در دنیای پر از سرگرمیهای دیجیتال، چگونه برخی افراد قادر به دستیابی به سطح بالاتری از بهرهوری نسبت به دیگران هستند؟ در کتاب جدید «کار عمیق: قوانینی برای تمرکز در دنیای آشفته»، پروفسور دانشگاه جرج تاون، کال نیوپورت نشان میدهد که چگونه میتوانید مهارتهای لازم برای تمرکز در یک سطح بهینه و مطلوب را گسترش داده و به اوج بازدهی برسید. او استدلال میکند که یادگیری نحوهی انجام «کار عمیق»، یکی از مهمترین مهارتهایی است که مردم میتوانند یاد بگیرند و معانی و مفاهیم بیشتری را برای رشد اقتصادی داشته باشند. در گزیدهای از این کتاب که در زیر آمده است، نیوپورت بررسی میکند که چگونه استاد دانشکدهی وارتون، یعنی آدام گرانت، به سطح بالایی از بهرهوری در زمینه مدیریت دست یافته که او را در میان همتایان ممتاز خود برجسته ساخته است. آدام گرانت در سطح ممتازی به تولید و ارائه میپردازد. وقتی گرانت را در سال ۲۰۱۳ ملاقات کردم، او جوانترین استادی بود که در دانشکدهی وارتون حد تصدی داشت (دانشکدهای در دانشگاه پنسیلوانیا). یک سال بعد، وقتی شروع به نوشتن این فصل کردم (و تازه در مورد فرآیند تصدیگری خودم فکر میکردم)، این ادعا که «او اکنون جوانترین استادتمام در وارتون میباشد.» بهروز شده بود.
دلیل اینکه گرانت به سرعت در کنج محیط علمی خود پیشرفت کرد، ساده است؛ اینکه او به تولید و ارائه میپردازد. در سال ۲۰۱۲، گرانت هفت مقاله را که همگی در ژورنالهای معتبر بودند، منتشر کرد. این امر یک میزان بسیار بالایی در رشتهاش به شمار میرود (که در آن اساتید به تنهایی یا به صورت حرفهای و در گروههای کوچک همکاری و کار میکردند و تیمهای دانشجویی و فوقدکترای بسیار بزرگی نداشتند تا از این تحقیق آنها حمایت کنند). در سال ۲۰۱۳، تعداد مقالات به پنج مقاله کاهش یافت. این میزان هنوز هم بسیار بالا به شمار میرفت، اما پایینتر از حد استانداردهای جدید او بود. با این حال، او را میتوان به خاطر این افت، مورد بخشش قرار داد؛ زیرا در همین سال، او کتابی با عنوان «بگیر و ببخش» را منتشر کرد، که برخی از تحقیقاتش در خصوص روابط در تجارت را به شهرت رساند. گفتن اینکه این کتاب موفقیت آمیز نبوده است، کتمان حقیقت است. در نهایت این کتاب بر روی جلد مجلهی نیویورک تایمز نقش بست و به پرفروشترین کتاب تبدیل شد. وقتی مقام استاد تمام در سال ۲۰۱۴ به گرانت اعطا شد، بیش از ۶۰ نقد و بررسی کتاب را علاوه بر کتاب پرفروش خود نوشته بود.
راه حل سیستماتیک
خیلی زود پس از ملاقات با گرانت، شغل و حرفهی دانشگاهی در ذهنم نمیتوانست این موضوع را بپذیرد، به جز اینکه از او در مورد این بهرهوریاش سوال کند. خوشبختانه، او نسبت به اشتراکگذاری افکار خود با من خوشحال بود. معلوم میشود که گرانت در خصوص سازوکار تولید و ارائه در سطح ممتاز، زیاد فکر میکند. برای مثال، او مجموعهای از اسلایدهای پاورپوینت را از کارگاهی که به همراه چندین استاد دیگر در رشتهی خودش شرکت میکرد، برای من فرستاد. این اتفاق، بر مشاهدات مبتنی بر اطلاعات متمرکز بود، در خصوص اینکه چگونه یک کار آکادمیک و دانشگاهی را با میزان بهینه تولید و ارائه کنیم. این اسلایدها شامل نمودارهای دایرهای دقیق از تخصیص زمان در هر فصل، فلوچارت توسعهی ارتباط با نویسندگان مشترک، و یک فهرست مطالعاتی پیشنهادی با بیش از بیست عنوان بود. این استادان کسبوکار و تجارت، با کلیشهی مطالب دانشگاهی غیرمرتبط در کتابها سروکار ندارند و گاهاً درگیر ایدههای بزرگتر هستند. آنها بهرهوری را به عنوان یک مشکل علمی میبینند تا به طور سیستماتیک آن را حل کنند، هدفی که به نظر میرسید آدام گرانت به آن دست یافته است.
