خیلی بعید است که هر چیزی را هم فراموش کرده باشید، داستان «قصهی عینکم» از ادبیات دبیرستان را به خاطر نداشته باشید؛ یا حداقل پس از دیدن چند خط، آن را به یاد نیاورید. داستانی که نگاه کودکانهی یک بچهی روستایی را با لطافت خاصی روایت میکند و آنقدری جذاب است که هماکنون هم پس از مدتها، هنوز در کتاب زبان و ادبیات فارسی پایهی یازدهم تحصیلی حضور دارد.
اما غرض از این مقدمه چه بود؟ درواقع این مطلب جایی است که میخواهیم درمورد نویسندهی آن داستان جذاب، یعنی رسول پرویزی صحبت کنیم و به معرفی کتاب مشهورش، یعنی «شلوارهای وصلهدار» بپردازیم. کتابی که از قضا، داستان قصهی عینکم را هم در دل خود جای داده است؛ اما این انتهای ماجرا نیست و شلوارهای وصلهدار، داستانهای جذاب دیگری را هم شامل میشود. پس همانطور که فهمیدهاید، با یک مجموعهی داستان روبهرو هستیم که باید گفت از بیست داستان با نامهای [به ترتیب] «زار صفر، قصهی عینکم، پالتو حنائی، شیرمحمد، ابراهیم، زبان کوچک پدرم، گرگعلی خان، زنگ انشا، شلوارهای وصلهدار، من به دنیا آمدم، ای واویلا، تقویم عوضی، سه یار دبستانی، عوضی نگیرید، مرگ رسول شله، درویش باباکوهی آرام مرد، زرگر مظلوم، بوالفضول، در هفت روز هفته و دوپشته بر الاغ» تشکیل شده است.
همانطور که از اسم داستانها هم برمیآید، کتاب از لحنی ساده، گرم و صمیمی –که از بارزههای مردم جنوب کشور است- برخوردار است. نکتهای که باعث میشود تا ارتباط گرفتن با کتاب، شیرینتر از عسل باشد. همچنین استفادهی پرویزی از متلها، ضربالمثلها و فرهنگ عامه، -خصوصا فرهنگ مردم بوشهر و شیراز- به خوبی دیده میشود؛ نکتهای که باعث میشود تا بتوانیم به راحتی، پرویزی را یکی از بهترین نویسندگان داستان کوتاه معاصر خود بدانیم و حتی گزیدهکار بودن –یا بهتر بگوییم کمکار بودنش- را مانعی برای چنین ادعایی ندانیم. از طرف دیگر، استفادهی او از لحن کودکانه و آن لطافت خاصش، باعث نمیشود که تنها در ژانر کودک و نوجوان بررسی شود و جدای از اینکه میتوانیم پرویزی را یک نویسندهی مسلط به تمام حوزههای سنی بدانیم، سوژههای او هم از صرف حضور در طیف کودک و نوجوان بیرون میزنند و جدای از همهی اینها، تمهیدات، عمق و محتوای آثارش هم منحصر به طیف خاصی نیستند. مسائلی که باز همگی دست به دست هم میدهند تا برای مثال واضح، پرویزی را در قالب داستان کوتاه به نویسندهای همچون هوشنگ مرادی کرمانی تشبیه کنیم.
مشخصات کتاب شلوارهای وصلهدار
با توقف تجدید چاپ کتابهای پرویزی در نشرهایی همچون امیرکبیر و بهزاد و نایابی آثار او در بازار نشر، شایعههایی وجود داشت که آثار این نویسندهی فقید ممنوعالانتشار شده است؛ البته لازم است بدانیم در همین شایعهها هم بیشتر حساسیتها بر روی پرویزی به خاطر کتاب «لولی سرمست» بوده تا کتابی که امروز به شما معرفی میکنیم. شلوارهای وصلهدار، کتابی است که برای اولین بار در سال ۱۳۳۶ هجری شمسی به چاپ رسید و به سرعت تبدیل به یکی از آثار شاخص ادبیات فارسی معاصر شد.
