در گذشتهای نه چندان دور که هنوز خبری از گسترش ارتباطات به شکل امروزی نبود، نامهنگاری( البته به روش سنتیاش) یکی از شیوههای رایج و پرطرفدار در میان مردم به شمار میآمد. نامههایی که مضامینش گاه اشک از دیدگان جاری میساخت و گاه لبخند به لب مینشاند.
نامهنوشتن ابزار پیچیدهای هم نمیخواست و همین که قلمی در دست میگرفتیم وکاغذی روبرویمان میگذاشتیم بساط نامهنوشتن فراهم میشد و مابقی هم بستگی به ذوق ما در نوشتن نامه و مخاطبی که قرار بود برایش دست به قلم شویم داشت. نامهنگاری انواع مختلفی داشت که بعضی از آنها هنوز مرسوم است مانند نامههای اداری. یکی از انواع نامهنگاری نامههای عاشقانه بود که میان عاشق و معشوق رد و بدل میشد و سرشار از عاطفه و احساس بود. نوشتن نامههای عاشقانه در بین نویسندگان نامدار هم وجود داشت که میتوان از نامههای احمد شاملو به آیدا سرکسیان، نامههای غلامحسین ساعدی (گوهرمراد) به طاهره کوزهگرانی و نامههای آلبر کامو به ماریا کاسارس نام برد. نامههای هر کدام از این نویسندگان در قالب کتابی منتشر شده و در اختیار ما قرار گرفته است.
مثل خون در رگهای من
کتاب مثل خون در رگهای من دربرگیرندهی نامههای احمد شاملو به آیدا سرکسیان است که توسط نشر چشمه چاپ و منتشر شده است.
احمد شاملو(۱۳۷۹-۱۳۰۴)، نویسنده و شاعر معاصر، از خردادماه ۱۳۴۱ شروع به نوشتن نامههایش میکند و تا فروردینماه ۱۳۵۴ نسبت به نوشتن این نامههای عاشقانه مبادرت میورزد. بیشتر نامههایی که در این کتاب وجود دارد یکطرفه است یعنی از احمد به آیدا نوشته شده و شاید گهگاهی ایدا به احمد جوابی داده باشد. اما با این وجود شاملو از نوشتن نامه دلسرد نمیشود و هر بار با شور و حرارت بیشتری به معشوقش نامه مینویسد. برای نمونه بخشهایی از یکی از نامهها را با هم میخوانیم:
ساعت چهار یا چهار و نیم است. هوا دارد شیری رنگ میشود. خوابم گرفته است اما به علت گرفتاریهای فوقالعادهای که دارم نمیتوانم بخوابم. باید کار کنم. کاری که متاسفانه برای خوشبختی من و تو نیست برای رسالت خودم هم نیست برای انجام وظیف هم نیست برای هیچچیز نیست: برای تمام کردن احمد تو است. برای آن است که دیگر-به قول خودت- چیزی از احمد برای تو باقی نگذارند.
اما…بگذار باشد. این هم تمام میشود. بالاخره فردا مال ما است. مال من وتو با هم….
بالاخره خواهد آمد، آن شبهایی که تا صبح در کنار تو بیدار بمانم، سرت را روی سینهام بگذارم و به تو بگویم چهقدر در کنارت خوشبخت هستم.چهقدر تو را دوست دارم! چهقدر به نفس تو در کنار خودم احتیاج دارم! چهقدر حرف دارم که با تو بگویم! اما افسوس! همهی حرفهای ما این شده است که تو به من بگویی« امروز خسته هستی» یا « چه عجب که امروز شادی» و من به تو بگویم که:« دیگر کی میتوانم ببینمت؟» و یا: تو بگویی:« میخواهم بروم. من که هستم به کارت نمیرسی.»
من بگویم:« دیوانهی زنجیری حالا چند دقیقه دیگر هم بنشین»
و همین! همین و همین!….
طاهره، طاهره عزیزم
کتاب «طاهره، طاهره عزیزم» نامههای غلامحسین ساعدی به طاهره کوزهگرانی را شامل میشود که به وسیلهی انتشارات مشکی چاپ و منتشر شده است.
غلامحسین ساعدی(۱۳۶۴-۱۳۱۴)، پزشک و نویسندهی معاصر، درست معلوم نیست که نوشتن نامهها را از چه وقتی آغاز کرده است چون از میان نامههایی که در کتاب وجود دارد ۱۳تای آن بدون تاریخ است که این شامل چند نامهی اول کتاب هم میشود. قدیمیترین تاریخی که ساعدی در نامهاش ذکر کرده ۱۳۳۲ خورشیدی است و جدیدترینش هم به سال ۱۳۴۵ خورشیدی بازمیگردد. یعنی ۱۲ سال نامهنگاری و هرجا هم که رفته و در هر شرایطی هم که بوده نامه نوشتن برای طاهره را از یاد نبرده است. برای نمونه بخشهایی از نامهای از مجموع نامههای او را میآوریم:
طاهره
نامههایم از شماره بیرون است چه آنها که برایت فرستادم، چه آنها که نوشتهام و خودم خواندهام و پاره کردهام. رفتار ناخوشیندی که نسبت به من پیش گرفتهای، به اندازهای نارحتم کرده که حدی بر آن متصور نیست. جواب ندادن و انتظار وحشتناکی را برای دیگری پیش کشیدن. و باقی خیالات عجیب و غریب به علاوه یک مشت خاطراتی که هر دقیقه آدم را آتش میزند.
روحیه و حالت آدمی مثل من، در دوری از تو آنچنان که میدانی و تنها مزهی تلخش را من چشیدهام، به هیچوجه نمیتواند سالم و تمیز باشد. سوزش همیشگی به سراغم آمده، همان سوزشی که تا نصفههای شب انتظارت را کشیدهام، در را زدم، و همه چیز را زیر پا نهادم. و تا سرحد مرگ پیش رفتهام و نفسم بریده بریده است.
اکنون آن حال را دارم. تمام هوش و حواسم متوجه عید است. متوجه تعطیلات عیدی که با قلبی پر، پر از همه چیز پر از حرمان دوری و اندیشههای نویدبخش به سراغت، به سراغ تو بیایم.
اما حال چه قدرتی میتواند مرا از این رنج برهاند؟ تنها یک چیز، تنها و تنها نامههای تو. اگر برایم برسد چشمم به راه است و انتظار کشندهای را تحمل میکنم……. برایم نامه بنویس، تمنا میکنم، این رفتار پسندیده و خوب نیست، عکسهایی که ازت خواستهام برایم بفرست. آخر با چه دلی مرا شکنجه میدهی، یک نامه از تو برابر با آزادی روح من از این شکنجهها خواهد بود.
خطاب به عشق
کتاب «خطاب به عشق» اسم سرراستی دارد و نامههای آلبر کامو به ماریا کاسارس را در خود جای داده است و به همت انتشارات نشر نو چاپ و منتشر شده است.
آلبر کامو(۱۹۶۰-۱۹۱۳)، نویسندهی معاصر فرانسوی و خالق آثاری نظیر: بیگانه طاعون سقوط مرگ خوش و غیره، در سال ۱۹۴۴ قلم به دست میگیرد و برای ماریا کاسارس نامههای عاشقانه مینویسد و این روند تا پایان سال ۱۹۵۹ یعنی تا آخرین روزهای حیات کامو ادامه مییابد و ماریا کاسارس هم هر وقت توانسته جوابی به نامههای کامو میدهد. بخشهایی از یکی از این نامهها را با هم بخوانیم:
باد شمال میوزد. همه چیز را پاک میکند. آسمان را کوه را. درختها و تاکها را خم میکند. الان بیرون رفتم و به سختی میتوانستم نفس بکشم. عاشق این بادم اما برگشتم به اتاق تا کمی کنارت استراحت کنم. عزیزم، از نامهات به این طرف شیرینی بینظیری حس میکنم که با من است. شاید من اشتباه میکنم، شاید تو الان احساس دوری و سردی میکنی اما از نامهات به این طرف به نظرم اینقدر نزدیکی، اینقدر پرمهری که من دیگر نمیتوانم از این بهت و خوشبختیای که در انم بیرون بیایم. در طی این روزهای دراز فراق، ناخودآگاه فکر میکردم که تو سرد و غریبه شده باشی، عذابی گنگ را با خود اینور و آنور میبردم. همین است که دلم میخواهد به محض رسیدن این نامه دوباره برایم بنویسی. چون اگر درست حساب کرده باشم بین دو ارسال نامهات بیش از یک هفته وقفه میافتد. اگر به آنچه این هفته این هفته سکوت با خود میآورد فکر کنی شاید بفهمی واقعا لایقش هستم که هر چه نوشتهای دوباره برایم بفرستی.
نامهات را دوباره میخوانم و وقتی کاری ندارم یا حال انجام دادنش را ندارم به کوه لوبرون نگاه میکنم! در حالی که دارم از این سیگارهای تمامنشدنی میکشم چون اندازهی تو غافل نیستم…………پس سیگار میکشم گرم تماشای کوهستان تنگ غروب به تو فکر میکنم. این فکر مثل مدی در درونم رخ میدهد. دوستت دارم با تمام ژرفای هستی. مصمم و مطمین منتظرت هستم. مظمینم که ما میتوانیم خوشبخت باشیم مصمم که با توان یاریات دهم و اعتماد به نفست بدهم. اگر تو به من کمک کنی خیلی ناچیز کافیست که با آن کوهها را بلند کنم….