نوشتن سبک‌شناسی برای روشنفکرینی که در فضای ادبیات کار کرده‌‌اند شاید یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا باشد! زیرا کارنامه‌ی حرفه‌ای چنین افرادی با نگاه نوی خود به مسائل، در قالب یک سبک خاص تعریف نمی‌شود تا قابل بررسی یک‌پارچه باشد. برای مثال صادق هدایت که همراه با محمدعلی جمالزاده یکی از پدران داستان‌نویسی نوین ایران محسوب می‌شود، در فضای ترجمه هم یکی از اولین‌ها بود. و آثاری از نویسندگان بزرگ مانند آنتوان چخوف، فرانتس کافکا، آرتور شنیتسلر و ژان پل سارتر ترجمه کرده است. یا حتی اولین کسی است که متونی را از زبان پارسی میانه (پهلوی) به فارسی امروزی برگردانده است.

بگذریم که خود نوشته‌های خلق شده توسط هدایت چه طیف وسیعی را شامل می‌شوند. و افراد زیادی مانند غلامحسین ساعدی، هوشنگ گلشیری، بهرام بیضایی، رضا قاسمی و عباس معروفی را تحت تاثیر قرار داده است. این نویسنده‌ی آتئیست (خداناباور) چند قدم مانده به نیمه‌ی قرن زندگی، با خودکشی به حیات خود پایان داد. اما حجم عظیم نوشته‌ها و تحلیل‌های روی آثارش نشان می‌دهد که حدود سه دهه فعالیت نیز برای ماندگار شدن در تاریخ، کافی است. در این مقاله‌ تلاش می‌کنیم تا بی‌قید و بندی هدایت در آثارش را نشکنیم. اما کمی نظام‌مندانه به او بپردازیم. و با تمرکز بر کتاب‌ها و زندگی شخصی‌اش، گونه‌ها و نوع نوشتار خاصش را بررسی کرده و به نقاط مهم آثار او نیل کنیم.

اتوبیوگرافی

هدایت در یکی از دست‌نوشته‌های خود نکاتی را بیان می‌کند که می‌تواند تاثیرات غیرمستقیم زندگی شخصی بر سبک‌شناسی‌اش را عیان کند:

من همان‌قدر از شرح حال خودم رَم می‌کنم که در مقابل تبلیغات آمریکایی مآبانه! آیا دانستن تاریخ تولّدم به درد کسی می‌خورد؟ اگر برای استخراج زایچه‌ام است، این مطلب فقط باید طرف توجّه خودم باشد. اگر برای علاقه‌ی خوانندگان است، باید اول مراجعه به آراء عمومی آن‌ها کرد! چون اگر خودم پیش‌دستی بکنم مثل این است که برای جزئیات احمقانه‌ی زندگی‌ام قدر و قیمتی قائل شده باشم.
به‌علاوه، خیلی از جزئیات است که همیشه انسان سعی می‌کند از دریچه‌ی چشم دیگران خودش را قضاوت بکند. و از این جهت مراجعه به عقیده‌ی خود آن‌ها مناسب‌تر خواهد بود. مثلاً اندازه‌ی اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر می‌داند. و پینه‌دوز سرِ گذر هم بهتر می‌داند که کفش من از کدام طرف ساییده می‌شود.
این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان می‌اندازد که یابوی پیری را در معرض فروش می‌گذارند. و برای جلب مشتری به صدای بلند جزئیاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل می‌کنند!!!
از این گذشته، شرح حال من هیچ نکته‌ی برجسته‌ای دربر ندارد. نه پیش‌آمدِ قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام. نه دیپلم مهمی در دست دارم. و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام. بلکه بر عکس. همیشه با عدم موفقیت روبه‌رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام. و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند. به‌طوری‌که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده ‌است. روی‌هم‌رفته موجود وازده‌ی بی‌مصرف، قضاوتِ محیط درباره‌ی من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.