اما با همهی این تفاسیر یادشده، چندی پیش بود که بالاخره من توانستم کتاب «شلوارهای وصلهدار» را از نشری محلی (با نام پاتیزه) در استان بوشهر -یعنی زادگاه خود نویسنده- تهیه کنم. نکتهی جالب نسخهی این نشر این است که اتفاقا چند داستان از «لولی سرمست»، یعنی دیگر کتاب پرویزی هم در این اثر گنجانده شده تا مخاطب اهل داستان، به نوعی با تهیهی این کتاب، یک تیر و دو نشان بزند و زندگی ادبی پرویزی را به یکباره دوره کند! لولی سرمست، تقریبا نصف شلوارهای وصلهدار، یعنی ۹ داستان در این کتاب نماینده دارد که این موضوع نشاندهندهی حذف یکی از داستانهای لولی سرمست (داستانِ همنام با اسم کتاب) است. اما نام داستانهای چاپ شده، به ترتیب حضور در اثر حاضر، عبارت است از: «ختنهسوران میرزا، صواب با صاد، درویش مرحب، تخم حرام، یک داروی جانانه، عشق نیمهکار، سه کلاه، ابن سلام مادرمرده و رفیق مهدی سرخی».
پس نسخهی مورد بررسی ما، مجموعهی داستانی است که با سلیقهی نشر (و نه به انتخاب و ویرایش خود نویسنده) منتشر گردیده و مجموعا از ۲۹ داستان کوتاه و نیمهبلند تشکیل شده است. این داستانها حدودا ۳۰۰ صفحه از قطع پالتویی را شامل شدهاند و برخلاف انتظار همیشگی من از ناشران ایرانی، تمامی مشخصات منفی، مانند ویراست، نوع چاپ و کیفیتش و جلد کتاب، نمرهی خوبی را میگیرند. و حتی با وجود تضاد و عدم علاقهای سلیقهای من به قطع پالتویی، نمیتوانیم نکات منفی خاصی را برای این نسخه ذکر کنیم؛ زیرا گویی که آگاهی و وسواس خاصی برای بالا رفتن کیفیت اثر پرویزی انجام شده است.
مروری کوتاه بر زندگی رسول پرویزی
شاید اگر رسول پرویزی را به جای نویسنده بودنش، با برچسب سیاسیاش معرفی میکردیم، خیلی زودتر به نتیجه میرسیدیم؛ علیالخصوص اگر مخاطب ما کمی سن و سالدار بود و نمایندهی مجلس ملی از شهر دشتستانِ بوشهر، یا معاون نخستوزیر، اسدالله علم را در ذهن خود میداشت! بله، درست شنیدید، این داستانهای پر مهر و صفا از قلم یک سیاستمدار ساطع شده است!!! و اساسا دلیل کمکاری پرویزی در فضای ادبیات، همین جنبهی سیاسی اوست. ماجرا تا جایی پیش میرود که همانطور که گفتیم، پرویزی دو کتاب مشهور به نامهای شلوارهای وصلهدار و لولی سرمست را در کارنامهی خود دارد و تنها همین دو کتاب را هم در کارنامهی خود دارد! کتابهایی که با فاصلهای ده ساله از همدیگر به انتشار رسیدهاند. اما ده سال بعد از لولی سرمست، به جای آن که کتاب دیگری از پرویزی منتشر شود، او دار فانی را وداع گفت و در شروع میانسالی خود (۵۸ سالگی) در حافظیهی شیراز به خاک سپرده شد. شنیدهام که اخیرا کتابی با عنوان «قصههای رسول» هم از پرویزی به چاپ رسیدهاند که چون سندیت خاصی را –هنوز- در پشت آن نیافتهام، طبعا پیشنهادش نمیکنم.
اما اگر قرار باشد پرویزی را به نویسندهای تشبیه کنیم، پیش از مرادی کرمانی –که متأخر اوست- و حتی ممکن است خودش تاثیرگرفته از پرویزی باشد، این محمدعلی جمالزاده است که مستحق معرفی به عنوان سبکپرداز و پرچمدار نوع روایتگری امثال پرویزی است. چیزی که خود نویسنده هم آن را قبول داشته اما علاوه بر جمالزاده، از کورس رقابت با بزرگان داستاننویسی دورانش، همچون صادق هدایت، بزرگ علوی و صادق چوبک جا ماند و همانطور که ذکر کردیم، علت آن چیزی جز فعالیت سیاسی مداوم حزبی نبود.
درونمایهی شلوارهای وصلهدار
داستانهای شلوارهای وصلهدار، با وجود بهره بردن از خلاقیت بیبدیل پرویزی، از درونمایههایی نزدیک به هم و گاها یکسان بهره میبرند. مضمون مشابه بسیاری از داستانهای شلوارهای وصلهدار، نشان دادن عواطف انسانی و زاویههایی از زندگی انسان است که معمولا دیده نمیشوند، جدی گرفته نمیشوند یا از سوی ناظر بیرونی تشخیص داده نمیشوند. پس بر همین اساس است که کودک یا نوجوان میتواند سوژهی مناسبی باشد تا با ناآشناییاش از دنیای بزرگان و دنیایی که رو به تغییر پیش میرود و ازخودبیگانه شده است، وصلهی ناجور بودن، غیر قابل تحمل بودن و نیاز این دنیا و مردمش به رواداری یا تغییر نگرش را بیان کند. در همین راستا، یکی از مهمترین مسائلی که در اغلب داستانهای این مجموعه حضور دارد، بیان مشکلات جامعه در دهههای ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ هجری شمسی است که جسارت یک نویسندهی وابسته به حزب حاکم در صحبت از پلشتیها را نشان میدهد.
درواقع پرویزی جهانسومی بودن ما ایرانیان و عقبماندگیمان از غرب را خوب فهمیده بود، اما به جای آنکه مانند افرادی چون صادق چوبک، به فضاهایی کاملا پوچگرا چنگ بزند، سعی داشته تا در جایجای کتاب حاضر، به واکاوی، واضحسازی و بعضا ارائهی پیشنهاداتی برای هضم دیالکتیک سنت و مدرنیته در ایران بپردازد؛ برای مثال به این قسمت از داستان شلوارهای وصلهدار توجه کنید که پرویزی چگونه اثرات ناهمخوانی دینِ کلاسیک با روشنفکری مدرن را در قالب داستانی از یک دبستان پسرانه نشان میدهد:
هر کس وارد میشد و کت و شلوار یا کلاه پهلوی به تن نداشت، فیالفور سردار یا عبا، یا قبا، یا ارخالق وی را میکندند و بدون توجه به فن خیاطی، خطکش را میگذاشتند و قیچی را پشتش و صافصاف سرداری و عبا و قبا را میبریدند. شاگردان با تاسف، لباس بریده را میپوشیدند و با لب آویزان وارد صحن مدرسه میشدند. فکر کنید و در خیال تصویر این منظره را بسازید و ببینید چه چیز مضحکی از آب در میآید. درد هم یکی نبود. تکلیف معلوم نبود قانون اتحاد شکل به شدت اجرا میشد اما روحانیون مقاومت داشتند. از طرفی توی مدرسه فشار میآوردند که کت و شلوار بپوشید. [اما] بیرون مدرسه و در شهر هیاهو و جنجال به پا بود که کت و شلوار نپوشید!
او بعضا برای عمیقتر کردن موقعیتهای دوگانه و تضادآمیز، از ارائهی تصویرهای بکر و طنز سیاه به عنوان تمهیداتی جذاب استفاده میکند که واقعا ما را در تبحرش انگشت به دهان میگذارد:
اهل ادارات و شاگردان مدارس دچار مشکل غریبی شدند. در مدرسه و اداره مجبور بودند متحدالشکل باشند. در خارج از ترس نمیدانستند چه کنند. به اجبار گاهی ذوحیاتین میشدند! بعضیها عمامه سرشان بود و عبا به دوش داشتند [و] زیر عبا کت و شلوار میپوشیدند و کلاه پهلوی را در دستمال یا حولهای یا بقچهای میپیچیدند. دم اداره یا مدرسه مثل تعزیهخوانان پوست میانداختند و تغییر شکل میدادند. عبا را میکندند و کلاه پهلوی را به سر میگذاشتند!
اما جذابیت آثار پرویزی، تنها به همین محتواسازیهای جذابش خلاصه نمیشود؛ او خلاقیتش را به فرم هم وارد کرده و برای مثال، از انواع روایت مانند دانای کل و اول شخص مفرد بنا به ذات لحظهای داستان استفاده میکند. او حتی بعضا از رئالیسم و ناتورالیسمِ افراطی قلمش فاصله گرفته و به ناگاه با یک عنصر خارقالعاده، شما را به دنیای رئالیسم جادویی میبرد؛ تکههایی که دوست دارم تا نوشته را با مرور شمّهای از آنها به پایان ببریم:
بهار شیراز مستکننده است. در هوا سکر و مستی خاصی پاشیدهاند؛ تنفس چنین هوایی حالت نیممستی به آدم میبخشد. به نحوی که جام دل، لبریز از عشق و آرزو میشود و کارهای مثبت فراموش میگردد. بچهها دلشان میخواهد به صحرا بروند و در ساقهی سبز گندم و جو نی بزنند. جوانان سراغ عشقشان میروند و پیران هوس جوانی دارند. در این فصل و در این شهر، صحبت از کار کردن حرف مفت است. لااقل برای محصلان خیلی مفت است. با این حال، همهی ما در آن زندان که نامش کلاس بود با بیحوصلگی نشستیم. آن حرارت و شادی حیاط مرد. گویی گرد مرگ بر سراسر محیط مدرسه پاشیدند…