غرور و تعصب یکی از نامآشناترین رمانهای عاشقانه جهان است. جین آستین نویسندهی شهیر انگلیسی، در سن ۲۱ سالگی این کتاب را نوشت. او پس از گذشت هفده سال یعنی در سال ۱۸۱۳ موفق شد تا کتابش را منتشر کند. به باور بسیاری از افراد، این رمان برجستهترین اثر جین آستین بوده که تابهحال اقتباسهای ادبی و سینمایی زیادی از آن صورت گرفته است. تا به امروز، کتاب غرور و تعصب همواره در لیست پرطرفدارترین کتابها در سراسر جهان بوده است. آستین موفق شده بهخوبی تصویری از جامعه انگلستان و آدابورسوم آن در قرن نوزدهم ارائه دهد. نگاه زنانهی جین آستین به کتاب لطافت و طنینی دوستداشتنی بخشیده که موجب شده هر فردی از خواندن آن لذت ببرد. این اثر در ایران چندین بار ترجمه گشته که یکی از بهترین ترجمههای آن متعلق به رضا رضایی است. نسخهای که توسط نشر نی چاپ گشته است.
جین آستین؛ عاشقانه نویس برتر جهان
جین آستین یکی از مشهورترین نویسندههای انگلیسی در ۱۷۷۵ به دنیا آمد. او نوشتن را از نوجوانی آغاز کرد و نامش هیچگاه بر روی کتابهایش ذکر نشد. آستین عمری کوتاه داشت و در ۴۱ سالگی درحالیکه هنوز مجرد بود، از دنیا رفت. بیشتر اطلاعات او ناشی از کتابهایی بود که مطالعه میکرد و از همین طریق نیز داستاننویسی را آموخت. سبک خاص آستین در توضیح احساسات عمیق راوی داستان دربارهی خود و دیگران نیز ناشی از ادراک دقیق آستین از روحیات انسانی بود. او با اینکه بیشتر سالهای عمر خود را در انزوا و به نوشتن گذرانده بود، هوشی خارقالعاده در فهم روابط آدمها و عواطف آنها داشت. از دیگر کتابهای او میتوان به «منسفیلد پارک»، «اما»، «نورثنگر آبی» و «ترغیب» اشاره کرد.
خلاصهی کتاب غرور و تعصب
خانوادهی بنت صاحب پنج دختر هستند که به ترتیب عبارتاند از جین، الیزابت، مری، لیدیا و کیتی. جین زیباترین و البته باوقارترین دختر خانواده است که خواستگاران فراوانی دارد. الیزابت، راوی داستان، عاشق کتاب است و شخصیتی مستقل و مغرور دارد. مری که زیبایی ظاهریاش در حد دیگر خواهرانش نیست، به نوازندگی پیانو میپردازد. کیتی و لیدیا نیز دوقلوهای بازیگوش و سبکسر خانه هستند. از آنجایی که آقای بنت فرزند پسری ندارد، طبق قانون پس از مرگ داراییهایش به کشیشی به نام ویلیام کالینز میرسد. به همین جهت تنها راه حل آنها این است که حداقل یکی از دخترانشان با خانوادهای ثروتمند وصلت کند تا بدین ترتیب بتواند از خانواده خود حمایت مالی کند.
وقتی خانم بنت از آمدن جوانی پولدار به نام آقای بینگلی به شهرشان باخبر میشود، همسرش را راضی میکند تا به دیدار او برود. بدین ترتیب خانوادهی بنت در مهمانی رقصی که به مناسبت ورود بینگلی در شهر برگزارشده، دعوت میشوند. در این مهمانی، بینگلی به جین دل میبازد و موجبات امیدواری خانم بنت را فراهم میکند. از طرف دیگر دوست آقای بینگلی، آقای دارسی، ثروتش دوبرابر بیش از اوست، با الیزابت آشنا میشود اما غرور و فاصله طبقاتی میانشان مانع از آن میگردد که به او دل ببازد.
تیری از غیب
خواهر بینگلی چند روز بعد، جین را به مهمانی شام در عمارتشان دعوت میکند؛ اما جین در میانه راه در باران گیرکرده و بیمار میشود. او چند روزی را در خانهی بینگلیها استراحت میکند تا قوای خود را بازیابد.
جین به دیدن خواهرش میرود و با حرفها و نظراتش نظر آقای دارسی را به خود جلب کرده و موجبات حسادت خانم بینگلی را فراهم میآورد. از طرف دیگر، آقای کالینز که بهقصد ازدواج با یکی از دختران به منزل بنتها آمده، پس از آنکه متوجه ارتباط میان جین و آقای بینگلی میشود، به الیزابت پیشنهاد ازدواج میدهد.
غرور و تعصب افق
عشق الیزابت به دارسی
الیزابت نیز برخلاف اصرارهای مادرش نمیخواهد که بدون عشق ازدواج کند. او پیشنهاد آقای کالینز را رد میکند. کالینز نیز درنهایت با دوست الیزابت ازدواج میکند. پس از آن دخترها با افسری به نام جورج ویکام آشنا میشوند که برای الیزابت قصهای دروغین از خیانت آقای دارسی در حق خود تعریف کرده و موجب تنفر الیزابت از او میشود. پیچوخم داستان از اینجا آغاز میشود.
آقای بینگلی بیخبر به لندن میرود. الیزابت با اصرار، خواهرش را روانه لندن میکند و خود برای ملاقات دوستش به کنت رفته و در آنجا متوجه میشود که آقای دارسی مسئول به هم خوردن رابطهی جین و آقای بینگلی بوده است. این موضوع نفرت او را از دارسی بیشتر کرده و موجب میشود تا وقتی دارسی به او ابراز علاقه میکند، با شدت و حرارت او را رد کند. دارسی نیز در نامهای تمامی سوءتفاهمات را برای الیزابت توضیح میدهد و باعث میشود تا او متوجه اشتباه بزرگ خود بشود. احساس الیزابت به آقای دارسی از این مرحله تغییر میکند و بهتدریج با آشنایی بیشتر او با روحیهی مهربان و شریف دارسی، به او علاقهمند میگردد. علاقهای که برای حقیقی شدن باید از موانع بسیاری گذر کند.
نکات اصلی کتاب غرور و تعصب
وضعیت اجتماعی آن زمان انگلستان و مشکلاتی که زنان با آن روبرو بودند بهخوبی در کتاب پرداخت شده است. سرنوشت زنان که به لحاظ حقوقی نمیتوانستند مالکیت داشته باشند و تنها با ازدواجی موفق، خوشبخت میشدند در این کتاب بهنقد کشیده میشود. در طول داستان، زنانی متفاوت روایت میشوند که هرکدام نمایانگر یک طرز فکر رایج در جامعهاند. شارلوت که زنی تابع عرف بوده و تمام خواستهاش یک زندگی خانوادگی آرام است؛ لیزی که شخصیتی عاشقپیشه دارد و نمیخواهد صرفاً برای پول با کسی ازدواج کند؛ لیدیا که دختری سبکسر و ساده است که بهراحتی توسط ویکام فریب میخورد و بانو کاترین که زنی سنتی و مغرور بوده و تربیت الیزابت را مردود میداند. آستین موفق میشود تا تمامی شخصیتها را بهنوعی خلق کند که خواننده آنها را واقعی و ملموس بداند.
نکتهی اصلی کتاب این است که با وجود عرف سختگیرانهی جامعهی انگلستان قرن نوزدهم، عشق پیروز اصلی داستان است. عشق واقعی حتی غرور را نیز شکست میدهد و ماورای طبقه و مفاهیم مادی جریان دارد. زوج الیزابت و دارسی بارها الهامبخش داستانهای دیگر شده و همچنان یکی از دوستداشتنیترین داستان عاشقانه موجودند. غرور و تعصب داستانی دربارهی عشق، تربیت خانوادگی، عرفهای اجتماعی، ازدواج، ثروت و زنانگی است. داستانی که حتی پس از گذشت قرنها، تکراری نمیشود.
جملاتی از کتاب
تعداد آدمهایی که من واقعاً دوستشان داشته باشم زیاد نیست. تعداد کسانی که نظر خوبی دربارهشان دارم از آن هم کمتر است. من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضیتر میشوم. هرروز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که آدمها شخصیت ناپایداری دارند. [پس] نمیشود روی ظواهر لیاقت یا فهم و شعورشان حساب کرد.
تکبّر و غرور کاملاً باهم فرق دارند؛ هرچند این واژهها هممعنا به کار میروند. شخصی ممکن است بدون داشتن تکبّر، مغرور باشد. غرور، برداشت ما از خودمان است و تکبّر، برداشتی است که دیگران در مورد ما دارند.
علاقهی صادقانه بهاندازهی کافی در هرکسی وجود دارد و هرجایی میتوان آن را دید؛ اما صداقت بدون تظاهر و ریا چیزی است که بهدشواری میتوان به آن پی برد.
من یادم رفت آقا و خانم بنت (پدر و مادر) چطوری ازدواج کردن کسی یادشه بگه لطفا
کتاب خوبیه اگه میخواین استراحتی به مغزتون بدین و یه داستان خوب دنبال کنید حتما پیشنهاد میکنم بهتون
پدرش عاشق زیبایی مادرش شده بود ولی بعد که شعورشو دیده بود به اشتباهش پی برده بود???♀️
ولی بعدا این بیشعوری زنش موجبات تفریحش میشده خخخ
آشغال ترین چیزی که میشه خوند
آشغال نیست برای زمان خودش مسائل مهمی رو مطرح کرده صد البته برای امروز هم مشهوده.
دقیقا
نمیشه گفت آشغال ولی جالب هم نبود
خیلی زیبا تونسته یک قرن رو به تصویر بکشه. می شد از اعماق وجود حماقت ها و عشق ها رو دریافت کرد. بخصوص در مورد آقای کالینز به شدت در لحظاتی که موضوع داستان می شد واقعا حس خفقان و بیشعوری رو از اون شخص می شد درک کرد.
فقط نامه کالینز به خانواده بنت بعد از فرار لیدیا در مورد اینکه با این خانواده وصلت نکرده است و یا صحبتهای خانم بنت پس از اینکه نامه برادرش به او می رسد در مورد عروسی دخترش و مشغول شدن ذهنش به لباس عروس و طریقه ارائه شخصیت آنها با این موارد ریز نشان از قدرت تخیل عجیب خانم آستین دارد. واقعا درست می فرمایید من که آن حس خفقان و بیشعوری را در رمان درک می کردم.
فوق العاده وضعیت قرن نوزدهم رو به تصور کشیده ، البته فهمش برای دنیای امروز کمی سخت هست که من پیشنهاد میکنم بعد از خوندن کتاب حتما فیلم کوتاه غرور و تعصب رو هم ببینید چون برای تصویر سازی خیلی به ذهنتون الهام می بخشه!
از همه جذاب تر در این کتاب برتری عشق بر همه چیز هست ?
راستش خیلی تعریفشو شنیدم ولی انقدرم قشنگ نبود
کتابش خیلی طولانیه و جزئیات حوصله سر بر داره، بیشتر کتاب دیالوگه و آدم رو خسته میکنه، عاشقانش خیلی خیلی ضعیفه به طوری که ۲۰ صفحه اولش میشه آخرش رو پیش بینی کرد،
ماجرای خاصی نداره و داستان خیلی یکنواخته، حتی موضوع درستی هم نمیخواد آموزش بده، تنها موضوع داستان، یه قضاوت اشتباهه یه دختره ه چند صفحه بعدش حل میشه، با اینکه فیلمش هم دیدم اما همچنان برام جالب نبود.
یکی از قشنگترین عاشقانه هایی بوده که تا الان خوندم .و بعد از چند سال هنوز هم وقتی بحثش میشه باز دلم میخواد از اول بخونمش.همچنین اینکه شرایط اجتماعی اون زمان انگلستان رو تشریح میکنه ، خیلی داستان رو پربار تر میکنه .
لطفا کتاب جین ایر را بخونید بعد مقایسه کنید داستان غرور و تعصب در مقابل جین ایر قابل قیاس نیست
به طور کلی کتاب معمولی بود. دقیقا همان طوری که دوستمون گفته واسه وقتایی که بخوای به مغزت استراحت بدی خوبه. محتواش خیلی معمولی بود. انتهای کتاب از همون چند صفحه ی اول مشخص بود. البته گفتنی ست که اگر با دید وسیعتر به کتاب نگاه کنی شخصیت ها و نتایج اعمال انسان ها به خوبی بیان شده بود.
کتاب خوبی بود ولی جالب نبود خیلی داستانش پیش پا افتاده بود از واقعیت به دور بود شخصیت های داستان خیلی راحت عاشق همدیگر میشوند که کمی واقعی نیست
خیلی تعریفشو شنیده بودم ولی به اون خوبی نبود همش منتظر بودم یه اتفاق خاصی بیوفته ک نیوفتاد
کتاب خیلی خسته کننده بود و حتی یه شروع درست و حسابی نداشت، تمام داستان های جین آستن شبیه همن فقط اسم کاراکتر ها عوض میشه اما هیچ کششی توی داستان هاش نیست. از این نویسنده تا حالا چهارتا کتاب خوندم و هر چهارتا کتاب آخر شخصیت اصلی ازدواج کرد و تمام.