از آخرین مطلب منتشرشدهام در مجله کتابچی فکر میکنم چیزی در حدود ۴ ماه گذشته است؛ زمان نسبتا زیادی است! برای من تا این حد دور بودن از یادداشتنویسی برای مجلهای که قریب به دو سال است که سردبیریاش را به عهده دارم و به صورت مداوم در تلاش برای ارتقای بار کیفیاش بوده و همچنان هستم، سخت و البته تلخ بود ولی به هر روی اولویتها به گونهای رقم خورد که فرصتی برای نگارش یادداشت در این قالب میسر نشد تا این که به صورت اتفاقی با کتابی مواجه شدم که نوشتن مروری بر آن به نظرم برای مخاطبان محترم مجله مفید آمد و بهانهای شد برای حضورم پس از مدتها در اینجا! و این کتاب، اثریست که در حوزهی سبک زندگی نوشته شده؛ کتاب در باب زندگی مینیمالیستی از فومیو ساساکی که انتشارات ققنوس با ترجمه شبنم سمیعیان آن را منتشر کرده است.
اندکی از مینیمالیسم و کاربرد آن در جریان زندگی
شخصیت چگونه شکل میگیرد؟ سوالی مهم و در عین حال کلی است. عدهای باور دارند که از همان ابتدای کودکی تا هجده سالگی، سالهای طلایی و مهمی برای تعیین شخصیت هر فرد است و تجربیات کسبشده از هر سو «شخصیت» را ایجاد میکند؛ عدهای دیگر میگویند که شخصیت همان است که مستقیما از سوی خانواده به فرزند القا میشود و بیش از آن که مجموعهای از انتخابهای اختیاری باشد یک اکتساب اجباری است که از آن گریزی نیست. جامعهشناسان در کنار خانواده عواملی مانند مدرسه، دوستان و همسالان و از همه مهمتر نقش شبکههای اجتماعی مجازی را در شخصیتپذیر شدن افراد موثر میدانند. ولی به نظرم «شخصیت» بیشتر پدیدهای سیال است و انسان در طول زندگی خود میتواند باورها، اندیشهها، بینشها، اعتقادات و تمامی چیزهایی که عضوی از مجموعه شخصیت قلمداد میشود را بارها و بارها آزمون و خطا کند و در جهت بهبود آن بکوشد. از آرمانهای کهنهشده و ناکارآمد دست بکشد و روی به باورهای جدیتر و بینشهای کاربردی بیاورد؛ نمونهاش هم نویسندهی کتاب در باب زندگی مینیمالیستی؛ آقای فومیو ساساکی. کسی که تا سی سالگی انسانی نامنظم، شلخته و به قول خودش بازنده بود و ناگهان تصمیم میگیرد که در زندگیاش تحولی ایجاد کند. تحولی که بعد از آن احساس رضایت داشته باشد. ولی بهتر است قبل از آن که به مراحلی که نویسنده کتاب طی میکند تا به زندگی مینیمالیسمی برسد و جریان اصلی کتاب بپردازیم، توضیحی رو در باب پدیدهی مینیمالیسم و در قالبی مشخصتر زندگی مینیمالیسمی بدانیم.
مینیمالیسم ابزاری است که میتواند برای پیدا کردن آزادی بیشتر به کمک ما بیاید. آزادی از قید متعلقاتی مثل ترس، نگرانی، افسردگی و … . پدیدهای که راه خودش را به هنر و ادبیات، سبک زندگی (Life Style) و دیگر چیزها باز کرده است. قبلترها در یادداشتی که برای ریموند کارور، داستانکوتاهنویس مطرح آمریکایی نوشته بودم به این اشاره داشتم که به او لقب پدر مینیمالیسم داستاننویسی را داده بودند، برای آنکه نوشتههایش کوتاه و موجز بود، لقبی که البته خودش از آن دل خوشی نداشت! یا مثلا در نقاشی و هنرهای تصویری هم نمود بالایی از مینیمالیسم را دیدهایم. در کتاب پیش رو نویسنده به سراغ سبک زندگی مینیمالیستی رفته است. سبکی که نویسنده برای زندگی خود برگزیده است، آن هم در اتاقی بیست متری و با حداقل وسایل.
مینیمالیسم گاهی میتواند به معنای زندگی کردن با حداقل وسایل باشد، داشتن حداقل لباس چنان چه ساساکی در کمد لباسهایش تنها سه پیراهن، چهار جفت جوراب و چهار شلوار دارد. گاهی میتواند به معنای در معرض کمترین خبرها و گزارش اتفاقاتی که در سراسر جهان در حال وقوع است، قرار گرفتن باشد که اولی را میتوان مینیمالیسم ظاهری خطاب کرد و دومی را مینیمالیسم باطنی شاید هم مینیمالیسم ذهنی. ولی اگر بخواهیم تعریفی از این پدیده در راستای معنایی کتاب داده باشیم میتوانیم در سادهترین بیان آن بگوییم که مینیمالیسم به معنای درگیری کمتر با مفاهیم و اشیا است.
در باب زندگی مینیمالیستی و نگاهی کاربردی به مفهوم خرید
همیشه خودم را با افرادی مقایسه میکردم که چیزهایی بیشتر یا بهتر از من داشتند و اغلب اوقات این کار باعث میشد احساس بدبختی کنم. نمیدانستم برای بهتر شدن اوضاع چه باید کرد. روی هیچ کاری تمرکز نداشتم و همیشه در حال اتلاف وقت بودم. حتی از داشتن شغلی که آن قدر مشتاق به دست آوردنش بودم پشیمان شده بودم. الکل راه فرار من بود. رفتارم با خانمها منصفانه نبود. خیال نداشتم تغییر کنم و فکر میکردم چنین شرایطی بخشی از هویت من است و لیاقت خوشبخت بودن را ندارم.
جملهی بالا که از صفحات ابتدایی کتاب در باب زندگی مینیمالیستی و بخش مقدمه آن به امانت گرفتم به خوبی نشان میدهد که هدف نویسنده از انتخاب این سبک زندگی، بیشتر داشتن انگیزههایی شخصی بوده و با تعمیم آن میتوان به تقریب خوبی گفت که این کتاب، یک کتاب شخصی است و با توجه به ویژگیهای فردی و خصوصیات اجتماعی نگارندهی آن نوشته شده است که شاید تمامی راهکارهایی که ارائه میکند برای زندگی خیلی از ما مصداق نداشته باشد ولی با گلچین کردن بسیاری از صحبتهای ساساکی در کتاب در باب زندگی مینیمالیستی میتوان به شیوهی مطلوبی از استفاده از عناصر مینیمال در زندگی خودمان دست پیدا کنیم.
بنمایه مفهوم مینیمال زندگی کردن بهزعم نویسنده این است که تنها با چیزهایی زندگی کنیم که نیاز واقعی به آنها داریم و از انباشته کردن وسایل در کنج اتاقمان پرهیز کنیم. وسایلی که به صرف زیبایی آنها را خریدهایم و یا با تخفیف خوب از فلان فروشگاه اینترنتی تهیه کردهایم تا شاید روزی برایمان کاربردی داشته باشد. به طور کلی یعنی از کمیت خرید بکاهیم و به ازای آن به کیفیت آن اضافه کنیم و مسئلهی «کاربرد» را همیشه و همهجا در نظر بگیریم. البته دلایل مردم از انباشت کالا و خرید محصولات با تخفیف تا حدودی زیادی بسته به شرایط معیشتی و اقتصادی دارد. مثلا شاید در کشور نویسنده کتاب، ژاپن صرفا از روی علاقه بسیاری از شهروندان ژاپنی وسایلی را در انبار خانه خود بلااستفاده بگذارند ولی در خیلی از نقاط دیگر انباشت و در مرحلهای وسیعتر احتکار کالا دلایلی اقتصادی دارد و ترس از گران شدن کالاهای موجود.
چیزهایی که مالکشان هستی در نهایت مالک تو خواهند شد
وسایلی که قرار بوده کمکحال ما باشند و با استفادهی از آنها راحتتر زندگی کنیم توانستهاند ما را به ابزارهای خودشان در بیاورند. تیتر بالا را ساساکی از فیلم باشگاه مشتزنی «Fight Club» به کارگردانی دیوید فینچر در کتابش در قالب جملهای به نگارش درآورده و در کنار نقلقولها و ارجاعات بسیاری از افرادی که طرفدار پدیده مینیمالیسم بودند و یا نقطهنظراتشان حداقل مفهوم کلی این پدیده را تایید میکرد فضای کتاب را از تفکرات همسو ذهنهای مختلف پر کرده است. ایرادی که میتوان به کتاب گرفت زیادهگوییهای نویسنده و اطناب بسیار او در تعریف اتفاقات و حواشی روزمره است؛ اتفاقاتی که از سر گذرانده و یا در حال گذراندن آن است؛ به طوری که میتوانست جانمایه کتاب و مفهومی که سعی در بسط آن دارد را در حجمی معادل نصف چیزی که اکنون در دسترس خوانندگان است، بیان کند، مینیمالیسم را در نویسندگی رعایت کند و تعداد صفحات کتاب را به ۱۲۰ یا ۱۳۰ صفحه کاهش دهد ولی احتمالا آن چنان مجذوب انتقال تجربه شخصیاش به دیگران بوده که حوصله مخاطب را ملاک قرار نداده است. برای آن که نگارنده این یادداشت هم به زیادهگویی مبتلا نشود! سعی میکنم در ادامه از راهکارهایی که در جهت رسیدن به زندگی مینیمال در کتاب آمده است نمونههایی را بنویسم و مطلب را به سرانجامش برسانم.
راهکارهایی برای خداحافظی راحتتر با وسایل
- کارتان را با دور انداختن چیزهایی شروع کنید که به وضوح بهدردنخورند
- از هر چیزی که تعدادی از آن دارید بکاهید
- از شر چیزی که یک سال است از آن استفاده نکردهاید خلاص شوید
- اگر چیزی را فقط به خاطر حفظ ظاهر نگاه داشتهاید، دور بیندازید
- میان چیزی که دوست دارید و چیزی که نیاز دارید تفاوت قائل شوید
- چیزهایی که دیگر فراموش کردهاید دور بیندازید
- چیزهایی را که قابل اجازه کردن است اجاره کنید
این هفت راهکار گزیدهای از ۵۵ راهکاریست که نویسنده در کتاب به آنها پرداخته است. آن دسته از راهکارهایی که به نظرم طیف بیشتری از افراد میتوانند از آن استفاده کنند را به اختصار لیست کردهام تا اگر خوانندگان این یادداشت علاقهای به پیش گرفتن زندگی مینیمالیسیتی و فرار کردن از شلوغی و بینظم بودن خانه و مخصوصا اتاق خواب که بعضا دچارش میشویم، داشتند راهگشا باشد.
دنیای شادیآور نویسنده پس از خداحافظی تدریجی با وسایلش
گاهی اوقات از دست دادن، حس بهتری را از به دست آوردن، تصاحب کردن، خرید کردن و دیگر افعالی که از آنها مفهوم «مالیکت» استنباط میشود، ایجاد میکند. گاهی از دست دادن به انسان حس رهاییبخشی القا میکند. حس آزادی. اتفاقی که نویسنده کتاب در باب زندگی مینیمالیستی تجربهاش میکند. ساساکی اذعان میکند که بعد از آن که تدریجا با عمدهای از وسایل خود خداحافظی کرد و روی به زندگی مینیمالیستی آورد حس آسودگی بیشتری دارد. و این فراغبال از وقت بیشتر داشتن، از زندگی لذت بیشتری بردن، آزادی بیشتری داشتن، پرهیز از مقایسه خود با دیگران، ارتباط عمیقتر با دنیای پیرامون خود داشتن و دارا بودن تمرکز بالا منتج میشود. نتایجی که آهسته آهسته پس از خداحافظی با زندگی ماکسیمالیستیاش به آنها دست پیدا کرد.
اگر شما هم زندگی را در قالب مینیمال دنبال کردهاید و یا تجربهای هر چند مختصر از آن دارید، باعث خوشحالیست که آن را با ما به اشتراک بگذارید.