ویلیام کاثبرت فاکنر (William Cuthbert Faulkner) یا ویلیام فاکنر، نویسنده و رمان‌نویس برجسته‌ی آمریکای شمالی است. کسی که همگی او را با داستان‌های کوتاه آموزنده و سبک متفاوتش در شیوه‌ی بیان مطلب می‌شناسند. در این نوشتار، با بررسی بیوگرافی ویلیام فاکنر، شیوه‌ی نویسندگی و معرفی اثر زیبای او، یعنی «خشم و هیاهو» در یک نیم‌نگاه کلی، با ما هم‌راه باشید.

معرفی ویلیام فاکنر

ویلیام فاکنر متولد ۱۸۹۷، از «نیو آلبانی»، ایالت «میسی سی پی» است. او امروزه یکی از نویسندگان مشهور قرن بیستم ادبیات داستانی آمریکا، خصوصا در جنوب آمریکا (بخاطر اهمیت وی به تاریخ جنوب آمریکا) به شمار می‌رود. شهرت وی به خاطر شیوه‌ی نوشتاری داستان، نظیر فن داستان‌پردازی نوین و سبک جریان سیال ذهن اوست. سبکی که موجب تغییر بزرگی در ادبیات داستانی آمریکا شد.

نوشته‌های او معمولا به مواردی هم‌چون جنگ داخلی و مشکلات اجتماعی نظیر برده‌داری، اختلاف طبقاتی و مسائل نژادپرستی اهمیت می‌دهند. او با شیوه‌‌ی مختص به خود در پرداختن و توصیف مسائل مهم دوران زندگی‌اش توانسته در تمام دنیا شناخته شود.

کودکی و نوجوانی ویلیام فاکنر

به گفته‌ی ویلیام فاکنر، کودکی و نوجوانی وی، زمان شروع تفکرات متفاوتش در مورد مسائل زندگی عصر خود بوده است. او زمانی‌که تنها هفت سال داشت، علاقه‌اش را به تاریخ زادگاه خود و کلا جنوب آمریکا، همین‌طور به هنر ادبیات و نویسندگی نشان داد. مادر وی نیز نقش مهمی در شکوفایی استعدادهای وی بازی کرد. برای مثال کتاب‌های نویسندگان معروفی هم‌چون «ویلیام شکسپیر» و «چارلز دیکنز» را به او معرفی کرد.

او در نوجوانی نیز علاقه‌اش به ادبیات را در شعر و شاعری رشد داد و شیفته‌‌ی اشعار «جان دل» شد. به گفته‌ی ویلیام فاکنر، به جز اشعار جان دل، بسیاری از ارجاعات و تفکرات او در نویسندگی از آثار بزرگ نویسندگان و شاعرانی نظیر «فیتز جرالد»، «جان کیتز»، هم‌چنین کتبی نظیر «انجیل» و تراژدی‌های تاریخ یونان باستان اقتباس و شکل گرفته است.

فاکنر در جوانی

پایه‌‌های فکری و هنری ویلیام فاکنر در کودکی و نوجوانی وی شکل گرفت. او در جوانی و سن ۲۵ سالگی، مسیر زندگی‌اش به سمت عالم ادبیات داستانی را از سر گرفت. او ابتدا شعری به نام «پرتره» را در مجله‌ی معروف «Double Dealer» به چاپ رساند. به مرور اشعار وی شناخته شد و او نیز با شعرسرایی به پخته‌‌تر شدن تفکرات خویش کمک کرد.

در همین دوره بود که کم‌کم خوانندگان محلی اشعار او را تحسین کردند. اما ویلیام فاکنر به این نتیجه رسید که اگر بخواهد اشعارش را برای فروش و موفقیت مالی بیش‌تر روانه‌ی بازار کند، هیچ‌وقت نمی‌تواند به هدف والای خود برسد. پس سعی کرد که گرایش خود را در نوشتن عوض کند و به سمت داستان‌های کوتاه و بلند برود. داستان‌هایی که بیش‌تر در مورد مسائل و مشکلات آشنای دوران خود بود. او سعی می‌کرد در قالب یک داستان، وقایع تاریخ جنوب آمریکا را به صورت آموزنده به مخاطبان خود عرضه کند.

معمولا در داستان‌های وی، سرباز کهنه‌کاری شخصیت اصلی اوست که از جنگ برگشته و با مشکلات مختلفی مواجه شده است. در همین‌راستا او با حمایت شخصی به نام «اندرسون» اولین رمان خود را به نام «مزد سرباز» (Soldier’s Pay) در دوران شروع رکود آمریکا، روانه‌ی بازار کرد. تقریبا تمام این داستان حول و حوش زندگی‌نامه‌ی فاکنر نوشته شد. او با اقتباس از دوران خدمت سربازی خود در ارتش آمریکا، به انتقاد از وضعیت اجتماعی و زندگی مردم پرداخته است.

رزومه‌ی یک عمر فعالیت هنری

ویلیام فاکنر تقریبا بعد از ۳۵ سال یعنی بین سال‌های ۱۹۲۵ تا ۱۹۶۲ یعنی تا پایان عمر خود، توانست آثاری شامل ۱۹ رمان، ۳ مجموعه‌ی داستانی، سه کتاب شعر و یک نمایش‌نامه را به چاپ برساند. معروف‌ترین آثار او در جهان، رمان خشم و هیاهو در سال ۱۹۲۹ است. اثری که برای اولین بار توسط وی، سبکی به نام جریان سیال را به راه انداخت. در بخش‌های بعدی به معرفی این سبک زیبا خواهیم پرداخت.

نوبل؛ قله‌ی موفقیت ویلیام فاکنر

ویلیام فاکنر تقریبا در تمام قسمت‌های ادبیات، آثاری دارد. این رزومه و توان وی در ادبیات منجر شد تا در سال ۱۹۵۰، او را لایق جایزه‌ی نوبل ادبیات بدانند. او جوایز دیگری نیز پس از نوبل دریافت کرد. جوایزی مانند «پولیتزر» که اولی را در دوران حیاتش به او دادند. و دومی را بعد از مرگ وی به ترتیب به خاطر رمانش‌هایش، یعنی «حرامیان» و «حکایت»، لایق فاکنر دانستند و به نام او ثبت کردند.

رمان خشم و هیاهو توسط کتاب‌خانه‌ی مدرن در رتبه‌ی ششم صد کتاب برتر انگلیسی در قرن بیستم قرار دارد. او از معدود هنرمندانی است که اکثر آثار وی در صنعت سینما نیز اقتباس شده است. فاکنر هم‌اکنون جزو برترین نویسندگان آمریکایی جهان است. او به خاطر دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات، شناخته شده و کتاب‌های وی نظیر «گور به گور»، «روشنایی ماه اوت»، به هم‌راه رمان خشم و هیاهو در فهرست صد رمان انگلیسی برتر قرن بیستم قرار دارد.

در این میان، رمان خشم و هیاهوی او با بهترین رتبه، در رتبه‌ی ششم این فهرست قرار دارد. با این‌که نوشته‌ها‌ و جملات ویلیام فاکنر به خاطر ویژگی‌‌های منحصر به فرد در نگارش مورد توجه دنیا بوده، اما اشعار وی موفقیت چندانی کسب نکرده است. شاید اگر او نصیحت بزرگان خود را گوش نمی‌کرد و به سمت داستان‌ کوتاه‌نویسی روی نمی‌‌آورد، امروزه تا این اندازه شناخته شده نبود.

معرفی کتاب‌های معروف فاکنر

ویلیام فاکنر پس از نوشتن اولین رمان خود (مزد سرباز) که پیش‌تر نیز معرفی کردیم، دومین اثرش، به نام «پشه‌ها» را در سال ۱۹۲۷ منتشر کرد تا در نتیجه مورد توجه همگان قرار گیرد. فاکنر، رمان خشم و هیاهو را نیز در سال ۱۹۲۹ توسط منتشر کرد. بعد از انتشار این کتاب و بلند آوازه شدن وی، در همان سال، کتاب دیگری به نام «سارتوری» را نوشت. در این کتاب، او به ترسیم جنگ‌های انفصال در جنوب آمریکا یا می‌سی‌سی‌پی می‌پرداخت.

او در این کتاب معتقد بود که نسل مردان با شرافت به خاطر این کشت و کشتارها منقرض شده است و دسیسه‌کاران و منافقین به جای آن‌ها کنترل اجتماع را به دست گرفته‌‌اند. سه سال بعد، او خشن‌ترین آثار خود را به نام «معبد» منتشر کرد و در فروش آن بسیار موفق ظاهر شد. آثار وی امروزه در آمریکا فروش چندانی ندارد. اما در میان طبق روشن‌فکر کشور فرانسه، احترام بالایی برای آثار او قائلند. دیگر رمان‌های ویلیام فاکنر شامل این آثارند.

  • «این اعداد سیزده» در سال  ۱۹۳۱
  • «شاخه‌ی سبز» در سال ۱۹۳۳
  • «نخل‌های جنگلی» در سال ۱۳۳۹
  • «هملت» در سال ۱۹۴۰
  • «مزاحم دربار» در سال ۱۹۴۸
  • «مجموعه‌ی داستان‌های کوتاه» در سال ۱۹۵۱
  • «گل سفید» در سال ۱۹۵۳
  • «یک افسانه» در سال ۱۹۵۴
  • «جنگل بزرگ» و «عمو ویلی» در سال ۱۹۵۵

تک‌گویی درونی، هنر فاکنر

ویلیام فاکنر برای اولین بار، شخصیت‌های داستان خود را مستقل از زمان و مکان خودشان ترسیم و خلق می‌کرد. یعنی در اصطلاح امروزی «جریان سیال ذهن» یا به گفته‌ی منتقدین «تک‌گویی درونی»، روایت متفاوت و هیجان‌انگیز را برای شخصیت‌های داستانی خود به وجود آورده است. این سبک باعث شده تا مخاطبین بتوانند اعماق وجود شخصیت‌های داستان را بهتر درک کنند. ویلیام شکسپیر این سبک نوشتاری را متاثر از قسمتی از نمایش‌نامه‌ی «مکبث»، اثر ویلیام شکسپیر می‌داند. این قسمت به شرح زیر است:

فردا و فردا و فردا. می‌خزد از روزی به روزی با آهنگی بس ناتوان. تا واپسین لفظِ لوحِ زمان. و تمام دیروزانِ ما، برای فریب‌خوردگانِ جهان، جز جاده­‌ی مرگیِ غبارآلود را نکرده فروزان. فرو میر، فرو میر، ای شمع نیمه‌جان، زندگانی نیست جز سایه‌ای سرگردان. بازیگری بینوا، که ساعتی بر صحنه می‌خرامد، نگران، و صدایش زان پس نمی‌رسد به گوشِ دگران. زندگانی قصه‌ای‌ است گفته آید از دهانِ دیوانه‌ای، سر به سر خشم و هیاهو که ندارد هیچ معنایی.

بررسی رمان خشم و هیاهو

شاید اگر خصوصیت استفاده از تک‌گویی درونی در این اثر نبود، امروزه ویلیام فاکنر یکی از محبوب‌ترین‌های تاریخ ادبی آمریکا نبود. خصوصیتی که در این کتاب وجود دارد موجب شده تا روایت فروپاشی خانواده‌ی کامپسون از چهار نگاه مختلف روایت شود. اولین نگاه از شخصیتی به نام «بنجی» است که یک ناتوان ذهنی است. دومین روایت از نگاه ذهن وسواسی «کونتین» است. سپس داستان از نگاه ذهن کاملا متفاوت «جیسون» نیز روایت می‌شود و داستان را از نگاه دنیای عینی شخصیت «دیلسی» به پایان می‌رساند.

بخشی جذاب از رمان خشم و هیاهو

آقای پاترسان داشت میان گل‌های سبز، هیزم خرد می‌کرد. از هیزم شکستن دست کشید و به من نگاه کرد. خانم پاترسان از آن‌طرف باغ بدوبدو آمد. وقتی من چشم‌های او را دیدم به گریه افتادم. خانم پاترسان گفت ابله! بهش گفتم که تو را هیچ‌‌وقت تنها این‌جا نفرسته. بده به من. زود باش. آقای پاترسان تند، با بیل آمد. خانم پاترسان روی نرده خم شد و دستش را دراز کرد. سعی می‌کرد که از نرده بالا بیاید.

گفت، بدش به من. بدش به من. آقای پاترسن از نرده بالا آمد و کاغذ را گرفت. لباس خانم پاترسان به نرده گیر کرده بود. و من دوباره چشم‌هایش را دیدم و از تپه پایین دویدم.
لاستر گفت: «اون‌جا غیر خونه چیز دیگه‌ای نیست. می‌ریم سر نهر».
سر نهر داشتند لباس می‌ شستند. یکی از آن‌ها داشت آواز می‌‌خواند. من بوی لباس‌ها را که آویزان کرده بودند و بوی دودی را که از آن‌ طرف نهر بلند می‌‌شد می‌‌شنیدم.


لاستر گفت: «تو همین پایین بمون، هیچ‌کاری اون بالا نداری. اون آدما حتمآ می‌‌زننت».
– «چیکار می‌خواد بکنه؟»
لاستر گفت: «خودشم نمی‌دونه چی‌کار می‌خواد بکنه. فکر می‌کنه دلش می‌خواد بره اون بالا که دارن توپ می‌زنن. این‌جا بشین با اون گلت بازی کن. اگه حتما باید به یه چیزی نیگا کنی، به اون بچه‌ها نیگا کن که دارن توی نهر بازی می‌‌کنند. چطوریه که تو نمی‌تونی مث آدم رفتار کنی.»

 

خشم و هیاهو، یا، غوغا و خشم

خشم و هیاهو، یا، غوغا و خشم

ناشر : نیلوفر
مترجم : صالح حسینی

بررسی کامل سبک نوشتار ویلیام فاکنر

در بررسی کامل آثار ویلیام فاکنر، متوجه می‌شویم که او تحت تأثیر مدرنیسم اروپایی بوده است. آثار او معمولا نتیجه‌ی بدبینی بی‌اندازه‌ی او نسبت به موضوعات مختلف است. از دیگر خصوصیات آثار او می‌تواند به تشریح و نقاشی مناظری نظیر قطع اعضا و … است. فاکنر تقریبا هیچ‌وقت روایت داستان را به ترتیب عادی در زمان، جلو نمی‌برد. بلکه معمولا از آخر داستان شروع کرده و رفته‌رفته واقعیت داستان‌هایش را برای مخاطب فاش می‌کند.

«جوزف رید» در بیان سبک روایی ویلیام فاکنر، آثار او را بر اساس قدرت تعامل به سه بخش کلی تقسیم کرده است:

تعامل بین شخصیت­‌های آثار وی
تعامل بین شخصیت­‌ها و فاکنر
تعامل بین شخصیت­‌های آثار، فاکنر و خواننده

ردپای فمنیسم در رمان خشم و هیاهو

ویلیام فاکنر توانست تا در این رمان، از نگاه سه برادر به خواهر خودشان، «کدی» داستانی در مورد خانواده‌ی مردسالار را روایت کند. داستانی که در آن «کدی» با سکوت خود در اکثر مواقع و نشان دادن مظلومیت وی و همین‌طور عدم اعتماد به نفس او در پیش‌برد اهدافش در اوایل داستان، قصد اثبات زندگی سخت زنان در زمان عصر نویسنده را داشت.

او سعی کرد «کدی» را به عنوان یک آدم بدشانس که در این عصر به دنیا آمده و با مردسالاری روبه‌روست نشان دهد. با این‌حال ویلیام فاکنر به این واقعیت بسنده نکرد. وی با نشان دادن قوس شخصیتی کدی و شجاعت او در مسیر زندگی‌اش، راه و روش بازپس‌گیری حقوق زن در جامعه مردسالار را به مخاطبین خود گوش‌زد کرد.

دسته بندی شده در: