تصور اینکه عزیز از دست رفتهی ما، هماکنون در جهان دیگری در قید حیات است و به سبک و سیاق خود مشغول زندگیست، حداقل برای من حس مبهمی دارد، از آن دست احساساتی که هنوز کلمهای برای توصیف آن خلق نشده است. قصدم بیان مذهبی دنیای پس از مرگ نیست، بلکه از حیات معمول پیش از مرگ صحبت میکنم. جایی که فرد در زندگیای موازی، شادتر یا غمگینتر از آنکه میشناختیم مشغول گذران عمرست، بدون روبرو شدن با پدیدهی مرگ تا این لحظه. حتی شاید در دنیایی در یک میلیمتری ما! چنین فکر عجیبی، بعید نیست.
از ژانر درام و تخیلی کمی فاصله بگیریم و به دنیای حدسیات و فرضیات علمی متوسل شویم. هرچند شاید خود این حقایق علمی نیز تنها خیالاتی باطل باشند. در تفسیر کوانتومی به هر ذرهای (ماده)، یک موج تعلق میگیرد و به آن موج یک تابع که احتمال حضور را در هر نقطهی دلخواه بررسی میکند. در گام دیگر، دیدگاهی شگفتانگیز وجود دارد: پدیدهها و حتی مواد به خاطر مشاهدهی ما وجود دارند. در نتیجهی این دیدگاه میتوان مفاهیم جبر و اختیار را نیز بازنگری کرد. به هر روی، کوانتوم موفقترین نظریهی فیزیکی تمام اعصارست که حتی برخی از ستونهای استوار آن بر پایهی دیدگاههای فلسفی قوت میگیرد. هرچند تا به امروز این نظریه با تجربه و آزمایش سازگاری داشته و تصدیق شده است. ریچارد فاینمن توانست به روش انتگرال مسیر، برای رفع برخی پیچیدگیهای نظریه کوانتوم دست یابد.
در این رویکرد، شما برای پیمودن عرض اتاقتان، همزمان میتوانید تمامی مسیرهای ممکن را طی کنید، حتی به مریخ رفته و برگردید یا به عصر دایناسورها یا حتی انفجار بزرگ. بدن شما تمام مسیرهای ممکن را از قبل بو میکشد و همهی آنها را باهم جمع میکند. در این محاسبات برخی جملات یکدیگر را خنثی کرده و درنهایت محتملترین مسیر، که تنها مسیر ممکن فعلیست روی میدهد. این دیدگاه میتواند دریچهای به وجود جهانهای موازی باز کند که در هر کدام از آنها یکی از این مسیرهای متفاوت، پیروز نهاییست.
«میچیو کاکو»، در کتاب «جهانهای موازی»، این رویکرد را بهطور کامل بررسی میکند. «جهانهای موازی» یکی از شیرینترین کتابهای فیزیک بدون زبانی تخصصیست که همچون رمان یا فیلمی خوشساخت شما را مجذوب میکند؛ بدون نیاز به هیچ پیشزمینهای از علم فیزیک. این کتاب توسط علی هادیان و سارا ایزدیار، نسبتا خوب ترجمه شده و انتشارات مازیار آنرا به چاپ رسانده است. «میچیو کاکو» که یکی از شناختهشدهترین فیزیکدانان در جامعهی غیرتخصصی فیزیک است در کتاب «جهانهای موازی» با توصیف فرآیند آغاز تا پایان کیهان، سعی در شرح امکان وجود جهانهای دیگر از دو دیدگاه کوانتومی و نظریه ریسمان دارد؛ البته با تمرکز بر چرایی اهمیت این مسئله.
موضوع بسگیتیها در کتاب «جهانهای موازی»، ابدا با نظم و انسجام کتاب «واقعیت پنهان» بررسی نمیشود. اما نمیتوان از جذابیت زیاد موضوعات فیزیکی توأم با فلسفه، مذهب، جامعهشناسی و البته طنازی فیزیکدانان در حاضرجوابیهای بیرحمانه خود در این کتاب گذشت. لازم به ذکر است از آنجا که کتاب «جهانهای موازی» در سال ۲۰۰۴ انتشار یافته، برخی پدیدهها و اتفاقات علمی مذکور در کتاب، در آن زمان هنوز روی نداده یا در شرف وقوع بودهاند. در این نوشتار، با تمرکز بر هدف اصلی کتاب، برخی از جذابترین مباحث آن به اختصار مرور میشوند.
تصادفهای خوشایند، زشتیهای کارآمد
برای پیدایش حیات بر روی زمین، مجموعهی کثیری از حوادث وجود دارند که حیات هوشمند را در این کرهی خاکی امکانپذیر ساختهاند. این مجموعه، چه توسط طراح بزرگی خلق شده باشند و چه کاملا تصادفی، موضوع مهم بحثهای سالهای اخیر بودهاند. از نظر برخی این مجموعه، دلیلی برای وجود خالقیست که از روی فکر، قوانین طبیعت را تنظیم کرده تا به حیات ما منتج شود. و از نظر برخی دیگر، تنها از خوش شانسی ماست که دنبالهای از اتفاقات ما را به وجود آوردهاند.
نمونهای از تصادفهای کیهانی عبارتند از فاصلهی زمین تا خورشید، ابعاد ماه در تعیین پایداری مدار زمین، وجود سیارهی مشتری، پایداری پروتون و …. . نکته اینجاست که تمام این ثابتهای شناخته شدهی جهان، درون ناحیهی بسیار باریکی قرار دارند که حیات را ممکن ساختهاند. تخطی اندکی از میزان عددی هر کدام از این ثابتها یا رویدادی حتی بسیار جزئی متفاوت، منجر به حیات فعلی نمیشد. برخی از فیزیکدانان، چنین تصادفات هماهنگی را دلیلی برای وجود جهانهای موازی میدانند. در واقع معتقدند که تنها راه بیان این حقیقت که ما درون ناحیهی بسیار باریکی از صدها اتفاق، دارای حیات هستیم، مسلم دانستن فرض وجود میلیونها جهان موازی دیگر است. در هر کدام از این جهانهای موازی ممکن است هر یک از اتفاقات به گونه ای دیگر رخ داده باشند. که منجر به مرگ حیات در آن جهان شده است. برای نمونه به صرف پایدار نبودن پروتون، اتمی متراکم نشده و هیچ DNAی شکل نخواهد گرفت.
در حقیقت تصادفهای بسیار زیادی رخ دادهاند تا جهان در این ناحیه خاص قرار گیرد. فیزیکدانانی همچون واینبرگ و ریس معتقدند جهان ما تنها به دلیل قانون میانگین حاکم بر کیهانهای متعدد موجود در جهانهای موازی به این شکل حاصل شده است و نه به دلیل یک تدبیر بزرگ. همانطور که ریس توضیح میدهد:
در صورتیکه انبوهی لباس داشته باشید تعجب نمیکنید اگر از بین آنها بلوزی را بیابید که دقیقا اندازهی شما باشد.
اما دلیل دیگر برای منحصربهفرد نبودن حیات ما، در کنار این ثابتهای خوشایند، وجود کمی نقصان یا زشتی در جهان است. به عنوان مثال، مدار زمین اندکی بیضیست یا ثابت کیهانی دقیقا برابر صفر نیست. این موارد جهان ما را از یک استثنای خاص و بدون نقص دور میکند و تصادفی بودن جهان را محتملتر میسازد.
آغوشِ همیشهباز مرگ
اما آیا این کیهان تا ابد وجود خواهد داشت و به گسترش خود ادامه میدهد یا به مرگ دچار میشود؟ فیزیک این نقطهی پایان را کجا قرار میدهد؟ مرگ جهان، فرآیندی علمی و مطیع قوانین ترمودینامیکیست. مرگی دراماتیک و دردناک با رویدادهایی فاجعهبار. در یک نظریه، میلیاردها سال بعد، فروپاشی بزرگی رخ میدهد که با برخورد کهکشانها با یکدیگر از جمله کهکشان ما، آغاز شده که سرانجام در هم فرو میریزند. ستارگان منفرد به صورت ابرهای گازی از هم میپاشند. حیات هوشمند در گرمای کیهانی میسوزد و ما هیچ راهی برای فرار از سوختن نداریم. شاید جهان ما بعد از فروپاشی شبیه به حالت جهان نوسانی مجددا برخیزد یا شاید به یک نقطهی منفرد فرو پاشد.