بسیاری از منتقدین، این دید سیاه هدایت را برخاسته از واقعیات می‌دانند. اما مرتضی مطهری این دید نیهلیستی (پوچ‌گرایانه) و خودکشی نهایی هدایت را صرفاً ناشی از اشراف‌زادگی‌اش می‌داند.

گروه ربعه

اولین داستان‌های هدایت با چاشنی یک خودکشی منفجر شدند! او در سال ۱۳۰۷ هجری شمسی به دلایل عاطفی در رودخانه‌ی مارن فرانسه خودکشی کرد. بسیاری دلیل این مساله را دوستی صادق با دختری به نام ترز می‌دانند. اما مهم‌تر از خود واقعه، تاثیرات پساواقعه است. هدایت بعد از نجات در نامه‌ای به برادرش محمود از پشیمانی خود نوشت: «یک دیوانگی کردم به خیر گذشت.» و برای عوض شدن فضای ذهنی خود شروع به نوشتن کرد. که آثاری مانند نمایش‌نامه‌ی پروین دختر ساسان و داستان کوتاه‌های زنده به گور و مادلن در همین دوران ثبت شدند.

سپس با رها کردن تحصیلات خود در فرانسه به ایران بازگشت. و کارمند بانک ملی شد. اما آن‌جا را هم با روحیات خود، تطبیق‌پذیر ندید. و پس از آشنایی با مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی، گروهی به نام «رِبعه» (چهارنفره) را تشکیل داد. که به نظر خیلی‌ها دهن‌کجی بزرگی به گروه «ادبای سبعه» به شمار می‌آید. ادبای سبعه شامل «محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، سعید نفیسی و بدیع‌الزمان فروزانفر و محمد قزوینی» بودند. که به نوعی مافیای ادبیات ایران در رسانه‌های آن زمان محسوب می‌شدند. و به قول مجتبی مینوی:

هر مجله و کتاب و روزنامه‌ای که به فارسی منتشر می‌شد از آثار قلم آن‌ها خالی نبود.

زنده به گور

زنده به گور

نویسنده : صادق هدایت
ناشر : نگاه
قیمت : ۶۷,۵۰۰۷۵,۰۰۰ تومان


گروه ربعه، آنان را کهنه‌پرست می‌دانستند. و با عضوگیری از نوگرایان دیگری مانند پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین نوشین، غلامحسین مین‌باشیان و نیما یوشیج کار خود را گسترش دادند. و به فعالیت‌های فرهنگی هنری پرداختند. تاثیرات گروه ربعه بر قلم هدایت را می‌توان در آثاری چون مجموعه‌ی انیران، نمایش‌نامه‌ی مازیار با مقدمه‌ی مینوی، کتاب مستطابِ وغ‌وغ ساهاب با همکاری مسعود فرزاد و نهایتاً مجموعه‌ی داستان‌های کوتاه سه قطره خون دید.

مسافری از هند

شروع شاهکارهای صادق هدایت را می‌توانیم از سفری که او همراه با «شین پرتو» به هندوستان داشت، تاثیرپذیرفته بدانیم. او در سال ۱۳۱۵ به هند رفت. و با علاقه‌ی خاصی که به فضای اسطوره‌گون داشت، فراگیری زبان پهلوی را نزد دانشمند فارسی زبان هند، بهرام گور انکلساریا شروع کرد. و همزمان با تحصیل، کارنامه‌ی اردشیر بابکان را از زبان پهلوی به فارسی ترجمه کرد. مهم‌ترین اتفاق هند، نوشتن بوف کور (مطلب جامع درباره‌ی این رمان را می‌توانید در مطلبی با عنوان «معرفی و بررسی رمان بوف کور» در وبلاگ کتابچی مطالعه کنید) بود. که به عقیده‌ی بسیاری، ایده، طرح و حتی پیش‌نویسش در پاریس به ذهن هدایت آمده بود. اما قطعاً با مطالعه‌ی آن، نمی‌شود از ارجاعات بسیاری که به هند برمی‌گردد چشم‌پوشی کنیم. و باید آن را برخاسته از زیست هدایت بدانیم.

دیگر نکته‌ی بارز سفر هند، تنگنا و مضیقه‌ی شدید مالی هدایت بود. که با کمک‌های شین پرتو زندگی می‌گذراند. و این تنگدستی باعث روی آوردن او به طنزنویسی تلخ و شروع سبک هجوآلودش در نگاه سیاه به جامعه بود. پس از بازگشت هدایت به ایران، کشور درگیر جنگ جهانی دوم شد. و یأس و ناامیدی هدایت در قهقرای ایران به شدت در آثارش هویدا شدند. او در این دوران، مجموعه‌ی سگ ولگرد، داستان بلند حاجی‌آقا، داستان کوتاه آب زندگی و مجموعه‌ی ولنگاری را نوشت و انتشار داد. که همگی دارای مضامین عمیق اجتماعی هستند. اما در این اثنا هنوز هم بوف کور به ایران نیامده بود! هدایت در آن سال‌ها فعالیت سیاسی خود را هم شروع کرد. و به نوشتن مقاله‌های تند و تیز و ترجمه‌ی آثاری از کافکا برا نشریات چپ پرداخت. اما هیچ‌گاه مانند بزرگ علوی و عبدالحسین نوشین به حزب توده نپیوست. اما حزب توده با پیش آوردن غائله‌های کردستان و آذربایجان، تاثیرش را روی هدایت گذاشت و برعکس، او را به زمین و زمان بدبین کرد!

سگ ولگرد

سگ ولگرد

نویسنده : صادق هدایت
ناشر : جامه‌دران

ملی‌گرایی هدایت

در تب و تاب فروپاشی فرهنگی ایران، هدایت به ناسیونالیسم افراطی متمایل شد. و البته همزمان دید پوچ خود را رها نکرد. در نامه‌های این سال‌های هدایت به شهید نورایی مشخص است که او امیدش به نوزایی ایران و همچنین اشتیاقش به عظمت‌یابی ایرانیان را از دست داده بود! گرچه که همچنان تاکید خود را بر خرافه‌ستیزی، استبداد گریزی، و روشن‌اندیشی می‌گذاشت. او را می‌توان یک پان‌ایرانیست دانست. و مسائلی مانند عرب‌ستیزی، پرستش نژاد ایرانی، ضدیت با اسلام به‌عنوان یک دین غیر ایرانی و همچنین توجه زیاد به ایران باستان مانند دوران ساسانیان، به وفور در آثار صادق هدایت دیده می‌شوند. از نوشته‌های این دوره می‌توانیم به رساله‌ی کاروان اسلام اشاره کنیم. که تأثر هدایت نسبت به وضع ایران روزگار خود را در رویه‌ای طنزآمیز علیه اعراب نشان می‌دهد. و واپس‌گرایی ایران را ناشی از باقی‌ماندن در ارتجاع دینی ارزیابی می‌کند. نکته‌ای که یکی از اصلی‌ترین بناهای ایدئولوژی هدایت محسوب می‌شود.

ساختارشناسی

قبل از ورود جدی به محتوای آثار شاید نیاز باشد کمی هم به ساختاری بپردازیم که حد بالایی یا بیرونی فلسفه‌بافی‌های هدایت به شمار می‌آیند. نثر هدایت، یک نثر نوگرای بی‌پیرایه و ساده است. که برخلاف اسلاف یا اکثر هم‌دوره‌های او، به زبان عامیانه نزدیک است. و با دشوارنویسی، سر ستیز دارد. او شخصیت‌هایش را هم از بطن جامعه و فرهنگ کوچه و بازار بیرون می‌آورد. تا بتوانیم در بین گونه‌های مختلف نوشته‌هایش، رئالیسم (واقع‌گرایی) را پررنگ‌تر از هر چیزی بدانیم. البته این رئالیسم دقیق و واقع‌بینانه از آن‌جا که علاوه بر توصیف جزئیات ظاهری با روان‌شناسی شخصیت‌ها همراه می‌شود، در لایه‌ی اول باقی نمی‌ماند. و اجازه‌ی بیرون کشیدن ارجاعات مختلفی را می‌دهد. که اکثرشان برخاسته از حالات روحی و زیست خود نویسنده هستند. طنز تلخ و بازی‌های کودکانه برای رسیدن به مفاهیم عمیق از مهم‌ترین کارکردهایی هستند که هیچ‌گاه از متون هدایت حذف نمی‌شوند.

این رویه را در زندگی شخصی او هم می‌شود دید. تا جایی که در مراسم عروسی آل‌احمد و دانشور، هدایت یک کادو به مراسم می‌برد که حاوی چندین بسته‌ی تودرتوی خالی است! او علی‌رغم همزمانی زندگی حرفه‌ای خود با ساختارگرایان روسی، هیچ‌گاه یک فرمالیست نشد. اما توجه خاصی به فرم داشت. و این مساله را می‌توانیم در استفاده از کارکردهایی چون مونولوگ در رمان، پررنگ‌تر کردن نقش راوی، تقسیم گفتار به گفتار آگاهانه و پیش‌گفتار، تاکید بر ژرفای ذهنی و ادراکات حسی، بازی با زمان و نهایتاً روی آوردن به سبک جریان سیال ذهن در بعضی از آثار مانند بوف کور، ببینیم.

واقع‌گرایی یا پوچ‌گرایی؟

شاید این سوال برای شما هم پیش آمده باشد که بالاخره صادق هدایت یک واقع‌گراست یا یک پوچ‌گرا؟ پاسخ این‌جاست که اساساً هدایت با علاقه‌اش به فلسفه‌ی اگزیستانسیالیم (هستی‌گرایانه) این دو مساله را نه در تضاد و نه در تنافر با هم بلکه عین هم تصویر می‌کند. از نظر هدایت، هماهنگ با نظر هستی‌گرایان، جهان خالی از معناست. و انسان باید خود معنایی برای آن متصور شود. اما هدایت از آن‌جا که جهان عصر خود را دشمن معنا می‌داند، زندگی به این نحو را پوچ معرفی می‌کند. و تنها رگه‌هایی از حقیقت را در فطرت تاریخی بشر جستجو می‌کند.

او جهان امروز و ماشینیسم حاکم (که در آن زمان شروع راه مدرنیته را می‌پیمود) را به‌مثابه‌ی یک بن‌بست می‌داند. و برای پاسخ، گذر از ارتجاع با رجعت! را پیشنهاد می‌دهد. اسطوره‌مآبی هدایت و علاقه‌ی ویژه‌اش به ایران باستان را می‌توان در چنین رویه‌ای هضم کرد. این نویسنده با تجسم تاریکی‌ها و تیره روزی‌های انسان مدرن، سعی می‌کند تا جامعه‌ی مدرن را برای مخاطبش واضح‌تر کند. نوعی از تلفیق نیهلیسم و اگزیستانسیالیسم! او سعی می‌کند تا با همان دید اگزیستانسیال، با بدی‌ها و پلشتی‌ها برای نیل به آزادی مبارزه کند. و آن‌ها را محکوم کند. اما از آن‌جایی که شخصیت‌هایش (و خودش) در این مبارزه شکست می‌خورند پس نیهلیسم، سلطه‌ی خود را بر دامنه‌ی روایات هدایت مانند یک چتر، باز می‌کند. از طرفی اگر بخواهیم پای گونه‌ی ادبی محبوب هدایت را وسط بکشیم، رئالیسم اجتماعی چیزی نیست جز بیان و حتی افشای واقعیات و معضلات یک جامعه. پس اگر شخصیت‌های هدایت همواره با تاریکی، ناامیدی، اضطراب و هراس همسان هستند، مشکل را نه در هدایت که باید در وضع اجتماعی روزگار او بیابیم… .

شکاکیّت هدایت

مهم‌ترین مولفه‌ی محتوایی هدایت برای شروع رئالیسم او و ارتباط بین نویسنده با مخاطب را می‌توان در ایجاد شک جستجو کرد. او بارها از عامی‌بودن و ماندن در سطح فکری معمول جامعه انذار می‌دهد. و اسامی خاصی مانند «رجّاله» در همان بستر معنایی کلماتی چون رِند یا شیخ و زاهد در شعر حافظ قرار دارند. البته نوع بیان کنایی حافظ، بیشتر در پس‌پرده قرار دارد. و نمادگرایی هدایت اصطلاحاً بیشتر روو مطرح می‌شود. حافظ در نمادگرایی خود طنز را پیش می‌کشد. و افرادی ظاهراً مثبت و منفی را در وضعیت‌های خلاف عرف می‌گذارد. اما هدایت شخصیت‌هایی عیناً لجن را خلق می‌کند. تا از بستر کارکرد روایی و اغراق بیش از حد، بتواند به هجو برسد.

نوع نگرش هدایت را می‌توانیم عرفانی بدانیم. البته یک عرفان بدبینانه و منفی‌نگر که طریق سلوک را نه در رفتن به عرش، و مقصد را نه در آسمان‌ هفتم، بلکه طی‌ طریق را در رفتن به عمق خاک زمین، شناخت روحانیت جوامع فطری و سنتی و هدف غایی را در گور، تعریف می‌کند. او با استفاده از تعلیق و ابهام در متن خود به دنبال ارائه‌ی لذت کشف به مخاطب نمی‌گردد. بلکه اساساً حضور ابهام یک حضور ایجابی است. و علت و معلول در خود ذات این پدیده خلاصه می‌شود. جملات پرسشی بی‌پاسخ و صفات و قیدهای ابهام‌زا، نمونه‌هایی از جهان‌بینی بی‌مقصد هدایت اند.

دیالکتیک هدایت

در تقابل سنت و مدرنیته که یکی از اصلی‌ترین تضادهای جهان معاصر است، چه با دید پست‌مدرنیستی (پساساختارگرایی)، و چه با دید رجعت‌آلود هدایت، داوری دیالکتیک ضروری به نظر می‌رسد. چه‌اینکه انسان هم در عصر امروز به مثابه یک سوژه یا ابژه تعریف می‌شود. و گریزی از چیستی جهان‌شمول ندارد. دیالکتیک به معنای مباحثه و مناظره، به کُنشی خردگونه میان دو فلسفه‌ی متضاد می‌پردازد. و از نظر هگل و مارکس (و طبیعتا هدایت) این یک امر اجباری محسوب می‌شود.

از آن‌جا که بی‌ایدئولوژی بودن نیز یک ایدئولوژی است، تلاش موکد هدایت بر بی‌مقصدی و پوچی شناخت معنا نیز، رویه‌ای در جهت دیالکتیک است. و برای مثال او با وجود صحبت از بی‌درمانی بعضی از زخم‌ها در ابتدای رمان بوف کور، درحال دامن زدن به یک دیالکتیک خاص از تقابل مدرنیته‌ی غربی غیرقابل هضم، در جامعه‌ی شرقی با سنت‌های فطری آن، است. پس او صرفاً با گشتن شخصیت‌هایش به دنبال هویتی جدید، همسو با دیالکتیک، قدم می‌زند. حتی اگر از جنبه‌های شناختی دیگر آثارش هم بگذریم.

اخلاقیات هدایت

از منظر ادبیات تطبیقی می‌توانیم هدایت را با بسیاری از متفکرین و نویسندگان مقایسه کنیم. اما در حوزه‌ی اخلاقی، او بیش از هرکسی به نیچه، فیلسوف نامدار آلمانی شباهت دارد. در بسیاری از مولفه‌های داستانی، شخصیت‌های هدایت، فلسفه‌ی نیچه را برای مخاطب زنده می‌کنند. برای مثال ازخودبیگانگی، عدم توانایی در شناخت پیرامونی، رد اخلاق و سستی درونی، همگی از عناصر زمینه‌ساز خلق نظریه‌ی ابرانسان توسط نیچه هستند. هدایت هم در همین راستا، همانند نیچه مطلق بودن اخلاق را رد می‌کند. و به نسبی بودن آن معتقد است. اما مهم‌ترین نمود تاثیر نیچه بر هدایت را می‌توان در نگاه اخلاقی نیچه که حاوی عرضه و خراب کردن توامان ارزش‌ها برای رسیدن به چیزی نو است، پیدا کرد. هدایت در مسائل شخصی خود هم نمودهایی آیینه‌وار از زندگی نیچه را به خاطر می‌آورد. چه‌اینکه همانند او توجه ویژه‌ای به احساسات داشت. اما هیچ‌گاه به عشق حقیقی دست نیافت! خود هدایت درمورد زندگی عاطفی‌اش می‌گوید:

فقط یک شب من کیف کردم و از زندگی خود لذت بردم، باقی زندگی من دور یادبود همان شب چرخ می‌زد و به امید آن زنده بودم… .

بسیاری از منتقدین، باکرگی عاطفی و جنسی هدایت را در نوع نگرش خاص او به مساله‌ی ارتباط زن و مرد می‌دانند. نکته‌ای که در شخصیت‌های داستانی او مانند داستان کوتاه آینه‌ی شکسته هم مشخص است. و از دید خیلی‌ها، دلیل ضمنی خودکشی هدایت هم محسوب می‌شود. او همچنین در زندگی شخصی‌اش هم اخلاقیات خاصی داشت. در سفرش به هندوستان با کیش بودا آشنا شد. و تحت تأثیر بودائیسم گوشت‌خواری را ترک کرد. و به گیاه‌خواری روی آورد. تا جایی که یک روز وقتی به اشتباه یک پیراشکی گوشت در دهانش گذاشت، چند وقت مدام استفراغ می‌کرد! او به نوشتن دو اثر در این زمینه هم پرداخت. و کتاب‌های «فواید گیاه‌خواری» و «انسان و حیوان» را عرضه کرد.

فواید گیاهخواری

فواید گیاهخواری

نویسنده : صادق هدایت
ناشر : مجید
قیمت : ۵۸,۵۰۰۶۵,۰۰۰ تومان

نثر هدایت

نثر صادق هدایت به طور کلی در نقطه تعریف نمی‌شود. و برای نگاه به آن باید مسیر را درنظر داشت. چه‌اینکه متون هدایت به مثابه متونی نوگرا، در راه رسیدن متون کهن فارسی به دوره‌ی مشروطه و عبور از آن برای مدرن شدن بودند. و با همین رویه‌ی نوگرایانه است که هدایت هیچ‌گاه در متن به کسی اقتدا نمی‌کند. و کمتر برای اثبات حرف خود از ادله‌ی تمثیلی استفاده کرده یا از آیه، حدیث، ضرب‌المثل، متل و حتی ارجاع استفاده می‌کند! به قول پرویز ناتل خانلری، وجه تمایز هدایت با نویسندگان هم‌عصرش در دوری از لفاظی و عبارت‌پردازی است. هدایت کمتر از مترادفات و مکرّرات استفاده می‌کند. زیرا همیشه دقیق‌ترین واژه‌ی موردنظر خود را پیدا کرده و با استفاده از همان به انتقال مفهوم می‌پردازد.

دیگر جنبه‌ی مهم نثر هدایت در تناسب دقیق فرم و محتوای متون اوست. برای مثال در داستان میهن‌پرست که شخصیتی عرب دارد، جملات اغلب حاوی اطناب‌ می‌شوند. اما در داستان دیگری چون مادلن که شکل روایی صرفی از یک عشق دارد، هدایت با استفاده‌ی موجز از جملات إخباری کار خود را پیش می‌برد. یکی از اولین افرادی که در ادبیات ایران به لحن‌سازی پرداخته همین صادق هدایت است. شخصیت‌های او در نوع گفتاری و حتی رفتاری خود نمایندگی قشر برخاسته را یادآور می‌شوند. و برخلاف افرادی مانند جمالزاده که شخصیت‌ها را فدای زبان عامیانه می‌کردند، هدایت برای پیش‌برد شخصیت‌پردازی‌هایش از زبان‌ و لحن بیان استفاده می‌کند. برای مثال او هیچ ابایی ندارد تا کاراکتر جدای از جامعه، تحت عنوان اجنبی و روشن‌فکر داشته باشد. و چنین افرادی در آثاری مانند سایه و روشن، دقیقا به زبان خود سخن می‌گویند.

طبیعت‌گراییِ هدایت

توصیف، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های متمایزکننده‌ی هدایت نسبت به هم‌دوره‌های اوست. او دو سوژه‌ی اصلی برای توصیفات داستانی خود دارد. و چه در توصیف شخصیت، چه در توصیف طبیعت موفق است. اما توصیفات خاص طبیعی، او را به ناتورالیست بودن سوق می‌دهند. خود شخصیت‌های هدایت هم با رویه‌ای ناتورالیستی شناسانده می‌شوند. و در توصیف اولیه روی اندام و لباس‌های آنان تمرکز می‌شود. و سپس به صورت گام‌به‌گام با ذهنیات‌شان آشنا می‌شویم. این نویسنده در توصیف طبیعت به دنبال پیش‌برد فضاسازی در داستان است. اما پر بی‌راه نیست اگر بگوییم که توصیفات ناتورالیستی او بالذّات ارزش آثاری مستقل دارند! البته نباید تصور کنیم که معنای طبیعت در نوع ناتورالیسم هدایت، صرفا به معنای دار و درخت و محیط زیست است!!!

برای مثال اگر با طبیعت‌گرایی، تنها در آثار افرادی چون سهراب سپهری مواجه شده باشید، درک والاتری برای فهم طبیعت‌گرایی هدایت، نیاز دارید. در داستان‌های هدایت، حتی مالیخولیا، روان‌پریشی و بعضا فلسفه‌ی ذهنی شخصیت‌ها هم بر بستر طبیعت‌گرایی به عنوان چیزی پیرامونی و جدای از انسان در جهان مطرح می‌شوند. و چون با رویکرد ویژه‌ی هدایت، کارکرد خود را به صورت تصویری و با تکیه بر هنجارهای عرفی می‌گیرند، برچسب طبیعت‌گرایانه می‌خورند. داستان‌هایی مانند سه قطره خون، نمود خوبی بر این مدعا هستند. تکرار، به مثابه تودرتو بودن رابطه‌ی فکت با ارجاع خود و توضیح آیینه‌ای بودن تاریخ، دیگر تمهید هدایت در نثر ناتورالیستی است. او معناشناسی را با تکرار واژگانی و بعضا جملگانی در داستان‌هایی چون بوف کور به ژرفا می‌برد.

شاعرانگی هدایت

اکثر مطالعات هدایت از زبان فرانسوی بود. و او حتی برخی از یادداشت‌های خود را هم به زبان فرانسوی می‌نوشت. علاوه‌بر این همان‌طور که گفتیم با علاقه‌ی ویژه‌ی هدایت به سنت و کلاسیسم ادبیات ایران، بعید نیست که شاعرانگی مشهودی، در نثر او هم رخ بدهد. در مبحث زبانی او از آرایه‌هایی مانند واج‌آرایی استفاده‌ی زیادی می‌کند. و تشبیهات و استعارات او هم در سگ ولگرد و علویه خانم زبان‌زد خاص و عام‌اند. او همچنین برای تشدید مبحث ابهام که در بالای مقاله به آن اشاره شد، افعال اسنادی خود را غالبا به صورت مجازی می‌آورد. شما به عنوان یک مخاطب، کدام‌یک از ویژگی‌های متون هدایت را بیشتر از همه در ماندگاری این نویسنده، بارزتر می‌دانید؟ برای ما بنویسید…

دسته بندی شده در: