این مطلب از امیر ناظمی در مصاحبهای راجع به جایگاه رمان در جامعه و رابطهی نوبل ادبیات با آنها برداشت شده است.
موضوعی که می خوام حرف بزنم در مورد علم و رابطش با داستان نویسی هست. همه ی ما جایزه ی نوبل رو می شناسیم، جایزه نوبل همانطور که در سخنرانی قبلی هم گفته شد بر اساس فعالیت یک نفر داده نمی شه. واقعیت اینه که مجموعه یک سیستم داره کار می کنه، مجموعه ای از آدم ها، پژوهشگرها دارن با هم کار می کنن و این پژوهشگرای مختلف که دارن با هم کار می کنن یافته هایی دارن، نهایتا یک سیستم کار می کنه تا این که یک پژوهشگر جایزه نوبا رو می بره. به خاطر همین هم هست که نوبل معمولا به عنوان یک شاخص خیلی مهم در نظر گرفته می شه برای سنجش میزان توسعه یافتگی علمی در کشور.
جالب برای من اینه که توی نوبایست ها ما با یک کیس های خاصی هم برخورد می کنیم. مثلا فرض بگیرید که فاین من که یک نوبلیست حوزه شیمی بود سال ۵۴ بعد از یک مدتی تبدیل شد به یک کنشگر اجتماعی. این کنشگر اجتماعی تحت تاثیر جنگ قرار گرفت، جنگ به عنوان یک عاملی که شما رو، همگی رو تحت تاثیر جنگ قرار میده و وارد و وارد مسایل اجتماعی شد.
فاینمن در واقع سال ۶۲ جایزه نوبل صلح رو برد. موقعی جایزه نوبل صلح رو برد که چند روز قبل ترش دستگیر شده بود. سوالم اینه که این نوبلیست ها، این کسانی که نوبل بردند چه رابطه ای با همدیگه دارن؟ چرا می تونه قابل توجه باشه؟
البته یک جمله هم از فاینمن بگم که به نظرم جمله ی جالبیه، میگه که، وقتی می خواستن جایزه نوبل رو بهش بدن قبلش گفت: از گرفتن نوبل می ترسم چون احتمالا دیگه نمی تونم پس از اون جایزه کاری به اون اندازه بزرگ انجام بدم.
توجهم از زمانی جلب شد که این فردی که دارین می بینین نجیب محفوظ، اولین نوبلیست مصر و جهان عرب بود و چه نوبلی برد؟ نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۸.
ما می بینیم که بعد از چند سال ۱۹۹۹ یعنی حدودا ده سال بعدش، نوبل شیمی رو هم وطن اون احمد حسن زویل برد که اولین نوبل علمی جهان بود. پس اول ادبیات رو برد مصر بعد شیمی رو.
آیا این غیر عادی بود؟ موقعی که ترکیه سال ۲۰۰۶ اورهان پاموک که نویسنده معروفیه و شما احتمالا ازش رمان خوندید، جایزه نوبل ادبیات رو برد، من از اون موقع داشتم مدام روی این موضوع کار می کردم. می خواستم بدونم آیا نوبل غیر ادبیات یعنی نوبل علمی که من انتظار دارم، رو می بره یا نه و خیلی طول نکشید ۲۰۱۵ در حقیقت عزیز شانکار نوبل شیمی رو برد.
آیا این غیر عادیه؟ مثلا تو ایرلند حتی، شما می بینید نوبل ادبیات ۱۹۲۳ برده، اولین نوبل فیزیکش رو ۱۹۵۱ برده. یا مثلا توی مکزیک اوکتاویو پاز شاعر معروف مکزیکی نوبل ادبیات ۱۹۹۰ برد و ۱۹۹۵ بود که اون ها نوبیل شیمی رو بردند.
نهایتا به صورت آماری اومدم بررسی کردم دیدم از مجموع کشورهایی که نوبل علمی و نوبل ادبیات رو بردند چند کشور هستن تو دنیا و دیدم چهل و چهار تا کشور هستن که این دوتا نوبل رو دارن. فقط سه تا از اون ها هستن که نوبل ادبیات رو ندارن ولی نوبل علمی رو دارن و اون سه تا در حقیقت می تونیم بگیم که حداقل در یک موردشون یعنی هلند که تعداد زیادی هم نوبل داره خیلی صادق، یک جامعه ای هستش که می تونیم بگیم اصولا بدون مرزه و آدم هایی که اون جا هستن با آدم های اطراف خودشون مخصوصا بلژیکی ها ارتباط خیلی زیادی دارن و خیلی عجیب شاید برامون نیست که اون هارو نخواهیم محدودشون کنیم به مرزهای جغرافیایی شون، مرزهای بزرگتری دارن. البته این در مورد آرژانتین هم صادقه و البته پاکستان رو می تونیم بگیم تنها استثناییه که ما باهاش روبرو هستیم. یک نوبل فیزیک داره که تنها کشوری می شه که به نوعی بدون ادبیات رشد پیدا کرد.
سوالم اینه که چرا این اتفاق میوفته؟ خیلی کتاب های مختلفی به این سوال پرداختن و این سوال جالبیه.
همه ی شما با مفهوم گتو آشنا هستید. گتو توی جنگ جهانی دوم ما افراطی ترین حالت گتو ها رو دیدیم یعنی کسانی که یحودی بودن رو جمع می کردن می برد توی مناطق محافظت شده ای دورشون دیوار کشیده می شد و اسم این مناطق حفاظتی شده گتو بود. یعنی کسی نمی تونست وارد اون ها بشه، غیر از خود اون ها و اون ها هم نمی تونستن خارج بشن. در حقیقت یک زندان بزرگ بود.
گتو شما رو محدود می کرد و بعدا یک اصطلاح علمی به وجود اومد که اصطلاحش خیلی جالبه. علم به واسطه ی تخصصی شدن که البته خیلی هم خوبه و امکان میده که ما عمیق بشیم توی موضوع ولی برای دانشمندان اون حوزه، گتو درست می کنن. گتوهای علمی، یعنی دانشمندان وارد این گتو می شن بخاطر اینکه متخصص اون حوزه هستن و گتو ها عملا اون هارو جدا می کنه از بقیه ی دانشمندان از بقیه جوامع از بقیه ی انسان ها.
هر واژه ی تخصصی که شما استفاده می کنید در علم، شما دارید یک آجر روی اون دیوارهای گتو تون می زارید. تک تک abbreviation ها همون آجرهایی هست که یک دانشمند حوزه علمی می سازه و رابطه ی خودش رو داره قطع می کنه.
یک کتابی داره یوسا، یوسا خودش بنده ی نوبل ادبیاته. البته بین برندگان نوبل ادبیات یک رسم خوبی وجود داره. اون ها معمولا یک کتابی دارن و در اون کتاب میان در مورد فلسفه ادبیات، فلسفه نگاهشون به حوزه ادبیات و داستان نویسی، می نویسن. من دوتا از این ها رو البته معرفی می کنم.
یکی از اون ها چرا ادبیاته. در چرا ادبیات یوستا شروع می کنه به تعریف کردن خاطره ی خودش از جاهای مختلف که میره. میگه تازگیا وقتی میرم تو کتاب فروشی ها احساس می کنم که مردم کمتر رمان می خونن و سوالم اینه که اینه کمتر رمان خوندن آیا خوبه یا بده؟ اگه من جاش این رمان رو نخونم برم جاش یه کتاب حوزه خودم رو بخونم این خوبه یا بده و بعد اون شروع میکنه به نقد موضوع. نقدی که اسمش رو میزاره ما اگر رمان نخونیم محکومیم به توحش معنوی. چرا این واژه رو به کار می بره. می گه علم یک کیشه انزوا طلبه یک دین انزوا طلبه. شما رو محدود میکنه به اینکه توی حوزه های تخصصی خودتون فقط متمرکز بشید. بعد از یک مدت انسان ها احتیاج دارن با همدیگه حرف بزنن. ادراک مشترک داشته باشن و اون ادراک مشترک رو توی دنیای امروز فقط و فقط رمان ها هستند که به وجود می آورن نه هیچ چیز دیگه. در حقیقت رمان ها امکان هم زیستی رو برای ما به وجود می آرن و یادمون نره تفاهم اجتماعی در تعارض با تخصصی شدن قرار داره. اگر ما یک جامعه ای می خواهیم که ایمنی برای ما ایجاد کنه از حماقت، تعصب، نژاد پرستی، تفرقه مذهبی و سیاسی، ناسیونالیسم و انحصار طلبی همه ی اینها رو فقط و فقط از طریق رمان می تونیم به دست بیاریم.
رمان اون جاییه که به ما امکان میده اشتراکات انسانی رو درک بکنیم. امکان این رو میده که جایه دیگری زندگی بکنیم. مادامی که شما جای دیگری زندگی نکرده باشید نه می تونید در مورد احساسات اون ادراکی داشته باشید نه میتونید اساسا متوجه بشید که خواسته های اون چیه، از چه چیزی رنج میبره و چه کاری رو باید انجام بدید. اگر کتاب بی نوایان وجود نداشت شاید ما الان کمتر می تونستیم ببخشیم. کمتر می تونستیم در نظر بگیریم که کوزت بودن چه معنایی داره و لازم نیست وقتی من با شما دارم حرف میزنم یک عالمه واژه استفاده بکنم خود کوزت یک ترمی شده که این ترم، همون abbreviation هایی که ما استفاده می کنیم تو علم همه ی ما ها تک تک می فهمیم. همونطور که ژان والژان رو. خب یک کتاب دیگه هست که این کتاب رو برنده ی ادبیات دوریس لسینگ نوشته، The prisons we choose to live in زندان هایی که برای زندگی انتخاب می کنیم، این کتاب فوق العاده کتاب جالبیه. اولا می بینیم که یک برنده ی نوبل ادبیات وقتی می خواد کتابشو بنویسه چقدر لازم داره که آزمایش های علمی روانشناسی اجتماعی رو خونده باشه و بهش مسلط باشه. البته لسینگ فقط و فقط دیپلم داره در حقیقت مدرک دانشگاهی نداره. وقتی کتابش رو می خونید می بینید مدام استنادات اون به آزمایشات مختلف روانشناسی اجتماعی نمود داره توش از آزمایش زندان استنفورد تا آزمایشهای دیگه ای که آزمایش های خیلی معروفی هستند.
رمان یک ابزار خود ارزیابی برای ماست و یادمون نره اغلب کارهایی که ما انجام میدیم، یک هیجان هایی هست که وقتی فرو میشینه ما به جزئی از یک روند بزرگ تبدیل شدیم. اغلب انقلاب ها، جنگ ها اتفاقات بزرگی که افتاده هیجان هایی بوده که وقتی فرو میشینه فقط یک جزئی از یک روند خیلی بزرگ تاریخی هست. رمان مدام این رو به ما یادآوری می کنه. توی آزمایشات مختلفی که شما خیلی هاتون میدونید ماها دوست داریم همیشه همرنگ جماعت بشیم و این یک آزمایش آزمون شده زندگی بشر بوده که ما تلاش کردیم که همرنگ بقیه بشیم. آزمایش های مختلف اینو تایید کرده. فقط ده درصد آدم ها به خودشون اجازه میدن که این اتفاق نیوفته و تعداد زیادی از اون ها شکست می خورن و فقط پیشرفت ها رو دوش همون کساییه که هم به خودشون اجازه میدن که اون همرنگی اتفاق نیوفته و هم در عین حال شکست هم نمی خورن یعنی یک شانس به اضافه ی یک انتخاب مجموعا شاید بتونه این رو جلو ببره.
کل حرفی که من می خواستم بزنم فکر می کنم توی چندتا کلمه خلاصه بشه ما جامعه ی بهتری نخواهیم داشت مگر این که جامعه ی رمان خوان تری داشته باشیم و برای این که ما جامعه ای باشیم که نوبلیست داشته باشه و دانشمند داشته باشه حتما باید قبلش تبدیل شده باشه به جامعه ای که رمان خوان داشته باشه و رمان نویس های بزرگ داشته باشه.