پاپیون؛ در ستایش آزادی
«پاپیون» (با نام انگلیسی Papillon) یکی از فیلمهای برجستهی سینمای جهان است. این اثر اقتباسی که از روی کتابی به همین نام، نوشتهی هانری شاریر ساخته شده است، نمرهی ۸ از ۱۰ را در پایگاه ردهبندی آثار سینمایی IMDB کسب کرده است. این فیلم ۱۵۰ دقیقهای، در سال ۱۹۷۳ میلادی به کارگردانی فرانکلین جی. شافنر و فیلمنامهنویسی دالتون ترامبو به روی پردهی سینماها رفت. بازیگران طراز اول آن دوران یعنی استیو مککوئین و داستین هافمن، دو نقش اصلی این فیلم را برعهده داشتهاند. علاوه بر رتبهی خوب این فیلم در IMDB، میتوانیم به فروش فوقالعادهی آن در زمان خود اشاره کنیم. پاپیون با هزینهای ۱۲ میلیون دلاری ساخته شد و ۵۳ میلیون دلار در گیشهها فروخت تا بیش از چهار برابر هزینهی خود را به تهیهکنندگان، یعنی کلمبیا پیکچرز و برادران وارنر برگرداند. با وجود این نکته و حمایت ویژهی منتقدین از اثر، آنچنان که باید و شاید از این فیلم در جشنوارههای مختلف تجلیل نشد. برای مثال در اسکار، تنها موسیقی این فیلم نامزد جایزه شد که جای تعجب دارد! پاپیون محصول مشترک سینمای فرانسه و آمریکاست. بنابراین میتوانیم رگههای دراماتیک فیلمهای فرانسوی را به صورت واضحی در آن ببینیم و از گونههای هالیوودی، بسیار منعطفتر، ریزبینانهتر و متناسبتر با فرهنگ شرقی ما ایرانیان است. پاپیون را میتوانیم به ژانرهای درام، جنایی و سرگذشتنامهای منتسب بدانیم. البته به هیچ عنوان نمیشود از فلسفهی عمیق این اثر گذر کرد. اما با جمعبندی بین تمام تمهیدات فرمی اثر، میتوان مدعی شد که رسالت تعریف شدهی کارگردان، قبل از هر چیزی در ساخت اثری درام بوده است.
پاپیونِ دوم!
لازم به ذکر است که در سال ۲۰۱۷ هم یک بازآفرینی دیگر از روی کتاب شاریر ساخته شد. با این وجود، ما در این مقاله به آن اثر که با کارگردانی مایکل نوئر و بازی چارلی هونام و رامی ملک ساخته شد، کاری نداریم. درواقع اساسا نمیتوانیم توجیهی برای ساخت این اثر دوم، غیر از مسائل تجاری فرض کنیم. زیرا با وجود یکی از شاهکارهای تاریخ سینما، هرکسی بعد از نیم قرن به سراغ ساخت دوبارهی اثر میرفت، بنا به نوستالژی اثر اول هم که شده، شکست میخورد. و همینطور هم شد و نسخهی دوم پاپیون مانند نسخههای بعدی بسیاری از آثار موفق، مانند ۱۲ مرد خشمگین، حتی در فروش گیشه هم توفیقی کسب نکرد.
درمورد کتاب پاپیون
کتاب پاپیون، رمانی است که توسط هانری شاریر در سال ۱۹۶۹ نوشته شده است. تنها چهار سال بعد از نگارش کتاب، شافنر سراغ اقتباس از آن رفت. او در این راه از خود شاریر کمک گرفت. درواقع برای ساخت این اثر، نویسندهی اصلی به کمک فیلمنامهنویس (ترمبو) رفت. نکتهای که باعث شده تا وفاداری خاصی میان متن اصلی کتاب با روایت فیلم ایجاد شود و خوانندگان کتاب یا بینندگان فیلم با تماشا یا خوانش اثر دیگر، متعجب و سردرگم نشوند. این رمان نسبتا طولانی که بیش از ۶۰۰ صفحهی رقعی را شامل میشود، در ایران توسط نشر امیرکبیر و با ترجمهی پرویز نقیبی به بازار نشر عرضه شده است. شاریر نویسندهای فرانسوی است که بیش از هر چیز با سبک خاطرهنویسی شناخته میشود. او غیر از اثر حاضر، کتاب دیگری به نام بانکو را هم نوشته است. رمانی که به اندازهی پاپیون موفق نشد، اما اثر قابل توجه و با کیفیتی است. یکی از نکات جالب کتاب پاپیون این است که شاریر ادعا میکند آن را از روی زندگی واقعی خود نوشته است. درواقع شاریر در زندگی شخصی خود، به اتهام دروغین قتل (به گفتهی خودش) توسط دادگاه فرانسه محکوم شد و در کتاب پاپیون، سرگذشت خودش را روایت کرده است. البته با وجود اینکه شاریر کتاب را کاملا واقعی معرفی میکند، منتقدین معتقدند که بسیاری از موارد نقل شده در کتاب، درواقع خاطرات نقلشدهی دیگر زندانیان همراه شاریر بوده است. آنان تنها ۱۰ درصد کتاب را حقیقی میدانند! با این وجود، شاریر بعد از گریختن از زندان و بازگشت به فرانسه، پاپیون را نوشت و ۱.۵ میلیون نسخه از آن را فروخت تا حسابی حرص وزیر فرهنگ فرانسه (در آن زمان) را دربیاورد! پس چه به ادعای شاریر اعتماد کنیم و چه نکنیم، این اثر میتواند بسیار تاثیرگذار و جذاب باشد. داستانی که اگر واقعی نباشد، حقیقی است و مظلومیت انسانِ در تعارض با حاکمیتهای بزرگ، برای یافت آزادی حقیقی و رهایی را به تصویر میکشد.
خلاصهی فیلم پاپیون
حال بیایید تا مروری کوتاه بر داستان داشته باشیم. البته خطر لو رفتن ماجرا (Spoil) را پیشاپیش به شما میدهم. پس اگر این را شاهکار ندیدهاید، توصیه میکنم که لذت ارضاکنندهی دیدارش را از دست ندهید. ماجرای فیلم، همانطور که احتمالا فهمیدهاید، از دستگیری هانری شاریر با نام مستعار پاپیون و بازی استیو مککوئین آغاز میشود. نام مستعار او به دلیل تتوی (خالکوبی) یک پروانه روی بدنش است. او به اتهام قتل در فرانسه محاکمه شده و حالا باید برای گذراندن دوران محکومیتش به کشور دورافتادهی گویان (در شمال شرقی آمریکای جنوبی) برود. شاریر که منکر هرگونه دخالت در قتل است، خود را بیگناه میداند و مدعی است که برای او پاپوش درست کردهاند. او در طول مسیر (در کشتی) با لوئیس دگا (با بازی داستین هافمن) آشنا میشود. دگا کسی است که به دلیل جعل اوراق قرضهی فرانسه هممسیر زندان نهایی شاریر است. دگا مقدار زیادی پول را با خودش حمل میکند و از آنجایی که اکثر زندانیانِ همراه، این موضوع را میدانند، مجبور به پذیرش یک نقشه میشود. پاپیون (که از او نیرومندتر است) پیشنهاد مراقبت از دگا را میدهد تا دگا هزینهی فرار او از زندان را متقبل شود. داستان از اینجا به بعد، بر خردهپیرنگهای تلاشهای پاپیون برای فرار، متمرکز میشود. به نحوی که هربار پس از مدتها نقشهچینی و تقلا، پاپیون از زندان فرار میکند و هربار با مجازات بدتر، طولانیتر و خشنتر مواجه میشود. اما با وجود نقل مکانِ مدام به زندانهای مخوفتر، پاپیون هیچگاه ناامید نمیشود و بالاخره پس از چندین فرار نافرجام، موفق میشود از زندان بگریزد…
مزایای اولین بودن!
قبل از هر نکتهای، برجسته بودن فیلم را میتوان در تالیف و جریانسازی آن دید. درواقع اگر سینمایی باشیم، فیلمهای زیادی را در ژانرهای سرگذشتمحور یا آرمانگرایانه دیدهایم. اما پاپیون از آن نظر در صدر تمام فیلمهای این دسته قرار میگیرد که اولین فیلم برجسته در این زیرژانر است. مولف بودن پاپیون علاوه بر داستان بکر شاریر، در کارگردانی بینظیر فرانکلین جی شافنر نمود دارد. کارگردانی که با فیلمهایی چون «سیارهی میمونها، پاتون، نیکلاس و الکساندرا، پسران برزیل و سردار جنگ» شناخته میشود. گرچه که در هیچکدام از آن آثار نتوانسته بود به سطح پاپیون برسد. البته بیراه نیست که بگوییم، تجمیعِ تجربیات شافنر در چهار فیلم از پنج فیلم بالا، باعث خلق شاهکاری چون پاپیون شدهاند. تجربیاتی که در زمان خود، از پاپیون جدیتر گرفته شدند و جوایزی مانند یک اسکار افتخاری، یک جایزهی اسکار بهترین کارگردانی و یک جایزهی انجمن کارگردانان آمریکا را برای شافنر به ارمغان آوردند. نکاتی که بازهم مویدِ نفهمیده شدنِ حقیقی پاپیون در زمان خود بودهاند. شافنر تا پیش از مرگ خود، رئیس انجمن کارگردانان آمریکا هم بود و جدای از این مساله، بزرگی او را میتوانیم در تالیف سبک امضادارش بیابیم. سبکی که در نگاهی فلسفی به ماجراهایی ظاهرا غیرفلسفی، تاکید اگزجره (اغراقآمیز) بر بازی بازیگران (به جای مسائل تکنیکی) و توجه به تعامل عناصر فرمی و ساختاری با مفهوم و بنمایه تعریف میشود. مسائلی که شاید امروزه برای ما سادهانگارانه توجیه شوند. اما قابل ذکر است که در دوران خود، اصلا مطرح نبودهاند و بنا به همین نکات، میتوانیم شافنر را از بزرگان سینمای جهان بدانیم. اما اگر بخواهیم به بحث اصلی برگردیم، باید گفت که ما پیشتر در مطلب اولین «مظنونین همیشگی» به موضوع تالیف در سینما پرداخته بودیم. بنابراین سخن این بخش را کوتاه میکنیم و از شما دعوت میکنیم تا برای تفهیم بهتر موضوع، سراغ آن مقاله در مجلهی کتابچی بروید.
تنها صدا نیست که میماند!
یکی از بارزترین نکات برجستهی این فیلم، مربوط به مسالهای فرمی است. نکتهای جنبی که به موسیقی فیلم، وابسته است. فرمی که البته در تعامل با محتوا عمل میکند و ماندگاریای، همطراز با خود فیلم را کسب کرده است. گرچه که میدانیم، جذابیت پاپیون ورای موسیقی خود است و این بار، استثنائاً، تنها صدا نبوده که مانده است. موسیقی پاپیون، مرز میان خیال و واقعیت را میشکند و با یادآوری ناخودآگاه ارجاعات کلمهی پاپیون (یعنی پروانه) ما را یاد هایکومانندِ معروفی از چوانگتسی (فیلسوف چینی) میاندازد:
دیشب خواب دیدم که پروانهام.
امروز وقتی بیدار شدم، برایم سوال پیش آمد.
که من حقیقتا انسانی هستم که [یک شب] خواب دیدم پروانهام
یا حقیقتا پروانهای هستم که [اغلب] خواب میبینم انسانم؟!
حتما به یاد دارید که در آغاز اضافه شدن مولتیمدیا به گوشیهای همراه، آهنگ زنگ بسیاری از موبایلها، همین موسیقی فیلم پاپیون بود. این موسیقی بینظیر را جری گلداسمیت ساخته است. کسی که آهنگساز محبوب شافنر هم بود و در فیلمهای دیگرش هم به عنوان اولین نفر برای همکاری انتخاب میشد. البته بزرگی گلداسمیت به آثار شافنر محدود نیست. او برندهی یک جایزهی اسکار و پنج جایزهی گرمی است. گلداسمیت به عنوان آهنگساز، موسیقی متن بسیاری از فیلمهای سینمایی را ساخته است. از مهمترین آثار موسیقایی او در حوزهی سینما میتوانیم به موسیقی فیلمهای مومیایی، محلهی چینیها و طالع نحس اشاره داشته باشیم.
بازیگریِ چشمبسته
اما بد نیست نگاهی هم به بازیهای درخشان فیلم داشته باشیم. استیو مککوئین و داستین هافمن به عنوان دو ستارهی بیبدیل سینما، نامهایی هستند که ما را چشمبسته به فوقالعاده بودن بازیهای این فیلم، مومن کنند! اما اگر بخواهیم به صورت تخصصی وارد بازیها شویم، باید مقولهی متداکتینگ را بررسی کنیم. متد اکتینگ یا بازیگری متد (Method acting) با نام متد استانیسلاوسکی نیز شناخته میشود. این روش خاص، نوعی فنِ بازی کردن (یا بازی گرفتن) است که برای اولین بار توسط کنستانتین استانیسلاوسکی، کارگردان و مدرس تئاتر روسیه مطرح شده بود. در این سبک که توسط بسیاری از بازیگران بزرگ مانند مارلون براندو، رابرت دنیرو، جک نیکلسون، مریل استریپ، دنیل دیلوئیس، آلپاچینو، جانی دپ، لئوناردو دیکاپریو، کریستین بیل و خواکین فینیکس به کار میرود، مسائلی نوگرایانه را میبینیم. از مهمترین اصول و دستآوردهای این روش میتوانیم به ادخال نکاتی مانند «تربیت بدن و صدای بازیگر، مسلط بودن بازیگر به تمام تکنیکهای صحنهی ناظر، تغییر منِ بازیگر به نفع مطالبات هنری کل نمایش، تحقیق و پژوهش بازیگر قبل از پذیرش نقش اعم از مطالعههای روانشناسانه، جامعهشناسانه و… » در روند بازیگری اشاره کنیم. مسائلی که باعث باورپذیری شخصیت برای بازیگر و باورپذیری نقش برای تماشاگر شدند. در همین راستا، میتوانیم مدعی شویم که همذاتپنداری بینظیر مخاطب با رنج کشیدنها، تلاشها، مظلومیتها و حتی بلاهتهای پاپیون و دگا، حاصل همین روش بودهاند.
خو کردن به قفس
فلسفهی فیلم، بر دیالکتیک خاصی بین دو دوستِ داستان استوار است. دوگانهای که ابتدای فیلم اصلا مشخص نیست و تصور بر همراهی اعتقادی دگا و پاپیون را تبیین میکند. اما هرچه جلوتر میرویم، فاصلهی بین انتزاع دو شخصیت بیشتر میشود. دگا در این دوگانه، فرد ناامیدشوندهی داستان است و به سمت زوال و سندروم استکهلم پیش میرود. این سندروم، پدیده ای روانی است که در آن، گروگان، حس یکدلی، همدردی و احساس مثبت نسبت به گروگانگیر خود پیدا میکند. این مسالهی عجیب، تا جایی پیش میرود که حتی گروگان از کسی که جان، مال و آزادیش را تهدید میکند، دفاع میکند و به صورت اختیاری و با علاقه خود را تسلیمش میکند!
درواقع دگا با وجود اینکه امکان فرار را دارد، در فرار از جزیرهی شیطان، همراه پاپیون نمیشود. پس میتوان به دوگانهی «ریسکِ بالا برای جایزهی بزرگ و ریسک صفر برای زندگی معمولی» اشاره کنیم. مفهوم بلندِ داستان را میتوان در هزینه دادن یا ندادن برای اهداف بزرگ زندگی، تبیین کرد. پاپیون به شدت آرمانگرایانه است و این موضوع را با درک زاویهی مقابل دیدگاه دگا خواهیم فهمید.
تتوی پروانه که لقب شاریر را ساخته، کنایهای به همین موضوع است. درواقع اگر از دید کهنالگویی نگاه کنیم، پروانه نماد آزادی و رهایی است. شما هیچوقت نمیتوانید یک پروانه را در قفس کنید؛ تنها میتوانید جان او را بگیرید و خشکش کنید تا شاید مردهی او را به اسارت بکشید! و پاپیون مانند اسمش، دقیقا نقطهی مقابل دگاست. کسی که حاضر است جانش را هم بدهد تا اگر یک اپسیلون از امید باقی مانده هم به قدر وُسع برای آزادی بکوشد! تنها جاهایی که پاپیون، کمی به آرمان خود مردد میشود، یکی از معدود سکانسهایی میبینیم که واقعگرایانه نیست و سوررئال اثر را میسازد:
[قاضی، خطاب به پاپیون]: اتهام تو قتل نیست. جرم تو بدترین جرمیه که یه انسان میتونه مرتکب بشه. من تو رو برای هدر دادن زندگیت محکوم میکنم. مجازات تو زندگی به جای مرگه!
فیلمِ بد، شاخ و دم ندارد!!!
نکتهای که تفاوت دیالکتیکی بند قبلی را واضحتر میکند، اتفاقا در بازآفرینی در فیلم پاپیون دوم (۲۰۱۷) نمود دارد. جایی که سوءاستفاده از محبوبیت داستان برای تزریق مسائل ریزِ غیرحقیقی را میبینیم. درواقع این فیلمِ حاکمیتی آمده تا پروپاگاندایی را در مخالفت با فلسفهی عمیق شاریر به راه بیندازد. هدف این فیلم را میتوان در چرخاندنِ نرم فرمان به سوی انحراف معنایی دانست. گویی که این فیلمِ ثانویه میخواهد با تغییرات و القائات غیرمستقیم خود، کارنامهی سیاه حقوق بشری فرانسه را بشوید. جایی که با پایان شاد، خوشحالکننده و در یک کلام، هندیوار خود میخواهد فرانسه را به عنوان مجازی جز از کل نسبت به تمام جریان سرمایهداری، تطهیر کند. درحالیکه پایان نسخهی اصلی، در عین امیدبخش بودن، پوچگرایانه هم هست تا نقد خود را به طرزی صریح (در عین استعاری بودن) و ماندگار، توی صورت ستمگران تاریخ بکوباند! در همین راستا، دیالوگِ مشهور فیلم که در پایان، آن را میشنویم، آنچنان در فرهنگ عامه جاافتاده است که تقریبا نقشی شبیه به ضربالمثل را پیدا کرده است:
آهای حرومزادهها! من هنوز زندهام…
پروانهای در شائوشنگ؟!
اگر به فیلمهای سرگذشتمحور علاقه داشته باشید، احتمالا متوجه تشابهات سیر اصلی بنمایهی فیلم «رستگاری در شائوشنگ» با فیلم پاپیون شدهاید. گرچه که معتقدیم، فیلم پاپیون بنا به اول بودن و تالیفِ سبک، در جایگاه بالاتری از شائوشنگ قرار میگیرد. حتی اگر شائوشنگ از نظر عموم مخاطبین (مثلا IMDB) در جایگاه بهتری قرار گرفته باشد! جدای از این نکته، پاپیون برخلاف نگاه شخصیسازیشدهی شائوشنگ، جهانشمولتر است و مطالب اجتماعی بیشتری را مطرح میکند. دید سیاهِ پاپیون، واقعگرایانهتر است و باعث خلق انتزاعات و کنشهای والاتری میشود. درواقع با احترام زیادی که برای شائوشنگ، -به عنوان یکی از شاهکارهای تاریخ سینما- قائلم، از آن جهت پاپیون را ترجیح میدهم که امید را به طرزی ایدئولوژیکتر و عمیقتر، تئوریزه (نظریهسازی) میکند. پس جنس آزادیِ پاپیون، برخلاف آزادی شخصی شائوشنگ، بیشتر بر آزادی جهانی دلالت دارد و قابلیت بسط چندلایهای را نمایان میکند.
نکات جذاب پاپیون
در انتهای مقاله، طبق عادت مرسوم در ستون سینماکتاب، چند نکتهی قابل ذکر از حواشی فیلم را با هم مرور خواهیم کرد.
- در ابتدا با اصرار تهیهکنندهی اروپایی، نقش پاپیون قرار بود به ژان پل بلموندوی فرانسوی برسد. اما با مخالفت کارگردان، نقش را به استیو مککوئین دادند. کسی که سنی بیش از شاریرِ ۲۵ سالهی رمان داشت و این تفاوت سن در فیلم، واضح است.
- مککوئین چند بار تصمیمش را برای قبول و رد فیلم، عوض کرد اما سرانجام با دریافت دو میلیون دلار، حاضر به بازی در پاپیون شد.
- تصور نکنید که مککوئین، بازیگری پولپرست است. او وقتی فهمید که بازیگران و سایر عوامل، مخارج خود را دریافت نکردهاند، تا پرداخت حقوق آنان، کار را تعطیل کرد!
- داستین هافمن اما روندی معکوس نسبت به مککوئین را طی کرد. او خودش مایل به بازی در فیلم بود و البته که یک نقش جدی را طلب میکرد. بنا به همین نکته، شخصیت لوئیس دگا به فیلم اضافه شد!
- تهیهکنندگان فیلم، میخواستند برای باورپذیرتر شدن اثر، آن را واقعا در گویان فرانسه بسازند. اما این قضیه به علت نامساعد بودن گویان برای فیلمبرداری رد شد و اکثریت این فیلم در کشورهای اسپانیا و جامائیکا ساخته شد.
- صحنهی ابتدایی فیلم با دیالوگی شروع میشود که بیانکنندهی همان فلسفهی ضدسرمایهداری است که بحثش را کردیم. در این صحنه، فرمانده به زندانیها میگوید:
… برای فرانسه، ملت شما را دور انداخته، فرانسه خودش را از شر شما خلاص کرده، فرانسه را برای همیشه فراموش کنید…
نکتهی جذاب این صحنه جایی است که بدانیم، فرماندهی عبوس داستان کسی نیست جز دالتون ترمبو! کسی که نویسندهی فیلمنامهی اثر بوده است.
به نظرم فیلم خیلی نفس تو سینه حبس میکرد!!
ی شاهکار بود من الان چند بار نگاه کردم فیلم رو نکته هایی داره که باید تو زندگی ازش استفاده کرد
یک شاهکار سینمایی …داستین هافمن و مک کوئین وموسیقی گلد اسمیت …بهترین فیلم تاریخ
این فیلم نیست!
این یک کارگاه آموزشی است! با دهها نکات آموزشی برای آزادی.
بهترین صحنه فیلم آن است که پاپیون به جزیره کبوتر پیش جذامی ها می رود..رئیس جذامی سیگار برگی را بر لب دارد آنرا به پاپیون تعارف می کند !
پاپیون در معرض یک تصمیم سخت قرار می گیرد ..اگر هدیه را رد کند دوستی شان بهم می خورد و از آزادی محروم می شود اگر هدیه را قبول کندجذام می گیرد!
پاپیون هدیه را قبول می کند .حاضر است جذامی بگیرد اما در آزادی زندگی کند!
بهترین فیلیمی بود که تو زندگیم دیدم
یک شاهکار بی نظیر. بهترین فیلم تمامی ادوار. بیش از ده بار دیدمش. پاپیون نماد تلاش و امیدواری تا آخرین نفسه. ماجراجویی، سرزمین های وحشی ناشناخته، خوی استعماری، تبعید مجرمین خطرناک به مستعمره ها، آزار جسمی و روحی یک انسان بی گناه و تطهیر یک ابرقدرت باضافه بازی بی نظیر و درخشان استیو مک کوئین از این فیلم یک اثر جاودانه ساخته