نام خورخه لوئیس بورخس اغلب با مجموعه داستان «هزار تو» گره خورده است. نویسندهای آرژانتینی از آمریکای لاتین که گرچه در میانهی عمر دچار کمبینایی و سپس نابینایی شد؛ اما تخیلش هرگز خاموش نشد و کلمات و تصاویر بدیع بسیاری را در قالب داستان کوتاه به جهان هدیه کرد. دربارهی کتاب کتابخانهی بابل او گفتهاند که بیشترین نزدیکی را به اشعار خیام و ذهنیت شرقی دارد. این شاعر و نویسندهی آرژانتینی به ادبیات عرفانی ایران، از جمله اثار عطار نیشابوری، توجه و علاقهی فراوانی داشت. آشنایی بورخس با ادبیات کهن ایران به دوران نوجوانی او بازمیگردد. پدر بورخس وکیل و استاد دانشگاه بود و دستی نیز در نوشتن و ترجمه داشت. او روایت انگلیسی شعرهای خیام اثر ادوارد فیتزجرالد را به اسپانیایی ترجمه و منتشر کرده است. بورخس میگوید، بعید نیست روح خیام در جسم این شاعر انگلیسی حلول کرده باشد. در میان آثار ادبی مشرق زمین، «هزار و یک شب» در نظر بورخس جایگاهی یگانه دارد. او بارها در مورد این مجموعه سخنرانی کرده و مقاله نوشته است. بورخس هزار و یک شب را یکی از گنجینههای ادبیات جهان میداند و رد پای این اثر را در بسیاری از داستانهای کوتاه و شعرهایش میتوان دید.
در مورد ذهنیت و شیوه نگارش بورخس، عقاید مختلفی وجود دارد: جان بارت، او را «الگوی تمام عیار مدرنیسم و در عین حال پل رابط میان پایان قرن نوزدهم و پایان قرن بیستم» میداند و اومبرتو اِکو او را « قطعاً پسامدرن» می خواند. به هر حال متن های او پیش از آن که مدرن یا پسامدرن به شمار آید، «بورخسی » اند. او را نمی توان در چارچوب های این یا آن جریان فکری گنجاند؛ با این وصف در شماری از آثارش هژمونی با شگردهای پست مدرنیستی است (فتح الله بینیاز) بسیاری معتقدند جایزهی ادبی نوبل باید سالها پیش از مرگ بورخس به او تعلق میگرفت. گفته میشود این جایزه به دلیل گرایشهای سیاسی محافظهکارانهی این شاعر و نویسنده به او اهدا نشد. بورخس از ۱۹۵۵ مدیریت کتابخانه ملی بوئنس آیرس را در حالی به دست گرفت که شش سال پیش از آن بینایی خود را از دست داده بود. اثر پیش رو شامل داستان کتابخانهی بابل که از معروفترین آثار بورخس است و ۲۳ داستان کوتاه دیگر است که توسط کاوه سیدحسینی به فارسی برگردانده شده و توسط نشر نیلوفر به چاپ رسیده است. مترجم کتاب را به احمد میرعلائی تقدیم کرده است که سهم بزرگی در آشنایی فارسی زبانان با بورخس داشت و بسیاری از آثار بورخس را به فارسی برگرداند.
کتابخانهای به وسعت جهان
کتابخانهی بابل داستانی کوتاه است که توسط خورخه لوئیس بورخس نوشته شده است. این داستان در ابتدا در مجموعه داستان باغ گذرگاههای هزارپیچ در سال ۱۹۴۱ به چاپ رسید. کتابخانهی بابل تنها هفت صفحه است. داستان از دیدگاه اول شخص توسط یک راوی روایت میشود. کتابخانه بابل شامل تالارهایی شش ضلعی است، با چاههای وسیع تهویه در وسط که با نردههایی کوتاه احاطه شدهاند و همه کتابهای کتابخانه از مجموعههای تصادفی بیست و پنج علامت تشکیل شده است. راوی که در آستانه پایان زندگی خود است، امیدوار است که نظمی در کتابخانه وجود داشته باشد و کسی در کتابخانه شانس خواندن کتابی به نام «فهرست کاتالوگ» را داشته باشد. بورخس خود کتابدار بود و کتابخانهی بابل یکی از داستانهای متعددی است که در آن کتابخانه یک مکان یا نماد است. داستان همچنین بر روی نمادها و مضامین آثار ادبی قبلی بورخس از جمله زبان، هزار توها و مذهب بنا شده است. راوی میگوید پاسخ هر پرسشی در جهان درون این کتابخانه وجود دارد و هرچه باید نوشته میشده است با این ۲۵ حرف در این کتابها نوشته است حتی داستانی که او هم اکنون در حال روایت کردن و نوشتن آن است بیشک در یکی از این کتابها نوشته شده است.
کتابخانهی بابل کنایه از داستانی از عهد عتیق است. داستان برج بابل، که در کتاب پیدایش، اولین کتاب عهد عتیق آمده است توصیف میکند که چگونه همه مردم جهان به یک زبان صحبت میکردند و چه شد که زبانهای دیگر به وجود آمد:
در یک نقطه خاص، طرحی برای ساختن برجی ارائه شد که به قدری بلند باشد که به بهشت برسد. وقتی خدا این را دید، مردم را در سراسر جهان پراکنده کرد و آنها را به صحبت با زبانهای مختلف واداشت تا نتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. در حالی که نه بورخس و نه راوی کتابخانهی بابل به خدایی با قدرت دخالت در امور انسانی اعتقاد ندارند؛ مضامین مهم زبان و دین در این عنوان پیش بینی شده است. مانند داستان برج بابل، در «کتابخانه بابل» که مردم زبانهای مختلفی میدانند این مسئله باعث ایجاد مشکل در ارتباطات میشود و این مشکلات در نسلهای مختلف تکثیر میشوند. راوی ادامه میدهد تا در مورد نتایج فلسفی مختلفی که او و دیگر کتابداران درباره کتابخانه به دست آوردهاند، به خواننده بگوید. مخاطبان و کتابداران کتابخانه مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته: امید به اینکه که کتابها هر مشکلی را حل کنند، جستجوی دیوانهوار برای یافتن کتابهای خاص، تخریب کتابهای به ظاهر بیارزش و ناامیدانه وقتی که امیدهای آنها خنثی میشود، کشتار جمعی خود یا دیگران.
نمادها در کتابخانهی بابل
استفاده بورخس از کلمه هزارتوی این داستان را به بسیاری دیگر از داستانهای بورخس که نماد یک هزارتوی را نشان میدهند پیوند میزند. این نماد در داستانهای بورخس به قدری مکرّر بود که یک کتاب از داستانهای کوتاه وی که توسط سردبیران دونالد یتس و جیمز ای ایربی گردآوری شده است، که هزارتوی نام دارد. در این داستان هم کتابها و هم خود کتابخانه هزارتوی هستند، و فضای داستان را گیج کننده (کلاستروفوبیک) میکنند. آینه ها در «کتابخانه بابل» نمای نمادین کوتاه اما مهمی دارند. در حالی که راوی مدت طولانی روی آینه ها تمرکز نمیکند اما آینه نمادی است که بورخس در داستانهای دیگر نیز برای تأکید بر مضامینی چون بی نهایت و هویت استفاده کرده است.
ریاضیات و کتابخانهی بابل
مفاهیم ریاضی بر ساختار و سبک بسیاری از داستانهای کوتاه بورخس تأثیر گذاشت. آنها شامل نظریه مجموعه کانتور، دستورات بینهایت، پارادوکسها، منطق و توپولوژی بودند. دانش وی از ریاضیات تقریباً با سطح سال اول دانشگاه مطابقت داشت، و شاید با درک ریاضی جیمز جویس قابل مقایسه باشد. کتاب ریاضیات غیرقابل تصور از کتابخانهی بابل بورخس، یک کتاب ریاضی مشهور درباره خورخه لوئیس بورخس و ریاضیات است. این کتاب شامل چندین مفهوم ریاضی مربوط به داستان کوتاه کتابخانهی بابل بورخس است و توسط استاد ریاضیات ویلیام گلدبلوم بلوخ، در سال ۲۰۰۸ توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شده است. بورخس در کتابخانه بابل ، پیشنهاد Bonaventura Cavalieri ریاضیدان ایتالیایی را مبنی بر اینکه هر جسم جامدی را می توان به عنوان برهم زدن تعداد بینهایت هواپیما تصور کرد، تفسیر میکند.
مفهوم کتابخانه نیز به طور آشکار با دیدگاه جهان به عنوان کرهای که مرکز آن در همهجا و محیط آن در هیچ کجای زمین قرار دارد، مشابه است. ریاضیدان و فیلسوف، بلیز پاسکال این استعاره را به کار برد و در مقاله قبلی بورخس خاطر نشان کرد که نسخه خطی پاسکال کره را قابل فریب یا «ترسناک» مینامد. متافیزیک توسط مریام وبستر به عنوان «بخشی از فلسفه که مربوط به ماهیت اساسی واقعیت و هستی است» تعریف شده است. بورخس از کتابخانه برای نشان دادن عالمی که ما در آن زندگی میکنیم استفاده میکند و از طریق توضیح آرایش و مرزهای کتابخانه، در حقیقت او به توضیح و تشریح متافیزیک می پردازد. امبرتو اکو، تری پراتشت و کریستوفر نولان نیز بعدها از این داستان در کارهای خود الهام گرفتند.