ماندگارترین شخصیت از رمان برادران کارامازوف در ذهن من، کاراکتر شیطان است. جایی که طنازانه با ایوان دیالوگ میکند و پیشرفت علوم بشری را عامل ترویج خرافات و سختی کار شیاطین میداند:
همهی ما بر اثر علوم شما گیج شدهایم. مادامی که به غیر از اتم و حواس پنجگانه و چهار عنصر اصلی چیز دیگری نبود کم و بیش کارها مرتب میشد. هنگامی که افراد ما دریافتند چیزهای دیگری کشف کردهاید، خرافات ترویج یافت و هرج و مرج حکمفرما شد.
این دشواری را به خوبی در عالم انسانی نیز درک میکنیم، به ازای هرگام رو به جلو در مسیر علم، شعاع دایرهی خرافات گستردهتر میشود.
علم هیچگاه از خطا مصون نبوده و نخواهد بود. و البته در همین ضعف، قدرت میگیرد. شک هم همیشه مهمترین ابزار تفکرست. نمیتوان برای تمام امور به علم تکیه کرد و همه چیز را با آن مشروح ساخت؛ حداقل با دانش کنونی.
اما این موضوعات نباید دستاویزی برای گسترش و تعمیم «هر آنچه من میاندیشم صحیح است» باشند. سخن از اعمال دیکتاتوری برای ارشاد اذهان نیست بلکه هر فردی در بیان آنچه می اندیشد آزاد است. از ذهنیات خود نوشتن، در دنیای علم نیز فرآیند مرسومیست، و هر نویسندهای محق است هر نظر و برداشتی را به قلم خود بسپارد، اما به شرطی که تأملات و الهامات فردی خود را، تحت لوای علم زینت نبخشد، حتی اگر در آیندهای نزدیک آن تفکر تایید علمی بگیرد.
مضامینی همچون «خلقت»، «من»، «خالق» و «آخرت» مجهولهای مشترک و البته عامهپسند مذهب، علم، و فلسفه بوده و همچنان هستند و باید پاسخ جامعی بر مبنای اصولی دقیق برای آنها بیابیم نه صرفا برداشتهای شخصی. جوابهای شخصی در برابر چنین پرسشهایی کاملا«شخصی»ند، نه قابل تعمیم. حتی علم نیز اجازهی تعمیم تنها یک برداشت و تجربهی حاصل از یک آزمایش را به تمامیت نمیدهد. (حداقل با قانون استقراء آشنا هستید.) اما غرض از این اشارات، معرفی کتابیست که «به عقیدهی من»، گاهگداری در ارائهی مفاهیم علمی آن، نظرات شخصی غالب میشوند. هرچند این نظرات، تفکراتی زیبا و دلپذیر باشند و حتی در آینده پذیرفتهشده، اما اکنون هنوز قاطعیت و استناد علمی ندارند.
کتاب «صفر» به قلم «مسعود ناصری » توسط «نشر مثلث» به چاپ رسیده است. کتاب ترکیبی از فیزیک، ادبیات، فلسفه و عرفان است. «صفر» در هفت دفتر، آغازی فلسفی دارد و تا پایان با چاشنی عرفانی به آن ادای دین میکند. مفاهیم فیزیکی بسیاری در این کتاب با بیان مثالهایی بسیار ساده و روزمره مبسوط میشوند. اما مجانب با آن، استدلال و تحلیل عمیقی در بیان برخی موضوعات نخواهید یافت و حتی گاهی مطالب انسجام خود را از دست میدهند. «صفر» از نظر نویسنده بیانگر «ماده» که تنها واسطهای است و در تقابل با مفهوم جهان «هیچ» انگاشته میشود، نامگذاری شده است. هرچند اگر همارزی آن را با انرژی در نظر بگیریم این نامگذاری هم جای تردید دارد. ادبیات لطیف ایرانی را در بیان شیرین مطالب به وضوح لمس میکنید. در فصول آخر گاهی نظرات شخصی نویسنده در قالب علم، با قاطعیت بیان میشوند و تفکیک این موضوعات به عهدهی خوانندهی هشیارست.
نظر شخصی بر نظرات شخصی داشتن، امری بیهوده است؛ چه موافق باشم و چه مخالف. پس از این قسمتها عبور میکنم و دو قسمت علمی را از این کتاب وام گرفته و شرح میدهم.
