وقتی از شما میخواهند درمورد کتابهای مورد علاقهتان بنویسید شاید بهتر باشد اول از همه چارچوبی که طبق آن، یک کتاب خوب، آن یکی متوسط و دیگری ضعیف به حساب میآیند را مشخص کنید.
برای من که سالها خوانده و نوشتهام و هدفی هم جز این در زندگی برای خود، متصور نبودهام، انتخاب پنج کتاب به عنوان محبوبترین کتابهایم یکی از ترسناکترین کارهای دنیاست! چهاینکه از طرفی چنین انتخابی باید انتخابی قابل دفاع و از روی منطق باشد و نه از روی احساسات، از طرفی نمیشود زیست انسان، موقعیتهای همراهی با کتاب و عواطف حاصله را کنار گذاشت که به نوعی پای سلیقهی شخصی را وسط میکشند و از طرف دیگر میترسم که بین اینهمه کتاب، منصفانهترین انتخابها باید کدامیک باشند؟!
اما همانطور که در یک مسابقه، حتی در بالاترین سطح –مثلا المپیک- هم گاهی بهترینها لزوما بهترین نیستند من لیست خود را در چارچوب زیر ارائه میدهم به این نیت که تلفیقی از منطق و احساسات در آن دخیل باشد و سعی میکنم درمورد کتابهایی صحبت کنم که مرور مفصلشان در خود مجلهی کتابچی هم موجود باشند.
یک دست صدا دارد
فکر میکنم برای اینکه پنج اثر انتخاب کنم لازم است حداقل پنج معیار داشته باشم؛ کتابهای منتخبم همگی این پنج معیار را دربر بگیرند و صدالبته هرکدام با یکی از معیارها تناسب بیشتری داشته باشند.
اولین معیار، نوگرایی است؛ در دنیای چندصدسالهی ادبیات قطعا تمامی سوژهها و مضامین حداقل یکبار دستمالی شدهاند پس برد با نویسندهای است که بتواند از دل محتوایی که چندینبار دیده شده، دید جدیدی بیرون بکشد!
دومین معیار سبک جدید فرمی است؛ به این معنا که محتوای قبلی را با استفاده از فرم جدید که به ابداع ژانر یا شاخهزدن از روی آن مشتق میشود ارائه کند.
سومین معیار خود روایت و قضیهی قصهگو بودن است؛ عبارتی که در سینما زیاد میشنویم اما شاید در حوزهی کتاب، اهمیت بیشتری نسبت به هنر هفتم هم داشته باشد…
نکتهی چهارم، گذر از واقعیات و حرکت به سمت حقیقت است؛ امری که میتواند تفاوت اصلی تفکر یک نویسنده و کتاب با جامعهی خود و انسانهای معمول را رقم بزند.
و قطعا آخرین معیار، قابلیت همذاتپنداری برای مخاطب است؛ اینکه خوانندهی اثر، در طول خواندن کتاب، به جای حس خواننده بودن، یقین داشته باشد که جزئی از ماجراست و نه یک فرد بیرونی…
ارشادِ ابلیس
میخائیل بولگاکف، نویسندهی بزرگی است که به دلیل اختناق حاکم بر نظام شوروی و سالها سرکوب و مجوز نگرفتن آثارش، آنچنان که باید و شاید دیده نشده است اما قطعا با مطالعهی کتابهایش مانند «برف سیاه»، «دل سگ» یا «گارد سفید» متوجه عمق نوشتههای او خواهید شد. او که مانند بسیاری از نویسندگان روسی به فرمالیسم روی آورده بود تا از چنگ دست وحشی بلشویکها بگریزد، توانست با این رویه، داستانهای پر و پیمانی خلق کند.
انتخاب من از بین آثار بولگاکف، «مرشد و مارگاریتا» آخرین و مشهورترین اثر اوست که چندین سال در پشت پردهی سانسور باقی ماند اما زمانی که اجازهی انتشار یافت، مردم در بازار سیاه برایش صف کشیدند!
داستانی جادویی از دل مسکو که شیطان در آن میخواهد وجود مسیح را اثبات کند! شاید همین نیمخط برای کسی که کتابخوان باشد کافی است تا نخ دادن من را دنبال کند پس زیاده حرفی نیست.
دربارهی مرشد و مارگاریتا، مجله کتابچی گزارش مفصلتری را برایتان تدارک دیده است.
ارکستر معروف
عباس معروفی، یکی از آن نویسندههایی است که عشق و وطن را به هم میآمیزد و کاری میکند تا مخاطبش هزارهزار آمرزش برایش طلب کند. «سمفونی مردگان» او اگر بهترین رمان ایرانی نباشد قطعا یکی از بهترین هاست.
او بر بستر «جریان سیال ذهن» که سبکی کمتر شناخته شده در ایران است آنچنان روایت مستحکمی بنا کرده که اکثر خوانندگان اصلا احساس سردرگمی معلوم این نوع نگارش را حس نمیکنند اما غرق خیال و واقعیتی میشوند که همدیگر را به فرمان عالیجناب معروفی در آغوش گرفتهاند!
میشود حتی در مقیاس جهانی، اثر معروفی را نمونهای خوب از تعامل فرم و محتوا دانست.
واسه اینه که تو بخندی؟
هاینریش بل آلمانی در «عقاید یک دلقک» نشان میدهد رمان رئالیستی، هنوز هم که هنوز است میتواند بهترین انتخاب یک مخاطب ادبیات برای کتابخوانی باشد!
قلم سحرانگیز او و پیچشهای داستانیاش، شوقی وافر برای ورق زدن هر صفحه از کتاب او را به ما میدهند و تلخی کتاب او به هیچوجه پشت اسم طنزآمیزش از بین نمیرود.
نوع ابزوردیسمی که بل در عقاید یک دلقک روایت میکند یکی از بهترین نمونههای پوچانگاری در تاریخ نسبتا کوتاه این سبک است؛ آنهم بدون ادا و اطوارهای خاص و معمول…
عقاید یک دلقک
خفهخون!
شاید «دو قرن سکوت» نسبت به کتابهای دیگر این لیست، تفاوت بنیادیای داشته باشد؛ مقیاس تاریخی این کتاب و نوع ناسیونالیسم پنهانش درظاهر یک کتاب تحلیلی و متعصب را نوید میدهند اما روایتگری قلم فاخر عبدالحسین زرینکوب چیزی است که ژانر کتاب را ورای یک ژانر نشان میدهد و آن را تبدیل به اثری پلیژانر میکند.
در این اثر، چیزی که نمود اصلی را دارد ریزبینی زرینکوب و پیوسته کردن دویست سال، تاریخ واقعی به صورت داستانی است که باعث میشود حتی آن دسته از مخاطبان که به تاریخ علاقهای نداشته باشند هم جذبش شوند.
گزارش جامعتری از کتاب دو قرن سکوت در مجله کتابچی موجود است.
دو قرن سکوت: سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی در دو قرن اول اسلام
ابر بهار…
«وقتی نیچه گریست» درحالی که نیچه نمیخواست بگرید، نمیخواست بفهمید میگرید و حتی نمیخواست تصور کنید که میتواند بگرید! اما اروین دی یالوم نه تنها قصهای جذاب به قامت فیلسوف بزرگ آلمانی بافته، بلکه از روایت داستانش به مقصود تعلیمی استفاده میکند و درمان نیچه میتواند با درمان امراض و مشکلات ریز و درشت روحی مخاطب هم منجر شود.
در پایان ذکر میکنم که نسبت ندادن هر یک از معیارها به آثار انتخابی، امری مخصوص بود تا شاید شما خود، وجه معنا و نگاه من را نسبت به هر یک از آثار پیدا کنید.