«پلکان» نمایشنامهای در پنج پرده، اثر مرحوم اکبر رادی، نویسندهی معاصر ایرانی (متولد ۱۳۱۸ هجری شمسی – متوفای ۱۳۸۶) است. داستان این کتاب که در سبک رئالیسم نوشته شده است در سالهای پیش از انقلاب اسلامی ایران میگذرد. و برای افرادی که میخواهند جامعهشناسی خوبی از مردم قشر متوسط و حاشیهای آن دوران داشته باشند یک دایرهالمعارف غیرمستقیم اما پربار است.
تکیهی اصلی نمایشنامه بر مسائل اقتصادی است. و اینکه چگونه اقتصاد میتواند علاوه بر اثرگذاری مستقیمش بر مسالهی مرتبطی مثل معیشت، بر تمام وجوه دیگر زندگی مردم اعم از فرهنگ، هنر، سبکزندگی و تفکرات و عقاید هم اثرگذار باشد. از اکبر رادی، این حلاج بیادعا، مجموعا ۳۷ کتاب و ۶۰ مقاله منتشر شده است.
به پاس یک عمر فعالیت این هنرمند، پس از وفاتش بنیاد اکبر رادی پایهگذاری شد. که از جمله فعالیتهایش میتوان به راهاندازی جشنوارهی تئاتر اکبر رادی اشاره کرد.
رادی فردی وسواسی بود. و اغلب کتابها و نوشتههایش را چندینبار –حتی پس از چاپ- ویراست دوباره میکرد. که این رویه باعث رسیدن تکتک واژههای او به حد اعلای کمال شده است. برای مثال خود کتاب «پلکان» اولین بار در سال ۱۳۶۱ نوشته شد اما رادی در سال ۱۳۷۵ آخرین ویراست آن را تهیه کرد!
بهرام بیضایی بزرگ، شکوه نوشتههای اکبر رادی را به «غرشِ رودی که از زیرِ انگشتانِ وِی جاری بود» تشبیه کرده است.
بردن روحوضی به سِن
هویت بعضی حوزهها، به خصوص حوزههایی که نوظهور هستند معمولا با افرادی خاص شناخته میشود؛ افرادی که بنیانگذار یا توسعهدهندهی حوزهی مربوطه بودهاند.
همانطور که پنجتن سینمای ایران متشکل از آقایان عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، داود رشیدی، جمشید مشایخی و علی نصیریان را میشناسیم. باید افرادی که با متون شاهکار خود باعث شکوفایی استعداد این بازیگران شدهاند را نیز بشناسیم!
سه نفر در نمایشنامهنویسی ایران و رونق آن در سدهی چهاردهم نقش به سزایی داشتهاند؛ غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی و صدالبته اکبر رادی.
اکبر رادی پس از نیمهکاره رها کردن رشتهی علوم اجتماعی در مقطع کارشناسی ارشد، به معلمی روی آورد. و تا بازنشستگی به این شغل ادامه داد. اما علاقهمندی او به نوشتن بر اثر یک اتفاق بود. به گفتهی خودش او در سال ۱۳۳۱ با تماشای تئاتر خانه عروسک هنریک ایبسن به نمایش علاقهمند شد. و اولین نمایشنامهاش را سال ۱۳۳۸ با عنوان «روزنهی آبی» نوشت که دو سال بعد منتشر شد. و توجه احمد شاملو را برانگیخت و باعث ورود جدیتر رادی به این وادی شد.
اغلب آثار رادی از دل جامعهای که زندگی میکرده بیرون آمدهاند. و تسلط رادی بر زبان کوچه و بازار بزرگترین کمکحال او برای نشر آنچه که از پشت پردهی جامعه میخواسته بوده است. احتمالا شغل او یعنی معلمی و رشتهی تحصیلیاش یعنی علوم اجتماعی هم کمک شایانی به این شناخت عمیق او در نوشتن واقعگرایانه کردهاند.
بلبلزبانی کلاغ رنگشده
شخصیت اول «پلکان» فردی است به نام بلبل در تابستان ۱۳۳۱ روستای پسیخان. او فروشندهی دوره گردی است که گاو یکی از روستاییان را دزدیده و از فروش آن پولی به جیب زده اما شدیدا این موضوع را انکار میکند.
در پردهی دوم که رادی اصرار دارد با نام تابلوی دوم بشناسیمش، چند سال بعد از ماجرای قبلی در همان روستای مذکور بلبل را میبینیم که صاحب دکهی جگرکی شده و از حاج عموی کلوچهپز دختر ترشیدهاش را خواستگاری میکند. تا بتواند زالووار با منتی که بر دختر آبلهروی حاجعمو میگذارد مال و اموال پدرش را بالا بکشد! در همین گفتگوست که بلبل با دخترکی به نام بمانی روبهرو میشود. که سابقا به او وعده زندگی مشترک داده بوده است. بمانی در همین شب به علت درک رکبی که از بلبل خورده است، خود را در رودخانه غرق میکند.
تابلوی سوم رادی «زمستان شهر ما» نام دارد. که در دکان دوچرخه سازی بلبل و زمستان ١٣۴١ میگذرد. بلبل حالا که داماد حاج عمو شده و با فروش خانه در حال ویران حاج عمو برای خود دکان دوچرخهسازی و دوچرخه فروشی راه انداخته است. او در این دکان به دادوستد و بیشتر به سرکیسه کردن آدمها مشغول است. در حالیکه زن شاگردش اسکندر از شدت درد و به دلیل نداشتن ۵۰۰ تومان میمیرد. و او هیچ توجهی به زیردستش که در جایگاه چند سال پیش خود اوست ندارد.
تابلوی چهارم به نام «آفتاب برای سلیمان» در آغاز بهار ١٣۵٠ و دفتر ساختمانی بلبل در گلسار رشت شکل میگیرد. بلبل مردی به نام سلیمان را در مستراح ساختمان در حال احداث حبس میکند. به این دلیل که او در برابر چشم دیگر کارگردان اعتراض کرده که با هجده تومان نمیشود شکم شش سرعائلهاش را سیر کند. در این بین چند کارگر وساطت میکنند که بلبل سلیمان را از مستراح آزاد بکند تا خون در رگهایش جریان بیابد و از سرماخوردگی احتمالی جان سالم درآورد. اما بلبل از پلیس کمک میخواهد تا آشوب کارگران را سرکوب کند. و در نهایت جسد یخزده سلیمان را سوار بر فرغون به داخل دفتر ساختمانی بلبل میآورند. و بدین ترتیب بلبل قصهی ما روی خون مظلوم دیگری هم چهچهه میزند.
تابلوی پنجم مکث نام دارد. و مربوط به تابستان ۱۳۵۷ و خانه ویلایی بلبل در فرمانیه تهران میشود. بلبل درصدد است تا با وصلت پسرش سعید با ثریا آهنچی ارتباط مالی و امکان سرمایهدار شدن خود را بیشازپیش گسترش دهد. بلبل که سابقهی سکته دارد این بار نیز با توجه به بیتفاوتی فرزندش سعید حرص میخورد. و دقایق آخر را با پاشویه یحیی، نوکر وفادارش سپری میکند. درحالیکه بلبل با ذهنیات خیانتکار خودش میپندارد یحیی میخواهد او را با کارد میوهخوری بزند این یحیی است که تنها خود را عقب میکشد تا فقط شاهد سقوط و فروپاشی یک سرمایهدار باشد. سرمایهداری که در راه رسیدن به پلهی نهایی خیلیها را زیرپا گذاشته است.
آسیاب به نوبت
رادی در پلکان سه رویهی کلی را –که هردو به انحطاط اجتماعی آدمی مربوطاند- نمایش میدهد.
اولی ظرفیت بزرگی که برای یک انسان بیظرفیت به وجود میآید. و توصیف آن را گاه و بیگاه با عبارت «تازه به دوران رسیدگی» شنیدهایم. شاید فیلم صورت زخمی و شخصیتی چون تونی مونتانا بهترین یادآور چنین فردی برای ما باشد. فردی که با سرعتی بیش از آنچه لیاقت دارد به جایگاههایی رفیع و رفیعتر میرسد. و طبیعتا فرهنگ زندگی(های) جدید خود را ندارد.
دومین وجه روایت، بازتابی از ضربالمثل «تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود» است. اینکه کوچکترین جرمها خود، باعث جنایات بزرگ و بزرگتر بعدی آدمی خواهند بود.
سومین وجه که اسم کتاب هم برگرفته از آن است خود رویهی پلکان است. اینکه چگونه یک انسان، با زیرپاگذاشتن انسانهای دوروبر و استفادهی ابزاری از آنها، پای بر دوششان میگذارد. و پلهپله بالا میرود درحالیکه آنان همچنان پایین میمانند.
شخصیت اصلی داستان رادی که یک ماکیاولیست بهتمام معنا تصویر شده، از هر سه سوراخ بالا میگزد و صدالبته گزیده میشود!
شما رویهی دیگری را در طول «پلکان» حس کردید؟ برای ما بنویسید.