تب طلا
«سپید دندان» کتابی اثر جک لندن، نویسنده و روزنامهنگار قرن گذشتهی میلادی است که یک اثر در حوزهی نوجوانان محسوب میشود. این داستان که ابتدا به صورت پاورقی در مجلهی آوتینگ منتشر شده بود، بعدها بدل به یک کتاب مستقل و البته پرطرفدار شد به نحوی که تابهحال چندین اقتباس سینمایی و انیمیشن در سالهای مختلف از روی آن انجام شده است. رندال کلایزر، لوچیو فولچی، دیوید باتلر، کارگردانان بزرگی هستند که فیلمهای فاخری را از روی اثر لندن ساختهاند. انیمیشن این اثر هم به تازگی توسط شبکهی مشهور نتفلیکس تولید و ارائه شده است.
در ایران، محمد قاضی برای اولین بار، در سال ۱۳۳۴ هجری شمسی این کتاب را به فارسی برگرداند و مترجمان بسیاری هم بعد از او روی ترجمهی کتاب لندن بختشان را آزمودهاند. سپید دندان، مکمل اثر قبلی لندن به نام «آوای وحش» و به نوعی، نقطهی مقابل آن است زیرا شخصیت سگ در این دو رمان، دو وجه مستقل و متضاد دارد. «باک» در آوای وحش یک سگ اهلی و خانگی است که از محیط قبلیاش به سوی کشف طبیعت خالص قدم برمیدارد. دقیقا برعکس سپید دندان که از دنیایی دور از تعلق به برمودای غل و زنجیر شدن کشیده میشود.
جک لندن در سپید دندان با نگاهی منتقدانه و گزنده به مسائل اخلاقی و تمدن انسانی قرن جدید که گویی، بازتعریف خوبی در پلیدی شدهاند! میپردازد و توحش بشر را بر بستر واقعهای تاریخی، یعنی تب طلای کلوندایک روایت میکند. البته که روایت لندن از آن ماجرا یک قرائت شخصی است اما باتوجه به خبرنگار بودن لندن میتوان به اشارات و ارجاعاتش بیشتر از یک داستان تخیلی دل بست. واقعهی کلوندایک به مهاجرت چنددههزار جویندهی طلا به منطقهی یوکان اشاره دارد که بین سالهای ۱۸۹۶ و ۱۸۹۹ رخ داده است. این منطقه در شمال غربی کانادا واقع شده است.
داستان از آن جایی آب میخورد که معدنچیان محلی در سال ۱۸۹۶ موفق به کشف طلا شدند و هنگامی که خبر به شهرهای دیگر رسید، هجوم جویندگان طلا به منطقه آغاز شد. برخی ثروتمند شدند اما اکثریت مردم چیزی به دست نیاوردند و با طمعشان خود را بین برفهای سرد منطقه، ذرهذره آب کردند. این واقعه، علاوه بر سپید دندان، الهامبخش آثار بزرگ دیگری مانند فیلم جویندگان طلا اثر چارلی چاپلین هم بوده است.
آواز گرگها و سگها
شروع کتاب برای یک بزرگسال آنچنان جذاب نیست. باید منتظر باشید و دندان سپیدتان را بر جگر خونی بگذارید تا حدود یکسوم از داستان بگذرد و توصیفات مستقیم کتاب برای شخصیتپردازی، به نمادگرایی و مضامین اصلیاش برسد؛ گرچه که درکل هم چون کتاب در حوزهی نوجوان نوشته شده از حد معمول سایر آثار برتر دنیا، کمی بیشتر مفاهیمش را صادق و «رو» بیان میکند. روایت داستان از زبان یک سگ بیان میشود؛ امری که در دورهی زیست هنری لندن امر متعارفی نبود و خود باعث به چشم آمدن بیشتر این اثر شد. سگ داستان که بهطور فطری (یا ژنتیکی) خون گرگ را در رگهایش دارد ابتدا توسط یک بومی سرخپوست گرفتار شده و مجبور میشود در ازای غذا و سرپناه به خدمت او دربیاید.
مشکل سپید دندان از همینجا آغاز میشود؛ جایی که او در قیاس با سگهای دیگر سرخپوستان، آنقدر ها هم سگ نیست، معلوم نیست که آوازش عوعوی سگی است یا زوزهی گرگ! خوی گرگی سپید دندان مدام توسط سگهای رقیب (که با غریزه، ماهیت او را شناختهاند) به مبارزه خوانده میشود و از طرف دیگر، او باوجود شرایط خاصش نمیتواند مثل آنها کاملا اهلی شود! حتی یک بار زمان قحطی آذوقه، از چنگال صاحبش فرار میکند اما باز، باز بازمیگردد تا با کبوتران بپرد!
تطبیقناپذیری سپید دندان صاحبش را مجبور میکند تا درنهایت بهازای یک بطری نوشیدنی ناچیز، او را به بیوتی اسمیت که مرد بیپروایی است، بفروشد. او شخصی لاابالی است که با به جان هم انداختن سگها درآمد کسب میکند. سپید دندان هم بالاجبار مطیع ارباب تازه میشود و روزبهروز گذشته و فطرت خود را ازدسترفتهتر میبیند تا جایی که یک روز در حین درگیری شدید با یک سگ قویهیکل، پیک موعود میرسد: مهندسی به نام ویدون اسکات، در لحظههای آخر به کمکش میآید و حیوان را به آزادی میرساند.
لندن در آمریکاست
جان گریفیث چنی، ملقب به جک لندن جزو نخستین نویسندگانی بود که در قرن گذشته بهطور جدی برای نوجوانان نوشت؛ لندن صحنههایی که تصویر میکرد را با چشم خود دیده و قهرمانان بیشتر داستانهایش را از زیست شخصی و افرادی با آنها معاشرت داشت انتخاب میکرد بنابراین ماجراجوییهای قابل لمسش برای قشر نوجوان لذت وافری داشت. او در دو قالب رمان و داستان کوتاه، آثار زیادی را در عمر کوتاه چهلسالهاش خلق کرد و با عقاید سوسیالیستیاش بهنوعی اولین نویسندهی موفق طبقه کارگر آمریکا محسوب میشود.
چه اینکه الهام گرفتن لندن از شخصیتهایی چون «چارلز داروین»، «هربرت اسپنسر»، «کارل مارکس» و «فریدریش نیچه» بر هیچکس پوشیده نیست و او با تکیه بر روزنامهنگاری و دید منتقدانهاش توانست آثاری مبتنی بر تجزیه و تحلیلهای عمیق اجتماعی –البته در عین سادگی- خلق کند. سوسیالیست بودن یک نویسنده، آن هم در آمریکا خود، مسالهی عجیبی است اما جنبهای که بیشتر به چشم ما میآید ارائهی این همه «سختیهای زیستی آمریکای قرن نوزده و بیست» در ژانر رئالیستی است که خود، مانیفستی برای نقد و جامعهشناسی آمریکا درباب بهشت شداد بودن و آواز دورادور دهلهایش است.
توانایی لندن در نوشتن بیش از یک هزار کلمه در روز باعث شد تا تنها در مدت ۱۸ سال نویسندگیاش آثار درجهی یک زیادی خلق کند؛ او تا انتهای عمر توانست ۵۱ کتاب و چند صد مقاله منتشر کند و به گرانقیمتترین و پرخوانندهترین نویسندهی آمریکایی عصر خود بدل شود درحدی که میتوان لندن را اولین نویسندهای دانست که بهطور حرفهای به نوشتن پرداخته و صاحب ثروت زیادی شده است.
نکتهی جذاب دیگر لندن این است که واقعگرایی او تنه به تنهی ناتورالیسم (طبیعتگرایی) میزند و جزئیات فطری را بیش از احساسات اکتسابی و ایدهآلگرایی مدنظرش قرار میدهد. برای مثال در کتاب حاضر هم رفتار موجودات و سرنوشتشان را به زیبایی در چارچوب جبری تحمیلی از سوی وراثت تصویر میکند و نیازی به ایفای نقش مولفههای غیرعادی و بیرونی برای تزریق مفاهیم ذهنیاش نمیبیند.
هابیل و قابیل
انتخاب سگ و گرگ توسط نویسنده، از آن جهت هوشمندانه است که این دو حیوان بیشترین تطابق ژنتیکی و بیشترین تفاوت رفتاری را با همدیگر دارند؛ گویی که برادران دشمن همدیگرند. لندن ما را در این دوراهی میگذارد که دریوزگیِ سگها برای تکهای استخوان را انتخاب کنیم یا عزت و آزادگی گرگها در یافتن طعمهی خود؟ و از سوی دیگر ناز و نعمتی که سگها دارند بهتر است یا گرسنگی گرگها؟ او با نمادهای تمثیلیاش میخواهد به مخاطب بفهماند که هر انسانی در جایگاه سگ یا گرگ قرار دارد و راه سومی وجود ندارد.
انتخاب شخصی لندن از بین این دو البته به سمت گرگها سنگینی میکند و وقتی تم اصلی داستان براساس واقعهی یافتن طلا تصویر شده میتوانیم سهگانهی سگ، گرگ و ارباب را در نظام سرمایهداری آمریکا به انسانهای تحتامر، انسانهای آزاد و صاحبان قدرت تشبیه کنیم که سیستم بردهسازی فکری را حتی برای افرادی که درظاهر برده نیستند، تئوریزه کردهاند! در پایان باتوجه به شباهتهای جزئی و کلی زیادی که میان اثر لندن با شعر معروف مهدی اخوان ثالث (سگها و گرگها) به بازخوانی بریدهای از این اثر میپردازیم که با الهام از شعری به همین نام از شاندور پتوفی، شاعر آزادیخواه مجارستانی سروده شده بود و در مجموعهی زمستان «ماث» به زیبایی هرچهتمامتر میدرخشد.
زمین سرد است و برفآلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمناک است
کشد -مانند گرگان- باد، زوزه
ولی ما نیکبختان را چه باک است؟
کنار مطبخ ارباب، آنجا
بر آن خاکارههای نرم خفتن
چه لذتبخش و مطبوع است، و آنگاه
عزیزم گفتم و جانم شنفتن
وز آن تهماندههای سفره خوردن
و گر آن هم نباشد استخوانی
چه عمر راحتی، دنیای خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی
ولی شلاق! این دیگر بلایی است
بلی، اما تحمل کرد باید
درست است اینکه الحق دردناک است
ولی ارباب آخر رحمش آید
گذارد چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخمهامان را و ما این
محبت را غنیمت میشماریم.
شما کتاب رویا نخوندید یا درست متوجهش نشدید! تطبیق ناپذیری سپیددندان باعث فروشش به اسمیت نشد، نادانی وورشکستگی گری بیور عاملش بود، سپیددندان با هر شرایطی صبورانه کنار میومد.
کتاب از همون صفحه اول کشش وهیجان داره.
بخش هابیل وقابیل ارتباطی بامحتوای کتاب ومعنای قابل درکی نداشت .