در ادبیات اروپا، تقریباً هر بازهی زمانی مشخصی که «عصر» نامیده میشود، به نسبت اوضاع و احوالاتی که داشته چند اثر ادبی و هنری بزرگ را از درون خود شکوفا کرده و برای آیندگان، یعنی ما، بهجا گذاشته است. دنیای امروز، دنیای پستمدرن نام گرفته و هر اثری را هم که امروز خلق کنیم، نمیتوانیم بهجای یک اثر کلاسیک معرفی کنیم؛ یعنی حتی اگر از قواعد کلاسیک پیروی کنیم، اقتضای دنیای ما و زمانهای که در آن زندگی میکنیم، نتیجهای متفاوت را حاصل میکند که در هر حال با جهانبینی گذشته متفاوت خواهد بود. منظور از کلاسیسم نه اولین دورههای شکلگیری ادبیات در دنیای باستان و پیش از میلاد مسیح، که دورهای پیش از تولد مدرنیسم است. مدرنیته جهان را به شکلی تغییرناپذیر و ناگهانی دگرگون کرد و با فرصتهایی که در اختیار هر ملت و قومی گذاشت، ندانستههایی را برای انسانها مشخص کرد.
وقوع جنگ جهانی انگار شکاف بزرگی در تاریخ انداخت و ما را در اینطرف بدون هیچ ارتباط و حمایتی از سمت گذشتهها رها کرد. به همین دلیل اگر حرف از کتابی باشد که دو قرن پیش نوشته شده، میتوان آن را تابع الگوهای کلاسیک دانست. اما پیش از این نیز دورههایی طولانیتر از کل تاریخ مدرنیسم وجود داشتهاند که آنها هم بدون جنگ و خون نبودهاند؛ بهترین نمونهی آن جنگهای صلیبیست که قرنها ادامه داشت. هر دورهای چکیدهی تفکر و تحولات جهان را در قالب چند کتاب برای ما ثبت کرده؛ کمدی الهیِ دانته در عصر رنسانس نوشته شد، سروانتس دونکیشوت را در نقطهی پایان رنسانس و شروع عصر روشنگری خلق کرد و الکساندر دوما، ششگانهی سه تفنگدار را زمانی نوشت که رمانتیسم رو به افول میرفت.
مثالی که از این سه اثر بزرگ ادبیات جهان زدیم، برای ایجاد یک پیشزمینهی کلی و نگرشی جامع به کمنظیر بودن هر سه مورد است. خیلی از ما در مقابل تمام علاقهای که برای خواندن کتابهای ژانر محبوبمان داریم، وقت کافی نداریم. بعید نیست جذابیت داستانها و دلنشینی شخصیتهای اثری مثل «سه تفنگدار» حتی عملکرد عکس داشته باشد و بترسیم که اگر سراغش برویم، دیگر نتوانیم بلند شویم! به همین دلیل خلاصهای از داستان کامل این مجموعه را، که در سال ۱۸۴۴ در فرانسه و در شش جلد منتشر شد، در این مطلب ارائه میکنیم تا بیشتر با فضای فکری، سبک نوشتاری و شیوهی قصهپردازی «الکساندر دوما»ی پدر آشنا شویم. این مجموعهی مشهور بارها و توسط نشرهای مطرحی به چاپ رسیده که از جمله آنها میتوانیم به موسسه انتشارات امیرکبیر اشاره کنیم.