برای تولید و ارائه در بالاترین سطح، باید برای مدتی طولانی، با تمرکز کامل و بدون حواسپرتی، روی یک وظیفه کار کنید.
اگر چه بهرهوری گرانت به عوامل زیادی بستگی دارد، اما یک ایده به خصوص در روش او وجود دارد که مهم به نظر میرسد: دستهبندی کارهای فکری سخت اما مهم، در دورههای طولانی و بدون وقفه. گرانت این دستهبندی کار را در چند سطح انجام میدهد. در طول سالها، او تدریس خود را در ترم پاییز برگزار میکند که در طی آن، او میتواند تمام توجه خود را معطوف تدریس کند و همیشه در دسترس دانش آموزانش باشد (به نظر میرسد این روش عملی است، چرا که گرانت در حال حاضر در بالاترین رتبهی اساتید در وارتون قرار دارد و برندهی جوایز متعدد آموزشی میباشد). با دستهبندی کار آموزش در فصل پاییز، گرانت میتواند توجه خود را به طور کامل معطوف به تحقیقات در بهار و تابستان کند، و با حواسپرتی کمتری از عهدهی این کار بربیاید.
گرانت همچنین میزان توجه خود را به مقیاس کوچکتری دستهبندی میکند. در طول ترمی که به تحقیق اختصاص داده شده، او بین دورههایی که در آن پذیرای دانش آموزان و همکاران است، و دورههایی که خود را وقف تمرکز کامل و بدون حواسپرتی در یک کار تحقیقاتی، به طور متناوب عمل میکند (او معمولاً نوشتن یک مقالهی علمی را به سه وظیفهی مجزا تقسیمبندی میکند: تحلیل داده، نوشتن پیشنویس کامل، ویرایش پیشنویس و تبدیل به یک چیز قابل انتشار). در طول این دورهها، که میتواند سه یا چهار روز طول بکشد، او اغلب پاسخگوی خودکار ایمیل خود را به کار میاندازد تا طرف مقابل و کسی که ایمیل زده است، بداند که منتظر پاسخی نباشد. او به من میگوید، «این کار گاهی همکاران من را گیج میکند. آنها میگویند که تو مشغول به کار هستی، من همین الان تو را دفتر کارت میبینم!» اما به نظر گرانت، اعمال انزوا و گوشهگیری شدید تا زمانی که کار موجود و در دسترس تکمیل شود، بسیار حائز اهمیت است.
نوع کاری که عملکرد شما را بهینه میکند، کار عمیق است.
فرمول کار عمیق
حدس من این است که آدام گرانت ساعت بیشتری را نسبت به یک استاد متوسط در یک موسسهی تحقیقاتی ممتاز کار نمیکند (به طور کلی، این موسسه مربوط به گروهی میشود که مستعد اعتیاد به کار هستند)، اما هنوز هم بیشتر از هر کس دیگری در رشتهی خود به تولید و ارائه میپردازد. طبق استدلال خودم، رویکرد او نسبت به دستهبندی، به توضیح و تفسیر این پارادوکس کمک میکند. به طور خاص، با مستحکم کردن کار او در تکانههای شدید و بدون وقفه، او از قانون زیر برای بهرهوری استفاده میکند:
تولید و ارائهی کار با کیفیت= (زمان صرف شده) x (شدت تمرکز)
اگر به این فرمول باور داشته باشید، بنابراین استدلال گرانت منطقی خواهند بود، اینکه او با به حداکثر رساندن یا افزایش شدت کاری که انجام میدهد، نتایجی که در هر واحد زمانی صرف شده تولید میکند را به حداکثر میرساند. این اولین باری نیست که با این مفهوم فرمولی بهرهوری مواجه شدهام. وقتی سالها قبل، در حال تحقیق برای کتاب دومم با عنوان «چگونه همیشه نمرهی بالایی بگیریم» بودم، این مسئله برای اولین بار توجهم را جلب کرد. در طی این روند تحقیقی، تقریباً با ۵۰ دانشجوی دورهی کارشناسی که نمرات بسیار بالایی داشتند، مصاحبه کردم. آنها از کشورهایی پذیرفته شده بودند که دارای رقابتیترین مدارس بودند. چیزی که در این مصاحبهها مشاهده کردم این بود که بهترین دانشجویان، اغلب نسبت به دانشجویانی که رتبهی معدل نسبتاً پایینتری داشتند، کمتر درس میخوانند. یکی از توضیحاتی که برای این پدیده ارائه میشود، همان فرمولی است که قبلاً به طور دقیق توضیح داده شد. به عبارت دیگر، بهترین دانشجویان نقش شدت تمرکز را در بهرهوری متوجه شدهاند و بنابراین تمام تلاش خود را برای به حداکثر رساندن تمرکز انجام دادند، و به طور اساسی زمان مورد نیاز برای آمادهسازی تستها یا نوشتن مقالات را کاهش دادند، بدون اینکه از کیفیت نتایج خود بکاهند.
هنگامی که فکر همچنان مشغول است!
مثال آدام گرانت این را نشان میدهد که فرمول شدت تمرکز، فراتر از معدل دورهی کارشناسی کاربرد دارد و همچنین مربوط به دیگر وظایف شناختی سخت و مبرم میباشد. اما چرا باید اینگونه باشد؟ سوفی لروی، که یک استاد تجارت و کسبوکار در دانشگاه مینسوتا است، توضیح جالبی را میدهد. در مقالهای با عنوان «چرا انجام دادن کار من انقدر سخت است؟» در سال ۲۰۰۹، لروی تاثیری را معرفی کرد که آن را «باقیمانده توجه» نامید. در مقدمهی این مقاله، او اشاره کرد که دیگر محققان تاثیر چندکارهبودن را بر روی عملکرد مطالعه کرده اند و سعی داشتند به طور همزمان چندین وظیفه را انجام دهند. اما این مسئله در دفتر کار دانش مدرن، زمانی که به سطح بالا و کافی برسید، پیدا کردن افرادی که روی چندین پروژه به صورت پی در پی کار میکنند، عادی است. لوری توضیح میدهد که، «رفتن از یک جلسه به جلسهی دیگر، شروع به کار بر روی یک پروژه و انتقال سریع به یک پروژهی دیگر، بخشی از زندگی در سازمانها میباشد.»
اگر استعداد و مهارت شما کاملاً استعداد و مهارت رقبای شما را تحتالشعاع قرار ندهد، بنابراین کارگران عمیق آنها، از شما بهتر تولید خواهند کرد.
مشکلی که این تحقیق با این استراتژی کاری مشخص میکند، این است که وقتی از وظیفهی A به وظیفهی B تغییر جهت میدهید یا سوئیچ میکنید، توجهی شما فوراً به دنبال آن نمیرود. به عبارت دیگر، پسماند توجه شما درگیر فکر کردن در خصوص وظیفهی اصلی باقی میماند. اگر کار شما در وظیفهی A نامحدود باشد و پیش از تغییر جهت دارای شدتی کمی بوده باشد، بنابراین این پسماند توجه به طور خاص افزایش مییابد. اما حتی اگر پیش از تغییر جهت، وظیفهی A را به پایان برسانید، توجه شما برای مدت کمی، تقسیم شده باقی میماند.
لروی، با اعمال تغییر جهت وظایف در آزمایشگاه، تاثیر این پسماند توجه را بررسی کرد. برای نمونه، در یک چنین آزمایشی، او سوژههای خود را وادار به کار بر روی یک مجموعهای از پازل کلمات کرد. در یکی از آزمایشها، او سوژهها را متوقف کرد و به آنها گفت که باید روی یک وظیفهی جدید و چالشبرانگیز کار کنند که در این صورت، وظیفهی آنها خواندن رزومهها و اتخاذ تصمیمات استخدامی فرضی بود. در یک آزمایش دیگر، او به سوژهها اجازه داد تا پیش از معین کردن وظیفهی بعدی، پازلها را حل کنند. در بین حل کردن پازل و استخدام، او از یک بازی واژگانی سریعی استفاده کرد تا مقدار پسماند توجه باقیمانده از وظیفهی اول را تعیین کند. نتایج این آزمایش و آزمایشهای مشابه او روشن و واضح بود. «افرادی که پس از تغییر وظایف با پسماند توجه مواجه هستند، احتمالاً عملکرد ضعیفی را در وظیفهی بعدی خود نشان میدهند»، و هرچه پسماند توجه شدیدتر باشد، عملکرد آن فرد ضعیفتر میشود.
اهمیت انزوای فردی
مفهوم باقیمانده توجه به توضیح این مساله که چرا فرمول شدت تمرکز صحیح است، کمک میکند؛ و بنابراین، به توضیح بهرهوری گرانت کمک میکند. با کارکردن بر روی یک وظیفهی سخت برای مدت طولانی و بدون تغییر جهت، گرانت تاثیر منفی باقیمانده توجه را از سایر تعهدات خود به حداقل میرساند، که این امر به او اجازه میدهد تا میزان عملکرد را بر یک وظیفه به حداکثر برساند. هنگامی که گرانت در انزوای خود، روزها روی یک مقاله کار میکند، به بیان دیگر، او در حال انجام این کار در سطح بالاتری از تاثیرگذاری و کارایی نسبت به یک استاد استاندارد میباشد که یک استراتژی آشفته را دنبال میکند که در آن، کار به طور مرتب توسط وقفههای ناشی از پسماند توجه، قطع میشود.
حتی اگر شما قادر به بازسازی کامل انزوای شدید گرانت نیستید، مفهوم باقیمانده توجه هنوز موثر است چرا که به این مفهوم است که عادت رایج کار در یک محیط نیمه آشفته، به طور بالقوه عملکرد شما را تخریب میکند. ممکن است هر ده دقیقه نگاه کردن به صندوق ورودی، کاری بیضرر به نظر برسد، اما در واقع، بسیاری این رفتار را بهتر از روش قدیمی رها کردن صندوق ورودی بر روی صفحهی نمایش توجیه میکنند (عادت کماهمیت جلوه دادن یک فرد است که دیگر مسائل را کمتر دنبال میکند). اما لروی به ما یاد میدهد که این مسئله در واقع بیشتر به بهبود و پیشرفت مربوط نمیشود. این بررسی سریع صندوق ورودی، یک هدف جدید را برای جلب توجه شما معرفی میکند. حتی بدتر از آن، با دیدن پیامهایی که شما در آن لحظه با آنها سروکار ندارید (که تقریباً همیشه همینطور است)، شما مجبور خواهید شد که به وظیفهی اصلی خود بازگردید، در حالیکه وظیفهی دوم شما هنوز تکمیل نشده باقی مانده است. پسماند توجه که با چنین تغییر جهتهایی حلنشده باقی میماند، عملکرد شما را تحت تاثیر قرار میدهد.
هنگامی که از این مشاهدات و تفسیرات فردی به عقب بر میگردیم، یک نوع استدلال واضح و شفافی را میبینیم. برای تولید و ارائه در بالاترین سطح، باید برای مدتی طولانی، با تمرکز کامل و بدون حواسپرتی، روی یک وظیفه کار کنید. میتوان اینگونه گفت که نوع کاری که عملکرد شما را بهینه میکند، کار عمیق است. اگر شما برای کار عمیق در مدت زمان طولانی راحت نیستید، رسیدن عملکرد به سطح حداکثری کیفیت و کمیت مورد نیاز برای رشد و پیشرفت حرفهای دشوار خواهد بود. اگر استعداد و مهارت شما کاملاً استعداد و مهارت رقبای شما را تحتالشعاع قرار ندهد، بنابراین کارگران عمیق آنها، از شما بهتر تولید خواهند کرد.