اساطیر یونان از دوره‌ی هومر یعنی هشت قرن پیش از میلاد مسیح به شکل نوشتاری درآمدند. تا پیش از این زمان داستان‌های خدایان و تایتان‌ها و قهرمان‌ها، سینه‌به‌سینه منتقل می‌شد. آثار هومر بود که وجهه‌ای انسانی و زمینی به این شخصیت‌‌های فلسفی داد و جاودانگی آن‌ها را تضمین کرد. در یونان باستان شاخه‌های مختلفی از هنر، ادبیات و فلسفه به شکوفایی رسید و حتی سیستم‌های جدید سیاسی در تمدن آن‌ها شکل گرفت. در این مطلب ابتدا نگاهی اجمالی به داستان نمایش‌نامه‌ی زنان فنیقی، اثر اوریپید، می‌اندازیم و بعد با بررسی دقیق‌تر، به تفاوت‌های اوریپید با نویسندگان هم‌عصرش خواهیم پرداخت.

زنان فنیقی

زنان فنیقی

ناشر : بیدگل

برادرکشی

در ابتدای نمایش، مونولوگی از یوکاسته -مادر و همسر ادیپوس- را می‌خوانیم که پیشینه‌های لازم برای قرار گرفتن در جریان پی‌رنگ را، بازگو می‌کند. می‌گوید که ادیپوس فرزند ناخواسته و نامشروع لائیوس –پادشاه وقت و همسر یوکاسته- است و بعد از تولد به‌دست مرگ سپرده ‌شده‌بود. از همین ابتدا دیدگاه اوریپید نسبت به رابطه‌ی خدایان و انسان مشخص است. ادیپوس با گناه پدرش متولد می‌شود و این طلسمی است که نه‌تنها باطل نخواهد شد، بلکه خانواده‌اش را هم گرفتار خواهد کرد. اما ادیپوس –که در زبان یونانی به معنی کسی است که پاهای ورم‌کرده دارد- به‌طرز غیرمنتظره‌ای زنده می‌ماند و در بزرگ‌سالی خون پادشاهی‌اش به‌جوش می‌آید. او ندانسته پدرش را می‌کشد و ابوالهول، شهر را به یغما می‌برد. اولین بخش پیش‌گویی رقم می‌خورد. ابوالهول در این‌جا به شخصیتی افسانه‌ای –که احتمالاً از یکی از فراعنه‌ی مصر الهام گرفته شده و مجسمه‌ی ابوالهول هم، نماد او است- اطلاق شده که نیمی انسان و نیمی دیو است. معمای ابوالهول حل‌نشدنی است و کسی که پاسخ آن را بدهد، یوکاسته‌ را –به وعده‌ی برادرش کرئن- از آن خود کرده‌است. در کتاب ذکر نشده اما بد نیست این معما را هم بدانیم: «آن چی است که صبح روی چهار پا راه می‌رود، در ظهر روی دو پا و در شب روی سه‌ پا؟» و ادیپوس پاسخ می‌دهد: انسان؛ در کودکی چهاردست‌وپا، در جوانی روی دو پا، و در پیری به چوب‌دستی تکیه می‌کند. بعد از این پاسخ است که اوریپید ندانسته با مادرش هم‌بستر می‌شود و با تولد چهار فرزندشان -اتئوکلس، پولونیکس، آنتیگونه و ایسمنه- بخش دوم پیش‌گویی هم محقق می‌شود.

آرمان‌شهر نفرین‌شده

حالا و در زمان روایت فعلی، ادیپوس که زمانی پادشاه تبای و از بزرگ‌ترین دلاوران این سرزمین بود، از گناهش باخبر شده و از عذاب وجدان چشمان خود را کور کرده‌است. پسرانش هم او را از ترس بدیمنی‌اش به زندان انداخته‌اند؛ غافل از این‌که تصمیمی در محقق شدن پیش‌گویی ندارند و فقط خود خدایان‌اند که در پایان جلوی ویران شدن شهر را می‌گیرند. این‌گونه عقاید جبرگرایانه‌ی نویسنده با اراده‌ای که در دست شخصیت‌ها است ترکیب می‌شود و نتیجه‌اش بی‌نقص است. در نمایش‌نامه‌ای بدون شخصیت اصلی، از تمام مولفه‌ها و شخصیت‌ها استفاده‌ای به‌‌جا و درست می‌شود و درعین‌حال نویسنده شخصیت‌های موردنظرش را بالاخره هدف قرار می‌دهد. تفکر روشن اوریپید در دوهزار سال پیش واقعاً جای بحث –و حتی تعجب!- دارد. او در مقایسه با سه نمایش‌نامه‌نویس بزرگ دیگر در آن دوره – آیسخولوس، آریستوفان، سوفوکل- جنجالی‌ترین است؛ هرچند سه نویسنده‌ی دیگر هر سه از بزرگان تاریخ ادبیات و نمایش‌نویسی اند. اوریپید در طول زندگی‌اش که بیشتر از نیم قرن آن را صرف نوشتن نمایش‌ کرد، همیشه با دیدگاهی روشن و جسور وارد می‌شد. با این‌که در مسابقات متعددی که در جشن‌های ملی یونان برگزار می‌شد مقام اول را کسب کرده‌بود، این مسئله باعث نشد افسار هنرش را به دست سلیقه‌ی عمومی بسپارد. او اولین کسی بود که در نمایش‌هایش خدایان یونان را مورد هجمه قرار داد و نقدهای سنگین سیاسی و اجتماعی را درون‌مایه‌ی آثارش کرد. از اثرگذاری او همین‌بس که بعد از دو هزاره، نیچه آثار او را نقد می‌کند و تاثیرپذیری اوریپید از سقراط را می‌کوبد. اما زنده‌بودن نمایش‌های او گواهی جوهره‌ای است که آثارش را به شاهکارهای هنری تبدیل کرده‌است.

انسان استعاری

پس از زندانی شدن ادیپوس، پسرانش، اتئوکلس و پولونیکس، تصمیم می‌گیرند به‌صورت جایگزین هرکدام یک سال به تبای حکومت کنند. پولونیکس شرط را می‌پذیرد اما وقتی سال بعد به شهرش برمی‌گردد، خبری از جابه‌جایی نیست. بنابراین پولونیکس با دختر پادشاه آرگوس ازدواج می‌کند و… ادامه‌ی ماجرا. نکته‌ای که باید به آن توجه کنیم استعاره‌هایی است که در دل پی‌رنگ گنجانده شده‌است. اولین چیزی که به چشم می‌خورد، شباهت به داستان فرزندان آدم است. پسران ادیپوس مثل هابیل و قابیل به جان هم می‌افتند و مسئله‌ی «حسادت»، در این داستان به مسئله‌ی «قدرت» بسط داده می‌شود. از سمت دیگر اوریپید لایه‌های یک جامعه را می‌شکافد. اول تصویری فردی از هر شخصیت ارائه می‌دهد، بعد اولین اجتماع کوچک افراد، یعنی خانواده را تصویر می‌کند و بعد با طرح چالش در بین آن‌ها، یک داستان نمادین از ارتباط بین اعضای یک جامعه را می‌سازد. اوریپید در زنان فنیقی –و بقیه‌ی آثارش- سه مولفه‌ی اصلی را جلوی چشم می‌گذارد.

  • اولین مولفه زنان هستند. نام کتاب گویای همه‌چیز هست و می‌توانیم بفهمیم که تمرکز مولف بین شخصیت‌های مختلف، بر موقعیت‌هایی جمع می‌شود که زنان در آن‌ها نقش دارند و درعین‌حال ندارند! یوکاسته و آنتیگونه تنها شخصیت‌هایی در داستان هستند که بدون هیچ لغزش اخلاقی، گرفتار بلایی می‌شوند که مردان به‌سرشان می‌آورند. البته در این بین افرادی مثل منوسئوس هم پیدا می‌شوند که در راه هدف و عقیده، خودشان را فدا می‌کنند. درحقیقت و به‌دور از تمام جریان‌های پوشالی امروزی، اگر فمینیسم را به‌معنای برابری زن و مرد درنظر بگیریم و دغدغه‌ی‌ آن را احقاق حقوق جنس زن بدانیم، اوریپید یک فمینیست تمام‌عیار بوده‌است!
  • دومین مولفه‌ی اوریپید در نمایش زنان فنیقی، جنگ است. یکی از عناصری که از تاریخ قابل حذف نیست و در دیدگاه واقع‌گرایانه‌ی نویسنده هم، قطعاً یک جزء جدانشدنی است. جنگ به صورت استعاری تمام زندگی را دربرمی‌گیرد. جالب این‌که اوریپید اتحاد را هدف می‌گیرد و به چالش می‌کشد. و بعد از این‌همه سال هنوز دغدغه‌ی اصلی بشر جنگیدن است. البته قابل چشم‌پوشی نیست که با چه ظرافت استادانه‌ای صحنه‌های نبرد و لباس‌های رزم و جنگجویان افسانه‌ای جلوی چشم خواننده تصویر می‌شوند.
  • و اما می‌رسیم به سومین و مهم‌ترین مولفه‌ی پی‌رنگ که در طول زمان به زمینه‌ی اصلی آثار اوریپید تبدیل شد: مذهب. طبیعی است که هر اندیشمند اهل یونان باستان درمورد مذهب و خدایان نظر بدهد. اما آثار اوریپید از این نظر به دو جهت پیوند می‌خورد: دیدگاه پوچ‌گرایانه‌اش از طرفی او را به فلسفه‌ی هراکلیتوس -فیلسوف پیشاسقراطی و اولین پوچ‌گرای تاریخ فلسفه- و بی‌ثباتی افکارش وصل می‌کند. و از سمت دیگر به متفکرین  اروپایی شباهت دارد که آزادانه درمورد دین نظر می‌دهند. البته تفاوت در این‌جا است که حتی در آتنِ دموکراتیکِ عصر شکوفایی، برتریِ سیاسی با دین پیوند خورده‌بود. بنابراین اوریپید از سمت حکومت طرد می‌شود و در اجرای نمایش‌هایش به مشکلات زیادی برمی‌خورد. او عقایدش را در قالب شخصیت ادیپوس در داستان نقش می‌کند. شخصی که عقیده دارد تنها راه رهایی از رنج‌های زندگی مرگ است و در عین حال حتی وقت تبعید هم تسلیم نمی‌شود.

شروع اقتباس‌ آزاد

یکی از نوآوری‌های اوریپید اقتباس آزادی است که از داستان‌های قبل از خودش می‌کند. مثلاً سرنوشت شخصیت‌ اوریپید و خانواده‌اش در اساطیرِ پیش از او به‌شکلی کاملاً متفاوت رقم می‌خورد. تراژدی در اوج تمام می‌شود. دو برادر و مادر کشته می‌شوند و خواهر سرنوشت پدر را پیش می‌گیرد. یکی از مولفه‌های اصلی دیگر در ساخت تراژدی و تکمیل زمینه‌ی فکری اثر، جان‌فشانی منوسئوس برای حفظ تبای است. از سمت دیگر کرئن که ظاهراً تنها فرد لایق برای پادشاهی است قدرت را به‌دست می‌گیرد. سرنوشت شوم اوریپید از ابتدا تا آخرین قسمت روایت شده و بازهم این تراژدی است که به هرچیز غلبه می‌کند. از فن ترجمه و زبان فاخر غلامرضا شهبازی هم نباید غافل شد. سنگینی زبان اساطیری در ترجمه‌ی کتاب، ما را یاد فخامت ادبی در آثار استاد بهرام بیضایی می‌اندازد. به‌شخصه رویّه‌ای را هم که نشر بیدگل در چاپ آثار نمایشی کلاسیک پیش گرفته تحسین می‌کنم و با خواندن این کتاب اشتیاقم برای رفتن به سراغ آثار دیگر دوبرابر شد. شما به کدام یک از شخصیت‌های اساطیری یونان علاقه‌مندید و هم‌ذات‌پنداری بیشتری را با او حس می‌کنید؟

دسته بندی شده در: