این روزها تعداد زیادی از افراد راجع به قانون جذب حرف می‌زنند. جملاتی مثل «مثبت اندیش باش» یا «به چیزهای خوب فکر کن تا برایت اتفاق بیفتند» و… . این حرف‌ها و شعارهای تکراری گاهی با وجود شرایط سختی که از دنیای بیرون به انسان فشار می‌آورد، بیشتر می‌توانند آزاردهنده باشند. خصوصا این‌که عده‌ی زیادی از افراد از همین حرف‌ها استفاده می‌کنند، پادکست درست می‌کنند و با قیمت گزافی به مردم می‌فروشند. آن‌ها در این پادکست‌ها نیز راجع به قدرت جذب صحبت می‌کنند. اما در واقع روش بسیار ارزان‌تری هم وجود دارد که به قولی قانون جذب را به شما می‌آموزد. این روش ساده‌تر و ارزان‌تر، مطالعه‌ی کتاب «چهار اثر» با ترجمه‌ی گیتی خوشدل است. این کتاب، در واقع شامل چهار اثر مختلف است که توسط فلورانس اسکاول شین نوشته شده و اگر به ترتیب خوانده شوند، خرد او به طور کامل به مخاطب منتقل می‌شود. این کتاب‌ها شامل «بازی زندگی و راه این بازی»، «کلام تو عصای معجزه‌گر توست»، «در مخفی توفیق» و «نفوذ کلام» هستند و ما نیز قرار است راجع به هر کدام، مختصرنامه‌ای تحویل شما دهیم.

گرچه اگر اهل شرق باشید (که هستید) و اگر به دین خاصی اعتقاد داشته باشید، یا در یک کشور دینی بزرگ شده باشید، حرف‌های اسکاول شین به مثابه نصایح یک مادربزرگ می‌ماند، تا یک خردمند بزرگ که قانون جذب سرش می‌شود! البته به عنوان یک واقع‌بین، پذیرش حرف‌های اسکاول شین برایم مشکل است. چون اگر بخواهم به حرف‌های او ایمان بیاورم، در پذیرش مواردی که به نفعم نیست (یا شاید هم در پذیرش یک زندگی با اعتقادات داروین‌گونه) تسلیم شوم و در گلی که قرار دارم فرو بروم. به هر حال، قبل از اینکه بخواهیم بیش از این راجع به کتاب صحبت کنیم، بیایید راجع به خود نویسنده حرف بزنیم و با او آشنا شویم. فلورانس اسکاول شین نویسنده‌ی متافیزیک آمریکایی‌ست که در سال ۱۸۷۱ به دنیا آمد. از آثار او می‌توان به بازی زندگی و راه این بازی، کلام تو عصای معجزه‌گر توست، در مخفی توفیق، نفوذ کلام و افسون گذرگاه شهود اشاره کرد.

بازی زندگی و راه این بازی

اسکاول شین می‌گوید که ممکن است تاکنون زندگی را مثل یک نبرد تصور کرده باشید. برای مثال، از قدرت و اراده‌ی خود در برابر دیگران استفاده کرده باشید یا برای مبارزه، دائم درد کشیده باشید. ولی زندگی که سریال جومونگ نیست! بالاخره از یک جا به بعد، بیخیال حرف‌هایی مثل «امتحان الهی» یا «قربانی در راه یک زندگی متعالی» شوید و سبک صحیح آن را یاد بگیرید! اگر تصمیم بگیرید که به زندگی به عنوان یک بازی نگاه کنید، دیگر نگران نتایج نیستید و روی قوانینی تمرکز می‌کنید که می‌توانند شما را به موفقیت برساند. این مسیر درد کمتر و موفقیت بیشتری به همراه دارد. اگر این‌گونه به زندگی نگاه کنید، به جای ترس، ایمان و اراده‌ی محکم‌تری خواهید داشت. درست وقتی به همین بخش از گفته‌های اسکاول شین می‌رسیم، متوجه می‌شویم که قرار است چه‌چیزی بشنویم.

ایمان بیاورید تا رستگار شوید.

از نظر فلورانس اسکاول شین، قوانین بازی زندگی را باید در عهد عتیق و جدید پیدا کنیم. بسیاری از گفته‌هایی که از سال ۱۹۲۵ بر سر زبان‌ها افتاد (مثل مقاومت نکردن، کارما و بخشش) در کتاب‌های مقدس شرقی یافت می‌شود و هدف بیان این نکات، داشتن یک زندگی بهتر است. در واقع چهار بخش زندگی «سلامتی، ثروت، عشق و ابزار وجود کامل» حق مسلم هر کسی است که در این دنیا زندگی می‌کند. به قول اسکاول شین، این رفاه کامل «حق الهی» ما است. پس همین الان می‌توانیم نتیجه بگیریم که اسکاول شین راجع به عقاید ما «شرقی‌ها» صحبت کرده پس همه را خودمان می‌دانیم و چه نیازی است که حرف‌های او را بخوانیم؟ احتمالا انتظار ندارید که اوضاع بدتر هم بشود؟ پس به خواندن ادامه دهید.

چهار اثر از فلورانس اسکاول شین

چهار اثر از فلورانس اسکاول شین

ناشر : پیکان
مترجم : گیتی خوشدل
قیمت : ۱۷۵,۵۰۰۱۹۵,۰۰۰ تومان

طرح الهی

آیا هرگز تصویری از آن‌چه می‌توانید به دست بیاورید یا شخصی که می‌توانید باشید مجسم کرده‌اید؟ شما یک عکس از «طرح الهی» خود را از جهان دریافت کرده‌اید و این تصویر در درون خود شما قرار دارد. پس: به دنبال چیزهایی نباشید که هیچ ارتباطی با خود واقعی شما ندارند که بخواهید در صورت عدم دست‌یابی به آن‌ها، ناراحت شوید. به «قسمت الهی» و «سرنوشت» ایمان بیاورید. این حرف‌ها را که می‌خواندم، متوجه شدم که اسکاول شین، بیش از آن‌که قصد کمک کردن داشته باشد، یک ایدئولوژی بی‌رحمانه را در سر مخاطب جا می‌اندازد. ایدئولوژی‌هایی که مرا بی‌درنگ به یاد «طبیعت‌گرایی کاپیتالیستی» میندازد. زمانی که چارلز داروین نظریه‌ی «انتخاب طبیعی» و «طبیعت‌گرایی» را مطرح کرد، سرمایه‌دارها دست پیش گرفتند و این باور را به ذهن فقیرترها فرو کردند که اگر در فقر فرو رفته‌اید، قانون طبیعت است و نمی‌توانید کاری برای آن بکنید. پس به چیزی که دارید ایمان بیاورید چون شما نمی‌توانید با «طبیعت» یا «سرنوشت» خود بجنگید.

اسکاول شین‌ نیز با همین حرف‌ها سر مخاطب را گرم می‌کند. اعتقاد راسخ به «قسمت الهی» چگونه می‌تواند کسی را که از بیرون تحت فشار است، به آرامش برساند؟ آیا این راهی جز «خودکشی» را مطرح نمی‌کند؟ شری آرگو در کتاب «زنان زیرک» می‌گوید هرچه عوضی‌تر باشید و سعی کنید با مهارت‌های خاص با مردی روبه‌رو شوید، دوست‌داشتنی‌تر خواهید بود. او به زن‌ها، راه و رسم زندگی پرافتخار و پر از عزت نفس را یاد می‌دهد. ولی اسکاول شین به زنی که عاشق مردی بی‌تفاوت است می‌گوید: «دنبال چیزی باش که قسمت و حق توست. آن مرد حق تو نیست، پس باید دنبال کسی بگردی که برای تو تعریف شده باشد». آیا این جز پایه‌گذاری این باور نیست که همه‌ی ما یک مشت کامپیوتر ماشینی هستیم که از قبل برنامه‌ریزی شده‌ایم؟ آیا این چیزی جز انسان‌زدایی نیست؟  

عدم مقاومت

منظور اسکاول شین از عدم مقاومت، تلاش برای چیزهایی‌ست که می‌توانید به آن‌ها برسید. برای مثال، اگر دوست دارید در یک شرکت بزرگ مشغول به کار شوید و درآمد بالایی داشته باشید، اما توانایی لازم را ندارید، تلاش نکنید. فلسفه‌ی «تلاش نکن» چارلز بوکوفسکی را قورت بده! بعد به دنبال کار در شرکت‌هایی باش که برای توانایی‌های تو سر و دست می‌شکنند. گرچه سیاست سازش و نرمش را نیز آموزش می‌دهد و با مثال «آب» می‌گوید که اگر صبر و پشتکار داشته باشید بالاخره به هدف خود می‌رسید. چون آب با صبر و سخت‌کوشی زیاد می‌تواند پس از مدتی سنگ را خراش دهد و از آن عبور کند. حقیقتش را بخواهید، این مثال او واقعا دوست‌داشتنی و به جا بود. حتی مرحوم بروس‌لی نیز در کتاب آموزش کنگ‌فوی خود، برای قوی‌تر شدن مثال آب را آورده است. او می‌گوید که همچون آب، انعطاف پذیر باشید. چرا که آب را در هر ظرفی بریزید، به آن شکل در‌می‌آید، ولی آسیبی نمی‌بیند. این سیاست به شما در رسیدن به خواسته‌هایتان کمک می‌کند. ولی در بخشی دیگر، باز هم تفکرات اسکاول شین با تفکرات ذهنی من تداخل پیدا می‌کند. درضمن اگر به تلاش نکردن علاقه‌مندید، بد نیست مقاله‌ی «نگاهی به زندگی و آثار چارلز بوکوفسکی» را مطالعه کنید تا منظور او را دقیق‌‍تر متوجه شوید!

برای مثال یک راه‌حل الهی معرفی می‌کند که ارسال پیام «حسن نیت» و «خیرخواهانه» به نزدیکان، همکاران یا «ملت» خود است. این جمله مرا با سرعت هرچه تمام‌تر، به یاد تبریک‌های «فله‌ای» میندازد که برای نوروز به تمام مخاطبین ارسال می‌شود. تبریک‌هایی که صرفا برای خودنمایی ارسال شده و هیچ «وجد» یا «ذوق»‌ خاصی را برای کسی به ارمغان نمی‌آورد. در واقع این «ارسال به همه» یا «send to all» ها این مفهوم را می‌رساند که شخص اصلا نمی‌داند که شما هنوز در لیست مخاطبانش وجود دارید یا نه! حتی اگر جوابش را بدهید، پیغامتان را نمی‌خواند! چه چیزی می‌تواند از این آزاردهنده‌تر باشد؟ مطمئنا افراد زیادی از این پیام‌های تبریک و تسلیت فله‌ای خسته شده‌اند. اما آیا این پیام‌ها می‌تواند برای ارسال کننده، موفقیت و شادی به ارمغان بیاورد‌؟ «زندگی بازی است» فلورانس اسکاول شین، نه «مسخره بازی». در مراحل بعدی، اسکاول شین راجع به قدرت کلمات و تاثیر چیزهایی که می‌گوییم بر ضمیر ناخودآگاه صحبت می‌کند. این بخش از سخنان او، مستقیما به اثر بعدی یعنی «کلام تو عصای معجزه‌گر توست» مرتبط می‌شود که در ادامه، آن را نیز توضیح خواهیم داد.

کلام تو عصای معجزه‌گر توست

در این اثر، راجع به قدرت کلام صحبت شده و عقاید مذهبی اسکاول شین نیز در کنار آن بیان شده است. به قول اسکاول شین، کلام شما عصای شماست و می‌تواند فرصت‌های زیادی را به وجود بیاورد، یا مخدوش کند. در واقع اگر اسکاول شین اینجا بود و مقاله‌ی مرا می‌خواند، مرا به «مخدوش کردن تمام فرصت‌های زندگی‌» محکوم می‌کرد. اسکاول شین در این اثر می‌گوید که خدا مایحتاج انسان است و این انسان می‌تواند از طریق کلام، تمام آن‌چه را که به حق الهی به او تعلق دارد، آزاد کند. او باید کاملاً به گفتار خود ایمان داشته باشد. البته اگر اوضاع کمی سخت‌تر باشد، باید به مرحله‌ی قبلی برگردد، ساکت بماند و به قسمت خودش ایمان بیاورد. در واقع اگر با عدم توانایی تکلّم یا تفکر به دنیا بیاید، یا در اثر تصادف به بیماری کشنده‌ای مثل ایدز مبتلا شود، یا قطع نخاع شود، یا مثل یکی از آشنایان سال‌ها درس بخواند، فوق دکترا در درس تاریخ بگیرد و به خاطر یک سکته‌ی مغزی، حافظه‌ (هرچه را که یاد گرفته) از دست بدهد، پس باید سکوت کند. در ادامه بخش‌هایی از اعتقادات او را آورده‌ایم تا راجع به آن‌ها بیشتر صحبت کنیم.

۱. تایید موفقیت

یکی از جالب‌ترین نکاتی که در این بخش از کتاب گفته شده بود، این بود که از نظر معنوی هیچ رقابتی وجود ندارد. آن‌چه به حق من است،‌ به خاطر لطف خداوند به من داده شده است. پس اگر شما ثروتمند نیستید، لطف الهی شامل حالتان نشده و رقابت هم نکنید که قسمتتان همین بوده است! چیزی که بیشتر می‌تواند موجب عصبانیت مخاطب شود، بخشی به اسم «تایید رونق» است که مصرف‌گرایی را به مخاطب آموزش می‌دهد!

من عاقلانه و بدون ترس پول خرج می‌کنم، زیرا می‌دانم عرضه‌ی من بی پایان است. من از از دست رفتن پول نمی‌ترسم، زیرا خدای من، منبع بی‌پایان من است!

به نظر می‌رسد که اگر فلورانس اسکاول شین زنده بود، باید او را به خاطر گفتن این مهملات دستگیر می‌کردند! جالب این‌جاست که او در عصر ویکتوریایی، یعنی عصری زندگی می‌کرد که سیستم «سرمایه‌داری»، «ارل و ارل زاده‌ها» و… مملکت را در دست داشتند و مو بر سر قشر کارگر نگذاشته بودند!

۴. تصدیق ضرر

اسکاول شین در این بخش حجت را تمام می‌کند و با «تصدیق ضرر» سعی می‌کند دهان قشر کارگر یا مرا ببندد.

 در ذهن الهی هیچ ضرری وجود ندارد، بنابراین، من نمی‌توانم چیزی را که به حق من است از دست بدهم.

پس با توجه به این گفته، یا من و سایر کسانی که مخالف او هستند، یک مشت کافر و بی‌دین هستند، یا از «ذهن الهی» بویی نبرده‌اند. پس اگر شما خانه‌ی خود را طی یک کلاه‌برداری از دست دادید، اگر تلفن همراهتان را طی یک دزدی از دست دادید، اگر در اثر تصادف، پاهای خود را از دست دادید و اگر از تولد با بیماری مادرزادی و لاعلاجی به دنیا آمدین، حقتان است! یا شاید هم شرایط بهتر «حق شما نبوده» که آن را ندارید. یا شاید آن تلفن همراه، یا آن خانه و سلامتی «حق شما نیست». وگرنه اصلا آن را از دست نمی‌دادید!

۵. تأیید خاطره

اسکاول شین می‌گوید که در ذهن خداگونه و الهی، هیچ خاطره‌ای از بین نمی‌رود. بنابراین، همه‌ی چیزهایی را که باید به خاطر بیاورم به خاطر می‌آورم و همه‌ی چیزهایی را که به نفع من نیست فراموش می‌کنم. این درست تکنیکی است که او در نوشتن آثارش به کار برده است:

قشری که را که به کارم می‌آید را به خاطر می‌آورم و باب میل آن‌ها صحبت می‌کنم و سایر کسانی را که با حرف‌هایم ناهم‌خوانی دارند یا فراموش یا به عبارتی «خفه» خواهم کرد!

۷. تصدیق بدهی

در آخر نیز می‌توان به فاجعه‌ای که با آن، کتاب دومش را به پایان می‌برد اشاره کرد:

وقتی مردی بدهکار است یا مردم به او بدهکار هستند، یعنی اعتقاد به بدهی در ضمیر ناخودآگاه او وجود دارد.

پس اگر در گیر و دار قسط‌های خانه‌ی خود هستید یا برای خرید یک ماشین بدهی دارید، یا برای عمل جراحی یکی از عزیزترین اشخاص زندگی، مجبور هستید که مبلغ گزافی را قرض بگیرید، تقصیر خودتان است! این ضمیر ناخودآگاه شما است که «بدهکار بودن» را ترجیح می‌دهد! باید مثل یک مرتاض هندی، چهارزانو زیر باران و روی میخ می‌نشستید و دست‌به‌دعا می‌شدید تا یک کیسه پول از آسمان الهی و از سوی منبع تمام نشدنی اسکاول شین که اسمش را خدا گذاشته، یک کیسه پول روی سرتان آوار شود!

