همهی ما احتمالا در کودکی، کم و بیش واژهی نیهیلیسم را خیلی زود و بدون آنکه معنیاش را بدانیم، شنیدهایم. غالب این شنود هم زمانی بوده که میخواستیم کتابی از صادق هدایت (یا کتابهای مشابه) از کتابخانهی پدرمان را بخوانیم و با واکنش سخت و ناگهانی او در مخالفت با خواندن آنان مواجه شدهایم. واکنشی در حد اینکه تصور کنیم نیهیلیستها کافرند و نیهیلیسم یعنی کافری! و تقابلی که بیش از توضیح تضادها و مسائل منفی، میتواند هر کودک یا نوجوانی را برای نیل به یک موضوع، حریصتر کند. البته شاید واقعا خواندن آثاری پوچگرایانه برای کودک مناسب نباشد اما الان دیگر وقتش رسیده است که بخواهیم نکات مثبت و منفی این مکتب را مانند هر پدیدهی غیرمعصومی، از همدیگر تمییز دهیم و ورای مفاهیم شایعهآمیز و غیرواقعی، به شکلی دقیقتر و واقعگرایانه با این مکتب فلسفی-ادبی آشنا شویم. لغت نیهیلیسم (nihilism) برگرفته از واژهی nihil در زبان لاتین به معنای پوچ است. این واژه با معنای اصطلاحی پوچگرایی، معنای انکار هرگونه معنی و ارزش برای هستیِ جهان را میدهد. اما اگر بخواهیم جدیتر به مانیفست این مکتب وارد شویم، باید بگوییم که نیهیلیسم یعنی هر نوع دیدگاه فلسفی که وجود یک بنیان عینی (ابژهمحور) برای نظام ارزشی یا معنایی بشریت را رد میکند. در همین راستا، بیشترین تطابق پوچگرایان با «شکگرا»ها بوده و هست.
نیهیلیسم؛ دوست و دشمنِ همه!
وجه دیگر اهمیت نیهیلیسم این است که مکتب حاضر با بسیاری از مکاتب هنری، ادبی و فلسفی در ارتباط (مثبت یا منفی) بوده و بر روی آنان تاثیر گذاشته یا از آنان تاثیر پذیرفته است. برای مثال، میتوانیم به مکاتبی مانند «پوچانگاری یا ابزوردیسم، ندانمگرایی یا آگنوستیسم، هرج و مرجگرایی یا آنارشیسم، هستیگرایی یا اگزیستانسیالیسم و پسانوگرایی یا همان پستمدرنیسم» اشاره داشته باشیم. البته که توضیح تشابهات، تضادها و تنافرات نیهیلیسم با مکاتب بالا چیزی در حدود چند کتاب را میطلبد و نه یک مقالهی کوتاه و فعلا از آنها میگذریم…
تاریخچهی نیهیلیسم
شاید بتوانیم، گرگیاس، حکیم یونانی قرن پنجمِ قبل از میلاد مسیح را اولین متفکر یا فیلسوف پوچگرای تاریخ بدانیم و سوفسطاییگری را ریشهی تاریخی نیهیلیسم معرفی کنیم؛ اما در کل، مکتب حاضر بیش از هر چیزی، خود را مدیون قرن نوزدهم میلادی و کشور روسیه است. فلسفههای بیمعنیانگاری، در آن دوران روسیه مطرح شد و نویسندگان روسی سعی کردند تا تمامی اشکال زیباییشناسی را زیر سوال ببرند و تنها کاربرد علمی عقل در زندگی انسان را باقی بگذارند. در همین راستا، اولین بارقههای نیهیلیسم در کتاب مشهور ایوان تورگینف به نام «پدران و پسران» (سال ۱۸۶۲) رخ داد؛ جایی که این نویسندهی واقعگرا، در توصیف شخصیت اصلی خود از کلمهی «نیهیلیست» استفاده کرد. امری که باعث شد تا عملا مکتب نیهیلیسم اعلام وجود کند! البته قطعا یک کلمه و کاربرد یک مفهوم در یک اثر ادبی، نمیتواند مانیفستی جامع برای یک مکتب فلسفی باشد و آن را نظامبندی کند؛ بنابراین تا حدود نیم قرن بعد، نیهیلیسم بیش از هر چیزی در صحنهی سیاسی روسیه بروز یافت و افرادی که طرفدار هرج و مرج بودند اما به طرزی عمیقتر از آنارشیستها، بنیانهای سنتی تزارها اعم از حاکمیت، کلیسا و خانواده را زیر سوال میبردند، نیهیلیست نامیده میشدند. همین جنبهی سطحی را میتوانیم در وجه فلسفی نیهیلیستها هم ببینیم؛ جایی که آنان بیشتر به تلفیقی از خردگرایی و ماتریالیسم چنگ میزدند و هر شخص روسی که به جای روح و معنا، دنبال مادهگرایی بود، نیهیلیست بود! البته بسیاری از منتقدین معتقدند که مؤسس مکتب نیهیلیسم، میخائیل باکونین، آنارشیست انقلابی روس و از بنیانگذاران «آنارشیسم جمعی» بوده است.
نیهیلیسم معاصر
یک قرن بعد و با زمینهی ویرانیهای حاصل از دو جنگ جهانی، نیهیلیسم توانست خود را به کل اروپا و حتی لایههایی عمیقتر و مردمیتر نسبت به روشنفکران عامه صادر کند. درواقع جنگی نابههنجار و بیمعنا کمک کرد تا مفهوم پوچی، تئوریزه شود و راه تخریب تمام هنجارها و معناها برای پوچگرایان بازتر از باز شود. در همین راستا و با ادامهیافتن نیهیلیسم در هنر، فلسفه و ادبیات، پوچگرایی معنای انقلاب علیه نظم اجتماعی و مخالفت با تمامی معناها و حتی نهاد معنایی را پذیرفت. از مهمترین اندیشمندان نیهیلیست میتوانیم فریدریش نیچه و جانی واتیمو را نام ببریم. چندی از برترین کتابهایی که میتوانند در آشنایی با مکتب نیهیلیسم و توضیح دقیق آن، به صورت راحتخوان و کاربردی، موثر باشند عبارتاند از: «دربارهی نیهیلیسم و سیر تطور آن» اثر شهریار زرشناس، «نیهیلیسم معنایی» اثر حسین شقاقی و نهایتا کتاب «نیهیلیسم» اثر نولن گرتز و ترجمهی تورج حوری.
نقدهایی بر نیهیلیسم
همانند هر مکتبی، در حوزهی پوچگرایی هم ورای موافقین، مخالفینی وجود داشتهاند. برای مثال اغلب افراد، فریدریش نیچه را جزو موافقین سرسخت، مولفین، نظریهپردازان و توسعهدهندگان نیهیلیسم میدانند که پر هم بیراه نیست. اما جالب است اگر بدانیم که او همزمان منتقد نیهیلیسم دوران خودش هم بوده است! به گفتهی نیچه، نیهیلیسم یا پوچنگری نباید به معنای بیارزشی ارزشها شود؛ او نیهیلیسم را در بیارزش شدن ارزشها تعریف میکند. البته بدبینی نیچه بیش از آنکه به خود نیهیلیسم منجر شود، به نقد نیهیلیسم منجر شد. او معتقد بود که پیامدهای نابودگر پوچگرایی در عصر مدرن، تمامی احکام اخلاقی، مذهبی و متافیزیکی را به تباهی میکشاند و بزرگترین بحران تاریخ بشر را رقم میزند. او نیهیلیسم را «انکار زندگی و جهان گذران به نام حقایق جاویدان و ثابت» میدانست. در همین راستا، نویسندهی بزرگی چون فئودور داستایوفسکی که در مجلهی کتابچی به بررسی آثارش پرداختیم (لینک به سیری در آثار داستایوفسکی) هم به نیهیلیسم نقدهایی جدی وارد کرده است. برای مثال او در کتاب یادداشتهای زیرزمینی، با تکیه بر هستیگرایی سعی میکند تا نقاط ضعف پوچگرایی را به عنوان پُزِ روشنفکری دوران خود شناسایی و معرفی کند.
نویسندگان و آثار نیهیلیسم
شاید باورتان نشود اما اگر بخواهیم در حوزهای مانند پوچگرایی -که یک مکتب تازه متولد است- هم به معرفی اثر بپردازیم، ایرانیان در اولویت کمی و کیفی قرار میگیرند؛ یعنی هم زودتر از دیگران به خلق اثر پرداختهاند و هم آثاری عمیقتر و جذابتر را ساختهاند. برای مثال رباعیهای حکیم خیام نیشابوری، با بدبینی فلسفی، شکگرایی، سیاهانگاری و واکاوی پلیدیهای دنیا، نمونهای موفق از نیهیلیسم در دوران خود بودهاند؛ دورانی که این تفکر حتی اسم نداشته اما خیام به خلق اثر در چارچوب آن دست زده است! البته اگر در دوران حاضر بخواهیم ادبیات نیهیلیستی را واکاوی کنیم، باید بگوییم که با توجه به درهمتنیدگی اگزیستانسیالیسم و نیهیلیسم، بسیاری از آثار نیهیلیستی شناورند؛ به این معنا که چندوجهیاند و همزمان چند مکتب را پیش چشم میآورند. این نکته وقتی ارزش مضاعفی مییابد که بدانیم گونهای از نیهیلیسم به نام «نیهیلیسمِ اگزیستانسیالیستی» در قرن اخیر خلق شده است!!! با این وجود میتوانیم به مثالهایی نسبی اشاره داشته باشیم؛ برای مثال بر کسی پوشیده نیست که داستانهای صادق هدایت، پوچگرایانهاند و اگر به حوزهی شعر برویم، اشعار پساکودتای ۲۸ مرداد را از شاعرانی مانند نصرت رحمانی را داریم.
در ادبیات جهان، شاعری مانند ایلیا ابوماضی، شعر پوچگرایانه میسرود. بسیاری از اشعار محمود درویش هم رگههای نیهیلیستی دارند. حوزهی داستانی جهان اما تطابق بیشتری با ادعای ما مبنی بر درهمتنیدگی مکاتب با نیهیلیسم دارد. اما برای مثال، اثری همچون مسخ اثر فرانتس کافکا، نیهیلیستی است؛ «سبکی تحمل ناپذیرِ هستی» یا همان «بار هستی» اثر میلان کوندرا، رگههای نیهیلیستی دارد و قص علی هذا… . همچنین فیلمهای سینمایی بسیاری در جهان با مضامین پوچگرایانه ساخته شدهاند که از مشهورترینِ آنها میتوانیم به «مرثیهای بر یک رویا» اثر دارن آرنوفسکی، «طعم گیلاس» اثر عباس کیارستمی، «مهر هفتم» اثر اینگمار برگمان، «بازیهای خندهدار» اثر میشائیل هانکه و «اسب تورین» اثر بلا تار اشاره داشته باشیم.
با سلام. وبسایت بسیار عالی و وزینی است. کتابهای فلسفی به طرز بسیار حرفه ای و ماهرانه ای به نقد کشیده می شوند. صمیمانه از دست اندر کاران این وبسایت و اختصاصا از جناب آقای علی علیرضایی سپاس به عمل می آید. پیروز باشید و سربلند.