رمانی در رمانی دیگر! چهل قانون عشق، دو داستان موازی را نشان میدهد که آینهای از یکدیگر در دو فرهنگ کاملا متفاوت هستند و هفت قرن با هم فاصله زمانی دارند.
خلاصهای از داستان
الا روینشتاین چهل ساله زنی خانهدار، معمولی و افسرده با سه فرزند و شوهری بیوفا است؛ اما زندگی او وقتی به عنوان خواننده در یک خبرگزاری ادبی کار پیدا میکند، به طرز چشمگیری شروع به تغییر میکند.
اولین مأموریت او رمانی به نام کفر جذاب، در مورد شاعر قرن سیزدهم و معلم صوفی، مولوی و محبوبش شمس تبریزی است. نویسنده، یک رماننویس ناشناخته و تازهکار، عزیز زهرا است که در ترکیه زندگی میکند. الا در ابتدا تمایلی برای به دست آوردن کتابی که این همه با زمان و مکان زندگی او متفاوت است ندارد؛ ولی به زودی خود را اسیر رمان و نویسنده آن میبیند و با او یک معاشقه نامه الکترونیکی را آغاز میکند.
او همانطور که در حال خواندن کتاب است، شروع به زیر سؤال بردن سبکهای مختلف زندگی متعارف و عاری از عشق واقعی میکند.
در میانه رمانی که الی در حال خواندن آن است، درویش سرگردان، جالب توجه و سیار، شمس تبریزی، به عنوان یک تحریککننده عرفانی است که هر جا با آن روبهرو میشود عقل متعارف، تعصبات اجتماعی و مذهبی را به چالش میکشد.
او در جستوجوی یک همراه معنوی است که برای تدریس انتخاب شده است. هدف روح او تبدیل دانشآموز خود، مولوی، واعظ روحانی و دلسوز به یکی از شاعران بزرگ جهان، «صدای عشق» است. رومی یک دانشآموز مشتاق است، اما خانواده و جامعه او از شمس به خاطر برهم زدن زندگی دارای ثبات خود به شدت ناراحت هستند.
رومی فردی تحسین شده است، حتی در اجتماع خود نیز مورد احترام است و شمس باید او را فراتر از منطقه امن زندگی قابلاحترام خود، فراتر از رضایتمندی کوچک و کمنظیر نفس خود قرار دهد.
در اصل، مولوی و الا به واسطه روابط خود با شمس و عزیز، مجبورند از امنیت ظاهری خود به خاطر عدم اطمینان، نشاط و دلهره عشق، رها شوند. از سوی دیگر نه شمس نه عزیز نمیتوانند چیزی مانند یک وعده خوشبختی ماندگار به آنها ارائه دهند. آن چه این افراد میتوانند ارائه دهند، طعم اتحاد عرفانی و عشق الهی است. این همان هماهنگی عمیقی است که سبب میشود وقتی خود کاذب – برای پاسخگویی به خواستههای جامعه برای احترام – فرو میریزد، خود واقعی ظهور کند.
در طول مسیر، شمس چهل قانون عشق، عرفان اساسی صوفی که شمس را هم موعظه و هم مجسم میکند، بیان میدارد. وی مرتبا از قراردادهای اجتماعی و مذهبی سرپیچی میکند و خود را در معرض خطر قرار میدهد و نفرت و غضب اخلاق گرایان و پرهیزگاران ظاهری که او را احاطه کردهاند را شدت میبخشد.
او به مولوی القا میکند تا شاعری باشد که یکی از پرشورترین و عمیقترین صداهای عقل است و از او اینگونه یاد میشود. به همین ترتیب، عزیز داستان الی هم مانند مولوی و شمس به او القا میکند که از ازدواج که از نظر روحی و عاطفی به او سخت میگیرد، عقبنشینی کند.
این داستان که الیف شفاک میگوید نه آسان و نه شاد است. به نظر میرسد گفتن آن برای زندگی هزینههایی دارد؛ اما همانطور که رمان نشان میدهد، هزینه زندگی نکردن به مراتب بیشتر است.
درباره الیف شفاک
الیف شفاک در سال ۱۹۷۱ در استراسبورگ فرانسه به دنیا آمد. او یک رماننویس برنده جوایز و پرمخاطبترین نویسنده زن ترکیه است. منتقدین او را به عنوان یکی از متمایزترین صداها در ادبیات معاصر به دو زبان ترکی و انگلیسی مورد ستایش قرار دادهاند. او همچنین نویسنده رمان «حرامزاده استانبول» و خاطراتش «شیر سیاه» است. کتابهای او به بیش از سی زبان ترجمه شده است. الیف با دو فرزند که هر دو ازدواج کردهاند، وقت خود را بین لندن و استانبول میگذراند.