قربانی‌های بهانه‌گیر و عیب‌جوی روماتیسمی

از همه جالب‌تر، بخشی است که به امراض و بیماری‌ها می‌پردازد. از نظر فلورانس اسکاول شین، هر بیماری که رخ می‌دهد، به خاطر زبان انسان است که در درونش ریشه می‌کند. برای مثال، جمله‌ی زیر را در نظر بگیرید:

روماتیسم، نشانه‌ی ایراد گرفتن و عیب‌جویی و انتقاد و این‌گونه صفات است.

احتمالا فلورانس اسکاول شین می‌دانست که روزی من، یک بیمار مبتلا به رماتیسم، قرار است کتابش را نقد کنم و ساز مخالف با او را بزنم و در این اثر خود، جوابم را داده است: من یک عیب جو هستم. ولی متاسفانه باید عرض کنم که این بیماری را از شش سالگی به دوش می‌کشم. کاری با بقیه‌ی مردم دنیا ندارم، این بیماری خودایمنی و عفونی که ناگهان در کودکی به جانم افتاد، به خاطر عیب‌جویی بود؟ کدام عیب‌جویی؟ آیا واقعا اسکاول شین قبل از این‌که این سخنان را با روحانیت تمام و کمالش به زبان بیاورد، فکر هم می‌کرد؟ بیایید مثل خودش با ذهن الهی حرف بزنیم. خانم اسکاول شین، آن دنیا جواب من بیچاره را چه خواهی داد؟ اصلا من نه، آن کودک شش ساله‌ای که درد می‌کشید، او را چگونه متقاعد خواهی کرد؟

در مخفی توفیق

فلورانس اسکاول شین می‌گوید که تمام داستان‌های کتاب مقدس معنای متافیزیک یا یک معنای دوم دارند. طبق این داستان‌ها، این امکان وجود دارد که شما ندانسته دیواری پیرامون موفقیت خود ایجاد کرده باشید. اگر سال‌هاست که بدون دستیابی به موفقیت زندگی می‌کنید، پس حتما خودتان با حسادت و کینه‌های ذهنی، دیواری دور رسیدن به خواسته‌هایتان ایجاد کرده‌اید. به گفته‌ی او، یک حالت آرام انتظار، بهترین ذهنیت برای موفقیت در زندگی است. گاهی اوقات شدت تمایل می‌تواند شما را عقب نگه دارد، زیرا این نشان‌دهنده‌ی ایمان به خودتان است. این نشان می‌دهد که شما به خداوندگاری که اسکاول شین می‌پرستد، اعتقادی ندارید. پس در این بخش، به این نتیجه می‌رسیم که روی صحبت اسکاول شین، با انسان‌گراها، اگزیستانسیالیست‌ها، فمینیست‌ها، طبقه‌ی کارگر و… نیست. بلکه با کسانی است که مثل خودش به کتاب مقدس و قدرت برتر اعتقاد دارند و امثال آلبر کامو حقشان است که طی سانحه‌ی رانندگی جان خود را از دست بدهند، چون زندگی سیزیفی و دهان‌کجی به قدرت برتر را ترجیح می‌دادند. از نظر او، کسانی که با او هم‌نظر نیستند «رانده‌‌‌شدگان» هستند.

برای شخص رانده شده، پذیرفتن پیشنهاد کتاب مقدس مبنی بر این‌که «به فردا فکر نکن» دشوار است. شما به جای این‌که دیوانه‌وار دنبال چیزی در شب و روز بدوید، دانشی را با آرامش به دست بیاورید. به این ترتیب می‌توانید دست‌آوردهای مختلف را به سمت خود جذب کنید.  شما هرگز آهن ربا را نگران یا مضطرب نمی‌بینید. پس درمورد آن‌چه می‌خواهید واضح و روشن باشید و سپس ایمان داشته باشید که به وجود خواهد آمد. این قانون، قانون بی‌تفاوتی است. همه‌ی ما در زندگی به این مطلب رسیده‌ایم که موفقیت بازه‌ی زمانی خاص خودش را دارد و اغلب زمانی که کمترین انتظار را داریم بی‌سروصدا به دستش می‌آوریم.

پس با توجه به گفته‌های اسکاول شین، «به فردا فکر نکنید»، «راحت خرج کنید»، «توکل داشته باشید»، و زیاد هم برای رسیدن به خواسته‌هایتان جوش نزنید که به وقتش، آرزویتان برآورده می‌شود. شاید از کل صحبت‌های او، این «حفظ آرامش» جذابیت خاصی داشته باشد. به قول او، اگر برای کاری پول ندارید با آرامش برای آن برنامه‌ریزی کنید. پول از آسمان فرا می‌رسد. او در این زمینه حکایت زنی را روایت می‌کند که می‌خواست دخترانش را به دانشگاه بفرستد ولی پول آن را نداشت. اما تسلیم نشد و برای آن برنامه‌ریزی کرد، پس پول ثبت‌نام، از طرف یکی از اقوام به دستش رسید. این مثبت‌اندیشی او شایان تقدیر است. اما اگر آن را با «اعتقاد راسخ به قسمت و حکمت و… » ترکیب نمی‌کرد، بیش از پیش می‌توانست شایسته‌ی قدردانی باشد.

آدم‌های منطقی؛ دشمنان فلورانس!

اسکاول شین می‌گوید که بعضی از افراد منطقی دقیق هستند و برای حل مسئله فقط به عقل اعتماد می‌کنند. آن‌ها به اوضاع مانند یک معامله نگاه می‌کنند و ترجیح می‌دهند که همه‌‌چیز را اندازه‌گیری کنند. اما راه حل‌هایی که ارائه می‌دهند کاملاً مناسب نیست. اسکاول شین در این زمینه از هنری فورد یاد می‌کند که هرگز از احساس خود مبنی بر اینکه ماشین موتور می‌تواند برای همه مناسب باشد، دست نکشید. علی‌رغم اینکه رئیس و پدرش فکر می‌کردند این یک ایده دیوانگی مطلق است، او مقاومت ورزید و فقط صدایی را از درون می‌شنید که می‌گفت: «این کار را بکن». بسیار خوب، او از هنری فورد، یکی از کسانی یاد کرده است که هزاران کارگر را با یک تکنیک کاپیتالیستی، انسان‌زدایی کرد، در یک کارخانه روحشان را دزدید و هر کدام را به فعالیت روی بخش کوچکی مشغول کرد. او از هنری فورد یاد می‌کند که توانست مصرف‌گرایی را به مردم یاد بدهد و حسرت آن را طی چند سیاست ایدئولوژیکی، به دل کسانی بنشاند که نمی‌توانند ماشین بخرند!

جدا از آن، جمله‌ی جالب «او مقاومت ورزید» ما را به «عدم مقاومت» و «تایید قسمت و حکمت» و «سکوت» کتاب «بازی زندگی» میندازد. مگر قرار نبود که مقاومت نکنیم، سکوت کنیم و بیخیال ایده‌هایی بشویم که ناممکن به نظر می‌رسند؟ یا شاید هم منظور شما با طبقه‌ی کارگر بود و ثروتمند‌ها و گردن‌کلفت‌هایی مثل هنری فورد حق این را دارند که به «حق الهی» که از سوی پروردگار در اختیارشان قرار گرفته فکر کنند و آن را به واقعیت تبدیل کنند؟ فلورانس اسکاول شین، به کارگری که در کارخانه‌ی هنری فورد کار می‌کرد و به او خورانده شده بود که وظیفه‌اش، سفت کردن پیچ‌های بخشی از مهره‌های موتور است، چه جوابی دارید که بدهید؟ اگر شما قدرت «ذهن خوانی» و «شنیدن صدای درون هنری فورد» را دارید، دکتروف نیز قدرت خواندن ذهن او را داشته و در کتاب «رگتایم» حرف‌های جالب‌تری زده‌ است.

نفوذ کلام

نفوذ کلام آخرین اثر از اسکاول شین است که در «چهار اثر فلورانس» یا «حکمت فلورانس» جا خوش کرده است. او این اثر خود را با این اعتقاد نوشته است که وقتی بتوانید افکار خود را کنترل کنید، کلام خود را نیز می‌توانید کنترل کنید. او در این اثر خود درباره‌ی ارتعاشات، کارما، دلیل بیماری، بودن و موارد دیگر صحبت کرده است. به قول او، شاید حتی همیشه نتوانید افکارتان را کنترل کنید، ولی می‌توانید کلامتان را کنترل کنید و سرانجام این کلمه ضمیر ناخودآگاه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. شاید بتوان گفت که او در این مورد واقعا حق دارد. سخنان ما بسیار قدرتمندتر از آن چیزی است که فکرش را بکنیم. به گفته‌ی او، کلمات می‌توانند قدرت تخریب یا التیام داشته باشند. وقتی از آنچه از دهانمان بیرون می‌آید آگاه باشیم، می‌توانیم کلماتی را که به زبان می‌آوریم با دقت انتخاب کنیم، زیرا دارای تاثیرات مثبت یا منفی هستند. این اثر فلورانس به همه کمک می‌کند تا در مورد تأثیر کلمات و گفتار بیشتر بدانند و این باعث آگاهی بیشتری می‌شود که می‌تواند به افراد کمک کند.

اما در بخشی از این اثر خود، راجع به «نترسیدن» و «ادامه دادن» صحبت شده که حرف‌های خود فلورانس را زیر سوال می‌برد. او در اثر «بازی زندگی»، راجع به «ایمان به ترس» صحبت کرده بود. این‌که از خداوند بترسیم و جنگ را به او واگذار کنیم، چراکه زندگی جنگ بشریت نیست، بلکه جنگ خداوند است. گرچه باز هم حرف خود را زیر سوال می‌برد، چرا که کمی قبل گفته بود زندگی اصلا جنگ نیست بلکه بازی‌ست! اما در نهایت، به این نتیجه رسید که نمی‌تواند بگوید «زندگی بازی خداوند است» و تمام اثر و خرد خودش را زیر سوال ببرد. اما پس از خواندن سه اثر، می‌بینیم که فلورانس با ترسیدن مشکل دارد و می‌گوید که «ای کم‌ایمانان چرا می‌ترسید؟»

چه بسیارند کسانی که به دلیل ترس از دست دادن، عزیزترین موهبت زندگیشان را مفت باخته‌اند. تنها حربه‌ای که شیرهایتان را از پا درمی‌آورد، کلام خواتان است. کلام تو عصای معجزه‌ی تو است: سرشار از سحر و افسون و اقتدار. عصای خود را دربرابر شیر خود به حرکت درمی‌آورید و آن را به بچه گربه‌ای مبدل می‌کنید. اما اگر بر شیرتان نتازید همچنان شیر به‌جا خواهد ماند. موسی به قوم خود گفت: «نترسید. بایستید و نجات خداوند را ببینید که امروز آن را برای شما خواهد کرد زیرا مصریان را که امروز دیدید تا به ابد دیگر نخواهید دید. خداوند برای شما جنگ خواهد کرد و شما خاموش باشید.» به راستی که چه تدارک شگفت‌انگیزی.

اگر واقعا انقدر معروف و مشهور نشده بود احساس می‌کردم که گاهی به حکایت‌ها و روایت‌ها کنایه می‌زند و آن‌ها را مسخره می‌کند. یا شاید هم مخاطب را مسخره می‌کند. به هر حال، از نظر اسکاول شین، باید خاموش باشیم، اما حرف بزنیم (!) و از از دست رفتن چیزی نترسیم، ‌پول خرج کنیم، مصرف‌گرایی کنیم، از روی عقل کاری نکنیم و در نهایت به خداوند توکل کنیم چراکه او یک منبع بی‌پایان است. او برای ما می‌جنگد. بالاخره صحبت بکنیم یا نکنیم؟! سخن آخر این‌که؛ به‌هرحال، اسکاول شین در این چهار اثر خود سعی کرده بود به شما قانون جذب را یاد بدهد، تا حدی هم موفق بود اما در کنار آن کتاب مقدس را اشتباه گرفت و هرچه خودش از این کتاب‌های (شرقی!) یاد گرفته بود و دریافت کرده بود، در کتابش نوشت. اگر احساس می‌کنید که برای موفقیت، به کتاب او نیاز دارید، حتما آن را بخوانید. 

دسته بندی شده در:

برچسب ها:

,