در گذشته فیلسوفهای بزرگی چون هوراس اظهار داشتند که ادبیات خوب، ادبیاتی است که هم سرگرمکننده باشد، هم پیام و درس اخلاقی داشته باشد. به طور کلی قرنها پیش داستانها به نحوی نوشته میشد که حماسی و پر از درسهای اخلاقی باشد و معمولاً هم زبان آنها سخت و ناملموس بود. نهتنها در ادبیات داستانی ایران بلکه در سایر کشورها به همین گونه بود. حتی برای نوشتن کلمهها، از حروفی استفاده میشد که به سختی تلفظ میشود. شاید یکی از معدود کشورهایی که ادبیات مربوط به آن، آهنگین و نرم بود، کشور فرانسه باشد که بریتانیای قدیم از آن تا حد زیادی پیروی کرده تا به انگلستان رنسانس برسد. ولی امروزه چنین ادبیاتی خواهان ندارد.
زمانی که کودکان و نوجوانان ایرانی، چارهای جز خواندن آثار ترجمهشده نداشتند، مهدی آذر یزدی به فکر چاره افتاد. او نیز درست همانند هوراس و سایر فیلسوفهای باستانی، به این معتقد است که ادبیات، به مخصوص ادبیات کودکان باید پر از درسهای اخلاقی باشد. پس کتابهای کهن مختلف (فارسی، هندی و عربی) که همگی پر از درسهای اخلاقی بودند را، انتخاب کرد و از بین آنها بهترین داستانها را بازنویسی کرد. او داستانهای بازنویسیشده را در مجموعه کتابهای «قصههای خوب، برای بچههای خوب» جمعآوری کرد تا کودکان و نوجوانان ایرانی، از خواندن آنها لذت ببرند و فرهنگ اجتماعی یاد بگیرند. اما قبل از اینکه به بررسی داستانهای این مجموعه بپردازیم، بهتر است چند کلام با نویسنده آشنا شویم.
مهدی آذر یزدی، پدر ادبیات فارسی کودکان و نوجوانان
مهدی آذر یزدی اولین کسی است که صادقانه و بدون هیچ ادعایی، تصمیم گرفت کتابهای کهن فارسی، عربی و هندی را بازنویسی کند و آنها را به زبان مردمی و عامه پسند نقل کند. او که زادهی ۱۳۰۰ هجری شمسی است، آثار مختلفی را برای بچهها به چاپ رساند و جوایز زیادی را از این بابت دریافت کرد. از جمله آثار او میتوان به «قصههای تازه از کتابهای کهن»، «قصهها و مثلها»، «هشت بهشت» و… اشاره کرد.
قصههایی مردمی برای همهی سنین
قصههای خوب برای بچههای خوب، یک مجموعهی هشت جلدی است که هر جلد بر اساس یک کتاب کهن معروف نوشته شده است. هر جلد از کتاب داستانهایی دارد که زبان آنها بسیار ساده و صمیمانه است. زبانی که کودکان را با سختیهایی مثل لغات عربی و پیچیدگی واژگان روبهرو نمیکند. گرچه این قصهها صرفا برای کودکان نوشته نشده و مخاطبهایی از تمام گروههای سنی را به خود جذب میکند. علاوهبر این، داستانها علاوه بر نکات اخلاقی، وضعیتهای مختلفی از جوامع کهن را به تصویر میکشد که گاهی مصیبتهای نسل امروز را نیز بیان میکنند.
قصههای کلیله و دمنه
در جلد اول، مجموعه داستانهایی از کلیله و دمنه انتخاب شده است. داستانهایی که گاه از زبان حیوانات و گاه از زبان انسانها بیان میشد و نکات جالبی در آن به چشم میخورد. با وجود اینکه هر قصه شامل پیامهای اخلاقی هستند، حتی وضعیت فئودالیستی و رئیس و مرئوسی را در دورهی نویسنده به تصویر میکشند و هر کس با خواندن آنها به خوبی میتواند وضعیت را با وضعیت جامعهی کنونی مقایسه کند. برای مثال میتوان به داستان «شکارچی دانشآموز» اشاره کرد. در این روایت از مجموعه قصههای کلیله و دمنه، شکارچی پیر و با تجربهای وجود دارد که توسط قشر زورگو و باسواد جامعه تهدید میشود و در جامعهای زندگی میکند که اگر لقمهای نان چرب پیدا کند، آن را به مثابه مالیاتی ارزشمند به پادشاه هدیه میدهد. این قصه با قلم صمیمانهی نویسنده، بچهها را سرحال میآورد و آنها را به نوعی، به درس خواندن تشویق میکند. در عین حال، تصویری از جامعهی دو هزار سال پیش را نشان میدهد.
صیاد گفت: آخر ای خوشانصافها! این مرغان که کبوتران مدرسه نیستند، مال بیاباناند. این دام را هم که طلبهها نساختهاند، زن من بافته است. این زمین هم که وقف مدرسه نیست و شما هیچ حقی به گردن من ندارید! پس چرا میخواهید مزاحم من بشوید؟
قصههای مرزباننامه
جلد دوم از این مجموعه، قصههای مرزباننامه است که بر اساس کتاب کهن مرزباننامه نوشته شده است. کتابی متعلق به ۸۰۰ سال پیش که شامل داستانهایی آموزنده و غنی است، ولی تا قبل از آذریزدی کسی به فکر بازنویسی و نقل آنها برای کودکان نبود. داستانهای این مجموعه شامل مفاهیم اخلاقی جالبی است که به شما درس میدهد. گرچه گاهی گلچین آذریزدی نشان میدهد که او قصد دارد از بچههای «خوب»، «صد دانه یاقوت، دستهبهدسته، با نظم و ترتیب یکجا نشسته» بسازد. همیشه هم در بخش «کلامی با بچهها» روی اینکه این داستانها برای «بچههای خوب» هستند، پافشاری میکند. مطمئنا ادبیات داستانی که او در نظر دارد، با ادبیات داستانی امثال مارک تواین که از همان اول میگویند «این داستان هیچ پیام اخلاقی در پیش ندارد» فرقهای بسیار زیادی دارد! ولی باز هم میتواند حکایتهای شیرین مختلفی را برای بچهها نقل کند. برای مثال، در داستان «رسم راسویی» از جلد دوم به این نتیجه میرسیم که «از خطرناکها باید دوری کنیم». وگرنه به رسم نظریهی داروین و قانون جنگل، از بین میرویم.
راسو گفت: نه! من کی گفتم این رسم و دوستی انصاف است؟ این رسم راسویی است. من که ادعای دوستی نداشتم، تو خودت این را میگویی. همچنین صحبت از انصاف در میان نبود، درختکاری و سبزیکاری و شکار هم دلیل قدرت توست. اگر ضعیف بودی همان بالای درخت مینشستی و دم نمیزدی، من هم داشتم میرفتم. خودت برگ سبز برای من فرستادی و خودت مرا به ماندن دعوت کردی.
قصههای سندبادنامه و قابوسنامه
این جلد از مجموعه برگرفته از کتاب کهن هندی سندبادنامه و قابوسنامه است که به ترتیب هندی و فارسی هستند. در این جلد، نویسنده داستانهایی را طبق سلیقه و نظر خویش برگزیده و آنها را به صورت گلچین، بازنویسی کرده است. قصههای «سندبادنامه» بیشتر جنبهی سرگرمی و قصههای «قابوسنامه»، بیشتر جنبهی عرفانی و اخلاقی دارند. برای مثال میتوان به داستان نان و حلوا اشاره کرد. گرچه این داستان میخواهد «عزت نفس» را آموزش دهد، ولی به نوعی تفاوت طبقاتی در جامعه را نیز به خوبی نشان میدهد و میتواند به هر بچهای، عزت نفس را به خوبی یاد دهد.
مرد دانشمند جواب داد: فرزند عزیزم، نمیدانم به تو چه جوابی بدهم. تو بچهای و دلت حلوا میخواهد و حرفهای شما هم خیلی جدی نیست. اما این را میدانم که من خودم سی سال است حلوا نخوردهام و میبینی که چیزی از دیگران کم ندارم و مردم هم به من احترام میگذارند. همسایهای هم دارم که هر روز حلوا میخورد و پیش هیچکس هم عزیز و محترم نیست.
گرچه با کمی نگاه دقیقتر میتوان به سیاستهای پنهان نویسندهی اصلی (که یک پادشاه ثروتمند بود) در بزرگ نشان دادن فقیران و خرد نشان دادن ثروتمندان پی برد. شاید آذریزدی از این زاویه به داستان نگاه نکرده باشد و صرفا قصدش «پرورش بچههای خوب فقیر باعزت نفس» باشد! اما به طور کلی، این نکته را که «هرکس نان و حلوا میخورد احترامی ندارد» را نباید به راحتی باور کرد و اصرار نویسنده به این نکته که «این داستانها برای بچههای خیلی خوب است» را نیز نباید با دل و جان پذیرفت! بلکه میتوان به این کتابها صرفاً به چشم نسخههای بازنویسیشده از ادبیات کهن ایران و جهان نگاه کرد و به اطلاعات خود نیز اضافه کرد.
قصههای مثنوی مولوی
همه مولانا جلالالدین بلخی را میشناسند. مردی که در خداشناسی و عرفان زبانزد بود، تا وقتی که با شمس روبهرو شد و تحول بزرگی در زندگی او رخ داد. کتاب «مثنوی معنوی مولانا» پر از داستانهای مختلف است که در حقیقت، سعی بر معرفی و بیان معرفت و دانستههای نویسنده دارد. آذریزدی برخی از داستانهای این جلد را انتخاب و بازنویسی کرده تا به بچهها درس اخلاق دهد. اما شما با خواندن مثنوی مولوی نیز میتوانید داستانهای ملموس دیگری پیدا کنید و از خواندن آنها لذت ببرید. یکی از داستانهای این کتاب که توسط آذریزدی گلچین شده است، داستان موسی و شبان است که نحوهی ارتباط با خدا را با زبانی شیرین توضیح میدهد و به نوعی به «افراط در سنتها و قوانین سختگیرانه در نحوهی پرستش خداوند» خرده میگیرد.
چوپان سادهدلی را دید که با خدای خود راز و نیاز میکند و میگوید: «ای خدای من، اگر بدانم کجا هستی خودم میآیم برایت خدمتکاری میکنم، موهای سرت را شانه میزنم، کفشت را میدوزم، لباسهایت را میشویم… » و از این حرفها. حضرت موسی از حرفهای شبان خشمگین شد، رفت جلو و شبان را صدا زد و گفت: «ای مرد خیرهسر نادان! این حرفهای مزخرف را چرا میزنی، این حرفها گناه است… »
قصههای قرآن
این جلد از مجموعه کتابها، در حقیقت قصههای قرآنی است که به زبانی بسیار سادهتر از قرآن نقل شدهاند. گرچه آذریزدی در همان مقدمه توضیح میدهد که آنها همگی در قالب قصه هستند و در گرامیداشتن پیامبران مختلف، کمی ساده گرفته تا مخاطب را خسته نکند. در ادامه بخشی از داستان حضرت ایوب نوشته شده است تا با سبک تفسیر و بازنویسی جذاب نویسنده در قصههای قرآنی آشنا شوید:
یک روز ایوب در خانه نشسته بود. یکی از غلامان آمد و گفت :«خبر خوبی نیست، ولی کشتی غرق شد.» پرسید: «کشتیبان چه شد؟» گفت: «نجات یافت». ایوب گفت: «خدا را شکر که کشتی بان نجات یافت.» دیگری رسید و گفت: «صاعقهای آمد و مزرعه را سوزاند». ایوب گفت: «الحمدالله. خدا سبز میکند و خدا خشک میکند. آب و آتش هر یک خاصیتی دارند، صاعقه کارش سوزاندن است. اگر در بیابان خشک بیاید اثری ندارد ولی وقتی در مزرعه سبز بیاید خشک میکند و میسوزاند و مصلحت را خدا بهتر میداند.»
قصههای شیخ عطار
قصههای شیخ عطار براساس سه کتاب «منطقالطیر»، «الهی نامه» و «مصیبتنامه» از عطار نیشابوری نوشته شده است. او در کتابهایش سعی داشت معرفتی که طی سالها تفکر و عبادت و مطالعه به آن رسیده، معرفی کند. آذریزدی نیز بر اساس این کتابها، داستانهایی را گلچین کرده تا بچهها با آموزههای عرفانی مختلفی آشنا شوند. یکی از داستانهای این مجموعه، داستان «یکی بود، دوتا نبود» است که به بچهها رسم صحبتکردن و شجاعت را میآموزد. رسمی که شاید عدهی زیادی امروز آن را فراموش کرده باشند.
من دختر عمویی دارم که هیچ عیبی ندارد اما دختر حاکم را بیشتر دوست دارم. از شهر هم بیرون نمیروم مگر اینکه مرا مجبور کنند و البته این ظلم است زیرا من به کسی کاری ندارم. من در صورتی عاشقم که دختر هم مرا بپسندد و حاکم هم در شرطش تخفیف بدهد. اگر غیر از این باشد، مگر دخترعمویم چه عیبی دارد؟
قصههای گلستان و ملستان
این جلد از مجموعه، برگرفته از داستانهای گلستان سعدی و داستانهایی مشابه آن است که به سلیقه و صلاح نویسنده، گلچین شده است. در این کتاب شما میتوانید داستانهایی از گلستان را با زبانی صمیمی و ساده بخوانید و درگیر شعر و قافیه نشوید. یکی از داستانهای جذاب این مجموعه، داستان «مردی که یکی را دو تا میدید» است. در این داستان، نویسنده سعی دارد به شما حق شناسی و صداقت را معرفی کند.
دوگویی حاکم هم همیشه مایهی دعاگویی نمیشود. اگر همین حالا حاکم بداند که تو دروغ گفتهای و نود دینار زیادی گرفتهای و حکم کند که بر تو ده ده تا شلاق بزنند، آیا باز هم مایهی خوشحالی و دعاگویی تو می شود؟» مرد احول گفت: «نه، تو را به خدا، دستم به دامنت، دروغ مرا ببخش و این هم نود دینار زیادی. برای من همین ده دینار بس است.»
قصههای چهارده معصوم
این جلد از مجموعه که آخرین جلد از قصههای خوب برای بچههای خوب است، داستانهای مختلفی از ائمهی معصوم را روایت میکند و براساس منابع مختلفی انتخاب و بازنویسی شده است. در این مجموعه میتوان با داستانهایی چون «آرزوی مرگ»، «همنشینی با بدان»، «خبر درست»، «پاسخ درخور پرسش»، «عاقل کیست؟»، «زندگی پاکان» و… مواجه شد که در همگی، حکمت و سخن چهارده معصوم با زبانی ساده و صمیمانه، نقل شده است و آموزههای مختلفی را به همراه دارد.
بنابراین، اگر شما تمایل دارین داستانهای سخت ادبیات کهن فارسی یا ترجمه شده را به زبانی شیوا و ساده بخوانید و از آنها لذت ببرید، خواندن این مجموعه به شما توصیه میشود. اگر هم قصد دارید به کودک خود اخلاق اجتماعی توضیح دهید، ابتدا خودتان کتابها را بخوانید و سپس داستانهایی را که واقعا میتوانند باعث رشد فکری شوند، در اختیارش قرار دهید.