این حقیقت دارد که بسیاری از ما ایرانیها تحت فشار قرار داریم و در جریان تحریمها و… دردسرها و درگیریهای زیادی را متحمل شدهایم. همین باعث میشود که وقتی میخواهیم حرف از گرسنگان آفریقایی، نژادپرستی در آمریکا و… صحبت کنیم، همه رو از ما بگیرند و به خودشان فکر کنند. اما با این مقاله، میخواهم شما را به کمی تفکر راجع به سیاهپوستان ساکن آمریکا یا به عبارت صحیحتر، شهروندان آفریقایی-آمریکایی دعوت کنم. کتابهای زیادی راجع به وضعیت نابسامان سیاهپوستان نوشته شده است و بیشتر آنها نیز توسط نویسندگان آمریکایی صورت گرفته است. نویسندهای مثل هریت بیچر استو، با کتاب «کلبهی عمو تم» جنجالی در آمریکا به راه انداخت که منجر به لغو فرمان بردگی سیاهپوستان شد.
اما آیا این برای ساکنان این کشور کافی است؟ هر یک از شهروندان آفریقایی-آمریکایی، با عقدهها، حقارتها و مشکلاتی بزرگ میشود که آنها را به خودی خود، در دستهی دیگری قرار میدهد و این به طور کلی میگوید که ظلم، همچنان ادامه دارد. قصد دارم حرفم را با رمان «کشتن مرغ مقلد» ثابت کنم. گرچه نیازی به اثبات آن هم وجود ندارد، ولی میخواهم این رمان مشهور را که خواندنش، بر هر کسی واجب است، به چالش بکشم. گرچه در حرفهایم به هیچوجه قصد نادیدهگرفتن یا تخریب این شاهکار ادبی را ندارم، ولی بد نیست که به جای ستایش اخلاق و منش پیغمبری اتیکوس، کاراکتر برجستهی این داستان، با لنز دیگری به محتوایش نگاه کنیم.
برندهی جایزهی پولیتزر
کشتن مرغ مقلد یا همان کشتن مرغ مینا، یکی از موفقترین رمانهای آمریکایی در طول تاریخ است. کتابی که میگویند قبل از مرگ حتما خوانده شود. داستان این کتاب در دههی ۱۹۳۰ روایت میشود و راجع به یک وکیل سفیدپوست با عنوان آتیکوس فینچ است که وکالت متهمی سیاه پوست به نام تام رابینسون را بر عهده میگیرد. این کتاب از نگاه یک بچه، یعنی از طریق چشم دختر آتیکوس، اسکاوت، روایت میشود. در واقع، شما قرار است از طریق چشم یک بچه با روابط نژادی و عدالت در جنوب آشنا شوید. در این رمان، اخلاق و منش آتیکوس او را به عنوان الگویی برای تمام وکیلها معرفی میکند. جالب است بدانید که خود هارپر لی، در رشتهی حقوق تحصیل کرد و پدرش نیز وکیلی بسیار معروف بود. به طور کلی، او دو رمان نوشته که «کشتن مرغ مقلد» و «برو و دیدهبانی بگمار نام دارند. کتاب دوم او، بیست سال پس از داستان کشتن مرغ مقلد رخ میدهد.
ظاهر قضیه چیست؟
با توجه به محتوایی که روایت کردیم، این کتاب را میتوان یک درخواست واضح برای عدالت نژادی و اجتماعی در نظر گرفت. چون مهمترین نکته این واقعیت است که مرد سیاهپوست به دروغ مجرم شناخته و زندانی میشود. در نتیجه تام پر از ناامیدی و تلاش برای فرار از زندان است و در نهایت نیز به خاطر فرار، ۱۷ بار از پشت مورد اصابت گلوله قرار میگیرد. در کنار مفاهیم اعتراضی به وضعیت استعمار در این رمان میتوان به توصیف دقیقی از شخصیت اتیکوس اشاره کرد. پدری که به مادیات اهمیت زیادی نمیدهد، بچههایش را باسواد بار میآورد و اجازه نمیدهد که دختر کوچکش، با آشپز سیاهپوستشان بدرفتاری کند. گرچه باید این حقیقت را نیز درنظر بگیریم که آشپز خانهی آنها، یک زن سیاهپوست است! با اینکه این رمان به طور کلی و در تحلیلهای پیشپاافتاده، به دلیل ترسیم شخصیت اخلاقی آتیکوس مورد ستایش قرار گرفته است، اما با تجزیه و تحلیل بیشتر، مفاهیم عمیقی از آن آشکار میشود. در واقع با خواندن دقیق، نژادپرستی آتیکوس مشخص میشود.
خانه از پایبست ویران است
«مرغ مقلد» از دیدگاه یک سفیدپوست نوشته شده است. با تصدیق این واقعیت ساده، این حقیقت نیز وجود دارد که نژادپرستی سیستمی بیش از مدت طولانی در جامعهی آمریکا وجود داشته است. در واقع هنوز هم نژادپرستی در آمریکا به راحتی اتفاق میفتد و از آنها میتوان به تیراندازیهای بیدلیل به سیاهپوستان ساکن آمریکا، طرد کردن آنها و حتی کمبود امکانات رفاهی اشاره کرد. برای مثال، با درنظرگرفتن این نکته که آمریکا جزء کشورهای پرخطر و آلوده به ویروس کرونا است، تعداد سیاهپوستانی که به خاطر این بیماری کشته میشوند، بیشتر از سفیدپوستان است. چون مراقبتهای بهداشتی که در حق آنها صورت میگیرد بسیار کمتر است. گرچه این چیز جدیدی نیست. زنان سیاهپوست سه برابر بیشتر از زنان سفیدپوست احتمال مرگ و میر ناشی از بارداری را دارند؛ میزان مرگ و میر نوزادان سیاهپوست دو برابر بیشتر از نوزادان سفیدپوست است و سیاهپوستان آمریکایی نیز، بیش از سفیدپوستان با بیماریهایی چون سرطان و مشکلات قلبی فوت میکنند.
این تصور که اختلافات ژنتیکی این نتایج مختلف را در بر میگیرد، رد شده است. در واقع ما اینجا نیستیم که با دیدگاهی طبیعتگرایانه بگوییم «همهچیز بر اساس انتخاب طبیعی صورت میگیرد» یا «همه چیز در سرنوشت ما تعیین شده است». ما اکنون میدانیم که عوامل اصلی میتوانند عوامل اجتماعی تعیینکنندهی سلامت و نژادپرستی سیستمی باشند. تفکیک ناراحتکننده و رفتار متفاوت، متوقف شدن خودرو هنگام رانندگی ساده، تعقیب مشکوک سیاهپوستان به محض ورود به فروشگاه، سختگیریهای ناعادلانه جهت استخدام و بیگانه هراسی که همان «ترس از همسایهی ژیژکی» نام دارد، میتواند احتمال مرگ در مهاجران یا رنگینپوستان را منجر شود. از زمان کشتن مرغ مقلد چقدر گذشته است؟ بیش از ۶۰ سال از انتشار این کتاب میگذرد و ما هنوز شاهد اقدامات ناعادلانهی پلیس در مورد احکام قضایی سیاهپوستان هستیم. اقداماتی که منجر به حبس دستهجمعی مردان سیاهپوست یا حتی قتل آنها حین دستگیری شده است. اگر یادتان نمیآید شما را به همان لحظهای ارجاع میدهم که افسر پلیس با فشار دادن زانویش روی گلوی شهروند سیاهپوست، به اسم انجام وظیفه او را به کشتن داد و قلب تعداد زیادی از انسانها را با لبخندی بر لب، به درد آورد. نژادپرستی نهادی در آمریکا، همچنان پابرجاست.
خشونت ژیژکی و نژادپرستی آمریکایی
ارین هینز در مقالهای در مجلهی گاردین اظهار داشت که به عنوان یک سیاهپوست، به خوبی پیام کشتن مرغ مقلد را درک میکند. در واقع این کتاب، حقیقتی را در مورد سفیدپوستان برملا میسازد. این حقیقتی است که آمریکا ترجیح داده مدتها، قبل از انتشار کتاب و در شش دهه پس از آن، آن را نبیند. در واقع با خواندن صحبتهای او در مورد تفکیک نژادی و ناراحتیهایی که برایش پیشآمده، ناخودآگاه به یاد زندگینامهی میشل اوباما افتادم. او در کتاب «Becoming» (که با وقاحت و به طرز خندهداری با عنوان -شدن میشل اوباما- ترجمه شده است)، راجع به سختیهایی که از بچگی تا بزرگسالی در آمریکا و به عنوان یک سیاهپوست متحمل شده صحبت میکند. اما حقیقت رمان در چیست؟ بسیاری از همسایگان اسکاوت و جیم، سفیدپوستان مودبی بودند که میتوانستند به طور جداگانه با افراد سیاهپوست روابط اجتماعی و مدنی داشته باشند. حتی میتوانستند به آنها علاقه داشته باشند. اما در اصل به یک سلسله مراتب نژادی متعهد بودند.
آنها ممکن است مایل به کمک باشند که البته با اکراه صورت میگیرد، اما این کمک صرفاً در حدی است که هزینهی شخصی یا جمعی برای آنها نداشته باشد. آنها میتوانند بیعدالتی را به خوبی ببینند و حتی ممکن است با آنها مقابله کنند. اما برای نژادپرستی سیستمی کاری نمیکنند. در واقع شخصیتهای سیاهپوست داستان و رابطهی آنها با شهروندان سفیدپوست شهر نشاندهندهی وجود این نژادپرستی سیستمی است. اسم نژادپرستی سیستمی به خودی خود مرا به یاد «خشونت سیستمی» ژیژک میندازد که در مقالهای دیگر، راجع به آن صحبت کردهام. از نظر ژیژک، تمام ترورها و نژادپرستیها بر اساس خشونت سیستمی جوامع سرمایهداری صورت میگیرد. در چنین جوامعی، سیستم «بیگانه هراسی» یا «همسایه هراسی» وجود دارد. به این شکل که سیاهپوستان در صورتی پذیرفته میشوند که خود را با فرهنگهای تعریف شده در جامعهی به اصطلاح دموکراسی هماهنگ کنند و سفیدپوستان نیز میتوانند با آنها در یک کشور زندگی کنند، به شرطی که اصلا با آنها وارد رابطه نشوند و کاری به کارشان نداشته باشند. ترسی که به حالت سیستمیک در وجود شهروندان آمریکایی نهفته شده به خودی خود میتواند آنها را به نژادپرستی وادارد.
کشتن مرغ مقلد و نژادپرستی سیستمی
با وجود اینکه این کتاب پیامی راجع به نژادپرستی در دلش دارد، اما داستان صرفاً از طریق شخصیتهای سفیدپوست روایت میشود. هارپر لی در واقع نمایههای غنی از شخصیتهای سفید داستان، اخلاقیات آنها، طرز رفتار، لباس پوشیدن و شجرهنامهی آنها را ارائه میدهد؛ اما این کار را در حق هیچ یک از آفریقایی-آمریکاییهای داستان انجام نداده است. انسانیت، اخلاقیات و رفتار آنها از نظر ما پنهان است و این نشان میدهد که نویسنده ترجیحش بر روایت حال سفیدپوستان است، چهبسا کاراکتر اصلی خود را سفیدپوستی بسیار شریف توصیف میکند. این به معنای این است که در واقع شما مجبور نیستید افراد سیاهپوست یا رنگینپوست را بشناسید. شما میتوانید با آنها زندگی کنید، اما هرگز نمیتوانید منش و شخصیت اصلی آنها را درک کنید.
در این کتاب، آتیکوس چیزی بیش از یک ناجی نشان داده میشود. او در دادگستری آلاباما ایستاد تا عدالت در حق یک سیاهپوست اجرا شود، او سعی کرد تا برای آن بجنگد. با این کار، او فقط سعی نداشت که تام رابینسون را نجات دهد. او تمام نژاد سفید را از شر نژادپرستی خلاص میکرد. آتیکوس نمونهای غیرقابل توصیف و بارز از معنای خوب بودن یک سفیدپوست است. کسی که الگوی جوانان زیادی در سراسر کشور میشود تا به شغل وکالت رو آورند و آمریکاییهای سفیدپوست را قادر میسازد که بارها و بارها به یک شخصیت خیالی اشاره و به خود نیز افتخار کنند. اما این یک قصه است، افسانهای که آمریکا به خود میگوید که نژادپرستی را تداوم میبخشد. در حقیقت، آتیکوس ناخواسته وارد یک جنگ نژادی شده بود. او این وظیفه را نه تنها برای جلوگیری از بیانصافی بلکه برای حفظ نظم نژادی در می کمب پذیرفت.
او جنگجوی صلیبی حقوق مدنی نبود، ولی تلاش کرد جان یک سیاهپوست را نجات دهد. زیرا اگر این کار را نمیکرد، اتفاقات بدتری میفتاد؛ و هنگامی که شکست خورد، نظم نژادی می کمب بازسازی شد. در واقع این حکم فاحش مانع از دست گرفتن زندگی هر یک از ساکنان سیاه و سفید نشد. هنگامی که باب ایول به دست بو ردلی کشته شد، که شاید تنها فرد سفیدپوست خوب در می کمب باشد، نژادپرستی به عنوان یک واقعیت تأیید میشود. حقیقت اجتنابناپذیر پرونده و دادگاه رابینسون طی دههها در دورانی که آمریکا دوباره با نابرابری در سیستم عدالت کیفری خود روبرو است، بازتاب دارد. تام رابینسون به تجاوز به مایلا اوول متهم شد و پرونده او حول حرف مرد سیاهپوستی علیه یک زن فقیر بود و نتیجه را علیرغم واقعیت حاکم و به طرز غمانگیزی قابل پیشبینی و غیرقابل پیشگیری کرد. شش دهه بعد و آنچه که کشتن مرغ مقلد روشن میکند این است که سیستم، به روشی که طراحی شده کار میکند.
این همان روشی است که همیشه وجود داشته است و منتقدها، فیلسوفها و جامعهشناسهای مختلف راجع به آن صحبت کردهاند. یکی از آنها همان ژیژک بود که در موردش، صحبت کردیم. این دیل، اسکاوت و جیم هستند که بارها نژادپرستی در می کمب را زیر سوال میبرند. اما بزرگسالانی که آنها را دوست دارند، فرهنگ مظلومیت را تقویت و عادی میکنند. سیاهپوستان آمریکایی همچنان منتظر هستند که افراد با وجدان سفیدپوست، ملاحظاتی انجام داده و در مورد نژادپرستی کاری انجام دهند. کشتن مرغ مقلد، یک داستان صادقانه دربارهی «مردمان خوب سفیدپوست» است. چیزی که به تدریج در ذهن همه تزریق شده و همه منتظرند تا نمایندگان عیسی مسیح به دادشان برسد! در سالهای اخیر، هزاران آمریکایی، از جمله بسیاری از سفیدپوستان، در اعتراض به خیابانها میریزند تا نژادپرستی و بیعدالتی سیستمی را به چالش بکشند. اما آیا قیام با یک، دو یا ده راهپیمایی عملی خواهد شد؟ مانند تابستان پر سر و صدایی که در می کمب رخ داد؟
«کشتن مرغ مقلد» و «مسیر سبز»
اگر فیلم مسیر سبز را دیده باشید یا کتاب آن را خوانده باشید، به خوبی میدانید که جریان از چه قرار است. داستان راجع به یک افسر ناظر و یک سیاهپوست متهم به تجاوز و قتل است. در کنار انواع و اقسام موضوعاتی که در این کتاب مطرح میشود، مهمترین مسئله نژادپرستی فجیعی است که در آمریکا اتفاق میفتد. شخصیت سیاهپوست که «سیاه جادویی» یاد میشود، از نظر ذهنی معلول به نظر میرسد و هیچ گذشتهای ندارد. اما قهرمان خوشقلب سفیدپوست میآید و کمکاش میکند. داستان، روایتی از دههی ۱۹۳۰ را به تصویر میکشد. زمانی که سیاهپوستان به عنوان منحرف و جنایتکار دیده میشدند. کوفی هم یک مرد سیاهپوست ساده و غول پیکر است که به تجاوز و قتل دو دختر سفیدپوست کوچک متهم میشود. (برای مطالعه دربارهی این فیلم به مطلب «مسیر سبز، جزیرهی خضرای مدرنیته» در مجلهی کتابچی مراجعه کنید.)
در سرتاسر رمان میتوان دریافت که چگونه نژادپرستی برای بیارزش کردن زندگی سیاهان در یک جامعه مورد استفاده قرار میگیرد. استفن کینگ نشان میدهد که جنایتکاران سفیدپوست حتی اگر همان جنایات را انجام دهند، مزایای خاصی نسبت به مردان سیاهپوست دارند. سیاهپوستان معمولاً حکم اعدام میگیرند، در حالی که سفیدپوستان حبس ابد میخورند. در مقابل، کوفی علیرغم بیگناهی خود از مجازات ابد محروم است. به طور کلی، اگر مردی را پیدا کنید که دو جسد را در آغوش کشیده و گریه میکند، چندان خوب به نظر نمیرسد. اگرچه اگر او سفید پوست بود، شاید دلیل عادلانهتری پیدا میکرد و تبرئه میشد. اما قهرمان اصلی داستان چه کسی است؟ یک سفیدپوست.
با نقدتان موافق نبودم
به هر حال ممنون