تاریخچهی زندگی
ساموئل لانگهورن کلمنس ملقب به مارک تواین، مدت کوتاهی پس از نقل مکان کردن خانوادهاش از شهر تنسی به شهر کوچک فلوریدا در ایالت میسوری، در ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ به دنیا آمد. زمانی که تواین حدوداً چهار سال داشت، خانواده او بار دیگر نقلمکان کردند اما این بار به سمت هانیبال در میسوری، یک شهر کوچک حدود پانصد نفره رفتند. پدر تواین وکیل بود، اما موفقیت کمی را به همراه داشت. با این همه او بسیار باهوش و سختگیر بود. مادر تواین، زن زیبای جنوبی، شوخطبع و فردی احساسی بود و به ویژه به حیوانات و انسانهای بدبخت علاقه داشت. اگرچه این خانواده ثروتمند نبودند، اما ظاهرا تواین کودکی خوب و شادی را سپری کرده است.
آغاز کار مارک تواین
وقتی تواین دوازده سال داشت، پدرش فوت کرد و در مدت ده سال بعد، تواین در یک نشریه به شاگردی پرداخت و سپس در شهر هانیبال و نیویورک به کار چاپ مشغول شد. او به امید یافتن بخت و اقبال خود، نقشهی دیوانهواری برای ثروتمند شدن در آمریکای جنوبی را به دست آورد. او بر روی قایقی به سمت نیواورلئان، ناخدای معروفی را ملاقات کرد که به او قول داد به ازای ۵۰۰ دلار، سفر بر روی آب را آموزش دهد. پس از پایان دورهی آموزشی، تواین به مدت چهار سال در امتداد رودخانهی میسیسیپی به کشتیرانی پرداخت. در طی این مدت، با شهرهای کنار رودخانهی بزرگ آشنا شد و شخصیتهایی را ملاقات کرد که بعدها در بسیاری از رمانهایش، مخصوصاً تام سایر و هاکلبری فین از آنها نام برد. وقتی جنگ داخلی آغاز شد، تعصب و وفاداری او به دلیل تاریخچه و اصالت جنوبیاش، به سمت جنوبیها گرایش پیدا کرد و مدت کوتاهی در نیروهای نظامی کنفدراسیون خدمت کرد. برادر تواین، اوریون، او را متقاعد کرد که برای سفر به سمت غرب برود، سفری که به موضوع اثر بعدی او به نام «زندگی سخت» تبدیل شد.
حرفهی نویسندگی
با وجود اینکه برخی از نامهها و سفرنامههای تواین منتشر شده بودند، اما او در واقع حرفهی ادبی خود را با داستان کوتاه «قورباغهی جهندهی مشهور کالاواراس کانتی» آغاز کرد که در سال ۱۸۶۵ منتشر شد. این داستان توجه خوانندگان کشور را به خود معطوف کرد و تواین بخش عمدهای از عمر خود را به تلاشها و کارهای ادبی اختصاص داد. علاوه بر کتاب ماجراهای تام سایر، برخی از معروفترین و محبوبترین آثار او، شاهزاده و گدا (۱۸۸۱)، زندگی بر روی میسیسیپی (۱۸۸۳)، یانکی اهل کنتیکت در دربار شاه آرتور (۱۸۸۹) و ویلسون کلهپوک (۱۸۹۴) هستند. علاوه بر این، مجموعه داستانهای کوتاه و مقالاتی همچون اسکناس یک میلیونی و دیگر داستانها (۱۸۹۳)، مردی که هادلبرگ را به تباهی کشاند و دیگر مقالات (۱۹۰۰) و بشر چیست؟ (۱۹۰۶) نیز از معروفترین آثار او هستند. مارک تواین، یکی از اولین تحققگرایان و انسانمدارانی بود که در سال ۱۸۳۵ و در طی ظهور ستارهی دنبالهدار هالی به دنیا آمد و ۷۵ سال بعد در طی ظهور بعدی ستارهی دنبالهدار هالی از دنیا رفت.
زندگی تواین در دوران جوانی
در ۱۸ سالگی، سم به سمت شرق و به شهر نیویورک و فیلادلفیا رفت و در آنجا روی چندین روزنامهی مختلف کار کرد و در مقالهنویسی به موفقیت دست یافت. در سال ۱۸۵۷، او به خانهی خود برگشته بود تا حرفه جدیدی را به عنوان ناخدای خطوط کشتیرانی در رودخانه میسیسیپی آغاز کند؛ اما با شروع جنگ داخلی در سال ۱۸۶۱، تمام رفتوآمدها در امتداد رودخانه متوقف شد و همچنین کار ساموئل نیز متوقف شد. سم با الهام از حال و هوای آن زمان، به یکی از واحدهای ارتش کنفدراسیون به نام «ماریون رنجرز» ملحق شد، اما بعد از دو هفته آن کار را رها کرد. سم که به دنبال شغل جدیدی بود، در ماه جولای ۱۸۶۱ به دعوت برادرش، اوریون که به تازگی به عنوان شهردار منطقهی نوادا منصوب شده بود، به سمت غرب رفت. سم که با امید واهی در خصوص ثروتمند شدن از طریق معادن نقرهی نوادا تحریک شده بود، با کالسکه از مرز میسوری به نوادا سفر کرد. در طول سفر، سم برای اولین بار با قبایل بومی آمریکا، شخصیتهای منحصربهفرد مختلف، حوادث ناگوار و ناامیدیها مواجه شد. این اتفاقات راهی به داستانهای کوتاه و کتابهای او، به خصوص کتاب «زندگی سخت» پیدا کرد. پس از عدم موفقیت به عنوان جویندهی نقره، سم شروع به نوشتن برای روزنامهیTerritorial Enterprise در شهر ویرجینیای نوادا را شروع کرد، جایی که او برای اولین بار از نام مستعار مارک تواین استفاده کرد. در سال ۱۹۶۴، سم که به دنبال تغییر و تحول بود، به سانفرانسیسکو رفت و در آنجا به نوشتن برای روزنامههای محلی ادامه داد.
در سال ۱۸۶۵، اولین فرصت طلایی سم، با انتشار داستان کوتاهش با نام «جیم اسمایلی و قورباغه جهندهاش» در روزنامههای سرتاسر کشور از راه رسید. یک سال بعد، اتحادیهی ساکرامنتو وی را برای بازدید و گزارش از جزایر ساندویچ (اکنون با نام هاوایی شناخته میشود) به خدمت گرفت. نوشتههای او آنقدر محبوب بود که پس از بازگشت، اولین تور سخنرانی خود را آغاز کرد که او را به عنوان مجری موفق معرفی کرد. سم که از سوی آلتا کالیفرنیا استخدام شده بود تا نوشتن سفرنامهی خود را از شرق ادامه دهد، در سال ۱۸۶۷ به نیویورک سیتی رسید. او به سرعت برای تور کشتی بخار و در اروپا و «سرزمین مقدس» ثبت نام کرد. سفرنامههای او مملو از توصیفات زنده و مشاهدات خندهدار بود که مورد تأیید خوانندگان قرار گرفت که بعداً آنها را در اولین کتاب خود با عنوان «معصومین خارج از کشور» ذکر کرده و در سال ۱۸۶۹ به چاپ رساند. در همین سفر بود که کلمنس با برادر زن آیندهی خود، چارلز لانگدون آشنا شد. بنابر گزارشها، لانگدون تصویری از خواهرش یعنی اولیویا را به سم نشان داد و سم در نگاه اول عاشق او شد.
تشکیل خانواده و نقل مکان به هارتفورد
پس از دو سال ابراز علاقه، سم کلمنس و اولیویا (لیوی) لانگدون در سال ۱۸۷۰ با هم ازدواج کردند. آنها در بوفالوی نیویورک مستقر شدند، جایی که سم همکار سردبیر روزنامه و نویسندهی روزنامهی بوفالو اکسپرس شد. زمانی که آنها در بوفالو زندگی میکردند، فرزند اول آنها به نام لانگدون کلمنس متولد شد. در سال ۱۸۷۱، سام خانواده خود را به شهر هارتفورد، کنتیکت منتقل کرد، شهری که به هنگام بازدید از ناشر خود، عاشق آنجا شده بود و در آنجا دوستانی پیدا کرده بود. به علاوه، لیوی همچنین آشنایانی نیز در این شهر داشت. در چند سال اول، خانوادهی کلمنس خانهای را در مرکز نوک فارم اجاره کرد که منطقهای مسکونی و متعلق به ناشران، نویسندگان و دیگر چهرههای برجسته و متعدد بود. در سال ۱۸۷۲، خاطرات سام و داستانهای بلند از ماجراجوییهای مرزیاش در کتابی با عنوان «زندگی سخت» به چاپ رسید. همان سال اولین دختر خانوادهی کلمنس، یعنی سوزی به دنیا آمد، اما پسر آنها «لانگدون» در سن دو سالگی بر اثر بیماری دیفتری جان سپرد. در سال ۱۸۷۳، تمرکز سم به سمت نوشتههای انتقادی اجتماعی معطوف شد. او و چارلز دودلی وارنر، ناشر هارتفورد کورانت، رمان «عصر طلاکاری شده» را نوشتند، رمانی که فساد سیاسی، تجارت بزرگ و علاقهی آمریکاییها به پولدار شدن که به نظر میرسید در آن دوره رواج داشت را زیرسوال برد. بهطور کنایهآمیزی، خانوادهی کلمنس یک سال پس از انتشار این رمان، ساخت خانهای ۲۵ اتاقه را در خیابان فارمینگتون را به اتمام رساندند که هزینهای بالغ بر ۴۰ هزار تا ۴۵ هزار دلار برجای گذاشت.
تواین، معروفترین کتابهای خود را به هنگام زندگی در هارتفورد نوشت.
در طی ۱۷ سال (۱۸۹۱-۱۸۷۴)، سم، لیوی و سه دختر آنها (کلارا در سال ۱۸۷۴ و جین در سال ۱۸۸۰ متولد شد) در خانهی هارتفورد زندگی کردند. در طی آن سالها، سم برخی از معروفترین کتابهای خود را به اتمام رساند و اغلب در جستجوی یک پناهگاه تابستانی برای کار بیوقفه در مزرعهی خواهر زنش در شهر المیرا نیویورک بود. رمانهایی همچون «ماجراهای تام سایر» (۱۸۷۶) و «زندگی در میسیسیپی(۱۸۸۳)» برگرفته از خاطراتش در میسوری و توصیفات او از وقایع آمریکا بود. با این حال، تفاسیر و نوشتههای اجتماعی او ادامه داشت. کتاب «شاهزاده و گدا (۱۸۸۱)» ارتباط بین طبقات اجتماعی را بررسی میکرد و همچنین کتاب «یک یانکی اهل کنتیکت در دربار شاه آرتور (۱۸۸۹)» نیز همینگونه بود که پا را فراتر گذاشت و به طور کلی از ظلم و ستم انتقاد کرد، در حالی که به انفجار تکنولوژیهای جدید در این دوره میپرداخت؛ و شاید در معروفترین اثر او یعنی «ماجراهای هاکلبریفین» (۱۸۸۴)، کلمنس هرچند که به بنیان و اساس بردهداری حمله کرده بود، شکستهای دورهی بازسازی و رفتار ضعیف آمریکاییهای آفریقایی در زمان خودش را مورد انتقاد قرار داد. هاکلبریفین اولین کتابی بود که توسط انتشارات خودش، یعنی شرکت چارلز ال وبستر منتشر شد. سم در تلاش برای به دست آوردن کنترل بر نشریات و همچنین کسب سودهای قابل توجه، این شرکت را در سال ۱۸۸۴ تأسیس کرد. یک سال بعد، او با اولیس اس گرانت قرار داد بست تا خاطرات گرانت را منتشر کند. خاطراتی دو جلدی که حق امتیاز زیادی را برای بیوهی گرانت فراهم کرد و برای ناشر نیز یک موفقیت مالی بود.
ورشکستگی تواین و سفرهای بعدی او
هرچند که سام در دوران زندگی در هارتفورد، از موفقیت مالی زیادی بهرهمند شده بود، اما دائماً سرمایهگذاریهای بدی را در ابداعات جدید خود انجام داد که در نهایت او را به ورشکستگی کشاند. سم و لیوی در تلاش برای صرفهجویی و بازپرداخت بدهیهای خود، در سال ۱۸۹۱ به همراه خانواده به اروپا نقل مکان کردند. زمانی که شرکت انتشاراتی او در سال ۱۸۹۴ به موفقیت دست نیافت، سام مجبور شد برای کسب درآمد، در یک تور سخنرانی در سطح جهانی شرکت کند. در سال ۱۸۹۶، تراژدی دیگری اتفاق افتاد و سوزی کلمنس در سن ۲۴ سالگی و در حین بازدید از خانهی هارتفورد، به دلیل ابتلا مننژیت از دنیا رفت. خانواده کلمنس که نمیتوانست در محل مرگ او زندگی کنند، هرگز برای زندگی به هارتفورد بازنگشتند. از سال ۱۸۹۱ تا ۱۹۰۰، سم و خانوادهاش به سراسر جهان سفر کردند. در طول این سالها، سام شاهد افزایش بهرهبرداری دولتهای ضعیفتر از سوی قدرتهای اروپایی بود که در کتاب خود با عنوان «پیرو خط استوا (۱۸۹۷)» آن را شرح داد. جنگ بوئر در آفریقای جنوبی و شورش باکسر در چین، خشم روزافزون او را نسبت به کشورهای امپریالیست و اعمال آنها بیشتر میکرد. با جنگهای اسپانیا-آمریکا و فیلیپین در سال ۱۸۹۸، خشم سم به سمت دولت آمریکا معطوف شد. هنگامی که او در سال ۱۹۰۰ به آمریکا بازگشت، اموال و داراییهایش به حالت اول بازگشته بود و سم به سرعت خود را یک فرد ضد امپریالیسم معرفی کرد و از سال ۱۹۰۱ تا زمان مرگش به عنوان معاون اتحادیهی ضد امپریالیست خدمت کرد.
تیره و تارترین دوران تواین و اواخر زندگی او
نوشتههای سم در سالهای آخر زندگیاش، تاریک و غمانگیز شد. نوشتههای شروع بر طمع و ظلم انسان متمرکز بودند و انسانیت بشر را زیر سؤال بردند. سخنرانیهای عمومی او با دادخواستهایی همراه بود و شامل جملاتی بسیار طعنهآمیز در خصوص وینستون چرچیل در سال ۱۹۹۰ بود. هرچند تور سخنرانی سم توانسته بود او را از بدهیهایش رها سازد، اما نوشتهها و سخنرانیهای ضددولتی او بار دیگر باعث شدند زندگی او تهدید شود. همانطور که سم از سوی برخی به عنوان خائن شناخته میشد، چندین اثر او هرگز در طول زندگیاش به چاپ نرسید که دلیل آن یا عدم پذیرش از سوی مجلات بود و یا ترس شخصی خودش از این مسئله بود که شهرت قابل عرضهاش در بازار خراب خواهد شد. در سال ۱۹۰۳، پس از سه سال زندگی در شهر نیویورک، لیوی بیمار شد. سم و همسرش به ایتالیا بازگشتند، جاییکه یک سال بعد، لیوی در آنجا درگذشت. پس از مرگ او، سم تا سال ۱۹۰۸ در نیویورک زندگی کرد و سپس به استورمفیلد در ردینگ کنتیکت نقل مکان کرد. در سال ۱۹۰۹، دختر وسطی او، کلارا ازدواج کرد. در همان سال، کوچکترین دخترش، حین بر اثر حملهی صرع فوت کرد. چهار ماه بعد، در ۲۴ آوریل ۱۹۱۰، سم کلمنس در سن ۷۴ سالگی درگذشت. سم کلمنس ملقب به مارک تواین، همانند روزنامهنگاران خوب دیگر، زندگی خود را صرف مشاهده و گزارش دربارهی محیط اطرافش کرد. او در نوشتههایش تصاویری عاشقانه و واقعی، از نقاط قوت و ضعف دنیای به سرعت در حال تغییر ارائه کرد. ما با بررسی زندگی و آثار او میتوانیم وقایع کنار هم قرار گرفتهی گذشته و پاسخهای مربوط به آنها را بخوانیم. ما میتوانیم ذهنیت و نگرش آمریکاییها در اواخر قرن نوزدهم را موشکافی کنیم و مشاهدات خود را از تاریخ بیان کنیم، ارتباطات جدید را کشف کنیم، نتیجهگیری کرده و بینش بهتری را در مورد آن دورهی زمانی و افرادی که در آن دوره زندگی میکردند را به دست آوریم. همانطور که سم مینویسد:
فرض کردن خوب است، اما کشف کردن و پی بردن بهتر است.
منبع: marktwainhouse.org