«مرگ فروشنده» اثری است که قطعا اسمش را به واسطه‌ی فیلم فروشنده‌ی اصغر فرهادی هم که شده شنیده‌اید. این نمایشنامه که تا به حال الهام‌بخش بسیاری از آثار ادبی بوده و چندین فیلم نیز از روی آن نوشته یا اقتباس شده‌اند. این کتاب، شناخته‌شده‌ترین اثر آرتور میلر است که حاصل ده سال کلنجار رفتن ذهن او با سوژه‌ی جذابش است؛ گرچه که در سال ۱۹۴۸ کلا طی شش هفته نوشته شد! مرگ فروشنده اولین بار در فوریه‌ی ۱۹۴۹ در تئاتر برادوِی نیویورک به‌روی صحنه رفت و مجموعا ۷۴۲ بار اجرا شد که حاصلش سه جایزه‌ی معتبر «تونی»بود، که متعلق به اجرای های تکراری است. همچنین مرگ فروشنده در همان سال برگزیده‌ی جایزه‌های پولیتزر و حلقه‌ی منتقدین نیویورک بوده است.

«مرگ بازاریاب» احتمالا معادل بهتری برای عبارت «Death of a Salesman» باشد؛ چرا که درواقع نه با یک فروش از مبلغ معامله را پورسانت می‌گیرد؛ اما احتمالا از آن‌جا که در دهه‌های پیش که کتاب برای دفعات اول ترجمه می‌شد اصطلاح بازاریابی هنوز در ایران تعریف نشده و جا نیفتاده بود، مترجم از نزدیک‌ترین واژه‌ی موجود که توسط جامعه درک می‌شود استفاده کرده است و این برچسب تابه‌حال به‌روی کتاب مانده‌است. عطاءالله نوریان از مشهورترین مترجمانی است که این اثر را به فارسی برگردانده‌اند. آرتور میلر، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و مقاله‌نویس فقید آمریکایی با نوشتن آثار بسیاری، بیش از شصت سال جزو افراد تاثیرگذار ادبیات و سینمای ایالات متحده بود. او ۹ اثر چاپی (کتاب) دارد و در دهه‌ی پنجاه میلادی بابت ازدواج کوتاه مدتش با مریلین مونرو، سر و صدای زیادی به پا کرد. میلر در اوایل زندگی با خواندن شاهکار «برادران کارامازوف» اثر فئودور داستایوفسکی، به نوشتن علاقه‌مند شد و ابتدا سراغ روزنامه‌نگاری رفت اما روح منتقد او همزمان دنبال خلق هم بود، پس جذب گروه‌های نمایش رادیویی شد و در شبکه‌های مطرحی چون CBS و NBC  فعالیت حرفه‌ای خود را آغاز کرد.

جیب‌های خالی موروثی

ویلی لومان، یک بازاریاب کهنه‌کار است که پس از سفر کاری ناموفقی به خانه، نزد همسرش لیندا بازگشته است و حافظه‌اش آن‌چنان دچار اختلال شده که خط زمانی از دستش دررفته و مدام خود را در موقعیت سال‌های گذشته تصور می‌کند. پسران ویلی، بیف و هپی با وجود عبور از سن سی‌سالگی همچنان در کار و تشکیل خانواده ناتوانند و به خانه‌ی پدرشان بازگشته‌اند. پسران، هنگام دیدن زوال عقلی پدرشان تاسف می‌خورند و به فکر شروع یک تجارت جدید با رییس سابق بیف، برای دوران بازنشستگی ویلی می‌افتند. ویلی مدام در رویاهایش به یاد برادر مرحوم و ثروتمندش به‌نام بِن می‌افتند و بابت موقعیت‌هایی که در کنار بن از دست داده حسرت می‌خورد. پسران ویلی علی‌الخصوص بیف هم در گذشته به دلیل راهنمایی های غلط او ضربه‌های زیادی خورده‌اند و مانند برنارد، پسر چارلی که دوست نزدیک اوست پیشرفت نکرده‌اند. درد نفر اول داستان درظاهر فقط بی‌پولی است. او سعی می‌کند تا با کار بیشتر در سن و سالی که قاعدتا باید بازنشسته باشد، خانواده‌اش را به آرامش برساند اما نکته‌ی بدتر بحران هویتی است که ویلی، نه در جوانی که در گذر خود از شصت سالگی با آن روبه‌روست:

چرا دارم تلاش می‌کنم تا به چیزی تبدیل شوم که نمی‌خواهم باشم؟! درحالی‌که تمام چیزی که می خواهم، آن بیرون است و انتظار لحظه ای را می‌کشد که بگویم می‌دانم چه کسی هستم.

او که در جوانی به همسرش خیانت می‌کرده مدام در عذاب وجدان پول‌هایی است که خرج معشوقه‌اش می‌کرده، درحالی‌که خانواده‌اش تحت فشار بوده‎اند؛ بیف تنها کسی است که از این راز مگوی پدرش با خبر است و جدال‌های دوطرفه‌ی بیف و ویلی بر سر این موضوع، هم باعث نابودی دو طرف (و خانواده) شده، هم اجازه نداده که محبت فی‌مابین خانواده از سطح ترحم بالاتر برود. همه‌ی این مسائل، بی‌پولی و شرایط بد را بیش از پیش غیرقابل‌تحمل‌ می‌کنند اما آخرین تیرهایی که به قلب ویلی می‌خورد اخراج از کار و از دست رفتن موقعیت پسرش در قرارداد رویایی است. او در پایان برای اینکه از پول بیمه‌اش جهت آینده‌ی بهتر خانواده‌اش استفاده کند دست به خودکشی ساختگی می‌زند اما مخاطب در این ابهام باقی می‌ماند که او یک قهرمان خانواده‌دوست است یا کسی که از جنگیدن برای تغییر وضع جامعه جا زده؟!

مرگ فروشنده

مرگ فروشنده

ناشر : بیدگل
قیمت : ۱۵۱,۲۰۰۱۶۸,۰۰۰ تومان

سرمایه، داری؟

اوج کار آرتور میلر آن‌جاست که این نمایشنامه را در دهه‌ی پنجاه نوشته است و وخامت اوضاع را خیلی زودتر از آن‌چه که دیگران دیدند پیش‌بینی کرده ‌است؛ زمانی که در دهه‌ی چهل و پس از جنگ جهانی، سرمایه‌داری (کاپیتالیسم = Capitalism) به‌عنوان تنها نظام و بلکه تنها راه سعادت بشر از طرف آمریکا تبلیغ می‌شد. نکته‌ی جالب‌تر این است که مردم فرودست هم کاملا به این ایده ایمان داشتند و رستگاری خود را در اجرای بی‌کم و کاستش جستجو می‌کردند! پس مرگ فروشنده را می‌توان بیش از یک نمایشنامه، یک نوع نقد جامعه‌شناختی هم دانست. در دنیایی که میلر تصویر کرده، ارزش آدمی‌زاد فقط بر اساس توان پولسازی‌ و سرمایه‌ یا دارایی موجودش‌ تعریف می‌شود:

تو در این دنیا فقط صاحب چیزی هستی که می‌توانی آن را بفروشی.

نظام بالا به پایین، رقابتی را درست می‌کند تا جنگلی قانون‌مند برای درندگی به وجود بیاید. همان‌طور که می‌‎خوانیم، ویلی در رویاهایش همیشه به‌دنبال دستیابی به جایگاه بِن پولدار است و در برخوردهایش با چارلی و برنارد، حتی در مسائل غیرمالی خود را حقیر می‌بیند:

ویلی: تو اینجا چکار می‌کنی؟
چارلی: خوابم نمی برد. قلبم داشت آتش می‌گرفت.
ویلی: خوب، معلومه غذا خوردن بلد نیستی! باید یه چیزی راجع به ویتامین و این حرف‌ها یاد بگیری.
چارلی: اون ویتامین‌ها چه فایده‌ای داره؟
ویلی: اونا استخوناتو درست می‌کنن.
چارلی: آره، اما قلب آدم که استخون نیست…

شخصیت در جامعه‌ای طبقاتی به جایگاه شغلی وابسته است تمام افراد می‌خواهند خود را بیش از آن‌چه هستند نشان دهند و در چنین جامعه‌ای دروغ یکی از ارکان اصلی ارتباط آدم‌ها می‌شود، درحدی‌که اکثر شخصیت‌های داستان خود را بزرگ‌تر از آن‌چه هستند بروز می‌دهند؛ بی‌آن‌ که بدانند این دروغ‌ها فراتر از موضوع خودشان شلیک می‌کنند. میلر به زیبایی نشان می‌دهد که در یک جامعه‌ی ناسالم، در مرحله‌ی بعد از انکار واقعیات، با انکار دروغ‌ها روبه‌رو خواهیم شد و کمون نهایی کاپیتالیسم جایی‌ست که انسان‌ها مورد معامله قرار می‌گیرند! نویسنده البته این درد را نه فقط درد ویلی، که درد تمام بشریت می‌داند و از همان ابتدا سعی دارد علاوه بر پرده‌ی تئاتر، پرده‌ی بین زندگی ویلی و زندگی شخصی تماشاگران را فروبریزد:

این‌جا یک خانه است، یا بهتر بگوییم استخوان‌بندی خانه‌ای است که از آن اتاق خواب طبقه‌ی بالا و در طبقه‌ی اول آشپزخانه و پهلوی آن، اتاق خواب دیگری، به چشم می‌خورد. بین اتاق‌ها دیواری نیست و همه چیز را می توان دید، درست همان‌طور که در دنیای خاطرات و رویاها، خانه‌ها و اتاق‌هایی که در آن‌ها زندگی می کرده ایم، صحبت‌ها و فریادهایی را که دیوار بین‌شان حایل بود، بدون هیچ دیواری می‌بینیم و به‌خاطر می‌آوریم.

میلر پای این اثر شجاعانه‌ی خود هزینه‌ی زیادی داد و با پافشاری بر اصولش مجبور به ترک وطن کاپیتالیستی‌اش شد. او جزو نویسندگانی بود که به زیست هنرمند بسیار اهمیت می‌داد؛ برای مثال در طول نوشتار نمایشنامه‌ی دیگرش «جی‌جو» مدتی را در یک اردوگاه نظامی گذراند تا با فضای قصه‌اش آشنایی بیشتری پیدا کند. آرتور میلر یک نویسنده‌ی نوگرا (تجددگرا) محسوب می‌شود و مرگ فروشنده‌اش جزو نقاط عطف مدرنیسم بوده است. به ‌طور کل روش میلر بر بستر نوگرایی‌اش به بازنویسی، تجدید یا تقلید هجوآلود مفاهیم گذشته می‌پردازد و با چسباندن آن‌ها به ایده‌های جدیدش، مفاهیم را بازتعریف می‌کند. علاوه بر این‌ها میلر را استاد دیالوگ‌نویسی و مبدع سبکی جدید می‌دانند؛ چرا که گویی شخصیت‌های نمایشنامه‌های میلر دیالوگ‌ها را نه برای جواب همدیگر که به هدف گوش سومی می‌گویند که در انتظارشان است و شاید علت استقبال بی‌بدیل مخاطب از میلر هم همین است…

دسته بندی شده در: