کتابی که قرار است جملاتی از آن را انتخاب و در اینجا بیاوریم قوی سیاه نام دارد که نوشتهی نسیم نیکلاس طالب نویسنده و پژوهشگر لبنانی امریکایی است.
اصطلاح قوی سیاه از آنجا سرچشمه میگیرد که تا پیش از کشف استرالیا مردم جهان بدون هیچ تردیدی و با قاطعیت خللناپذیری تصور میکردند که قوها تنها به رنگ سفید بر روی کرهی زمین زیست میکنند و هیچ رنگ دیگری را برای این جانور در نظر نمیگرفتند اما پس از کشف استرالیا مشخص شد که قوهایی با رنگ سیاه هم وجود دارند و مردم جهان تا آن لحظه از این جهت که تمام قوها را سفید میدانستند اشتباه میکردند.
کتاب قوی سیاه از رویدادهای غیر قابل پیشبینی و دور از انتظار و اثرات و پیامدهای شدید و سنگین آن سخن میگوید و خواننده را دعوت به شناختن و مدیریتکردن این رویدادها میکند.
دربارهی نویسندهی کتاب قوی سیاه؛ نسیم نیکولاس طالب
نسیم نیکولاس طالب در سال ۱۹۶۰ در شهر امیون که در کشور لبنان واقع شده چشم به جهان گشود. او دارای دکترای علوم مدیریت از دانشگاه دفیون پاریس است و به زبانهای انگلیسی فرانسوی و عربی تسلط دارد.
نیکلاس طالب در دانشگاههای مختلفی مقام استادی را داشته است که از میان میتوان به دانشگاه پلیتکنیک نیویورک، دانشگاه آکسفورد و دانشگاه ماساچوست اشاره کرد.
جملاتی از کتاب قوی سیاه
کمی بیندیشید ببینید در آستانهی سال ۱۹۱۴ برای اینکه بتوانید رویدادهای آینده را پیشبینی کنید درک شما از جهان چه کمکی میتوانسته به شما بکند. آیا میتوانستید ظهور هیتلر و جنگ دوم را پیشبینی کنید؟ فروپاشی سریع بلوک شوروی را چطور؟ و ظهور بنیانگرایی اسلامی را؟ گسترش اینترنت را؟ فروپاشی بازار را در سال ۱۹۸۷؟ مدهای زودگذر بیماریهای واگیردار ایدهها ژانرها و مکاتب هنری همه از همین دینامیک قوی سیاه پیروی میکنند. بهراستی کمابیش همه چیزهای مهمی که در دوروبرتان میبینید شاید در این دسته بگنجند.
***
به آسانی میتوان دید زندگی آمیزهای از پیامدهای چند رویداد عظیم است.
***
منطق قوی سیاه موجب میشود نادانستههای ما نقشی بس مهمتر از دانستههای ما داشته باشند.
***
قوهای سیاه پیشگویی برنمیدارند و ما باید با آنها کنار بیاییم. برای این کار راههای زیادی داریم به شرط اینکه روی نادانستهها و چیزهایی که نمیدانیم دقت کنیم. این کار فواید زیادی دارد از جمله میتوانیم هر چه بیشتر خود را در رهگذر قوهای سیاه خوشقدم(مثبتها) قرار دهیم.
***
پس از جنگ جهانی اول فرانسویها برای اینکه از یورش بعدی آلمانها در امان بمانند در راستای خط حملهی آنان دیواری ساختند اما هیتلر بیزحمت آن را دور زد. فرانسویان شاگرد بلندپایهی تاریخ بودند تنها عیبشان این بود که بیش از حد به جزییات پرداختند بیش از حد عملگرایی کردند و بیش از حد بر امنیت خودشان پای فشردند.
***
همه میدانند ما به پبشگیری بیش از درمان نیاز داریم ولی کمتر کسی برای پیشگیری پاداش میدهد. ما کسانی را که نامشان در کتاب تاریخ ثبت شده است میستاییم ولی به بهای نشناختن کسانی که با وجود ایفای نقش نامی از آنان در کتابهای ما برده نمیشود. ما انسانها تنها آفریدههایی سطحیاندیش نیستیم ما آفریدههایی بیانصافیم.
***
در گذشته خوب یا بد آن گروه کمیاب از فلاسفه و متفکرانی که دستشان به دهانشان نمیرسید به ثروتمندان علاقهمند به فکر و فلسفه تکیه میکردند. امروزه دانشگاهیان رشتههای انتزاعی و تجریدی به عقاید و نظریات یکدیگر تکیه دارند بی هیچ بازنگری از بیرون. پیامد بسیار سنگین و گریزناپذیر چنین وضعی این است که گاهوبیگاه حرفهی ایشان به میدان رقابتهای کوتهفکرانهی قدرتنمایی بدل میشود.
***
برای کنار زدن داستانها به داستان نیاز داریم. افسوس که داستانها و استعارهها بسی نیرومندتر از اندیشهها هستند در یاد نگاهداشتن آنها نیز آسانتر و خواندن آنها سرگرمکنندهتر است. اگر قرار باشد وارد حوزهی منقولات شویم بهنرین ابزار داستان است.
***
تاریخ تیره است. ما تنها برونداد را میبینیم نه نسخهای را که رویدادها از روی آن پدید میآیند ونه دستگاه زایندهی تاریخ را. درک ما از رویدادها دچار یک کمبود بنیادی است چون ما درون پرده را نمیبینیم و نمیفهمیم این دستگاه چگونه کار میکند. همانگونه که ما نمیتوانیم با تماشای کردار خدایان ذهن آنان را بخوانیم به علل رویدادهای تاریخی نیز نمیتوانیم پی ببریم.
***
مرزبندی برای انسانها لازم است اما وقتی چنان دقیق باشد که مردم را از توجه به تقریبی بودنشان بازدارد بیمارگونه میشود.
***
نویسنده چه یک خواننده داشته باشد چه صد میلیون همان اندازه باید کار کند. جی.کی.راولینگ خالق کتابهای هری پاتر ناچار نیست هر بار که کسی میخواهد کتاب او را بخواند از نو آن را بنویسد. اما برای نانوا وضع جور دیگری است. او برای اینکه پاسخ مشتری بعدی را بدهد بار دیگر باید نانها را یکایک بپزد.
***
شگفتیای را که جنگ بزرگ[جهانی اول] آفرید در نظر بگیرید. پس از درگیریهای ناپلئونی جهان دورانی از آرامش را گذراند که هر مشاهدهگری را به این نتیجه میرسانید که باور کند دیگر از درگیریهای بسیار ویرانگر خبری نحواهد بود. با وجود این شگفتا مرگبارترین درگیری در تاریخ نوع بشر پدید آمد.
***
موفقیت فیلمها به شدت وابسته به واگیرداری آنهاست. اینگونه واگیرداری منحصر به فیلم نیست و به نظر میرسد کالاهای فرهنگی فراوانی را در بر میگیرند. پذیرفتنش سخت است ولی واقعیت این است که مردم برای دلشان عاشق آثار هنری نمیشوند بلکه دوست دارند به این یا آن گروه تعلق داشته باشند. یعنی مقلدان در واقع برای نبرد با تنهایی به مقلدان دیگر نزدیک میشوند.
***
بانکها بهراستی آدمهای خشک را برای وامدادن به کار میگیرند و طوری آنها را آموزش میدهند که خشکتر هم بشوند. اما این برای نمایش است. اگر بانکها محتاط مینمایند به این دلیل است که وامهایشان به ندرت از دست میرود. از هیچ راهی نمیتوان کارایی وامدهی ایشان را ارزیابی کرد نه با مشاهدهی عملکرد ایشان در یک روز، نه در یک هفته، نه در یک ماه یا…حتی یک قرن!
***
دانش حتی اگر دقیق باشد کمتر به طور مناسب به عمل درمیآید. زیرا ما گرایش داریم آنچه را میدانیم از یاد ببریم. ما حتی اگر کارشناس هم باشیم از یاد میبریم چگونه دانستههایمان را درست پردازش کنیم مگر اینکه حواسمان باشد.
***
ما قصه را دوست داریم؛ دوست داریم جمعبندی کنیم؛ و دوست داریم ساده کنیم. به سخن دیگر، دوست داریم ابعاد موضوع را کاهش دهیم.
***
علم و هنر هر دو فراوردهی نیاز ما به کاهش ابعاد چیزها و نظمدادن به آنها هستند. به جهان پیرامون خود بیندیشید که جزئیات آن سر به تریلیونها میزند. بکوشید آن را وصف کنید؛ خواهید دید مایلید به آنچه میگویید الگو ببخشید. قصه، داستان، اسطوره یا افسانه همگی یک خاصیت دارند و آن این است که در برابر بختیبودن جهان سپر میشوند تا ما را از پیچیدگی آن برهانند. اساطیر به بینظمی فهم انسانی نظم میبخشند و به اشفتگی تجربیات انسانی ادراکشده سامان میبخشند.
***
خبرنگاران و روشنفکران عامی جز داستانپردازی و علتتراشی با تکگوییهای گوناگونشان دنیا را آسانتر که نمیکنند هیچ، کمابیش همواره آن را بسی پیچیدهتر از آنچه هست مینمایانند.
***
باور کنید، کنار آمدن با پیامدهای اجتماعی مظاهر شکست مدام، دشوار است. ما جانداران اجتماعی هستیم. جهنم ما دیگرانند.
***
ممکن است شما یک سال دربارهی مسئلهای بیندیشید و چیزی نیاموزید؛ ولی در چشم برهمزدنی چیزی دستگیرتان شود؛ البته به این شرط که از نتیجه نگرفتن دلسرد نشوید.
***
در خبر است که بخش منطقی ذهن ما که ما را از حیوانات متمایز میسازد میتواند بر غریزهی حیوانی ما که خواهان پاداشهای فوری است چیره شود. از این رو ما کمی بهتر از حیواناتیم ولی شاید نه چندان و نه همیشه. بسیاری از کسانی که دنبال دستاورد عظیم هستند، بیشتر وقتشان را صرف انتظار برای روز بزرگی میکنند که معمولا هیچگاه فرا نمیرسد.
***
از دید من آرمانشهر یعنی جایی که معرفتسالاری حاکم است؛ جامعهای که در آن هر آدم باکیفیتی هوادار معرفتسالاری است، و جایی که در آن هواداران معرفتسالاری بتوانند انتخاب شوند. این جامعهای خواهد بود که بر پایهی آگاهی از نادانی اداره میشود و نه بر پایهی دانش.