبح، گم کردن عشق در زناشویی،پرداختن به شخصیت وسواسی الا
اما در کل در پایان نقد باید اضافه کنم که این کتاب اگر خالی از بخش های مغرضانه بود به هیچ وجه نمیتوانست به عنوان کتاب برتر ترکیه معرفی شود. نقص ادبی، کودکانه بودن تفسیرها، اضافه شدن اوهام نویسنده به داستان تاریخی و ده ها مشکل دیگر مانع از آن میشود که مخاطب خواندن آن را به دیگران توصیه کند.
نکته مهم افغانستانی معرفی شدن مولانا در کتاب است. در پایان باید به دوستانی که افغانستانی بودن مولانا رو تایید میکنند بگویم که افغانستان تا ۲۰۰ سال پیش جزیی از ایران بوده پس کشور مولانا هم ایران بوده نه افغانستان …
سلام
نقد خانم مژگان دولتآبادی رو بیشتر پسندیدم ؛
کتاب به شدت سفارشی نوشته شده.
امیدوارم روزی کتابی که واقعیت تاریخ شمس و مولانا رو بیان کنه منتشر بشه
سلام
به نظر من این کتاب چند نکته خوب و چند نکته منفی داشت.
خوب
سرگرمی ، زبان ساده و رمان گونه، روایت های جالب اشخاص مختلف که به یک موضوع چند دیدگاه نگاه می کنه و دنباله هم هست. باز بودن در توبه و بازگشت به خدا. بیان چهل قانون که مخاطب دوست داره قانون بعدی را دنبال کنه و خودش باعث کشش داستان می شود.
اما انتقاد و نقد:
۱. خسته نباشید نویسنده جان، چقدر در این کتاب شخصیت ها شراب خوردند و خوردند و اصلا هم بد نبود. ترویج شراب خواری و ریختن قبح این کار. جالبه در بین این شاید ۷۰ تا ۸۰ نظر که نگاه کردم کسی به این مسئله اشاره نکرد.
۲. کسی که رمان می خونه شاید تاریخ نخونه و فرد عامی مثلا همین خودم، خیلی از این حرف ها و داستان ها را باور کند و در ذهنش مولانا و شمس را همین که می خواند تصور کند. که چون با تاریخ کمی فاصله دارد، و بیشتر زاییده افکارش است، خواننده آن را یک رمان تاریخی باور می کند.
۳. ترویج بی بند و باری: الا، یک زن همسر دار خیلی راحت بدون طلاق رفت با عزیز ، آن عزیز صوفی بود مسلمان بود چی بود مثلا برتر و ابرقهرمان داستان بود و الگو بود. قشنگ اذان صبح را هم در آخر داستان پخش کردند. مسلما یک مسلمان واقعی که اعتقاد به خدا و پیامبر داره حد و حدود هم رعایت می کند. اگر یه غیرمسلمان و خارجی این داستان را بخواند فکر می کند همه مسلمانان فقط ادعای مسلمانی دارند.
۴ در این کتاب من احساس کردن تصوف و عرفان بالاتر از اسلام ماست . من این نگاه را دوست ندارم. اینجا یک مسمان خشک و ظاهرساز بود. مسلما پیامبر ما از مولانا و شمس خیلی بالاتر هستند. اگر به اسلام واقعی عمل کنیم مسلما به آن خوشبختی می رسیم.
۵. کلا من برای خانواده خیلی احترام و ارزش قائل هستم و در این کتاب خانواده اصلا مهم نبود و ارزش نداشت. زن در جایگاه زن و مادر هیچ بود.
۶. برخورد شمس با کیمیا را دوست نداشتم. خیلی بد بود. اول با نزدیک کردن خودش به کیمیا او را مجذوب کرد و بعد ازدواج و بعد …. با همین رفتار شمس، به عنوان یک زن، شمس از چشمم افتاد. مسلما آدم خداپرست و خوبی اگر کسی را نمی خواهد می گذارد او با آدم بهتری ازدواج کند و او را چنین خوار نمی کرد. آقایان حق را به شمس دادند و خانم ها حق را به کیمیا. خوب حالا واقعیت اصل تاریخی چیست؟
اگر در تاریخ این برخورد واقعی است که نویسنده این رمان نتوانست مرا برای پذیرش رفتار شمس مجاب کند و این ایراد را به نویسنده رمان می گیرم.
در یکی از داستان های زندگی پیامبر اگر درست خاطر داشته باشم، خواندم که به پیامبر در مورد کسی که کنج عزلت گزیده بود و از زن دوری می کرد گفتند و او را ستایش کردند. پیامبر به خانه رفتند و در حالیکه موی خیس داشتند برگشتند و گفتند که خدا کسی را که از زن و خانواده کامل دوری کند و فقط عبادت محض انجام دهد را نمی پسندد. و با این رفتار نشان دادند که هر چیزی به جای خودش درست است.
۷. این همه این رمان سر و صدا کرد، واقعا تبلیغاتش از خودش قوی تر بود. بعد نویسنده با زیرکی تمام هم مولانای ما را مولانای ترک خودشان دانسته بود و از ایران جز یه فرش ایرانی که اشاره شده بود. و البته یه رمان که در ابتدای داستان، ویراستار آن را بد دانسته بود و قصد داشت چاپش نکند، خبری نبود. حالا این رمان این قدر در ایران طرفدار دارد.
۸. نویسنده هم دکترای علوم سیاسی دارد! احساس می کنم یک نگاه سوگیرانه ای هم داشته باشد.
۹. چرا عزیز کمک نکرد رابطه الا با خانواده اش درست شود، فقط همون اول یه دعا و یک آرزوی کوچک برای او کرد. به جای این کار هی سرگذشت خودش را گفت و گفت تا آخر او را وابسته خود کرد. خسته نباشی خیلی کمک بزرگی کردی.
۱۰. در این داستان یعنی عزیز، شمس زمانه ما بود!!! چقدر هم خداجو بود!!!
۱۱. وقتی مادر با اسکات حرف زد، یکهو همه خانواده حتی پدر خانواده علیه او شدند. خیلی حس بدی بود . وقتی الا عذرخواهی کرد و به درخواست عزیز به حرف ها و کارهای دخترش بی تفاوت شد، همه چیز درست شد. یعنی تشویق به بی تفاوتی به مسائل امور مهم اعضای خانواده. پس اگر کسی دارد داخل چاه می افتد فقط نگاهش کنیم، پس کمک کردن چی میشه؟
و مهم ترین نقد
۱۲. شک کردن به آموزه های اسلام چون این کتاب به نظرم اسلام ناب محمدی نبود، اسلام آمریکایی بود. یک نوجوان وقتی این کتاب را بخواند مسلما تحت تاثیر قرار می گیرد.
احسنت،نظرتون عالی بود.
تنها چیزی که در این کتاب دیدم تلاش عجیب نویسنده برای مصادره ی دو عارف بزرگ ایرانی یعنی شمس و مولانا به نفع ترکها بود.متاسفم برای مترجمین ایرانی که چنین آثار سخیف و بی ارزشی رو ترجمه میکنند و به خورد مخاطب ایرانی میدهند.