جلد اول: سه تفنگدار
اولین جلد از مجموعهی سه تفنگدار بیشک جذابیت زیادی را برای مردم اسپانیای قرن نوزدهم به همراه داشت؛ داستانی که عدالت، برادری و شجاعت را نوید میدهد و در پشت تیغ شمشمیرها و برق لباسها، رسانهایست برای به تصویر کشیدن جدال ابدی خیر و شر. دارتانیان پس از دوئل با سه شخصیتی که بعداً یار جنگی خودش میشوند، یعنی آتوس و آرامیس و پورتوس، در دوئل آنها را شکست میدهد و به گارد تفنگداران شخصی پادشاه میپیوندد. با قرار گرفتن در محیط درباری و در برابر نگاههای تیز ریشیلو، وزیر ارشد لویی سیزدهم، دارتانیان بویی از ماجرا میبرد و عشق او به کنستانس بونانسیو، محرک او برای آغاز یکی از بزرگترین ماجراجوییها در تاریخ ادبیات داستانی اسپانیا، اروپا و حتی تمام جهان میشود. ملکه در رابطهی پنهانی با معشوقهاش دو باکینگهام، با یک اشتباه گوشوارههای خود را از دست میدهد و بوناسیو از دارتانیان میخواهد که برای پیدا کردن آنها به سفری دور و دراز برود. به موازات و در کاخ سلطنتی، ریشیلو با جلب اعتماد کامل شاه و تسلط به اختیارات گسترده، پاپوش بزرگی برای ملکه دوخته تا او را از چشم پادشاه به پایین بکشد. این سفر برای دارتانیان و همراهانش در کنار به چالش کشیدن مهارتهای فردی، به بستری برای رشد معنوی و دستیابی به ارزشهای انسانی تبدیل میشود.
جلد دوم: بیست سال بعد
در داستان دوم روایت به دو دهه پس از ماجراهای کتاب سه تفنگدار میرود و مضمونی تازه را پیش میگیرد. در این بخش تغییرات و دگرگونیهای دنیا را بهتر میبینیم؛ چه در فرانسه که آشوبها به جنگ داخلی تبدیل شده و پایههای حکومت سست شده، و چه در انگلستان که یکی از سران نظامی رهبری پارلمان را علیه پادشاه به دست گرفته است. یکی از نقاط قوت الکساندر دوما استفاده از شخصیتهای واقعی تاریخیست. پادشاه چارلز اول که پادشاه وقت انگلستان بود، در این داستان هم همان وقایع را تجربه میکند و الیور کرامول با تحریک احزاب برای شوراندن او از کشور، در سرنوشت حقیقیاش باقی میماند. در این بخش ما با یکی از برترین شخصیتهای منفی زن در تاریخ ادبیات بیشتر آشنا میشویم؛ میلادی لارنس د وینتر زنیست که در کتاب اول وظیفهی اغوا کردن دوک باکینگهام را دارد و در این بخش، دارتانیان و سه تفنگدار برخورد نزدیکتری با او پیدا میکنند. در این کتاب مرزهای قانون جابهجا میشود و خواننده به همراه تحولات زمانهی خود، نگاهی تازه به مفاهیم عدالت و اخلاق پیدا میکند.
جلد سوم: ویسکونت براگلون
با وجود گذشت سالهای متوالی و دلاوریهایی که دارتانیان از خود نشان داد، او نتوانسته مقامی را که به او وعده داده شده بود، یعنی فرماندهی گارد پادشاهی، به دست آورد و هنوز به عنوان یک افسر عادی در حال خدمت است. در این بخش بین گروه تفنگداران فاصله افتاده و نویسنده برای شرح کامل وضعیت سیاسی و اجتماعی اورپا شخصیتهایی تازه به داستان اضافه میکند. سال ۱۶۶۰ است و پادشاه لویی چهاردهم به سن بالای رسیده و دیگر توان حکومت ندارد، اما کاردینال مازارین که خودش هم رو به افول است، برای حفظ منافع خودش حاضر نیست به تعویض شاه تن بدهد. در همین حین ناامنی در زیر پوست اروپا گسترش پیدا کرده و پادشاه چارلز دوم، که در حقیقت پادشاهیست بدون سرزمین و تاج و تخت، از کشوری به کشور دیگر در سفر است تا متحد جذب کند. آرامیس حالا به مقام اسقف ونس رسیده و به همراه پورتوس که درجه بارونی را کسب کرده، در مأموریتی مخفی به سر میبرد. در این بین آتوس در شهر خودش مانده و ماجرای کتاب سوم، دربارهی اوست. کنت رائول د براگلون شخصیت جوان داستان است که در خدمت خانوادهی لا پرینس درآمده اما سرنوشت او با عشق دختری که از کودکی با او بزرگ شده، یعنی لوئیز د لا والیر، بسیار متفاوت از پدرش رقم خواهد خورد.
جلد چهارم: ده سال بعد
الکساندر دوما در یکی از اولین نمونههای روایت غیرخطی در ادبیات داستانی کلاسیک، در چهارمین جلد کتاب روایت را به عقب برمیگرداند و با روایت ابعاد دیگری از زندگی دارتانیان و نگاهی کلنگر، گسترهی بیشتری از داستان را برای مخاطب به نمایش میکشد. دارتانیان در این مجموعه داستان آرزو دارد که به گارد پادشاه بپیوندد و تمام این داستانها، روایت راهیست که او برای رسیدن به مقصدش طی میکند. در این بین او درگیری توطئههای درباریان و روابط پیچیدهی پنهانی آنها میشود و به طور مستقیم با سیاست بینالمللی سر و کار دارد. «ده سال بعد» با دو قسمت بعدی خود از لحاظ داستانی پیوند خورده و در حقیقت سهگانهی دوم با دیدگاه و جهانبینی متفاوتی نسبت به سه کتاب اول نگارش شده است.
جلد پنجم: لوئیز دلا والیر
این کتاب بخش میانی داستانیست که در کتاب قبل میخوانیم و در کتاب بعدی به اتمام میرسد. در این جلد بیش از هر چیز با شخصیت لوئیز د لا والیر برخورد داریم و تصمیمات، روند بخش مهمی از داستان را به عهده دارد. لوئیز در حقیقت معشوقهی لویی چهاردهم بود و با شخصیت مذهبی و ظاهر معصومانهای که داشت، پادشاه را بین انتخاب او و دوشس اورلئان به تردید انداخت. در این داستان روایت به سمت بررسی اعمال و قضاوتهای شخصیتها میرود؛ از طرفی لویی میخواهد قدرت کامل را در فرانسه به دست بگیرد، از سمت دیگر توطئهها و خیانتهای زیادی در جریان است و وقایع قریبالوقوع، دارتانیان و سه تفنگدار را از آسایش رضایتبخشی که در دوران بازنشستگی دارند، به میدان میکشد. در این میان مسئلهی اصلی در عمق فلسفهی داستان، قانعکننده بودنِ انگیزهها برای رسیدن به هدف است و مفهوم امید، در خط داستانی رائول که چشمانتظار معشوقهاش لوئیز د لا والیر است، تعریف کاملتری به خود میگیرد.
جلد ششم: مردی با ماسک آهنین
با قرار دادن پیشزمینههای لازم و چینش هر مؤلفهی داستانی در کنار هم، الکساندر دوما اثر ماندگار خود را به پایان نزدیک میکند. در آخرین قسمت از کتاب تمام شخصیتها در وضعیتی مشابه قرار گرفتهاند، اما با تفاوتهای بسیار. سرنوشت سه تفنگدار، پادشاه و درباریان و روابط، جنگ و قدرتطلبی، و عشق که شخصیت رائول را پررنگ میکند، همگی دست در دست هم منتظر یک اتفاق کوچکاند تا همهچیز زیر و رو شود. در این شرایط روایت ما را به سمت پسر جوانی به نام فیلیپ میبرد که سالهاست در زندان حبس شده، نه میداند به چه جرمی زندانی شده و نه حتی خودش را میشناسد. در این شرایط آرامیس مخفیانه و با رشوه وارد سلول میشود تا راز تکاندهندهای را که از آن باخبر است و دلیل اصلی حبس شدن فیلیپ است، برای او فاش کند. در این کتاب همهچیز به افراد بستگی دارد و حتی مهمترین قهرمانهای داستان هم از لغزش مبرّا نیستند؛ لغزشهای کوچکی که ممکن است حاصل سالها مقاومت و زندگی باشرافت را یک شبه به باد بدهد. دوما واقعگرایی داستان را طوری به پایان میبرد که در پردههای نهایی پیرنگ، دیگر قهرمانی در کار نیست و هر اتفاقی که میافتد، براساس یک تصمیم شخصی صورت میگیرد. در اینجا یک اتفاق کوچچک میتواند پادشاه را سرنگون کند یا گروه تفنگدارها را از هم بپاشاند یا عشق رائول و لوئیز را به نابودی بکشاند.