کتاب «گفتگو با مترجمان»، اثری از سیروس علینژاد، روزنامهنگار باسابقه و برجستهی ایران است که به طریق مصاحبهمحوری سامان یافته است. علینژاد در این کتاب سعی کرده تا با هفت نفر از بزرگان حوزهی ترجمهی ایران مصاحبه کند و حاصل این مصاحبهها را بعدا به صورت متنی پیاده کرده و برای چاپ به نشر آگاه سپرده است. نسخهی موجود نشر آگاه از این کتاب، مشتمل بر ۱۶۰ صفحه از قطع رقعی است که با جلدی شومیز به چاپ رسیده است. کتابی که برای اولین بار در سال ۱۳۸۸ هجری شمسی به چاپ رسیده و تاکنون یک بار تجدید چاپ شده است.
مصاحبهشوندگان این کتاب –به ترتیب- عبارتاند از: کامران فانی، عبدالله کوثری، نجف دریابندری، صفدر تقیزاده، رضا سیدحسینی، مهدی سحابی و عزتالله فولادوند. علینژاد میگوید در ابتدا هدفش این بوده که با هر کدام از این افراد، دو بار مصاحبه کند اما بعدا به دلایلی مجبور شده تا به همین تعداد مصاحبه رضایت بدهد.
این روزنامهنگار پژوهشگر معتقد است که سعی اصلی او در گردآوری گفتگو با مترجمان، رسیدن به نکات اصلی فضای ترجمه از زبان چندی از برجستهترین مترجمان روزگار بوده است. او در گفتگو با مترجمان علاوه بر سیری بر ترجمهها و زندگی شخصی مترجمان مذکور و همچنین مشخصههای ترجمهشان، به سمت بطن و بنمایهی مفهوم ترجمه رفته است. در همین راستا علینژاد سوالات جالبی را مطرح کرده است؛ برای مثال آیا ترجمه کاری خلاق است و یا حرکتی مکانیکی؟ مسائل زبانی و لحنی در یک ترجمه چهقدر اهمیت دارند؟ دقیقا به چه ترجمهای میگوییم خوب و به چه ترجمهای میگوییم بد و چه معیارهایی در این باب وجود دارند تا یک ترجمه ماندگار شود؟ ما هم سعی داریم تا در ادامهی این مطلب، حداقل بر یکی از نکات مطرح شده توسط هر یک از این مترجمان به صورتی موجز مروری داشته باشیم.
یک از هفت؛ کامران فانی
تیتری که علینژاد برای مصاحبه با فانی انتخاب کرده است، این است: «ترجمه در ایران، برنامهای ندارد!» با وجود این تیتر ظاهرا منفی، دید فانی اصلا به وضع ترجمهی ایران، دیدی بدبینانه نیست؛ او انتقادات زیادی به وضع فعلی دارد اما نکات مثبت را بیشتر میداند. فانی در مصاحبهی خود بیشتر سعی میکند تا به تاریخنگاری ترجمه در زبان فارسی بپردازد و در این راه حتی تا زمان برگردانی کتاب مشهور کلیله و دمنه توسط نصرالله منشی به عقب میرود. اما فانی دورهی شکوفای ترجمه در ایران را به حول و حوش دههی ۱۳۴۰ مربوط میداند. این مترجم باسابقه، میتواند فردی مناسب برای این بازخوانی ترجمه باشد؛ زیرا علاوه بر برگردانی آثار وسیعی از کودک و نوجوان تا فلسفه و کتابهای مذهبی، به نسخهپژوهی پرداخته، عضو پیوستهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی بوده و به کتابداری مشغول بوده است.