انقلابهای مفید
بیست سال آغازین قرن بیستم، تاریخسازترین سالهای علم تاکنون بودهاند. در این دو دهه چنان انقلاب عظیمی در علم رخ داد که تحولات آن به ورطهی فلسفه و مذهب هم کشیده شد. جایی که «ما»ی مشاهدهگر نیز جزئی از رویداد و حتی اثرگذارترین عامل آن قلمداد شدیم. در کتاب «صفر» نویسنده با تکیهی بر همین موضوع، برخی فرضیات را تشریح و تایید میکند. اما این انقلابها بر چه مبنایی پایهگذاری شدند؟
در ابتدای قرن، یکی از نظریات مهم فیزیک ارائه شد؛ نسبیت خاص. این نظریه برای سرعتهای بسیار بالا یعنی نزدیک به سرعت نور صدق میکند و کاربرد چندانی از این لحاظ در زندگی روزمره ندارد. اما اهمیت ویژهی آن در نقش ناظرست که برخلاف فیزیک نیوتنی، پدیدهها را مستقل از ناظر نمیداند. بلکه ناظرهای مختلف میتوانند برداشتهای متفاوتی از یک رویداد یکسان داشته باشند. دیگر دستاورد مهم این نظریه، همارز دانستن ماده و انرژیست. انیشتین در ادامه، نظریه نسبیت عام را ارائه کرد. در این نظریات، کمیتهای مکان و زمان از هم مستقل نیستند و به صورت کمیت فضا-زمان درهمتنیده میشوند. نکتهی مهم نسبیت عام، بیان جدیدی از نیروی گرانش بود: در این تعبیر، جاذبهی یک جسم مترادف است با انحنای فضا-زمان اطراف آن جسم. این انحنا میتواند موجب تغییر مسیر حرکت اجسام متحرک نزدیک به هم شود. اما انقلاب مهم دیگر، تولد نظریهی کوانتومی بود که به مطالعهی ساختارهای اجزای اتم میپردازد و فیزیک حاکم بر دنیای زیراتمیست. با یکی از اصلهای آن به نام عدم قطعیت در نوشتارهای سابق آشنا شدهاید که منشاء غیرقابلپیشبینی ماندن پدیدهای کوانتومیست و حتی میتواند وجود معلول بدون علت را نیز توجیه کند. البته نه اینکه در این محدوده نظمی حاکم نباشد بلکه به عقیدهی بور، نظمی که ما هنوز با آن آشنا نیستیم و عادت نداریم حکمفرماست.
جذابیت دیگر این نظریه در انتقال اطلاعات با سرعتی بیش از سرعت نور است که در تضاد با نسبیت خاص انیشتین بود و موجب شد انیشتین و همکارانش در مخالفت با این موضوع، نظریهی EPR را مطرح کنند که البته مردود شد. پیشنهاد میکنم شرح کامل آن را در کتاب یا منابع دیگر مطالعه فرمایید. در دنیای کوانتوم، فرآیند مشاهده و اندازهگیری موضوع بنیادینیست. به صرف مشاهدهی رویداد(منظور فعل دیدن نیست)، به پدیدهای موجودیت میبخشید. در واقع مشاهدهگر، برای موجودی موهومی و شبحگونه، هویت میسازد. هرچند این نظریات برای تفکرات معمول ما ملموس نیستند اما تاکنون از بوتهی آزمایش سربلند بیرون آمدهاند.
در هر صورت از دیدگاه کوانتومی، میتوان جهان و پدیدهها و ناظرین را یکپارچه دانست. ناظر خود نیز میتواند بخشی از این مجموعه واقعیتهای کوانتومی باشد و با فرآیند مشاهده، مجموعهای از واقعیتهای محتمل را به یک واقعیت ملموس تبدیل کند. اما چگونه؟ پاسخ همچنان موضوع بحث فیزیکدانان و فلاسفهست.
زمان؛ وهم حقیقی
چندی پیش با تماشای فیلم Exam(2009) به این موضوع فکر میکردم که از چه مسائل ساده و بدیهیای به فراخور شرایط و برداشتهای پیچیدهی ذهنی، موضوعی بغرنج و جنونآمیز میسازیم. شاید خیلی از ابهامات کنونی نیز ناشی از همین سختبینیها باشند. یکی از این مفاهیم مبهم در علم و حتی شبهعلم، مسئلهی زمان است. کمیتی که برای بیان دقیق یک رویداد حتی روزمره نیازمند آنیم، حتی اگر ساختگی باشد. هنوز تئوری و توصیف دقیقی مختص این مفهوم وجود ندارد. جز نسبیت خاص که موفقیتآمیز به آن میپردازد. در این نظریه زمان کمیتی مطلق نیست بلکه آنرا نسبی میداند. یعنی زمان میتواند وابسته به سرعت ناظر تغییر کند. مثال آشنای آن پارادوکس دوقلوهاست. در این نظریه جاذبه یا همان انحنای فضا-زمان میتواند بر گذر زمان تاثیرگذار باشد. هرقدرکه شدت گرانش بیشتر باشد، زمان کندتر سپری میشود. فیلم Interstellar را در این خصوص در ذهنتان مرور کنید.
نسبی بودن زمان موجب میشود ناظرین متحرک در مورد همزمانی چند رویداد، اتفاقنظر نداشته باشند. ممکن است یک رویداد برای فردی «اکنون» روی دهد و برای دیگری در «آینده». به همین منظورست که مفاهیم «حال»، «گذشته» و «آینده» را مناسبتر است فقط زمانی در نظر نگیریم و فضا را در توصیف آنها دخیل کنیم. در هر صورت «گذر زمان» میتواند فقط یک توهم یا توصیفی ساخته و پرداختهی ذهن باشد. همچنین اگر شما با سرعت بسیار بالایی از کنار فردی ساکن عبور کنید، علاوه بر اینکه آن فرد را کوتاهتر از حالت معمول میبینید، ساعت شما نیز کندتر حرکت میکند. به همین علت است که زمان را میتوان در برداشتی از نتایج نسبیت خاص و با توجه به درهمتنیده بودن آن با مکان، از جنس فضا دانست.
نکته اینجاست اگر زمان از جنس مکان باشد آیا همان آزادی ها را در حرکت دارد؟ آیا میتواند مانند سه بُعد فضایی، به عقب و جلو، چپ و راست، بالا و پایین حرکت کند؟ دقت کنید که اگر پاسخ این سئوال مثبت باشد یعنی شما میتوانید به گذشته سفر کنید.
برای پاسخ به این پرسش به قانون دوم ترمودینامیک متوسل میشویم. عموما پدیدههای طبیعی یکطرفه و برگشتناپذیرند و به سمت افزایش بینظمی رخ میدهند. سفر به گذشته، کاهش آنتروپی و نقض این قانون را در پی دارد. در حقیقت، برای هر رویداد، هر دو جهت وجود دارند اما احتمال جهت بی نظمی بیشتر از جهت منظمست. و همین زیاد بودن احتمال جهت بینظمیست که کل پدیده را به سمت بینظمی سوق میدهد و جهت طبیعت با جهت زمان یکی میشود و احتمال برگزیده، همان افزایش آنتروپی و جهت زمانیِ آیندهست. برای سفر به گذشته و جهت عقب زمانی، باید یا با سرعتی بیشتر از سرعت نور حرکت کرد یا وارد ابعاد بالاتر شد که هنوز برای ما امکان پذیر نیست.
خطوط قرمز علم
در پایان، در کنار بیان رسای برخی مفاهیم علمی در کتاب «صفر»، آنرا به عنوان مرجع علمی محض برای درک کامل و دقیق نظریات پیشنهاد نمیکنم و صرفا برای آشنایی با برخی اصول، با سلیقهای خاص مناسب میدانم. اما به عنوان مرجعی قابل اتکا به آن استناد نکنید، هرچند البته هیچ ستونی در علم هم همیشگی نیست، اما هر آنچه که علم بیان میکند با مستندات آن زمانست نه ای کاشها.
مقصود این است که تلاش کنیم اندیشههای فردی، در جایگاههای اجتماعی، «فردی» بمانند. خطا و خطر تنها جانب گویندگان نظرات نیست، همیشه باید مخاطبانی مرید مآب، هرچند اندک، را در نظر گرفت، که نه حوصلهی تحلیل دارند و نه عادت به تفکر، و چشم و گوش بسته پذیرای غالب نظرات خوش رنگ و لعابِ حتی از درون متفاوت هستند. و چه چیزی هولناکتر از مسموم ساختن جامعهای با افکاری نادرست که به مرور به عرف، فرهنگ و اخلاق آن بدل میگردد. در هر صورت هر صاحب اندیشهای در قبال همان اندیشه، مسئول و پاسخگوست که آیا بذر خرافات و تعصبات در جامعه کاشته یا روشنگری.