شعر فارسی یکی از مهمترین گنجینههای ماست. هر کشوری وابسته به تاریخ و فرهنگ و اقلیمی که دارد، شخصیتهای بزرگی را در رشتههای مختلف هنر و ادبیات و علوم مختلف پرورش داده است؛ ما هم شعر را داریم. تاریخ شکلگیری اشعار در دنیا، به زبانهای کهن و باستانی برمیگردد و هر زبانی نویسندگان و شاعران خودش را هم دارد. اما شعر موزون فارسی و پیچیدگیهایی که طی قرنها پیشرفت در آن پدید آمده، حداقل برای خود ما ایرانیها ارزش ویژهای دارد. همین باعث شد که نیما یوشیج و شعر نو مورد حملههای بسیاری قرار بگیرند، اما مسیر شعر نو راه خودش را پیدا کرده بود. شعر نو در قالب و وزن عروضی شعرهای کلاسیک نمیگنجید و این به مذاق خیلیها خوش نمیآمد؛ از سمت دیگر جوانان مستعد و ویژهای مثل احمد شاملو هم بودند، که برای شعر اهمیت خاصی قائل بودند. شاملو یکی از شاعران معاصر است که علاوهبر فعالیتهای طولانی و گستردهاش در شعر و واردات قالب شعری جدیدی به ایران، کارهای حاشیهای هم میکرد. این حاشیهها معمولاً سیاسی بود و برای همین جریان شعری او هم مخالفها و موافقهای زیادی داشت. نوگرایی باعث شد شاملو جسارت لازم را برای خلاف جهت شنا کردن، پیدا کند. او شعر آزاد -یا شعر سپید- را وارد فارسی کرد. شعری که نه وزن داشت و نه قافیه؛ اما به گفتهی شاملو چیزی که این نوشتهها را از متن متمایز میکرد، جوهرهی شاعرانهی درون آنها بود.
شخصیت منتقد و آنارشیست شاملو، باعث شده بود که زیر بار هیچ منطقی نرود! خیلیها هنوز هم با عقاید او مخالفاند، اما باید قبول کنیم که اکثر شاعرها در زمانهی خودشان فهمیده نمیشوند. او شخصیت بسیار غمگینی داشت و تنها در آخرین سالهای عمرش بود که خانهنشین شد و از مسافرت و تجربهگرایی و فعالیتهای اجتماعیاش دور ماند. شعرهای شاملو یا اجتماعیاند، یا برای آیدا! او معشوقهاش را در تمام سرنوشت و زندگیاش دخیل میدانست و با اینکه تا آخر عمر، مردی منزوی و تنها و غمگین بود، اما تمام خوشیها و امیدهای زندگیاش را مدیون آیدا میدانست. جالب است که دههی ۳۰ و ۴۰، زمانی که شاملو هنوز ممنوعالقلم بود و دولت شاه سفت و سخت او را تحت نظر داشت، دقیقاً زمانی بود که بهترین شعرها، ترجمهها و نقدها به دست احمد شاملو خلق شد؛ هرچند این مراقبتها هرگز به صفر نرسید. او به همراه سیاوش کسرایی، امیرهوشنگ ابتهاج و نیما یوشیج، عضو اصلی انجمن ادبی شمع سوخته بود و در سالهای فعالیت در این مجموعه، سفرهای زیادی هم به خارج از کشور داشت. شاملو زندگیاش را با آیدا گذراند و شعر زیر، شعر محبوب من از احمد شاملوست که در کتاب «آیدا، درخت و خنجر و خاطره!» احساسش را نسبت به او مینویسد. امیدوارم از این شعر لذت ببرید.
چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمون تلخ زندهبهگوری!
چه بیتابانه تو را طلب میکنم
بر پشت سمندی گویی نوزین که قرارش نیست
و فاصله تجربهای بیهوده است
بوی پیرهنت
اینجا و اکنون
کوهها در فاصله سردند
دست در کوچهو بستر حضور مانوس دست تو را میجوید
و به راه اندیشیدن یاس را رج میزند
بینجوای انگشتانت فقط
و جهان از هر سلامی خالیست
شانهات مجابم میکند
در بستری که عشق تشنگیست
و زلال شانههایت همچنانم عطش میدهد
در بستری که عشق مجابش کردهست