فرهنگنامهها و برخی از وبسایتها، داستان کوتاه را چنین تعریف میکنند: «یک داستان با مضمونی کاملاً توسعه یافته که به طور قابل توجهی از رمان کوتاهتر است. و جزئیات خیلی کمتری دارد». شاید بد نباشد که از بخش آخر جمله ایراد بگیریم. داستانهای کوتاه بسیار زیادی وجود دارند که به همان نسبت مفصل هستند. یا حتی نسبت به رمانها، جزئیات خیلی بیشتری دارند. برای مثال اگر به داستان «گراکوس شکارچی» اثر فرانتس کافکا توجه کنیم، متوجه میشویم که هر کلمهی او با دقت انتخاب شده. و هر جمله، با منظور خاصی در داستان بیان شده است. بنابراین بیایید بر روی تعریف بهتری کار کنیم. ژانر (یا فرم) داستان کوتاه، داستانهای کاملاً توسعه یافتهای را در بر میگیرد. که معمولاً بین ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ کلمه هستند.
به عقیدهی بعضی از افراد، این ژانر با سبک زندگی مدرن و شلوغ انسانها سازگارتر است. و به ما اجازه میدهد تا خلاءهای ۱۵ و ۳۰ دقیقهای در زندگی را پر کنیم. اما آیا واقعا برای درک کامل یک داستان کوتاه (که جزئیاتش از یک رمان ۴۰۰ صفحهای هم بیشتر است)، پانزده دقیقه کافی است؟ آیا واقعا با پانزده دقیقه مطالعه میتوان به درونمایهی داستانهای کوتاهی مثل «کاغذ دیواری زرد»، «رز برای امیلی» و… پی برد؟
شما جواب خود را تنها با خواندن داستانهای کوتاه به دست میآورید! در حقیقت شاید هم به راحتی و با یک بار خواندن (آن هم در پانزده دقیقه) نتوانید منظور اصلی نویسنده را دریابید. و به بررسی و تحلیل بیشتری نیاز داشته باشید. این روزها «داستان کوتاه» به یکی از موضوعات اصلی و آکادمیک رشتهی ادبیات تبدیل شده. و برای هر داستان کوتاه خوب، یک نقد ۱۰۰ تا ۲۰۰ صفحهای وجود دارد. اما اگر میخواهید به طور کلی با تاریخچه، قالب، مولفههای اصلی و اهمیت داستان کوتاه در ادبیات آشنایی بیشتری داشته باشید، این مقاله به شما کمک خواهد کرد.
تاریخچهی داستان کوتاه
نمونههای اولیه داستان کوتاه به طور مجزا بین سالهای ۱۷۹۰ و ۱۸۱۰ منتشر شده است. اما اولین مجموعهی واقعی داستان کوتاه بین سالهای ۱۸۱۰ و ۱۸۳۰ منتشر شد. داستان کوتاه در حقیقت یک ابداع آمریکایی است. و میتوان گفت یکی از مهمترین ژانرهای ادبی است که در ایالات متحده ابداع شد. البته از آنجا که در داستان کوتاه فضای کافی برای شخصیتپردازی یا فضاسازی کامل وجود ندارد. تا قبل از قرن نوزدهم از آن به عنوان یک ژانر ادبی متمایز یاد نمیشد. ولی بعد از آن، به خوبی شناخته شده و سبک مخصوصی پیدا کرد.
اگرچه این نوع ادبی، ژانری مدرن و معاصر به نظر میرسد. ولی قدمت آن در حقیقت به اندازهی قدمت خود زبان است. داستان سرایی یکی از قدیمیترین فعالیتهای بشری است. و روایتهای شفاهی، به ویژه افسانهها و قصههای عامیانه، در بیشتر فرهنگها نقش مهمی داشته است. برای مثال میتوان به شوخی، حکایت، عاشقانههای تمثیلی، افسانههای پندآموز و حتی افسانههای نقل قول شده و خلاصهشده اشاره کرد.
البته هیچ یک از اینها داستان کوتاهی نیست که از قرن نوزدهم تعریف شده و برای آن قالبی مشخص شده است. اما قسمت عمدهای از تاریخچهی داستان کوتاه را تشکیل میدهد. برخی از این داستانها به صورت نوشتاری وجود داشتهاند. اما بسیاری از آنها بهشکل شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. از نمونههای اولیهی داستانهای کوتاه میتوان به قصههای هزار و یک شب خاورمیانه اشاره کرد.
داستانهای کوتاه با رشد مجلات چاپی و روزنامهها در نیمهی دوم قرن نوزدهم محبوبیت بیشتری پیدا کردند. سردبیران روزنامه و مجلهها در بخش سرگرمی داستانهای کوتاه چاپ میکردند. و همین تقاضا برای آن را افزایش داد. در اواخر دههی ۱۸۰۰ و اوایل دههی ۱۹۰۰ ، نشریات دورهای شناخته شدهای مانند The Atlantic Monthly، نیویورکر و مجله Harper’s بودجههای خیلی خوبی برای داستانهای کوتاه در نظر گرفتند. که به رشد این ژانر کمک کرد. اگرچه آنها برای این بودجه، استانداردهای بالایی تعریف کرده بودند. تا نویسندگان جهت امرار معاش، کیفیت کار خود را نیز بالاتر ببرند. آن دوران طلایی، داستان کوتاه امروزی را پدید آورد: یک ژانر کامل ادبی و واقعی.
اهمیت داستان کوتاه به عنوان یک ژانر ادبی
فرانک اوکانر، نویسندهی داستان کوتاه ایرلندی، در کتاب «صدای تنها: مطالعه و تحلیل ساختاری داستان کوتاه» سعی کرد که این ژانر را تعریف کند. او داستان کوتاه را وسیلهای برای نمایش گروههای خاصی از مردم و جامعه نشان داد. اما اکثر تعاریفی که برای داستان کوتاه مطرح میشد، بیشتر روی تکنیکهای نوشتن متمرکز بود.
بسیاری از این تعاریف به خوانندگان جوان توصیه میکنند که داستان کوتاه را به چه شکل و شیوهای بنویسند. این تعاریف و نظریهها، خواننده را با ویژگیهای ساختاری و تاکتیک نویسندههای ماهر آشنا میکند. از سوی دیگر، بسیاری از این نظریهها و تعاریف، بیشتر جنبهی «آموزش داستان کوتاه نویسی» دارند. و اهمیت ژانر ادبی داستان کوتاه را توضیح نمیدهند.
در حقیقت، اهمیت داستان کوتاه در این است که میتواند مطلبی که در یک رمان ۱۰ جلدی گفته شده است، را طی ده صفحه به شما منتقل کند. گاهی حتی ممکن است تاثیر آن نسبت به یک رمان، خیلی بیشتر باشد. در اصل، نویسندگان در داستان کوتاه حرّافی نمیکنند. و چون فضای زیادی هم برای انتقال منظور خود به مخاطب ندارند، باید از تمام صنایع ادبی کمک بگیرند. درست به همین دلیل هم داستانهای کوتاه معمولا نمادین و پر رمز و راز هستند. شما برای اینکه بتوانید داستان کوتاه بنویسید، باید مهارت بسیار زیادی داشته باشید.
برای مثال، ری بردبری در داستانهای خود، تکنولوژی و فناوری دنیای مدرن را با سبکی مدرن و نو زیر سوال میبرد. او با طرح داستانی علمی تخیلی، این حقیقت تلخ را که تکنولوژی در میان انسانها فاصله انداخته، و در حقیقت باعث امر انسانزدایی شده است، مطرح میکند. جیمز جویس، نویسندهی مدرنیست داستان کوتاه، با آثار خود سعی دارد درگیریهای ذهنی، رشد، بلوغ و تفکر انسانها را به خوبی به تصویر بکشد.
داستانهای کوتاه ارنست همینگوی ممکن است اغلب با استفاده از نمادهای اسطورهای سنتی مانند (آب، ماهی یا حتی زخمهای موجود در کشالهی ران) مفاهیم و منظور اصلی خود را به مخاطب منتقل کند. در مقابل، داستانهای ویلیام فاکنر طعم سنگینی از گذشته را به همراه دارند. هم زبان و هم موضوع او سرشار از مطالب سنتی است. ممکن است به نظر برسد که فاکنر گاهی اوقات یک جنوبی است که با جنوبیها صحبت میکند. و داستانهایی که نوشته برای آنها است.
صدای تنها: مطالعه و تحلیل ساختاری داستان کوتاه
مولفههای اصلی داستان کوتاه
در نگاه اول، نوشتن داستان کوتاه کار زیاد سختی به نظر نمیرسد. زمان، مکان و یک الی دو کاراکتر در اختیار دارید. که میتوانید با آنها داستان خود را پیش ببرید. ولی در اصل، نوشتن در چنین قالب مختصر و متمرکزی کار چندان سادهای نیست.
داستانهای کوتاه معمولاً به جای چند داستان فرعی، روی یک طرح داستان واحد متمرکز میشوند. چراکه راوی نمیتواند زیاد از تکنیک «روایت در روایت» استفاده کند. برخی از داستانهای کوتاه از یک قوس داستانی سنتی پیروی میکنند. و هرچیزی سرجای خودش است. برای مثال داستان از یک جا شروع میشود. و با رعایت یک نظم ترتیبی، به پایان میرسد. نقطهی اوج نیز در وسط داستان اتفاق میفتد. ولی این روزها داستان کوتاه معاصر کاملا متفاوت نوشته میشود. انگار داستان از آخر به اول پیش میرود. یا از وسط به اول و… . معمولا داستانهای کوتاه مدرن خط زمانی مشخصی ندارند. و از طرفی ممکن است در هر یک از ژانرهای ادبی قرار بگیرند.
همچنین در مقایسه با داستانهای کوتاه سنتی که حول یک موضوع اصلی یا درس اخلاقی میچرخیدند، داستان کوتاه معاصر پیام اخلاقی یا حتی پایان مشخصی ندارند. این نوع داستانها، مثل پازل پراکندهای هستند. که به مخاطب اجازه میدهند خودش آنها را کنار هم بچیند و به نتیجه برسد. آنها درک پیچیدهتری از واقعیت و رفتار انسان را پیشنهاد میکنند.
یک داستان کوتاه خوب، چند کلمه است؟
در دوران هنر مدرن و پست مدرن، داستان کوتاهی که بین ۱۰۰۰ تا ۷۵۰۰ کلمه باشد، بسیار مناسب به نظر میرسد. ادگار آلن پو در مقالهی خود با عنوان «فلسفهی ترکیب» طول یک کار ادبی را بسیار مهم میداند. او میگوید:
اگر هر اثر ادبی آنقدر طولانی است که در یک جلسهی مطالعه خوانده نمیشود، ما بازدهی مفید آن یک جلسه را از دست میدهیم. پس اگر برای اتمام آن به دو جلسه نیاز باشد، امور جهان دخالت میکند. و انگیزهی خواندن آن اثر به یک باره از بین میرود.
اگرچه به طور کلی داستانهای کوتاه طول مشخصی ندارند. از نظر تعداد کلمات، هیچ مرزبندی رسمی بین حکایت، داستان کوتاه و رمان وجود ندارد. در عوض، ساختاری برای یک داستان کوتاه تعریف میشود. که آن را از سایر ژانرها متفاوت میسازد. این ساختار و پارامترهای انتخابی ممکن است در کشورها و دورههای مختلف متفاوت باشد.
انواع مختلف داستان کوتاه
درست همانند رمانها، داستانهای کوتاه نیز در انواع مختلفی دسته بندی میشوند: اکشن، ماجراجویی، بیوگرافی، کمدی، جنایی، کاراگاهی، درام، دیستوپی، افسانهای، فانتزی، تاریخی، ترسناک، معمایی، فلسفی، سیاسی، عاشقانه، هجو، علمی تخیلی، هیجانانگیز، تراژدی و وسترن.
در اینجا برخی از سبکهای ادبی، با مثالهایی از نویسندگان داستانهای کوتاه آورده شده است. تا در صورت تمایل، آنها را خوانده و با ساختار سبک مورد علاقهی خود بیشتر آشنا شوید.
گوتیک: داستانهای کوتاه گوتیک، داستانهایی هستند که با درهم آمیختن معما، وحشت، عناصر مافوق طبیعی، پدیدههای روانشناسی، مرگ و تخیل و… طبیعت انسان را کاوش میکنند. از داستان کوتاه گوتیک میتوان به «نقاب مرگ سرخ» اثر ادگار آلن پو اشاره کرد.
رئالیسم: داستانهای کوتاه رئال، داستانهایی هستند که در آنها موضوعات به روشی دقیق و واقعگرایانه مطرح میشوند. در بیان این موضوعات، هیچگونه خلاقیت هنری صورت نمیگیرد. و اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به همان شکلی که هست، بیان میشود. «افروختن آتش» اثر جک لندن، یکی از داستانهای کوتاه جالبی است که با سبک رئالیسم نوشته شده است.
مدرنیسم: داستانهای کوتاهی که به سبک مدرن نوشته شده باشد، معمولا از درونمایههای پیچیدهای برخوردار هستند. در این داستانها، زبان، نوع بیان و روایت داستان، سبک و زمان (مونولوگهای درونی) و… همگی تغییر میکنند. و از حالت کلاسیک و سنتی خارج میشوند. برای مثال میتوان به «رز برای امیلی» اثر ویلیام فاکنر و «دوبلینیها» اثر جیمز جویس اشاره کرد.
داستان علمی تخیلی: در این داستانها، آینده یا جهانی دیستوپی به تصویر کشیده میشود. که در انسانها با تغییرات عمیق فناوری، اجتماعی یا زیست محیطی روبرو هستند. برای مثال میتوان به داستان کوتاه «علفزار» اثر ری بردبری اشاره کرد.
رئالیسم جادویی: در این داستانها، روایتهای واقعگرایانه با عناصر سورئالیسم، رویاها یا تخیلات ترکیب میشود. برای مثال میتوان به داستان «پیرمردی فرتوت با بالهای عظیم» نوشتهی گابریل گارسیا مارکز اشاره کرد.
پست مدرنیسم: در این سبک، داستان حتی از داستانهای کوتاه مدرن نیز پیچیدهتر میشوند. در این داستانها از عناصر نمادین بسیار زیاد، پارادوکس یا راویهای غیرقابل اعتماد برای کشف رابطه بین نویسنده، خواننده و متن استفاده میشود. برای مثال میتوان به آثار نویسندههایی چون دونالد بارتلمی، خورخه لوئیس بورخس و خولیو کورتازار اشاره کرد.
مینیمالیسم: داستانهای کوتاهی که به سبک مینیمالیسم نوشته میشوند، با اختصار، زبان صریح و فقدان مصوبههای درونمایهی کلاسیک، بیان میگردند. برای مثال میتوان به آثار نویسندههایی چون ریموند کارور، آن بیتی و ایمی همپل اشاره کرد.