خانمها به خوبی متوجه میشوند که «آدمی زن زاده نمیشود، بلکه زن میشود» چه معنایی دارد. مرضیه بهرامی برومند، با استفاده از نظریات مختلف، از جمله فوکو، سیمون دوبوآر و سایر نظریه پردازهای فمنیستی، پسااستعمارگرا و …، مفهوم شکلگیری هویت یک زن را به تصویر میکشد. او در کتاب «دیگری در اندرونی» به خوبی نقش جامعه در محدود کردن شخصیت زنها را نشان میدهد. کتابی که به زبانی علمی، سعی دارد «دیگری» بودن زنها را زیر سوال ببرد. اما قبل از هرچیز، بیایید چند کلامی راجع به مرضیه بهرامی برومند صحبت کنیم.
معرفی مرضیه بهرامی برومند
مرضیه بهرامی برومند، جامعهشناس ایرانی است که در سال ۱۳۵۶ به دنیا آمد. مجموعه آثار او به خوبی نشان میدهد که او یک نویسندهی فمنیست تمام عیار است. از جمله آثار او میتوان به دیگری در اندرونی و قلعه هشتم اشاره کرد.
دیگری در اندرونی، مطالعهی بین رشتهای راجع به هویت زن
هر فصل از کتاب راجع به نحوهی شکلگیری هویت زنان صحبت میکند. این صحبتها نه تنها صرفا از زبان خود نویسنده بلکه توسط سایر نظریهپردازهای بزرگ ادبی بیان شدهاند. گرچه این کتاب زبان سختی دارد، ولی به خوبی میتواند راجع به اینکه چگونه یک زن ایرانی از دورهی قاجار تا الان محدود شده است را بیان کند.
شاید تصور کنید که کتاب صرفا از اعمال زور صحبت کرده است. ولی برخلاف تصور شما، در آن به جزئیاتی اشاره شده که شاید تا به حال به آنها دقت نکرده باشید. برای مثال، میتوان به همان واژهی اندرونی که در عنوان کتاب نیز به چشم میخورد، اشاره کرد.
اندرونی، از دورهی قاجار برای زنها آماده میشد. خانههایی که فضا در آن به نوعی طراحی میشد که حریم شخصی یک زن حفظ شود و کسی به داخل آن اشراف نداشته باشد. اگر به خانههای باستانی که در یزد و کاشان وجود دارد دقت کنید، به خوبی این نکته را متوجه خواهید شد.
در دورهی قاجار، زنها آفریده شده بودند تا در اندرونی بمانند و دیده نشوند. تا به کارهایی که یک «زن خوب» را تعریف میکند، بپردازند. ولی از نظر مردم، زن خوب چه ویژگیهایی دارد؟ مطمئنا زنی فداکار، مادری دلسوز و یک کدبانوی تمام عیار است که در خانه میماند و به چیزی اعتراض نمیکند.
در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، به ویژه دورهی قاجار، این هویت مردانه بوده است که حوزههای اقتدار را در اختیار داشته و هویت زنانه فقط منحصر به فضای خصوصی و امور خانگی بوده است. زن که در فضای محدود و بستهی اندرونی رشد میکند، هیچ شناخت و دانشی به دنیای بیرون و فضای عمومی ندارد. اعتراض به وضعیت موجود یا بازخواست از مردان موجب از بین رفتن صورت مثبت زن و زایل شدن مقام معشوقی اوست؛ بنابراین برای اینکه او را به عنوان یک زن خوب و پذیرفتنی بشناسند، باید کدبانویی مطیع، صبور، همسری مهربان و فداکار و مادری دلسوز و بدون هیچ چشمداشت مادی باشد.
منظور از دیگری چیست؟
برومند منظور خود از دیگری را از همان ابتدا توضیح میدهد و آن را رفته رفته و به کمک صحبت از نظریهپردازهایی مثل ادوارد سعید، بیان میکند. اگرچه ادوارد سعید یک نظریهپرداز پسا استعمارگرا است. اما با صحبت از او، به خوبی میتوان منظور برومند را فهمید.
همانطور که ادوارد سعید میگوید، سیاستهای دانشگاهی غرب، این حالت را پدید آورده که همه به شرق، ادبیات و فرهنگ آن به شکل مفهومی جدا از خود نگاه کنند. آنها کاری کردهاند که غربیها، شرق را از خود ندانند و در حقیقت آن را «دیگری» بدانند.
حالا تصور کنید، شرق به خودی خود یک «دیگری» است. با این اوصاف، یک زن که در شرق و در جامعهای مرد سالار به دنیا میآید، با چه هویتی رشد میکند؟ برومند با استفاده از ادوارد سعید، مفهوم تلخ «دیگری» بودن زنها به توان دو را نشان میدهد. او صفحه به صفحه از کتاب شما را به یاد عنوان تلخ «دیگری در اندرونی» میندازد. انگار زن (یا همان دیگری) که حالا در جامعهای مردانه متولد میشود، باید در «اندرونی» بماند و حق رشد نداشته باشد.
صحبت از نظریهپردازهای فمینیست
برومند علاوه بر اینکه به معماری و سیاستهای خاص دورهی قاجار اشاره میکند، نظریهی فمینیستهای بزرگی مثل سیمون دوبوآر، آنا اوکلی و کیت میلت را در رابطه با سایر زنهای دنیا نیز بیان میکند. او به کمک سیمون دوبوآر، فرق جنس (Sex) و جنسیت (Gender) را نشان میدهد. او با بیان این تفاوت، سعی میکند فرودست بودن زنها در جوامع مختلف را امری عمدی نشان دهد.
شاید در نگاه اول این کار او به نظر ساده و پیش پا افتاده باشد، ولی از دیدگاه ذات گرایی، زن ماهیتی زنانه دارد. زن رنگ صورتی دوست دارد و ترجیح میدهد به جای بازی در کوچه، در خانه به همان«خالهبازیهایش» مشغول شود. زن ضعیف است و نمیتواند برخی کارها را انجام دهد. زن، طبیعتی لطیف دارد و روحیهای حساس. پس باید از او مراقبت کرد. به عنوان کالایی که «جنس دوم» شناخته میشود.
این ذاتگراها متاسفانه در راس قدرت قرار دارند. ذاتگراهایی که نمیتوانند به زنها به شکل کالا نگاه نکنند. پس سیمون دوبوآر و به دنبال او، برومند سعی میکند زنها را متقاعد کند که این روحیهی حساس تصادفی و طبیعی نیست! او طبیعتا ضعیف به دنیا نیامده و قرار نیست چنین چیزی را باور کند. این طرز تفکر کاملا عمدی و برای جلوگیری از قدرتمند شدن او است.
از نظر متیو، جنسیت نه بر اساس مرزهای طبیعی دو جنس، بلکه یک ساختهی گفتمانی است. که به طور تاریخی برای اعمال قدرت و کنترل یکی بر دیگری که به واسطهی استراتژیهای دیگربودگی، طرد و دربرگیرندگی قدرت ساخته میشود، شکل گرفته است.
خانه از پایبست ویران است
متاسفانه حتی نظریه پردازان بزرگی مثل لوی استراوس و زیگموند فروید نیز به زن، نگاه بالا به پایین داشتند. لوی استراوس، نظریه پرداز ساختارگرا، زن را به عنوان هدیهای فرض میکرد که جهت برقراری ارتباط، بین مردها مبادله میشد. او این کار را برای اجتماعی شدن، امری ضروری میدانست.
زیگموند فروید که همه او را به عنوان یکی از بزرگترین روانشناسها شناخته و از نظریات او در نقد محتوای روانشناسی استفاده میکنند، دختر را از همان کودکی با یک نقص بزرگ میدید. نقصی که در جسم فیزیکی او مشهود بود و به خاطر این کاستی، به جنس مخالف رو میآورد. لاکان نیز بعد از او، از همین نظریه پشتیبانی میکرد.
نگاه بالا به پایین به زن، در تمام جوامع و توسط تمام افراد وجود داشته و به همین دلیل هم نظریه پرداز بزرگی مثل سیمون دوبوآر، کتابی با عنوان «جنس دوم» منتشر میکند و راجع به این نکته، حرفهای زیادی میزند. برومند در بخشهای مختلف کتاب «دیگری در اندرونی» این موضوع دردناک را بارها بیان میکند تا به شما در درک نوع نگاه بالا به پایین به زنها، کمک کند.
فوکو و زنان
فوکو نظریهپردازی است که در زمینهی نیو هیستوریسیزم فعالیت میکرد. از نظر او، یکی از سیاستهای جامعه در کنترل ملت، استفاده از علم در راستای قدرت بود. اگر کسی حرفی میزد که مطابق میل آن جامعه نبود، احتمالا به کمک علم او را «روانی» یا با مشکل «روحی» خطاب میکردند و یا به تیمارستان منتقل میکردند. این جوامع با برچسب زدن میتوانستند به خوبی مردم را کنترل کنند.
اگرچه فوکو به طور رسمی در باب فمینیستی فعالیت نداشت، ولی برومند از همین نظریهی او جهت بررسی محدودیتهای زن به عنوان جنس دوم و دیگری، استفاده میکند. چراکه از دورهی قاجار، خانمها «ضعیفه» نامیده میشدند. اگر کسی مخالف بود، «طبیعت فیزیکی بدن او» مورد بحث قرار میگرفت. پس زن باید بی برو برگرد، به این نتیجه میرسید که «ضعیفتر است» و نمیتواند به آن آزادی مردانه دست پیدا کند. این موضوع آنقدر علمی و کامل بیان میشد که برای زنها، چارهای جز پذیرش آن باقی نمیماند.
جالب اینجا است که نویسنده صرفا به نظریه پردازهای بزرگ کفایت نمیکند و از شیوهی ابراز قدرت در نظام «سرمایهداری» یا «کاپیتالیستی» هم استفاده کرده و ضعیف شمرده شدن زنها را ریشهیابی میکند. پس اگر واقعا به تاریخچهای نیاز دارید تا نقش زن و هویت او را موشکافی کند و به شما در تربیت دختر کوچکتان نیز کمک کند، خواندن این کتاب را توصیه میکنیم.