آیا حیات هوشمند میتواند از این فجایع جان سالم به در برده و زنده بماند؟ برای پاسخ به این سئوال فیزیکدانان عمر جهان را به پنج مرحلهی نخستین، پرستاره، انحطاط، سیاهچاله و تاریک تقسیم میکنند که از زمان ۱۰ به توان ۵۰- ثانیه آغاز شده و تا فراتر از ۱۰ به توان ۱۰۱ ثانیه پیش میرود. در هرکدام از این اعصار، کیهان دمایی مشخص داشته و سوخت آن متفاوت خواهد بود.
متناسب با هر دوران، موجودات هوشمند آن عصر باید راه گریزی از مرگ بیابند. در عصر کنونی یعنی عصر پرستاره، فجایع دیگری نیز که منجر به مرگ حیات هوشمند شوند، تهدیدآمیزند. فجایعی همچون بلعیده شدن زمین توسط خورشید، یا برخورد دنبالهدارها و شهابسنگها، همانطور که احتمالا منجر به مرگ دایناسورها شد. دانشمندان در حال حاضر به دنبال راهحلهایی برای این فجایع احتمالی هستند؛ مانند انتقال زمین از مدار فعلی به مداری دورتر. در هر عصری متناسب با شرایط دمایی آن، فجایعی برای وحشت و گریز وجود دارد که دغدغهی هوشمندان همان عصر خواهد بود. در هر صورت به گفتهی براون لی:
مادر طبیعت طوری طراحی نشده است که ما را خشنود سازد.
همانطور که جرج کارلین، استندآپ کمدین فقید، در یک اجرا اشاره میکرد که طبیعت همیشه مسیر خود را طی میکند و نیازی به دست و پا زدنهای ما ندارد، همانطور که میلیونها سال قبل از ما بوده و بعد از ما نیز خواهد بود. شاید زوال زمین -البته از نظر ما- مسیر تکامل آن باشد.
خانههای جایگزین
با روند فرآیند انبساط کنونی، هوش فعلی نمیتواند زنده بماند فقط خوشبینانه میتواند بسیار کندتر فکر کند. اما موجودی هوشمندتر یا تمدنی پیشرفتهتر چطور؟ آیا برای گریختن از نابودی، میتوان یک خانهی جدید به عنوان پناهگاه در جهانهای دیگر یافت؟ بر طبق قوانین فیزیک فرار به جهان دیگر امکانپذیر خواهد بود. فیزیک در مورد اینکه یک موجود هوشمند باید چه برنامه و ماشینی برای این سفر اتخاذ کند سخنی نمیگوید، اما میتواند محدودهی پارامترهای ممکن را برای چنین فراری در اختیار ما قرار دهد. مهندسین دغدغهی منابع کافی برای ساختن چنین ماشینی را خواهند داشت اما یک فیزیکدان در وهلهی اول به این موضوع میاندیشد که آیا اصلا قوانین فیزیک وجود چنین ماشینی را امکانپذیر میدانند؟
بر اساس انرژی خروجی و منبع تامین انرژی مورد استفاده، تمدنهای پس از ما به سه نوع ۱ و ۲ و ۳ دستهبندی میشوند. در واقع این نوع تقسیمبندی، راهی برای یافتن نشانههایی از حیات هوشمند در آسمانهاست نه توقع دیدن موجودات فضایی در حال نشان دادن علامت پیروزی در تصاویر جیمزوب! جالب اینجاست که برخلاف تصور از خودمان به عنوان موجودات متمدن، ما حتی به تمدن نوع ۱ هم نرسیدهایم. تمدن فعلی، در رتبه نوع ۰ یا در واقع تمدن نوع ۰.۷ است. شاید پیشرفت کنونی علوم را سرسامآور بدانیم اما این میزان ترقی در مقابل تمدنهای آتی، مضحک به نظر میرسد. گذر از تمدن فعلی به نوع ۱ را بسیار خطرناک میدانند؛ چرا که خوی وحشیگری ناشی از زندگی در جنگل همراه این تمدنست. بعید نیست موجودات هوشمند تمدنهای دیگر بتوانند با استفاده از علوم خود به جهانهای دیگر نفوذ کنند. شاید هم اکنون تمدنهای بالاتر در فضا وجود دارند اما از آنجا که بسیار پیشرفتهاند توجه و علاقهای به جامعهی ابتدایی ما ندارند و ما هنوز شاهد این تمدنهای غیرزمینی نیستیم.
یک تمدن پیشرفته برای ترک جهان در حال مرگ خود ناچار است به موانع بزرگی چه از نظر قوانین فیزیکی، چه صنعت و تکنولوژی غلبه کند. موانعی همچون ایجاد نظریهای برای همه چیز و آزمایش آن، یافتن کرمچاله و سفیدچالههای طبیعی، ارسال کاوشگر به درون سیاهچاله یا حتی ساختن یک سیاهچاله، ساختن یک جهان نو و خلاء کاذب و … .
هر کدام از این قدمها، برای دانش کنونی در حد داستانهای علمی-تخیلی و نهایتا فیلمهای نولان و لینچ است و البته برای تمدنهای میلیاردها سال بعد، احتمالا امری ممکن و یک راه نجات خواهد بود! نکتهی مهم در این فرضیات، این است که نظریات فیزیکی تنها راهی برای رفع کنجکاویهای ذهنهای روشن نیستند، بلکه همه طرحهای اولیه برای ابقای حیات هوشمند در جهان تهیه میکنند.
فیزیک؛ دستور زبان خداوند فیزیکدان
جایی بزرگی گفته بود که فیزیکدانان تنها دانشمندانی هستند که میتوانند کلمهی «خدا» را به زبان آورده و شرمگین نشوند. در حقیقت فیزیکدانان در مقابل یکی از مهمترین سئوالات بشر یعنی آیا خالقی وجود دارد، تنها هستند. تعدادی معدود در برابر سیل عظیم معما با خالقی همهفنحریف! میتوان استدلال فرجامگرایی را برای پاسخ به این پرسش استناد کرد؛ جایی که از خود بپرسیم قوانین منظم و معادلات از کجا آمدهاند؟ هدف خلق جهان چیست؟ در کنار نظر شخصیِ نوابغی چون انیشتن که خداوند را خدای استدلال و منطق میدانست، خدایی که خود را در هماهنگی منظم موجود هر آنچه که وجود دارد آشکار میکند نه خدایی که خود را با اعمال و مجازات انسانها درگیر سازد، برخی فیزیکدانان دیگر نیز زیبایی و سادگی جهان را دور از تصادفی بودن آن میدانند. برخی همچون واینبرگ، انسان را هدف غایی خلقت ندانسته اما گروهی خلقت انسان را صرفا برای تجلیل خالق از خود یا ایفای نقش همدم توصیف میکنند.
در هر صورت واقعیت این است که معنای خلق کیهان و زندگی را نباید در فرمولهای فیزیکی خصوصیسازی کرد. هر انسانی متناسب با زندگی خود به آن معنا میبخشد. درک واقعی و نهایی از خالق، پدیدهای فردیست نه موضوعی موروثی و دیکته شده. هیچ فرمول کیهانشناسی و فیزیکی نمیتواند روح آدمی را تعالی بخشد مگر در تجربهای شخصی. اگر هم نسبت به پیشرفت علم و کیهان دِینی احساس میکنیم، لازم است بدانیم در حساسترین و هیجانانگیزترین قسمت تاریخ حیاتِ انسانیم که میتواند تمدنمان را به تمدن نوع ۱ ارتقا بخشد یا به عقب بازگرداند تا در جنگ و شکار به سر برد. وظیفهی ما انتخاب گزینهی درست است. همین و بس!
فیزیک همیشه با مفاهیم فلسفی، مذهب، هنر و جامعه شناسی درهمتنیده بوده و هست. پیشنهاد میکنم مباحثهی نیما ارکانیحامد و آرمین ناصحی که از سرشناسان حال حاضر فیزیک و جامعهشناسی هستند را در یوتوب مشاهده نمایید:
https://www.youtube.com/watch?v=WARIcQI5HIM
همچنین، مناظرهی کارلو روولی فیزیکدان، در باب فیزیک و فلسفه: