نظریهی تکامل در معنای معاصر آن در زیستشناسی بهطور معمول به تغییر انواع بیولوژیکی در یک جمعیت در طول زمان اشاره دارد. از آنجایی که تکامل مبحث بسیار وسیعی است که نمیتوان در یک مقاله به طور کامل به آن پرداخت، هدف اصلی این مقاله این است که یک نمای جامع و کامل از نظریهی تکامل داروین در اختیار شما قرار دهد. و آن را از دیدگاه فلسفی و ادبی نیز بررسی کند.
اولین نظریهی بیان شده راجع به تکامل
ایدهی اول تکامل بیولوژیکی این است که جمعیت و گونههای موجودات زنده با گذشت زمان تغییر میکنند. امروزه، وقتی به تکامل فکر میکنیم، احتمالاً این ایده را با یک شخص خاص پیوند خواهیم داد: چارلز داروین، طبیعت شناس انگلیسی.
در سال ۱۸۵۰م. داروین کتابی تأثیرگذار و جنجالی نوشت. به نام منشأ گونهها. او در آن پیشنهاد کرد که گونهها تکامل پیدا میکنند. (یا به قول خودش «با تغییر» مواجه میشوند.) و همهی موجودات زنده میتوانند نسل خود را از جد مشترک تلقی کنند.
داروین همچنین مکانیسمی برای تکامل پیشنهاد کرد: انتخاب طبیعی، که در آن صفات وراثتی که به زنده ماندن و تولید مثل موجودات زنده کمک میکند، با گذشت زمان در یک جمعیت شیوع بیشتری مییابد.
انتخاب طبیعی
در حقیقت، داروین فقط پیشنهاد نکرد که موجودات زنده تکامل یافتهاند. اگر این آغاز و پایان نظریهی او بود، او به اندازهی امروز در کتابهای درسی جا خوش نکرده بود. و تا این اندازه روی نویسندهها تاثیر نگذاشته بود. در عوض، داروین مکانیسمی را برای تکامل پیشنهاد کرد: انتخاب طبیعی. این سازوکار، ظریف و منطقی بود و توضیح میداد که چگونه جمعیتها میتوانند تکامل یابند. به گونهای که با گذشت زمان با محیط خود متناسبتر شوند.
مفهوم انتخاب طبیعی داروین بر اساس یک زنجیره از مشاهدات اساسی بود:
- صفات غالباً ارثی هستند. در موجودات زنده، بسیاری از خصوصیات به ارث میرسند. یا از والدین به فرزندان منتقل میشوند.
- تعداد زیادی از فرزندان به دنیا آمده، قبل از آنکه فرصت زندگی پیدا کنند از دنیا میروند. ارگانیسمها قادر به تولید فرزندان بیشتری در محیط زیست هستند. بنابراین، رقابت برای منابع محدود در هر نسل وجود دارد.
- فرزندان از نظر صفات وراثتی متفاوت هستند. فرزندان در هر نسلی از نظر صفات (رنگ، اندازه، شکل و…) نسبت به یکدیگر کمی متفاوت خواهند بود. و بسیاری از این ویژگیها همچنان ارثی هستند.
بر اساس این مشاهدات ساده، داروین نتیجه گیری کرد:
در یک جمعیت ، برخی از افراد صفات ارثی دارند. که به آنها در زنده ماندن و تولید مثل کمک میکند. افراد دارای صفات مفید در نسل بعدی، فرزندان بیشتری نسبت به سایر همسالان خود خواهند داشت. زیرا این ویژگیها آنها را در بقا و تولید مثل قویتر میکند.
از آنجا که صفات مفید ارثی است. و از آنجا که ارگانیسمهای دارای این صفات فرزندان بیشتری به جا میگذارند، این صفات در نسل بعدی شیوع بیشتری خواهند یافت. (در بخش بیشتری از جمعیت وجود دارد.)
با گذشت نسلها، جمعیت با محیط خود سازگار میشود. (زیرا افراد دارای صفات مفید در آن محیط، به طور مداوم تولید مثل میکنند).
مدل تکامل چارلز داروین با انتخاب طبیعی به وی اجازه داد الگوهایی را که در طول سفر دیده بود، توضیح دهد. به عنوان مثال، اگر گونههای فنچ گالاپاگوس یک جد مشترک داشته باشند. منطقی است که آنها باید به طور کلی به یکدیگر شباهت داشته باشند. اگر گروههای فنچ برای مدتی طولانی از هم جدا بیفتند، هر گروه در معرض محیط متفاوتی قرار خواهند گرفت. که در آن صفات مختلف ارثی دستخوش تغییر میشود. برای مثال میتوان به اندازه و شکلهای مختلف منقار برای استفاده از منابع مختلف غذایی اشاره کرد. این عوامل میتواند منجر به تشکیل گونههای متمایز در هر جزیره شود.
سایر تعاریف ارائه شده برای نظریهی تکامل
تعریفی که در ابتدای این مقاله ارائه شده بسیار کلی است. موارد مشخصتری نیز وجود دارد. که برخی از آنها با این خصوصیات کلی سازگار نیست. در اینجا چند نمونه انتخاب شده است.
اگرچه کار چارلز داروین معمولاً نقطهی آغازین برای درک معاصر تکامل است. اما داگلاس فوتویاما تعریف گستردهتری از این نظریه ارائه میدهد:
[تکامل بیولوژیکی] تغییر در خصوصیات گروه ارگانیسمها در طول نسل است. و همهچیز را شامل میشود. از تغییرات جزئی در اشکال مختلف ژن گرفته تا تغییراتی که از اولین ارگانیسم به دایناسورها، زنبورها، بلوطها و انسانها منتهی میشود.
علاوه بر این، ما تعریف جان اندلر را نیز داریم:
تکامل ممکن است به عنوان هرگونه تغییر تجمّعی در مشخصات ارگانیسمها یا جمعیت در بسیاری از نسلها تعریف شود. به عبارت دیگر این صریحاً شامل منشا و همچنین گسترش آللها، انواع مختلف گونهها، یا حالتهای شخصیتی باشد.
با این حال حتی این تعریف به اندازه کافی گسترده نیست. برای مثال ما تکامل مولکولی را داریم. که بر تغییرات مولکولی درون ماکرومولکول ها مانند DNA و RNA متمرکز است.
از منظری کاملاً متفاوت، لی ون والن تکامل را «کنترل توسعه توسط بوم شناسی» توصیف کرد. این پیشبینی کسانی است که بر اهمیت توسعه در تکامل تاکید دارند. امروز، برخی خواستار «سنتز تکاملی گسترده» هستند.
اگرچه این مقاله بر تکامل بیولوژیکی متمرکز است. اما فلاسفه و زیستشناسان نیز سعی داشتند از آن در حوزهی فرهنگی استفاده کنند.
علی رغم این تنوع تعاریف، تحلیل فلسفی بسیار کمی از اصطلاح «نظریهی تکامل» انجام شده است. این فقدان تضادی آشکار با ادبیات حجیم فلسفهی تکامل دارد. در واقع، برای مدت طولانی، فلسفهی زیستشناسی تماموکمال بر نظریهی تکامل متمرکز بود. اما امروزه دیگر این مورد وجود ندارد. فیلسوفان توجه خود را به موضوعات ژنتیکی، زیستشناسی مولکولی، زیستمحیطی، زیستشناسی رشد و… معطوف کردهاند. ممکن است، همانطور که تئودوسیوس دوبژانسکی معروف گفته است، هیچ چیز در زیستشناسی جز در پرتو تکامل معنی نداشته باشد. اما بسیاری از نظریههای زیست شناسی با نظریهی تکامل تضاد دارند. با این وجود، هنوز فلسفهی تکامل در زیست شناسی، به عنوان یک حوزهی در حال رشد و سرزنده باقی مانده است.
وجوه مختلف نظریهی تکامل
درک این نکته ضروری است که زیست شناسان بسیاری از راههای ایجاد تکامل را تشخیص میدهند. تکامل با انتخاب طبیعی فقط یکی از آنها است. اگرچه اغلب متداولترین آن است. تکامل همچنین میتواند از طریق رانش ژنتیکی، جهش یا مهاجرت رخ دهد. همچنین میتواند از طریق انتخاب جنسی اتفاق بیفتد. که برخی آن را نوعی انتخاب طبیعی میدانند. و برخی دیگر را از انتخاب طبیعی متمایز میکنند. بنابراین، میتوان نظریهی تکامل را مطالعهای (شامل مدلهای ریاضی) نیز دانست.
اگرچه به طور گسترده توافق شده است که چندین حالت و وجه مختلف از نظریهی تکامل وجود دارد. اما پروژههای معاصر در زمینه زیست شناسی و فلسفه بر انتخاب طبیعی داروین متمرکز شده است. اینکه این تمرکز چیز خوبی است یا نه، تا حدی مورد بحث است. یعنی آیا دلیلی داریم که فکر کنیم انتخاب طبیعی رایجترین یا مهمترین حالت تکامل است؟ آیا روشهای علمی باید در جهت آزمایش فرضیههای انتخاب طبیعی باشد. یا به دنبال انواع مختلف حالتهای تکامل صورت بگیرد؟
تمرکز بر انتخاب طبیعی همچنین منجر به بحث بزرگی در مورد مفهوم تناسب اندام شده است. زیرا تعاریف ژنتیک جمعیتی و سایر تعاریف انتخاب طبیعی معمولاً از تناسب اندام استفاده میکنند. تناسب اندام یعنی چه؟ برای چه موجوداتی (ژنها، ارگانیسمها، گروهها، افراد، انواع) اعمال میشود؟ در صورت وجود، چه نوع احتمالاتی را به وجود میآورد؟ و چگونه باید محاسبه شود؟ و… سوالاتی از این قبیل، همگی از جمله بحثهای فلسفی هستند.
خلقتگرایی یا تکامل؟
برخی از کارهای فلسفهی تکامل به موضوعات بحث برانگیزی میپردازد. البته بحث در مورد خلاقیت است. اکثریت قریب به اتفاق فلاسفه موافق این نکته هستند. که خلقتگرایی در مقایسه با تکامل، شواهد کمتری به نفع خود دارد. آنها همچنین میگویند که خلقتگرایی نباید در کلاس علوم مدارس عمومی آموزش داده شود. اما گاهی اوقات در مورد دلایل آن اختلاف نظرهایی وجود دارد.
به عنوان مثال، آیا به این دلیل است که برخی معیارهای علمی را از بین میبرد؟ اگر چنین است، کدام معیارها؟ یا شاید هم به دلیل کمبود شواهد است که خلقت گرایی را رد میکنند؟ یا شاید تمام این سختگیریها و مخالفتها به دلیل مبنای مذهبی آن است؟ مباحث مربوط به جامعهشناسی و روانشناسی که به دنبال تشخیص رفتار انسان به عنوان ویژگیهای تکاملیافته هستند، بحث و جدال زیادی را دربارهی وضعیت علمی آنها برانگیخته است.
پیوند دیگر مباحث در فلسفهی تکامل شامل وراثت است. اگرچه در تعاریف فوق، امر وراثت بهصراحت مورد تأکید قرار نگرفته است. اما معمولاً فرض میشود که تکامل مربوط به تغییرات وراثتی در طول زمان باشد. یعنی خصوصیاتی که میتوانند از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند. اما در مورد اینکه کدام موجودات به درستی قابل توارث هستند، بحثهای زیادی صورت گرفته است.
ژنها بحث برانگیز نیستند. اما گاهی دیده میشود که پدیدههایی مانند یادگیری و انتقال فرهنگی، وراثت اپی ژنتیک و وراثت زیست محیطی را نیز امری ارثی و ژنتیکی میدانند. اصطلاح «ارثی» نیز میتواند باعث سردرگمی شود. زیرا یک اصطلاح فنی در تئوری تکامل است.
داروینیسم اجتماعی
داروینیسم اجتماعی، این نظریه را پوشش میدهد که گروهها و نژادهای انسانی تحت تاثیر همان قوانین انتخاب طبیعی هستند که چارلز داروین در گیاهان و حیوانات موجود در طبیعت توضیح میدهد. طبق این نظریه، که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ محبوب بود، ضعیفترها کاهش یافتند. و فرهنگ آنها محدود شد. در حالی که قویترها به قدرت و نفوذ فرهنگی بیشتری دست پیدا کردند. داروینیستهای اجتماعی معتقد بودند که زندگی انسانها در جامعه، مبارزه برای هستی است. که تحت حکم «بقای نیکو» ترکیب شده است. عبارتی که هربرت اسپنسر، فیلسوف و دانشمند انگلیسی پیشنهاد کرده است.
این تئوری برای حمایت از سرمایه داری laissez-faire و محافظهکاری سیاسی مورد استفاده قرار گرفت. طبقهبندی طبقاتی بر اساس نابرابریهای «طبیعی» در میان افراد توجیه میشود. زیرا گفته میشود که کنترل املاک در واقع همبستگی صفات اخلاقی برتر مانند کوشش، اعتدال و صرفهجوئی است. بنابراین، تلاش برای اصلاح جامعه از طریق مداخلهی دولت یا سایر روشها، در روند طبیعی تداخل ایجاد میکند.
رقابت نامحدود و دفاع از وضع موجود با انتخاب بیولوژیکی مطابقت داشت. فقرا «نالایق» بودند. و نباید به آنها کمک شود. در مبارزه برای هستی، ثروت نشانهی موفقیت بود. در سطح جامعه، از داروینیسم اجتماعی به عنوان عقلانیت فلسفی برای سیاستهای امپریالیستی، استعمارگرانه و نژادپرستانه، با حفظ اعتقاد به برتری فرهنگی و بیولوژیکی آنگلو-ساکسون یا آریایی، استفاده شد.
مطالعات ادبی داروین
داروین، با انتشار کتاب «منشاء گونهها» طبیعت خونخواری را به تصویر کشید. که روی تعداد زیادی از نویسندهها، بهخصوص نویسندههای آمریکایی تاثیر گذاشت. نظریهی تکامل او، منجر به تشکیل مکتب «نچرالیسم» یا «طبیعتگرایی» شد. و از جمله نویسندههایی که تحت عنوان این مکتب کتاب مینوشتند میتوان به امیل زولا و جک لندن اشاره کرد.
مطالعات ادبی داروین (که به آن داروینیسم ادبی نیز گفته میشود) شاخهای از نقد ادبی است. که ادبیات را در متن تکامل با استفاده از انتخاب طبیعی، از جمله توسعهی فرهنگ ژن، مطالعه میکند. این نشان دهندهی روند نوظهور اندیشه نئو-داروینی در رشتههای فکری است. که فراتر از تفکرات زیست شناسی تکاملی در نظر گرفته میشوند. برای مثال میتوان به روانشناسی تکاملی، انسانشناسی تکاملی، اکولوژی رفتاری، روانشناسی رشد تکاملی، روانشناسی شناختی، علوم اعصاب عاطفی، ژنتیک رفتاری، معرفتشناسی تکاملی و سایر رشتهها اشاره کرد.
آثار ادبی آمیخته با نظریهی تکامل
به طور کلی، ژانرهای مختلفی از آثار ادبی میتواند با نظریهی تکامل ترکیب شود. برای مثال، رمانهای اروتیک و عاشقانه با انتخاب جنسی داروین عجین شدهاند. آثاری که غمگین، ترسناک یا آمیخته با عنصر خشونت هستند نیز میتوانند به عنوان گزینههایی از ادبیات داروینی محسوب شوند. حتی آثار کمدی، غافلگیرانه و انتقامجویی هم جزو ادبیات آمیخته با نظریهی تکامل محسوب میشوند.