او دههی چهل را به واسطهی انفجاری که در حجم تولید و تیراژ کتابها در ایران پیش آمده است، سرآغاز جدی شدن ترجمه در ایران میداند و معتقد است چون مردم میخواستند بدانند در دنیا چه اتفاقی در حال افتادن است، پس کتابهای ترجمه نسبت به کتابهای تالیفی اقبال بیشتری را بین جامعه پیدا کردند. او تداوم این فضا را در پرورش یا استعدادیابی مترجمان بیشتر میداند و میگوید با وجود آن که بالا رفتن تعداد مترجمان باعث شناخته نشدن آنها میشود؛ اما این موضوع یک مزیت هم دارد؛ به این شکل که باعث میشود این تعداد بالای مترجمان، بازتولیدی از افکار و اندیشهها داشته باشند و هر کدام به طور ناخواسته یک نیازی از جامعهی ادبیات را پاسخ بدهند.
دو از هفت؛ عبدالله کوثری
عبدالله کوثری مترجمی است که بیش از هر چیزی بر خالق بودن و مبدع بودن مترجم تاکید میکند و معتقد است که ترجمهی واژه به واژه یا جمله به جمله ترجمهی درستی نیست. درواقع میتوانیم نتیجه بگیریم که بیشتر بر وجه بازآفرینی شدن متون باور دارد. او ترجمهی ادبی را غیر از شناخت زبان مبدا و زبان مقصد به مهارتهای دیگری همچون آگاهی زبانی، شناخت شاعرانهی واژگان، توانایی بازآفرینی و نویسندگی درونی مرتبط میداند. او در جایی از مصاحبهی خود حرف جالبی میزند و میگوید بین مترجم و نویسنده فرق چندانی قائل نیست! کوثری به مقایسهای میان نویسنده و مترجم دست میزند و میگوید نویسنده کار اصلی را در مبحث خلاقیت انجام میدهد؛ اما کار مترجم هم سخت است، زیرا مترجم با محدودیت خلاقیت مواجه خواهد شد و توانایی فکر کردن برای یک مترجم –به نسبت یک نویسنده-، از چیزی ذاتی به مسالهای اکتسابی تبدیل شده است.
سه از هفت؛ نجف دریابندری
نجف دریابندری احتمالا مهمترین و مشهورترین نام در بین این هفت مترجم است. او در مصاحبهی خود بر مسالهای تاکید میکند که ما هم پیشتر در ترجمههایش به وضوح دیده بودیم. او معتقد است که باید برای هر کتابی یک زبان خاص را پیدا کرد! دریابندری این مساله را به عنوان مهمترین معیارش در ترجیح یک ترجمه نسبت به دیگری و تعریف ترجمهی خوب میداند. او در این راه از ترجمهی کتابهایی مانند دن کیشوت اثر سروانتس توسط محمد قاضی نام میبرد و معتقد است که ترجمههای چنین فردی، الگوی خود او هم بودهاند. دریابندری مثال میزند که قاضی در ترجمهی این کتاب حماسی، سعی کرده از الگوهای ایرانی استفاده کند و مثلا لحن را به اثری همچون امیر ارسلان نامدار نزدیک کند؛ پس موفق شده و کتاب خود را ماندگار کرده است. البته طبیعی است که این مثال مورد نظر دریابندری از نکتهی خود را نباید همیشگی دانست و تعمیم داد؛ بلکه همانطور که دریابندری گفت، بنا به هر کتابی، باید جوابی در هر لحظه را پیدا کرد. یعنی ممکن است ترجمهی یک کتاب اتفاقا با نزدیک شدن به لحن فارسی، ناموفق باشد!
چهار از هفت؛ صفدر تقیزاده
تقیزاده از جنبهای متفاوت نسبت به کوثری، نویسندگی و ترجمه را به هم مشابه میداند؛ او معتقد است که کیفیت یک ترجمه به طور مستقیم به خود غنا و اصالت متن هم بستگی دارد و تا یک متن، ویژگیهایی مناسب نداشته باشد، نمیتوان آن را به خوبی ترجمه کرد. تقیزاده مثال میزند که در دوران جوانی یک اثر حاوی هفت نمایشنامه به دست او رسیده و اصطلاحا هر چه زور زده نتوانسته معنیاش را بفهمد! او میگوید که سادگی و روانی یک متن اصلی باعث میشود تا متن مقصد هم به کیفیت بالاتری دست پیدا کند. بنابراین میتوانیم نتیجه بگیریم که تقیزاده در تعویض زبانی و لحنسازی و بازآفرینی با مترجمان بالا نظر متفاوتی دارد.
پنج از هفت؛ رضا سیدحسینی
رضا سیدحسینی مترجمی است که بیشتر او را با نقد، پژوهش و نویسندگی میشناسیم؛ ادیبی که چند وقت بعد از انتشار گفتگو با مترجمان درگذشت. او در مصاحبهی خود به علت کهولت سن و حافظهی ضعیف، خیلی به مسائل بنیادی نمیپردازد و علینژاد هم با درک موضوع، بیشتر راجع به زندگی شخصی و حرفهای خود سیدحسینی با او مصاحبه میکند. مهمترین نکتهای که سیدحسینی به آن اشاره میکند، تاکیدش بر ترجمهی مشترک یا گروهی است که از نظر او بر کیفیت اثر ترجمه شده میافزاید.
شش از هفت؛ مهدی سحابی
تیتری که علینژاد از صحبتهای سحابی درآورده است را شاید بتوانیم به عنوان یکی از درسهای مترجمی تلقی کنیم: «در ترجمهی خوب، مترجم نباید دیده شود!» از نظر این هنرمند چندوجهی و همهفن حریف که مشترکا در حوزههای متنوعی اعم از مترجمی، نویسندگی، روزنامهنگاری، نقاشی، مجسمهسازی و عکاسی به تجربه پرداخته است، ترجمهی خوب، ترجمهای است که با خواندن آن تصور کنیم یک اثر اورجینال را میخوانیم و انگار نه انگار که اصل این کتاب، متعلق به شخص دیگر یا زبانی دیگر بوده است.
او کیفیت ترجمهها و متون ادبی ما را رو به افول میداند و دلیل این امر را هم در تنبلی میداند! از نظر سحابی، پیشرفت تکنولوژی چیزی است که باعث میشود تا تنبلی را در انسان دامن بزند؛ در حالی که از نظر او، محدودیت باعث خلق کردن میشود و برای مثال در حوزهی ترجمه، توانایی زبانی را با آزمون و خطاهای بسیار بالا میبرد. بنابراین میتوانیم نتیجه بگیریم که سحابی از دو منظر، با صحبتهایی که از فانی ذکر کردیم، مخالفت دارد.
هفت از هفت؛ عزتالله فولادوند
عزتالله فولادوند در بین این هفت مترجم یادشده، کسی است که بیشتر از بقیه به دنبال جریانشناسی مفهومی و ایدئولوژیک فضای ترجمهی ایران است. موضوعی که البته با توجه به سابقهی فولادوند که در ترجمهی آثار فلسفی، ید بیضائی دارد، کاملا طبیعی محسوب میشود. او مقدم بر هر چیزی، تجددخواهی را دلیل روی آوردن ایرانیان –در دورهی معاصر- به ترجمه و پیشرفت حوزهی ترجمه میداند. فولادوند معتقد است که ایرانیان از زمان شکستهای متوالی از روسیه (در زمان قاجار) به فکر تجدد افتادند؛ او کلید خوردن دقیق این ماجرا را از دورهی صدارت امیرکبیر در دورهی ناصرالدین شاه ارزیابی میکند و معتقد است که نهضت مشروطه تنها به شروع این حرکت، سرعت بیشتری بخشیده است.
فولادوند دورهی رضا شاه را هم مجموعا مثبت تلقی میکند و با وجود اینکه در این دوره اکثریت آثاری که ترجمه میشوند، گرایش فلسفی ندارند، اما به نظر این مترجم، همین رویکرد هم باعث شد که حداقل ترجمه کردن آثار –ولو هر اثری- تثبیت شود و به عنوان یک هنر یا حرفه پدید بیاید؛ موضوعی که ادامهی آن را میتوان در صحبتهای فانی تبارشناسی کرد.