گفتوگو با الیف شکاف
سؤال: چه چیزی شما را وادار به نوشتن رمانی با محوریت رابطه مولانا و معلم محبوبش شمس تبریزی کرده است؟ آیا شعرهای مولوی همیشه برای شما مهم بودهاند؟
نقطه شروع برای من، به همان سادگی که به نظر میرسد، مفهوم عشق بود. من میخواستم رمانی در مورد عشق اما از زاویه معنوی بنویسم. هنگامی که آرزو میکنید، مسیر شما را به سمت صدای عشق مولوی میبرد. شعر و اندیشه او همیشه برای من الهامبخش بوده است. سخنان او از میان قرنها و فرهنگها با ما صحبت میکند. هرگز نمیتوان خواندن آثار او را تمام کرد، این یک سفر بیپایان است.
سؤال: چرا با استفاده از راویان مختلف تصمیم گرفتید، چهل قانون عشق را با چنین روایات چند جملهای بسازید؟
حقیقت داستان یک چیز ثابت نیست. هر چیزی که هست انعطافپذیر است و بسته به هر شخص، شخصیت تغییر میکند. ادبیات آن برخلاف سیاست روزمره، ابهامات، تعدد و انعطافپذیری را در خود دارد. جالب است که این رویکرد هنری نیز با فلسفه صوفیان هماهنگ است. صوفیان، مانند هنرمندان، در دنیای همیشه روان زندگی میکنند. آنها معتقدند که هیچ وقت نباید نسبت به خود مطمئن باشند و به تنوع شگفتانگیز در جهان احترام میگذارند؛ بنابراین برای من بسیار مهم بود که این خصوصیات را هنگام نوشتن داستان خود در متن منعکس کنم.
سؤال: برای رمان چه نوع تحقیقاتی انجام دادهاید؟ با حقایق تاریخی چقدر رابطه تخیلی برقرار کردید؟
وقتی در مورد چهرههای تاریخی مینویسید، در ابتدای کار تا حدودی احساس وحشت میکنید. این مسئله مانند نوشتن در مورد شخصیتهای خیالی نیست؛ بنابراین برای به دست آوردن حقایق، تحقیقات زیادی انجام دادم. موضوع جدیدی برای من نیست. من پایاننامه استادم را در این باره نوشتم و از اوایل دهه بیست روی آن کار کردهام؛ بنابراین پیشینهای وجود داشت. با این حال، پس از یک دوره خواندن و تحقیق زیاد، من از این کار دست کشیدم و فقط در داستانم متمرکز شدم. من به شخصیتها اجازه دادم که مرا راهنمایی کنند. در تجربه من، ما به عنوان نویسنده هر چه بیشتر سعی کنیم شخصیتهای خود را کنترل کنیم، بیجانتر میشوند. با همین تعبیر، هرچه در روند نوشتن، نفس نویسنده کمتر باشد، شخصیتهای داستانی زندهتر و داستان خلاقتر میشوند.
سؤال: نوشتن درباره چنین چهرهای مشهور و قابلاحترام مانند مولوی، چه چالشهایی دارد؟ آیا احساس میکنید در حالی که او را کاملا در قلمرو تخیلی رمان خود قرار دادهاید، موفق شدهاید به مولوی تاریخی پایبند باشید؟
باید بگویم این یک چالش بزرگ بود. از یک طرف برای مولانا و شمس تبریزی احترام زیادی قائلم؛ بنابراین برای من مهم بود که صدای آنها را بشنوم و میراث آنها را به بهترین شکل ممکن درک کنم. از طرف دیگر، من یک نویسنده هستم. من به قهرمانان اعتقادی ندارم. در ادبیات، هیچ قهرمان کاملی وجود ندارد. هر شخص، ریز گردهایی با جنبههای مختلف و متناقض است؛ بنابراین برای من ضروری بود که بدون این که آنها را در اوج قرار دهم، آنها را به عنوان یک انسان ببینم.
سؤال: آیا دیدگاه شما از مولوی و شمس در زمان نویسندگی درباره آنها تغییر کرده است؟
نوشتن این رمان شاید به طریقی بیشتر از آنچه میتوانم درک کنم یا توضیح دهم، مرا تغییر داد. هر کتابی ما را تا حدی تغییر میدهد. بعضی از کتابها بیشتر از سایرین. آنها مخاطبان خود و نویسندگان خود را نیز متحول میکنند. این یکی از آن کتابها برای من بود. وقتی آن را به پایان رساندم، متفاوت از فرد قبل از نوشتن کتاب بودم.
سؤال: بخش اعظم این رمان مربوط به موقعیت زنان در جهان قرون وسطایی اسلامی و در جامعه معاصر غربی است. احساس شما از چگونگی زنان در خاورمیانه در مقایسه با زنان در فرهنگهای غربی چیست؟
ما دوست داریم تصور کنیم، ما به عنوان یک انسان طی قرنها پیشرفت شگفتانگیزی داشتهایم و زنان در غرب آزاد شدهاند، در حالی که زنان در شرق معمولا تحت ستم هستند. من میخواهم این کلیشههای عمیق را زیر سؤال ببرم. درست است که ما پیشرفت کردهایم، اما از جهاتی دیگر با گذشتگان آنقدرها که دوست داریم اقرار کنیم، تفاوتی نداریم. همچنین بسیاری از اشتراکات بین زنان در شرق و غرب وجود دارد. مردسالاری جهانی است. این تنها مشکل برخی از زنان در برخی از نقاط جهان نیست. اصولا، هنگام نوشتن این رمان، میخواستم افراد، مکانها، داستانها را به هم وصل کنم تا ارتباطی آشکارتر و ظریفتر را نشان دهم.
محبوبیت مولوی
چگونه در حال حاضر محبوبیت فوقالعاده مولوی در غرب را توضیح میدهید؟ شعر و معنویت او چگونه است که مخاطبان آن را جذاب میدانند؟
فکر نمیکنم این که صدای مولوی امروز در سراسر جهان شنیده میشود، اتفاقی باشد. او نوعی از معنویت است که هیچ کس را از نظر کلاس، پوست، مذهب و … مستثنی نمیکند. او یک صدای بسیار فراگیر و همه جانبه است که عشق را در دل خود دارد. از نظر مولوی همه ما با هم ارتباط داریم. هیچ کس از آن دایره عشق جدا نیست. صدای مولوی در عصری مملو از تعصبات فرهنگی، اصولگرایی و درگیری صدای متفاوت است که چیزی بسیار اساسیتر و صلحآمیزتر را به ما میگوید.
به نظر شما کدام جنبه از سبک صوفیها جذابتر و مربوط به زندگی معاصر است؟ آیا شما حس میکنید که رشتههای عرفانی اسلام – توسط شمس تبریز در رمان نمایان شده است – موازی با دیدگاههای بنیادگرایانه تر – توسط زالوت – در فرهنگهای معاصر اسلامی است؟
اسلام از یک رنگ واحد تشکیل نشده و اصلا پایدار نیست و طرحی از چندین رنگ و الگو است. تصوف یک میراث باستانی و یک فلسفه زنده و نفسگیر زندگی است که قابل استفاده در روزگار مدرن است. این سبک به ما میآموزد که به درون خود نگاه کنیم و خود را متحول کنیم. تعداد بیشتری از افراد به ویژه زنان، هنرمندان، موسیقیدانان و … وجود دارند که به این فرهنگ علاقه زیادی دارند.
معنویت در چهل قانون عشق
آیا میتوانید در مورد عادات معنوی خود و ارتباط آن با کار خلاقانه خود صحبت کنید؟
علاقه من به معنویت از زمانی که دانشجوی دانشگاه بودم، شروع شد. در آن زمان برای من کمی عجیب بود که چنین جذابیتی را احساس کنم. من در یک محیط معنوی رشد نکردم. تربیت من درست برعکس این مسائل و کاملا سکولار بود. من چپگرا، صلحطلب، کمی پوچگرا و فمینیستی بودم. همچنین بیشتر دوستانم نیز همین گونه بودند و هیچ دلیل آشکاری برای من وجود نداشت که علاقهمند به تصوف یا هر چیز دیگری از این دست باشم؛ اما من شروع به خواندن در مورد انواع عرفانها از جمله عرفان اسلامی کردم؛ زیرا همه آنها بازتاب همان تلاش جهانی برای معنا و عشق هستند. هرچه بیشتر بخوانیم بیشتر میآموزیم. یادگیری بخش مهمی در کسب اطلاعات است. ما باید حقایق، قطعیتها، تصمیمهای خود و خودمان را زیر سؤال ببریم. این نوع تفکر درون گرایانه، برای من بهتر از انتقاد کردن از دیگران است.
آیا چهل قانون عشق، در ترکیه و سراسر خاورمیانه پذیرش زیادی داشته است؟ آیا این پذیرش با واکنش مخاطبان آمریکایی به این کتاب، تفاوت قابل توجهی دارد؟
بسیار شگفتانگیز بود، در ترکیه این رمان پرفروشترین کتاب زمان خود بود. چنین بازخوردهای مثبتی و گرم از سوی مخاطبان، به ویژه از مخاطبان زن، در همه سنین، با همه عقاید وجود دارد. اغلب همین کتاب توسط بیش از یک نفر، مانند مادر، دختران، عمو، پسر عمو و … خوانده میشد. داستان به مخاطبان مختلفی رسید. وقتی این رمان در بلغارستان، فرانسه، آمریکا و ایتالیا ترجمه شد، من واکنشهای مشابه ای داشتم و هنوز هم ایمیلهایی از خوانندگان کتاب در سراسر جهان دریافت میکنم. وقتی مخاطبان برای من مینویسند، آنها فقط رمان را تجزیه و تحلیل نمیکنند و نظرات خود را هم میگویند؛ به عبارت دیگر آنها برداشتهای شخصی خود را با من در میان میگذارند؛ و من آن را با فروتنی زیاد، الهامبخش میدانم.
ترجمهای از penguinrandomhouse