در نگاه اول، سومین رمان جوجو مویز یعنی «دختری که رهایش کردی» راجع به دختربچههایی است که شکست عشقی میخورند و رها میشوند و مسیر زندگی آنها را به مصائب داستانهای م.مودب پور مانند! دچار میکند. اما این رمان، در واقع بمبی از خلاقیتهای مختلف نویسنده است. بمبی که برای به تصویر کشیدن زنان مستقل و موفق نوشته شده است. در واقع، «دختری که رهایش کردی»، یک جور راهنمای بقا برای زنانی است که عشق خود را ناجوانمردانه از دست دادهاند. یکی در جبههی جنگ و دیگری در رختخواب و کاملا ناگهانی.
داستان هر دو زن داستان، به کمک یک نقاشی به هم متصل میشود. پرترهای از «دختری که رهایش کردی»، که هر دو زن را حسابی به دردسر میاندازد. اما جالب اینجا است که زنها در یک دورهی زمانی زندگی نمیکنند. یکی در جنگ جهانی اول و در فرانسه به سر میبرد. اما دیگری در انگلستان سال ۲۰۰۶. با این وجود، مشکلاتی که این دو زن با آن روبهرو میشوند، تا حد زیادی شباهت دارد.
البته داستانها به طور کلی متفاوتند. یعنی هیجانات هرکدام، بر اساس دورهی زمانیِ توصیف شده مطرح میشود. پس با وجود حجم زیاد رمان، شما به هیچوجه با یک اثر خسته کننده طرف نیستید. ما در این مقاله قصد داریم ساختاری که این رمان را به یکی از برترین و پرفروشترین رمانهای عاشقانه تبدیل کرده است، بررسی کنیم. این کتاب توسط کتایون اسماعیلی ترجمه و به کوشش انتشارات میلکان به چاپ رسیده است.
جوجو مویز، نویسندهی کتاب دختری که رهایش کردی
جوجو مویز نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی است. مویز در سال ۱۹۶۹ در لندن به دنیا آمد. او ابتدا به حرفهی روزنامهنگاری مشغول بود و همچنان نیز در این حرفه مشغول به کار است. ولی در کنار آن، چند رمان موفق عاشقانه نوشت که او را برنده جوایز بزرگی کرد. از جمله آثار او میتوان به باران پناه دهنده، میوهی خارجی، مرکز فروش طاووس، کشتی عروسها، خلیج نقرهای، موسیقی شب، اسب رقاص، آخرین نامه از معشوق، من پیش از تو، ماه عسل در پاریس، دختری که رهایش کردی، پس از تو، تک و تنها در پاریس و باز هم من اشاره کرد.
یک داستان عاشقانه غیر کلاسیک!
یک داستان عاشقانه معمولا به خاطر پیچیدگیهایی که بین روابط صورت میگیرد، محبوب میشود. ما نظیر این پیچیدگیها را در رمانهای جین آستین از جمله «غرور و تعصب» یا «ترغیب» دیدهایم. در این داستانها، ماجراجوییها، معماهای مختلف و احساسات رمانتیک و عاشقانه دست به دست هم میدهند و مخاطب را با خود همراه میکنند. درست به همین دلیل است که رمانهای جین آستین، پس از گذشت چند قرن، هنوز به عنوان برترین رمانهای عاشقانه محسوب میشوند.
اما قرار نیست هروقت نام رمانهای عاشقانه به میان میآید، فقط به یاد جین آستین بیفتیم. رمانهای عاشقانهی زیادی است که در عصر جدید نوشته میشود و ارزش خواندن را دارند. البته به شما حق میدهیم که هنگام خواندن یک رمان عاشقانه، نخواهید با پرشهای زمانی، ساختار غیر خطی و رفتارهای عجیب و غریب نویسندههای پست مدرنی روبهرو شوید. ولی برخی نویسندهها مثل جوجو مویز با وجود سبک معاصر، هوای مخاطب را دارند.
در واقع، این روزها که در عصر پستمدرن زندگی میکنیم، باید بالاخره ساختار کلاسیک را کنار بگذاریم و به ساختارهای جدید ادبی نیز توجه کنیم. شاید تصور کنید که رمانهای معاصر آنقدر پیچیده و درهم هستند که مخاطب را گیج میکنند و درک آنها به اطلاعات ادبی زیادی نیاز دارد! تا حدودی هم حق دارید. برخی از آثار ادبی معاصر، برای همه نوشته نشدهاند و ممکن است فقط برخی از افراد خواندن آنها را دوست داشته باشند. ولی برخی دیگر، مثل رمان «دختری که رهایش کردی»، یک شاهکار همهفنحریف و معاصر هستند. شاهکاری که با وجود ساختار مدرن و غیر خطی خود، مخاطب را به زیبایی هرچه تمامتر همراه میکند.
ساختار متفاوت دختری که رهایش کردی
در حقیقت، دختری که رهایش کردی، با ساختار متفاوتی که دارد، کاملا معمایی و غیر قابل پیشبینی است. چیزی که در اکثر رمانهای عاشقانه، وجود ندارد. حقیقت این است که در اکثر داستانهای عاشقانه، پایان کاملا مشخص است. هر بلایی هم که سر کاراکترها بیاید، به نظر میرسد که دو کاراکتر اصلی به هم میرسند. برای مثال، همه میدانند که با وجود تمام سوءتفاهمها و اتفاقات مختلف داستان غرور و تعصب، الیزابت بنت و آقای دارسی به هم خواهند رسید و ازدواج خواهند کرد.
با این وجود، اگر یک داستان عاشقانه بخوانید که پایان آن به هیچوجه قابل حدس زدن نباشد، تجربهی لذتبخشتر و خاصتری ایجاد خواهد کرد. کاری که جوجو مویز در کتاب «دختری که رهایش کردی» به خوبی انجام میدهد. شما حین خواندن این کتاب، واقعا نمیدانید که رمان با چه شخصیتی به پایان میرسد. برای مثال کدام شخصیتها بالاخره به هم میرسند. تنها وقتی متوجه خواهید شد که به خواندنش ادامه دهید.
البته نگران نباشید. اگر با خواندن رمان «من پیش از تو» حسابی ناامید شدید. یا آنقدر گریه کردید که غدد اشکی چشمانتان خشک شد، با «دختری که رهایش کردی» کمی سرحال خواهید شد. در این رمان، شما از همان ابتدا میدانید که دو شخصیت اصلی، عشق خود را از دست دادهاند. پس گویی که گربه را دم حجله کشته باشند، شما هم نیازی نیست که نگران اتفاق تکاندهندهی دیگری باشید. موضوعاتی که جوجو مویز در این رمان به آن پرداخته از استعمار، جنگ و وقایع تاریخی و فرهنگی گرفته تا روابط میان انسانها و انزوای آنها را شامل میشود.
پرشهای زمانی در دختری که رهایش کردی
داستان از قرن بیست شروع میشود و به قرن بیست و یک میرسد. این داستان، در واقع از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول داستان، ماجرای سوفی و بخش دوم ماجرای لیو هالستون است.
بخش اول در سال ۱۹۱۶ اتفاق میافتد. زمانی که سوفی لوفر با خواهرش در هتل خانوادگی خود در یک شهر کوچک فرانسه زندگی میکنند. همسر سوفی، به جبهه اعزام شده و او مجبور است با مشکلات مختلف به تنهایی سروکله بزند. بخش دوم در سال ۲۰۰۶ اتفاق میافتد. زمانی که لیو هالستون هنوز در سوگ مرگ همسرش دیوید است که چهار سال پیش به طور ناگهانی درگذشت. سرگذشت این دو زن با نقاشیای به نام دختری که رهایش کردی، به هم پیوند خورده است. نقاشی، تصویری از سوفی است که توسط شوهر هنرمندش، ادوارد کشیده شده و لیو اکنون صاحب آن است.
در داستان اول، سوفی، خانواده و همسایگانشان با واقعیتهای ناخوشایند زندگی تحت اشغال آلمان دست و پنجه نرم میکنند. سوفی دختری از طبقهی متوسط است که زمانی توجه یک هنرمند مشهور به نام ادوارد را به خود جلب کرده است. پس تصمیم میگیرد که او را مدل نقاشیاش کند. ماجراهای رسم پرتره از سوفی، در آخر به عشق میان آن دو و ازدواجشان ختم میشود.
داستانی غیرخطی
از آنجا که داستان غیر خطی است، از زمانی آغاز میشود که ادوارد در جبهه به سر میبرد و سوفی مجبور است به تنهایی با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کند. پس همانطور که مشاهده میکنید، یکی از موضوعات اصلی بخش اول، اشغال فرانسه، جنگ جهانی اول و استعمار و مشکلات مربوط به آن است.
یهو به طرز وحشتناکی شروع کردم به لرزیدن و تازه فهمیدم چقدر باید از حضور سربازا میترسیدم. پاهام انگار توی آب بودن. تمام قوای پاهام ریخته بود روی سنگفرش. با تمام وجود فقط میخواستم بشینم.
شاید کمتر کتابی وجود داشته باشد که داستانی راجع به اشغال فرانسه در جنگ جهانی اول بیان کند. اما جوجو مویز، تحقیقات وسیعی در این زمینه انجام داده است و روایتی در اینباره مینویسد. جالب اینجا است که پرشهای زمانی و ساختار غیر خطی، نه تنها خواننده را سردرگم نمیکند، بلکه او را به زیبایی با خود همراه میکند.
در واقع، عنصر زمان در این رمان نقشی حیاتی ایفا میکند. اگر حتی بخواهیم طبق مقالهی «عنصر زمان در رمان چشمهایش»، از دیدگاه فوکونیه، ترنر و ژنت عنصر زمان این رمان را بررسی کنیم، به ارتباطهای پیچیده و مختلفی میرسیم. ارتباطاتی که با وجود ساختار غیر خطی، به هم پیوسته هستند. پس خواننده به زودی در دنیای سوفی غرق میشود. جایی که ترس، گرسنگی و سردی تکتک شخصیتها را تهدید میکند و ماجراهای عاشقانه، کما بیش میآیند و میروند.
در این بحبوحه، یک فرماندهی جدید آلمانی سر میرسد. او که مجذوب سوفی و پرترهی او (که روی دیوار هتل قرار دارد) شده است، تصمیم میگیرد که هر دو را از آن خود کند. در این میان، زنجیرهای از حوادث به حرکت در میآیند که نتیجهی دلخراشی را در پی خواهد داشت.
شوهرم این تابلو رو کشیده. نمیدونم چرا حس کردم لازمه بدونه شوهرم تابلو رو کشیده. اول کمی طولانیتر از حد معمول به تابلو خیره شد و دوباره به پوتینش زل زد.
درست زمانی که داستان سوفی به اوج هیجان میرسد؛ بازیگوشی نویسنده گل میکند. او داستانی را که تا همین حالا نیز غیر خطی پیش میرفت، با یک پرش زمانی جانانه به سال ۲۰۰۶ در انگلستان میبرد.
تنها عنصر پستمدرن
شایان ذکر است که تنها اتفاق نادر در ساختار معاصر این رمان، پرش زمانی است. یعنی شاید تنها عنصر پستمدرن داستان را بتوان پرشهای زمانی در نظر گرفت. چراکه داستانی که یک قرن قبل رها میشود، در قرن بعدی و توسط اطلاعات راوی دوم، لیو، تکمیل میگردد. در مقایسه با رمان «چشمهایش» که توسط بزرگ علوی نوشته شده، این رمان هیچگونه بازی با راویها یا پرشهای زمانی پیچیدهتری را شامل نمیشود. پس شاید «دختری که رهایش کردی»، زیاد از حد به خاطر سبک دو بخشی و معاصرش مورد تقدیر قرار گرفته است. خصوصا اینکه هنگام خواندن داستان، نویسنده آنقدر واضح موقعیت را مشخص کرده که تب و تاب معاصر بودن اثر را کمتر میکند. برای مثال اگر سوفی به گذشته فکر میکند، صریحانه آن را بیان میکند تا مخاطب گیج نشود.
همانطور که قبلا نیز به آن اشاره شد، داستان بخش دوم راجع به لیو است. زنی که سعی دارد با غم مرگ همسرش و البته مشکلات مالی کنار بیاید. او که بعد از مرگ همسرش، از تمام دوستان و آشنایان فاصله گرفته، انزوای شدیدی را تجربه میکند. انزوایی که طبیعتا در دنیای مدرن رخ میدهد و رابطهها را کمرنگتر میسازد. جالب اینجاست که حتی مادیگرایی در این دوره، پررنگتر میشود. درواقع نقاشیای که در بخش اول داستان حال و هوای معنوی داشت، در بخش دوم حال و هوای مادی به خود میگیرد.
وای. تورو خدا. لیو. من الان دارم همهچیز رو برات روشن میکنم. اگه تو همینجوری با این نقاشی پیش بری و شکست بخوری، در واقع صدها هزار پوند رو از دست دادی. حتی شاید خونهت رو هم از دست بدی. همهی امنیتت رو. به خاطر یه نقاشی؟ واقعا ارزشش رو داره؟
نقطهی عطف
لیو در این میان، با مردی به نام پل آشنا میشود. پلیس سابق آمریکا و استردادگری که آثار هنری اروپایی دزدیده شده را به صاحبان اصلی آنها (در واقع موزهها) برمیگرداند. پل ابتدا به او علاقهمند میشود و در این میان متوجه میشود که پرترهی سوفی، روی دیوار منزل لیو جا خوش کرده است. طولی نمیکشد که پل و لیو در یک دادگاه ناخوشایند، مقابل یکدیگر قرار میگیرند.
باشه. این چیزیه که من فهمیدهم. گذشته از این که اون چه الان میدونیم از نظر اخلاقی درسته یا غلط؟ نمیفهمم چرا یه زن فهمیده و باهوش که میدونه مالکیت این اثر براش هیچ ارزش مالیای نداره و الان میدونه گذشتهی مشکوکی داشته قبول نمیکنه اون رو پس بده؟ تازه اونم در ازای کلی پول که بهش پیشنهاد کردهان، کلی پول لعنتی!
آخر ماجرا
در واقع، علاوه بر اینکه داستان، عاشقانه است و ماجرای شجاعت زنها را به تصویر میکشد، یک جور ارتباط خاص بین غارت فرصتطلبانهی ارتش در جنگ جهانی و سرقت دارایی خانوادههای یهودی وجود دارد. مویز داستان را به خوبی پیش میبرد و بین دو دورهی زمانی، به گونهای حرکت میکند که خواننده را نسبت به سرنوشت هر دو زن، حساس میکند. پس اینطور نیست که بخش اول را بخوانید و پس از شروع بخش دوم، آن را زمین بگذارید! در واقع این کتاب، کتابی است که هیچ وقت نمیتوانید آن را زمین بگذارید!
شما یک روز کامل نیاز دارید که روی کاناپه لم دهید و این رمان عاشقانه را همراه چای و کوکیهای شیرین خود میل کنید. اگرچه شیطنتهایی که در رمانهای کلاسیک جین آستین وجود دارد، در آن دیده نمیشود. ولی ساختار معاصر و سبک خاص نویسنده، شما را تا پایان روز و تا وقتی به آخرین صفحه برسید، با خود همراه میکند.
پایان، هندیوار نیست
جالب اینجاست که داستان با وجود پایان خوشی که دارد، واقعا تا لحظهی آخر معلوم نیست که بر سر زنها یا تابلو چه چیزی پیش میآید. اما یک موضوع درآن کاملا روشن و واضح است. این که اشیاء هرچهقدر که زیبا باشند، هیچوقت به اندازهی انسانها ارزشمند نخواهند بود. در واقع، هدف مویز از خلق این ساختار دو بخشی، صرفا خلق یک داستان پستمدرن نیست. بلکه هدف و پیامی را با خودش به همراه دارد. پیامی که از مقایسهی شخصیتهای قدیمی و سنتی با شخصیتهای جدید و مدرن پیدا خواهید کرد.
گرچه برخی از نویسندهها با درهمآمیختن همهچیز در توهم خلق اثری پستمدرن به سر میبرند. از آنها میتوان به هادی تقیزاده، نویسندهی رمان «گراف گربه» اشاره کرد. ولی جوجو مویز هیچوقت بیهدف مباحث مختلف را به هم گره نمیزند. پس امیدواریم که از خواندن «دختری که رهایش کردی»، لذت ببرید.
نمی توان گفت دختری که رهایش کردی، زیباترین کتاب است، اما می توان گفت که بخش اول کتاب جز زیباترین بخش های داستانی است.
نویسنده اتفاقات را به زیبا ترین شکل ممکن به تصویر کشیده است. از زیباترین اتفاقاتی که نظر خواننده را به خود جلب می کند، رابطه سوفی و افسر آلمانی است.
به نظر من این کتاب بهترینه
واقعا نویسنده خیلی ماهرانه از کلمات استفاده کرده واقعا عالی??
من بخش اولش رو متوجە نشدم کە چە بلایی سر سوفی اومد و چرا اون افسر ناراحت شد از دست سوفی چون بخشی از کتاب سانسور شدە کمک کنید خواهشن
سوفی به لطف فرمانده در نهایت به ادوارد رسید و برای ادامه زندگی مخفیانه به سوییس رفتند و فقط یک نامه به خواهرش نوشت و زنده بودن خودش را اطلاع داد و از او خواست به خاطر این که فرمانده به قولش عمل کرد و او را به ادوارد رساند، تابلوی نقاشی را به او هدیه کند.
این کتاب روح آدمو جلا میده من هر لحضه تو رویای این کتاب رفتم و واقعا به این موضوع ک میگن هر آدم یک بار زندگی میکنه اما اگر کتاب بخونه هزاران بار زندگی کرده…
سلام
این کتاب جنگی ؟؟
سلام، کتاب حال و هوای مردم فرانسه در زمان جنگ جهانی اول رو نشون میده و از بخش دوم، ماجرا در دنیای معاصر و بدون جنگ اتفاق میفته. کتاب فوق العادهایه توصیه میکنم بخونینش
سلام
ببخشید من متوجه نشدم آخرش چی به سر سوفی و ادوارد اومد!
میشه یکی بهم توضیح بده??⚘
رمان خوبیه و هر دو بخش بسیار جالب و هیجانیه ، مسلما ارزش یه بار خوندنو داره .