اگر از همین ابتدا بخواهیم راجع به یکی از زیرکانهترین و جذابترین آثار تاریخی-تخیلی در دنیا حرف بزنیم، فرصتی پیدا نمیکنیم تا راجع به خالق اثر هم صحبت کنیم. بیایید از همین حالا چند کلامی راجع به «ادگار لارنس دکتروف»، نویسندهی رمان «رگتایم» بخوانیم.
ادگار لارنس دکتروف، نویسندهای آمریکایی است که ششم ژانویه سال ۱۹۳۱ به دنیا آمد. جای تاسف دارد که این نویسندهی نابغه پنج سال پیش فوت کرد و برای توصیف او مجبوریم از فعل «بود» استفاده کنیم.
رگتایم مثل غالب آثار دکتروف درمورد طبقهی مهاجرنشین، کارگر و فقیر آمریکا است. این رمان که در سال ۱۹۷۵ منتشر شده است، توسط مرحوم نجف دریابندری ترجمه و در ایران به چاپ رسیده است. نثر جذاب و خلاقانهی این اثر، آن را برندهی «جایزهی ملی حلقه منتقدان کتاب» کرده است.
این کتاب در واقع حوادث دورهی ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۷ در نیویورک را بیان میکند. دورهای که آمریکا وارد جنگ جهانی اول میشود؛ قدرت در دست سرمایهگذاران است و طبقهی کارگر، مهاجر و سیاهپوستهای آمریکایی، شدیدا در معرض آزار و اذیت هستند. البته حتی اگر یک کلمه هم راجع به این رمان و دورهای که در آن نوشته شده است چیزی ندانید، باز هم با خواندن آن، به راحتی وقایع و حوادث این دوره را درک خواهید کرد.
رگتایم، سوگولی رمانهای تاریخی
شاید با وجود نکات بالا، تصور کنید که رمان رگتایم هم شبیه یکی دیگر از رمانهای تاریخی کسل کننده است. رمانی که فقط وقایع اتفاق افتاده در دورهی مورد نظر را بیان میکند. اما برخلاف تصور شما، رگتایم صرفا یک رمان تاریخی نیست. اما نمیتوان آن را یک داستان تخیلی نیز به حساب آورد.
اگرچه به محض شروع رمان، شاید تصور کنید این نیز یکی دیگر از رمانهای تاریخی معمولی است که با روایت ماجراهای یک خانوادهی سفید پوست آمریکایی شروع میشود. وقتی که به خواندن ادامه میدهید، با شخصیتهای تخیلی بیشتری آشنا میشوید. اما درست زمانی که میخواهید کتاب را یک داستان تخیلی بنامید، با شخصیتهای واقعی نیز برخورد میکنید و راجع به زندگی آنها نیز روایتها میخوانید!
شاید با وجود جزئیات بسیار زیاد راجع به کاراکترهای واقعی، تصور کنید که داستان کاملا تخیلی است. ولی با کمی تحقیق متوجه میشوید که نویسنده حتی به حوادث فرعی موجود در روزنامهها نیز رحم نکرده و آنها را نیز به تصویر کشیده است.
اما چرا به رگتایم، به عنوان ترکیبی از تخیل و واقعیت نگاه نکنیم؟
ترکیبی که سعی دارد به جای تکرار وقایع تاریخی نوشته شده، صدای مظلومترها را نیز به گوش برساند. ترکیب واقعیت و تخیل، که به نحوی سعی دارد برخی از عناصر خشک و سفت و سخت روایتها یا شخصیتهای تاریخی را زیر سوال ببرد. دکتروف با خلق این شاهکار، سعی دارد تاریخ را به نوعی به چالش بکشد.
شوخی با شخصیتهای واقعی در رگتایم
او آنقدر به کاراکترهای واقعی داستان جزئیات میبخشد که برخی چارچوبها را بهم میزند. او حتی رذیلتها و مزیتهای اخلاقی سرمایهگذار و مخترع بزرگی چون «هنری فورد» را نیز به تصویر میکشد. اما هیچوقت صریحا اعتراف نکرده که این جملات را کجا شنیده است.
برای مثال، در رمان شما با شعبدهبازی نامدار به نام هودینی روبهرو میشوید که زمانی در آمریکا زندگی میکرد. اما دیالوگهای مختلفی نیز از او نقل میشود؛ احساسات او نیز بیان میگردد و رابطهی نزدیکی که با مادرش دارد نیز آشکار میشود! تا حدی که شما با شعبدهبازی که صرفا راجع به شعبدههایش میدانید، حسابی همراه و همدم میشوید.
علاوه بر هودینی و هنری فورد؛ کاراکترهای واقعی زیادی وجود دارند که به خوبی به تصویر کشیده شدهاند. کاراکترهایی چون زیگموند فروید روانشناس، اما گولدمن انقلابی و… اما دکتروف آنچنان آنها را خندهدار و عجیب و غریب نشان داده که گویی در طول رمان در حال خندیدن به آنها (یا همان تاریخ سفت و سخت تعریف شده) است. او آنقدر به این بازی ادامه میدهد که گاهی برای شخصیتهای غیر واقعی نیز به موتور جستجوگر گوگل پناه میآورید! تا بلکم راجع به آنها نیز اطلاعاتی بیابید.
حتی عنوان «کتاب» نیز روایتی دارد
رگتایم واژهای است که میتوان به برههای از تاریخ واقعی اشاره کند. اما در معنی دوم، رگتایم به نوعی موسیقی اشاره دارد که توسط سیاهپوستان آمریکایی اختراع شده است. این موسیقی از تغییر موسیقیهای سنتی و کلاسیک اروپایی شکل گرفته است و همانطور که از نام آن معلوم است، دارای بیتهای مختلف و نامنظمی است که در نهایت با یک هارمونی زیبا نواخته میشود. این موسیقی را میتوان یک شوخی با موسیقی سنتی غربی به حساب آورد. رمان رگتایم را نیز میتوان یک شوخی بزرگ با وقایع تاریخی به حساب آورد و آن را یک رمان نیوهیستوریزمی دانست.
شباهت دیگری که بین موسیقی و رمان رگتایم وجود دارد، در محتوای آن است. بیایید ابتدا موسیقی را در نظر بگیریم. این موسیقی ابتدا سرعت بالایی دارد و بیتهای بینظمش سریعا پخش میشود. سپس وقتی به اوج میرسد، سرعتش کم شده و تمام ریتمها در یک هارمونی زیبا معنا میابند.
حالا بیایید رمان را در نظر بگیریم. در ابتدا شما با حجم زیادی از کاراکترها و ماجراهای مربوط به آنها روبهرو میشوید. اگر اهل دقت به جزئیات نباشید، گاهی ممکن است به جای همدردی با کاراکترها، آنها را فراموش کنید و جا بیندازید. اما پس از مدتی سرعت داستان کم میشود و درست همانجا است که هارمونی اتفاق میفتد و کاراکترها بهم گره میخورند.
نکتهی دیگری که در رابطه با عنوان و ماجرای رمان وجود دارد، به ماجراهای هوس والکر برمیگردد. همانطور که گفتیم، رگتایم موسیقی معروف سیاه پوستان آمریکایی است. هوس والکر و همسرش نیز دو سیاهپوست هستند که هستهی اصلی بخش دوم داستان را تشکیل میدهند و کراهت رفتار جامعهی آمریکا، با مهاجران سیاهپوست را به تصویر میکشند.
پس میتوان نتیجه گرفت که عنوان کتاب از سه بعد با رمان ارتباط دارد و با در نظر گرفتن همین بخش، میتوان نبوغ نویسنده را به خوبی درک کرد.
اشاره به نژاد پرستی در رمان
همانطور که قبلا به آن اشاره کردیم، در رمان رگتایم صدای مظلومترها شنیده خواهد شد. صدای مهاجران ایتالیایی و اسپانیایی. صدای مهاجران سیاهپوست و سیاهپوستان آمریکایی، صدای یهودیان و حتی صدای اسکیموها!
این کتاب به خوبی تمام جنبههای نژاد پرستی در آمریکا را به تصویر میکشد. از همان ابتدای رمان، شما با نگاه بیرحمانهای نسبت به سایر نژادها و مهاجران روبهرو میشوید. شخصیت سفید پوست و آمریکایی داستان حتی به اسکیموهایی که در سفر با آنها روبهرو میشود رحم نمیکند و آنها را به نوعی «عقب مانده» میداند.
علاوه بر این، به خوبی میتوان جنبههایی از «اقلیت شمردن» سایر نژادها را در رمان مشاهده کرد. اگر با نگاه پسا استعمارگرایانه پیش بروید، به خوبی متوجه میشوید که جامعهی آمریکا، چگونه با مرد مودب، موقر و باسوادی چون هوس والکر رفتار میکند و او را از اقلیتها میداند.
نقد شخصیتپردازی رمان رگتایم
در این زمینه، نقدهایی به کاراکترپردازی وارد شده است. نقدهایی که میگوید به هیچ عنوان نمیتوان با کاراکترها ارتباط برقرار کرد. چون ما چیز زیادی ازآنها دستگیرمان نمیشود. کاراکترها آنقدر بینظم و سریع میآیند و میروند که شما گاها اسم آنها را نیز فراموش میکنید.
اما اگر چنین نبود که رمان «رگتایم» نبود. اگر قرار بود کاراکترها با نظم و آرامش پرداخته شود، پس دیگر نمیتوانستیم آن را با موسیقی بینظم و تند «رگتایم» مقایسه کنیم. اگرچه تعداد شخصیتها نیز زیاد است و گاهی به خوبی نمیتوان از تفکرات آنها سردرآورد، اما به هرحال، بهخوبی میتوان باآنها همدردی کرد. حتی به خوبی میتوان با دیدگاه فرویدی، مشکلات شخصیتی کاراکترها را نیز کشف کرد!
نقدهای مختلفی به شخصیتهای واقعی رمان نیز وارد شده است. چون متاسفانه، آنها با جزئیات بیشتری پرداخته شدهاند. به گونهای که نویسنده گویی اطلاعات و اسنادی در دست داشته است. اما این را نیز نمیتوان یک نقد جامع و کلی در نظر گرفت! چون دکتروف دائما سعی در ایجاد یک پارودی بینظیر و شوخی با کاراکترهای واقعی و تاریخ واقعی دارد. او آنقدر در پارودی کاراکترهای واقعی زیادهروی کرده که بالاخره خواننده متوجه منظور اصلی او بشود.
و در نهایت، چند کلام از خود رگتایم بشنویم
در رمان رگتایم، داستان با خانوادهای کوچک شروع میشود. پدر خانواده قصد سفر به قطب جنوب را دارد و مادر از سفرهای پی در پی او عصبانی و ناراحت است. برادر کوچک یا همان (دایی) به شدت درونگرا و کم حرف است و پسر کوچک خانواده، علاقهی عجیب و غریبی به مادرش دارد.
سپس با خانوادهی دیگری آشنا میشویم که به تازگی به آمریکا مهاجرت کردهاند. خانوادهای متشکل از پدری هنرمند به عنوان «تاته»، مادر خیاط و دختری کوچک و زیبا. مادر در طول داستان مورد تعرض قرار میگیرد و از خانه طرد میشود. سپس ماجراهای دردناک و سختکوشیهای تاته و دخترش، بیان میگردد.
بعد از آن، با خانوادهای سیاهپوست آشنا میشویم که از یک زن و مرد جوان و یک نوزاد شیرخواره تشکیل میشود. این خانواده محور اصلی بخش دوم رمان را تشکیل میدهند و به خوبی از نژادپرستیهای جامعهی آمریکا پردهبرداری میکند.
در این میان با چند کاراکتر فرعی ولی واقعی نیز روبهرو میشویم که جذابیت داستان را دوچندان میکند. در نهایت، تمام این کاراکترها بهم گره میخورند و ماجرایی جذاب و به یادماندنی از اوایل قرن بیستم آمریکا میسازند.
با وجود تمام نکات بالا، شاید تصور کنید که این کتاب را هر مخاطبی نمیتواند بخواند. شاید با شنیدن کلماتی چون هواداران سوسیالیسم یا رمان نیوهیستوریزمی وحشت کنید. اما برخلاف تصور شما، هر مخاطبی میتواند با این کتاب ارتباط بگیرد. حتی اگر وقایع تاریخی آن را در نظر نگیرید و بیتوجه به اتفاقات نژاد پرستانه یا پارودیهای موجود پیش بروید، میتوانید از خواندن این رمان جذاب لذت ببرید. در ادامه چند نمونه از معروفترین دیالوگهای مربوط به رمان رگتایم را مشاهده خواهیم کرد:
- تاریخ چیزی جز آهنگی روی یک پیانو کوکی نبود
- همهی ما دوستان خوبی هستیم. دوستی همان چیزی است که دوام میآورد. آرمانهای مشترک، به کل شخصیت یک انسان احترام میگذارند.
- درست مثل تمام فاحشهها، تو هم مثل یک جور دارایی هستی. تو حاصل جامعهی سرمایهداری هستی، جامعهای که در آن آنقدر ریاکاری و فساد وجود دارد که زیبایی تو مثل زیبایی طلا به شمار رود، فلزی دروغین، سرد و بیفایده.
- تو هیچی نیستی جز یک فاحشهی باهوش. تو شرایطت را پذیرفتی تا بالاخره خودت را پیدا کنی و پیروز شوی.
- پدر نگاهی به دخترش انداخت و دختر درست همانطور که باید، زیبا بود. پدر متوجه نبود که از گریستن او لذت میبرد.
- این قانون ثروت است که این آدمها فقط از پولی که از آنها اخذ شود، سود میکنند.