کیم کلی (Kim Kelly)، روزنامهنگار و مقالهنویس اهل فیلادلفیا، در مطلب جالبی تمام جنبههای سیستم کاپیتالیستی را معرفی کرده و آن را توضیح میدهد. ما در این مقاله قرار است گفتههای او را به صورت ترجمه شده در اختیار شما قرار دهیم تا با مفهوم «سیستم سرمایهداری» به صورت کامل آشنا شوید. کاپیتالیسم یا سیستم سرمایهداری، به عنوان یک سیستم اقتصادی تعریف میشود که در آن تجارت، صنعت و سود یک کشور توسط شرکتهای خصوصی و ثروتمندان کنترل میشود. بسیاری از کشورهای دنیا از این سیستم بهرهمند هستند و از آنها میتوان به ایالات متحده، آلمان و … اشاره کرد. این تعریفی است که به احتمال زیاد در دیکشنری به آن برخورد کنید. ولی سیستم کاپیتالیسم خیلی پیچیدهتر (و آزاردهندهتر) از چیزی است که تصور میکنید.
این سیستم این روزها زیادی به چالش کشیده میشود و پیر و جوان از آن شکایت دارند. کاری که ایدئولوژی کاپیتالیسم انجام میدهد، ثروتمندتر کردن ثروتمندان و فقیرتر کردن فقیران است. برای مثال میتوان به وضعیت اقتصادی ایجاد شده در دورهی شیوع ویروس کرونا اشاره کرد. اگرچه این سیستم طرفداران زیادی دارد و ما آنها و دلایلشان را به شما معرفی خواهیم کرد. اما به طور کلی، این طرفداریها از قشر فقیر جامعه صورت نمیگیرد. در ادامه قرار است راجع به تاریخچهی شکلگیری کاپیتالیسم، استدلالهای موافق و مخالف با آن و ادبیاتی که این سیستم را نقد میکند، صحبت کنیم.
تاریخچهی کاپیتالیسم
تاریخچهی کاپیتالیسم پیچیده است و به قرن شانزدهم برمیگردد. شروع شکل گیری این سیستم را میتوان از زمانی در نظر گرفت که سیستم قدرت در انگلیس پس از مرگ سیاه تا حد زیادی فرو پاشید. مرگ سیاه در حقیقت طاعونی کشنده است که تا ۶۰٪ از کل جمعیت اروپا را از بین برد. در این دوره، طبقهی جدیدی از بازرگانان شروع به تجارت با کشورهای خارجی کردند. و این صادرات به اقتصاد محلی آسیب رساند و تولید و قیمتگذاری کلی کالاها را دیکته کرد. همچنین منجر به گسترش استعمار، بردهداری و امپریالیسم شد.
اگر تصور میکنید که قبل از کاپیتالیسم، همه چیز فوقالعاده بود سخت در اشتباه هستید. قبل از کاپیتالیسم سیستمی روی کار بود که «فئودالیسم» نام داشت. در این سیستم ظالمانه، قدرت غالبا در دست رئیس و خاندان سلطنتی بود و مرئوس و مردم فقیر، به مثابه قربانیان آنها بودند که دائما باید مالیات میدادند و فقیر و فقیرتر میشدند. اما جالب اینجا است که این سیستم نیز منطق و ایدئولوژی مخصوص به خود را داشت. در حقیقت، مردم فقیر باید در ازای مکانی برای زندگی و حفاظت نظامی که از آن بهره میبردند، تا ابد در خدمت خاندان سلطنتی کار میکردند. بعد از مرگ سیاه، این دهقانان انگلیسی و فقیران برای ادامهی حیات خود مجبور شدند نیروی کار خود (از جمله کارگران) را بفروشند. پس این کارگران، رفته رفته به ابزار کار ثروتمندان تبدیل شدند. ابزاری که به آنها در ثروتمندتر شدن، کمک میکرد.
در قرن هجدهم، انگلستان به یک کشور صنعتی تبدیل شده بود و طلوع انقلاب صنعتی شاهد انفجار تولیدات کارخانهای بود که آیندهی آن را تعیین میکرد. درون این کارخانههای دودی و نساجی، ایدهی مدرنی که از کاپیتالیسم داریم شکل گرفت و به تدریج، مخالفت با آن نیز آغاز شد. در سال ۱۷۷۶، آدام اسمیت، اقتصاددان اسکاتلندی، رسالهی خود را با عنوان «تحقیق دربارهی ماهیت و علل ثروت ملل» منتشر کرد که به عنوان بستری برای توضیح کاپیتالیسم مدرن به شمار میرود. اگرچه برخی از ایدههای خاص او در مورد ارزش و کار با عقاید اقتصاددانان مدرن متفاوت است، اما مردم او را اغلب با نام «پدر کاپیتالیسم» میشناسند.
جامعهی کپتالیست به چه معنا است؟
سرمایهداران منفرد معمولاً افراد ثروتمندی هستند که مقدار زیادی سرمایه (پول یا داراییهای مالی دیگر) را در تجارت سرمایهگذاری میکنند و با کسب سود و ثروت بیشتر، از سیستم کاپیتالیسم بهره میبرند. یک کشور کاپیتالیستی تحت سلطهی بازار آزاد است. طبیعتا شما با «بازار آزاد» به خوبی آشنا هستید، ولی برای کسانی که نمیدانند، بازار آزاد یک سیستم اقتصادی است که در آن قیمتها توسط شرکتهای خصوصی و در رقابت با یکدیگر دیکته میشود و تمرکز زیادی بر مالکیت خصوصی، رشد اقتصادی، آزادی انتخاب و مداخلهی محدود دولت دارد. به طور کلی، کسانی که در سمت راست طیف سیاسی هستند به حمایت از کاپیتالیسم تمایل دارند. اما کسانی که در سمت چپ طیف سیاسی هستند، به مخالفت با آن میپردازند.
کاپیتالیسم چگونه روی زندگی مردم تاثیر میگذارد؟
اگر خدایی نکرده زندگی سختی دارید و در آن با مشکلات مالی خیلی زیادی سروکار دارید و با یک کارفرمای قلدری سروکله میزنید که پول زیادی دارد و دنیا را با تخت پادشاهی خودش اشتباه گرفته است، پس شما یکی از قربانیهای سیستم کاپیتالیستی هستید. نوع تاثیری که کاپیتالیسم بر زندگی شما دارد به کارگر یا رئیس بودن شما بستگی دارد. برای کسی که صاحب یک شرکت است و کارمندان (در حقیقت کارگران!) دیگری را استخدام میکند، کاپیتالیسم ممکن است منطقی و چه بسا دوستداشتنی باشد؛ هر چقدر شرکت شما سود بیشتری کسب کند، حقوق کارگران نیز بیشتر میشود که از نظر تئوری سطح زندگی همه را بهبود میبخشد. همهی اینها بر اساس اصل عرضه و تقاضا شکل میگیرد.
اما مسئله این است که بسیاری از روسای سرمایهدار در به اشتراک گذاشتن ثروت مهارت ندارند! آنها حتی از پرداخت حقوق معمولی کارگر نیز صرف نظر میکنند، چه برسد به اینکه بخواهند به او پاداش دهند. درست به همین دلیل، عدهی زیادی کاپیتالیسم را یک عامل بزرگ نابرابری، چه اجتماعی و چه اقتصادی میدانند. در حقیقت، شعار اصلی کاپیتالیسم این است که «حرص و طمع خوب است». از نظر کاپیتالیستها حرص و طمع باعث ایجاد سود بیشتر میشود و منجر به نوآوری و توسعهی محصول میشود. این بدان معنا است که برای کسانی که توانایی خرید دارند، گزینههای بیشتری در دسترس است. اما مخالفان این سیستم میگویند که کاپیتالیسم ذاتاً استثمارگر است و در آن، جامعهای بی رحمانه شکل میگیرد که طبقهی کارگر را به نفع پر شدن کیف پول ثروتمندان زیر پا میگذارد.
ایدئولوژی اصلی سیستم کاپیتالیسم چیست؟
معمولا در یک سیستم کاپیتالیستی، سیاستهای خاصی اعمال میشود تا مردم سکوت کنند و نسبت به تمام فشارهای تحمیل شده، چیزی نگویند. یکی از این سیاستها آموزشهای خاصی است که در مدارس و رسانهها انجام میگیرد. برای مثال، در مدارس «پول دوستی» به عنوان امری اشتباه، گناهی کبیره و جبران ناپذیر به تصویر کشیده میشود. معمولا داستانها و ادبیاتی تدریس میشود که در آنها «دهقانهای بیپول» و «مردم بیچاره» از صفا و صمیمیت و پاکی خاصی برخوردار هستند. در عوض، ثروتمندان و پولداران هیولاهایی هستند که زندگی خیلی بدی را تجربه میکنند.
در رسانه نیز اغلب فیلم و سریالهایی پخش میشود که در آنها فقیران زندگی شاد و صمیمانهای دارند و ثروتمندان زندگی سرد و ناراحت کننده. افراد ثروتمند درگیر اعتیاد و قمار و هزار و یک بلا هستند. ولی کار درستی فقیران هیچوقت خدشهدار نمیشود و هیچ چیزی نمیتواند صفا و صمیمیت آنها را از بین ببرد. علاوه بر این، در سیستم کاپیتالیستی، تا حد مرگ از کارگران و طبقهی فقیران بهرهبرداری میشود. آنها دائما درگیر قسط، بدهی و فقر هستند و نمیتوانند فکر خود را برای رهایی از این وضعیت به کار بیندازند. آنها معمولا جرات استعفا دادن ندارند، چون اگر استعفا بدهند یا در اعتراض با وضعیت خود کاری انجام دهند، مطمئنا بعدا از گرسنگی جان میدهند یا از بار بدهی به زندان میفتند.
در سر طرفداران کاپیتالیسم، چه میگذرد؟
طرفداران کاپیتالیسم به چندین نکتهی اساسی اعتقاد دارند: آزادی اقتصادی منجر به آزادی سیاسی میشود. و داشتن یک تولیدی که متعلق به دولت باشد میتواند منجر به تعدی فدرال و اقتدارگرایی شود. آنها اصرار دارند که گزینههای دیگری مانند سوسیالیسم، کمونیسم یا آنارشیسم محکوم به شکست هستند. آنها کاپیتالیسم را تنها راه معقول برای سازماندهی یک جامعه میدانند. داستان از جایی هولناکتر میشود که طرفداران کاپیتالیسم، طبقهی کارگر را علتی جهت نابودی یک کشور میدانند! چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ فرهنگی. برای مثال، نخست وزیر سابق انگلیس، مارگارت تاچر، در یکی از سخنرانیهای خود اظهار داشت که این طبقهی کارگر است که انگلیس را ویران کرده است. او حتی یک بار گفت: «چارهای نیست.»
به زبان سادهتر، طرفداران کاپیتالیسم چیزی جز یک مشت سواستفادهگر که دچار سندروم خودشیفتگی شدهاند نیستند. احتمالا اگر کسی که چند درجه از آنها فقیرتر است را ببینند که برای مثال با نحوهی خوردن یک نوع غذای خاص یا برخی از برندهای گران آشنا نیست، او را بیفرهنگ و مخرب میشمارند.
هنگامی که مخالفان این سیستم از طرفداران کاپیتالیسم خواستند که تاثیر منفی کاپیتالیسم بر محیط زیست و منابع طبیعی را در نظر بگیرند، بسیاری از آنها گفتند که این منابع تنها زمانی ارزش دارند که رو به کاهش باشند. پس از همین رو میتوان از آنها جهت تولید سرمایهی بیشتر استفاده کرد. آنها همچنین بر این باور هستند که رقابت بین شرکتها، با مقرونبهصرفهتر ساختن محصولات، به نفع مصرف کنندگان است و فضای کاپیتالیسم مردم را ترغیب میکند تا برای رسیدن به آرزوهای خود تلاش بیشتری کنند (و به احتمال زیاد، به آن نرسند). آنها صریحانه نگرانیهای مخالفان کاپیتالیسم در مورد نابرابری و ظلم را با گفتن اینکه افراد ثروتمند، ثروتمند هستند، رد میکنند. زیرا آنها از همتایان فقیرتر خود بهرهوری بیشتری دارند.
در سر مخالفان کاپیتالیسم چه میگذرد؟
از مترجم و نویسندهی این مقاله گرفته تا الباقی مخالفان، کاپیتالیسم را نظامی غیرانسانی، ضد دموکراتیک، ناپایدار و عمیقاً استثمارگر میدانند که باید برچیده شود. آنها این مسئله را ذاتاً مغایر با دموکراسی میدانند. زیرا روسای سرمایه دار قدرت را بر کارگران تحمیل میکنند و از پرداخت حق و حقوق عادی آنها نیز صرف نظر میکنند. آنها این واقعیت را نیز در نظر میگیرند که هرچه سرمایه بیشتر شود، قدرت آنها نیز بیشتر نیز میشود. برای مثال، مشهورترین و محبوبترین مخالف کاپیتالیسم در تاریخ، یعنی کارل مارکس، فیلسوف و اقتصاددان کمونیست آلمانی میگوید:
همانطور که در دین، انسان با تفکرات مغز خود (یا دیگران) کنترل میشود، در کاپیتالیسم او با محصولات دست خود (یا دیگران) کنترل میشود.
او با تفکراتی که اکنون «مارکسیستی» تلقی میشوند، مخالفت را سیستم سرمایهداری کاپیتالیستی را بسط و گسترش داد. بحث و دغدغهی اصلی و اساسی مخالفان کاپیتالیسم، این است که در این سیستم، گسترش فقر در جمعیت تا حد زیادی حمایت میشود. آنها میگویند که در چنین سیستمی، رنج و خشونت زیادی بر طبقات کارگر تحمیل شده است. در این سیستم، روی بهرهبرداری از نیروهای انسانی و کارگران تاکید بیرحمانهای میشود و به این ترتیب، با ایدئولوژیهای مخصوص به خود، گسترش بردهداری با مزد اندک تبلیغ میشود که به نوعی یک «کلاه شرعی» تمام عیار است. به عیدهی مخالفان این سیستم، مردم چارهای ندارند جز اینکه در خدمت ثروتمندان دربیایند تا از گرسنگی تلف نشوند.
گسترش کالایی شدن در سیستم کاپیتالیستی
مارکس همچنین به «کالایی شدن» در این سیستم تاکید داشت. از نظر او، کارگران و کارمندان سیستم کاپیتالیستی، به مثابه کالاهایی هستند که جز انجام وظایف خود، به چیز دیگری فکر نمیکنند. خروجی و بازدهی کلی شرکت برای آنها اهمیتی ندارد. آنها درست مثل یک کالای بی جسم و جان، سرجایشان مینشینند و بدون توجه به روند کلی ماجرا، وظیفهای که به آنها محول شده را انجام می دهند. در حقیقت، سیستم کاپیتالیستی، کارگرها را به چرخ دندههای کوچکی از یک ماشین بزرگ تبدیل میکند. در حقیقت، مخالفان این سیستم ابراز دارند که کارمند یا کارگر در یک جامعهی کاپیتالیستی، روح خود را میفروشد یا برای رسیدن به خواستههایش، تا ابد میجنگد. در حقیقت یعنی تا زمانی که بمیرد، زیر قسط و بدهی باقی میماند یا هر سال برای پرداخت هزینههای سنگین مثل کرایه خانه و … کمرش خم میشود. او حتی لحظهای فرصت ندارد که بتواند به وضعیت اسفناک خودش فکر کند.
تفاوت سوسیالیسم و کاپیتالیسم چیست؟
کاپیتالیسم و سوسیالیسم به طور کلی به عنوان دو قطب مخالف در نظر گرفته میشوند. ایدهی مدرن سوسیالیسم از گفتههای افلاطون، فیلسوف یونانی ریشه میگیرد. اما سوسیالیسم، در اوایل قرن نوزدهم و در میان رادیکالهای آلمانی مانند کارل مارکس و فردریش انگلس، به عنوان یک ایدهی سیاسی محبوب ظاهر شد. سوسیالیسم اشکال مختلفی دارد، اما به طور کلی، یک سیستم اقتصادی است که در آن یک جامعه (نه فقط رئیسان یا شرکتهای خصوصی) تولیدات را کنترل میکنند.
در حقیقت، این سیستم فرض را بر این میگذارد که مردم به جای رقابت کذایی و بیحاصل، به طور طبیعی همکاری کنند. هدف سوسیالیسم، جامعهای برابر است که توسط نمایندگان منتخب دموکراتیک و با مجموعهای از پارامترهای تعیین شدهی جمعی اداره میشود. برخلاف کاپیتالیسم، در سوسیالیسم، صنعت و تولید توسط دولت اداره میشود و چیزی با عنوان «ثروت خصوصی» وجود ندارد. اگرچه منتقدان سوسیالیسم معتقد هستند که این سیستم رشد اقتصادی را کند میکند، به تنبلی کارگران پاداش میدهد و میتواند حقوق فردی و آزادی بیان را خفه کند.
در یک کشور کاپیتالیسم، تمرکز بر سود مهمتر از هر چیز دیگری است. در یک کشور سوسیالیستی، اهمیت جامعه بیشتر است و رفاه اجتماعی یک اولویت اصلی است. ایالات متحده، انگلیس و آلمان نمونهای از کشورهای مدرن کاپیتالیستی هستند. بسیاری از کشورها مانند نروژ، سوئد، کانادا و هلند ایدههای سوسیالیستی را در جوامع خود ادغام میکنند. به عنوان مثال، مراقبتهای بهداشت جهانی و تأمین اجتماعی هر دو مفهوم سوسیالیستی هستند.
نقد کاپیتالیسم در عرصهی ادبیات
از گذشته تاکنون آثار زیادی در عرصهی ادبیات وجود دارد که سیستم کاپیتالیستی را به خوبی نقد میکنند. از جمله نویسندههای مشهور و بزرگ در این زمینه میتوان به تئودور د. آدورنو، جعفر اکسیکوس، انریکه آموریم، واسیلی آنیسیموف، رابرت پیج آرنوت و جوردی آرکور اشاره کرد. در ادامه ما برخی از کتابهای ادبی پیشنهادی توسط الیزابت کوهن (Elizabeth Cohen) را به شما معرفی میکنیم که در آنها، رژیم کاپیتالیستی به خوبی و با زبانی طنز مورد نقد قرار گرفته است.
کتاب نیم طبقه نوشتهی نیکلسون بیکر
این رمان، زندگی عجیب و غریب و اغلب خنده دار یک کارمند دفتری را روایت میکند. راوی گمنام با ذکاوت بالا و با نثری دقیق، به مسائلی میپردازد که تا کنون به چشم هیچ کس نیامده و به عبارتی مو را از ماست میکشد. اما در عین حال، راجع به زندگی و جریانات آن اطلاعات کمی را در اختیار خواننده قرار میدهد. برای مثال او راجع به نی پلاستیکی (و تمایل آزار دهنده آن به شناور شدن)، امکانات اتاق مطبوعات، دستگیرههای در، گردنبند، پله برقی و تغییر بستهبندی شیر از شیشه به پاکت صحبت میکند. بیکر با آشنایی زدایی از مسائل معمولی، به راوی خود اجازه میدهد تا تصورات دوران کودکی را به یاد بیاورد و آن را با دنیای مرموز بزرگترها مقایسه کند. این کتاب در حقیقت از شما میپرسد که ما به چه چیزهایی توجه داریم و توجه به چه چیزهایی را در زندگی فراموش کردهایم؟
کتاب آدم فروش نوشتهی پاول بیتی
رمان «آدم فروش» اثر پاول بیتی، داستان زندگی مردی آفریقایی-آمریکایی را به تصویر میکشد که پدری تحصیل کرده دارد. پدر او با وجود مشکلات زیاد اقتصادی دائما سعی دارد تا به مردم نیازمند در شهر Dickens کمک کند، ولی متاسفانه توسط پلیس کشته میشود و دولت نیز تصمیم میگیرد این شهر را از روی نقشه حذف کند. تلاشهای راوی برای بازگرداندن شهر به نقشه واقعا دیدنی است. در این رمان، نژادپرستی و استثمار سیستم کاپیتالیستی آمریکا به شدت مورد نقد قرار گرفته و بیعدالتیهای مختلف نسبت به طبقهی آفریقایی-آمریکایی بیان میشود.
کتاب همه جا پای پول در میان است، نوشتهی جورج اورول
آیا ترجیح میدهید که «ادبیاتی» باشید و به عنوان یک شاعر فقیر در شرایط نامناسبی زندگی کنید؟ این معضلی است که گوردون کامستاک هنگام شمارش سیگارهای خود بیان میکند. گوردون میگوید که همه چیز هزینه دارد. حتی پاکیزگی، نجابت، انرژی و احترام به خود نیز هزینه دارد. حتی برای داشتن رابطهای شخصی با معشوق خود نیز باید هزینه داشته باشید.
کتاب گتسبی بزرگ، نوشتهی اسکات فیتز جرالد
این رمان، رویایی آمریکایی را زیر سوال میبرد. رویایی که ثروتمند شدن و زندگی مرفه را تشویق میکند و در عمل، هر دو گروه یعنی «ثروتمند» و «فقیر» را نابود میسازد. این کتاب، سیستم کاپیتالیستی را از منظری متفاوت نقد میکند. در حقیقت به جای اینکه راجع به زجر کشیدن فقیرها صحبت کند، راجع به تفکر مخرب سرمایهدارها و ثروتمندانی صحبت میکند که پایانی جز مرگ انتظارشان را نمیکشد.
آشنایی ادبیات ایران با نظریههای مارکسیستی
به نقل از ایلنا، نظریههای مارکسیستی و نویسندگان مارکسیست ابتدا در سالهای ۱۳۱۴ . ۱۳۱۵ به عرصهی ادبیات فارسی ملحق شدند. اگرچه در آن زمان چاپ آثار مارکسیستی و نقد سیستم کاپیتالیستی کار آسانی نبود. اما از سال ۱۳۱۵ و ۱۳۱۶، نویسندگانی چون بزرگ علوی و صادق هدایت در این زمینه فعالیت کردند. برای مثال میتوان به «حاجی آقا» و «آب زندگانی» اشاره کرد. در جنگ جهانی دوم که ایران توسط متفقین اشغال شد، فعالیت در زمینهی آثار مارکسیستی شدت یافت و اوج گرفت. از جمله نویسندههای معروف و مشهور در این زمینه میتوان به تقی ارانی، ایرج اسکندری، جعفر پیشهوری، خلیل ملکی، جلال آل احمد، احمد شاملو، صمد بهرنگی و علی شریعتی اشاره کرد.
توجه: در این مطلب از منابع زیر اقتباسی آزاد صورت گرفته است: