توماس مرتون که یک راهب فرقهی تراپیست بود، در نوشتههای اواخر دههی ۱۹۴۰ توضیح میدهد که چگونه تکنولوژی به زندگی درونی انسانهای مدرن نفوذ کرده و آن را سازماندهی میکند. او مینویسد: «مطمئناً به نظر میرسد که تلویزیون میتواند نوعی جایگزین غیرطبیعی برای فکر کردن باشد، یعنی وسیلهای برای پیروی کامل از تصاویر مبتذل، تسلیم شدن در برابر انفعال غیرطبیعی به جای سرافزاری در برابر انفعال بسیار کنشگرانه در عشق و درک است.» این احساس، دیدگاه مشابهی را بیان میکند که چند سال قبل مارتین هایدگر آن را بیان کرده بود. هایدگر در مورد نگرانی افلاطون در خصوص آنچه در هنگام تغییر کلام به نوشته از دست میدهیم، بیان میکند که بله ماشینتحریر مقصر جدید است: «ماشین تحریر با پنهان کردن جوهر نوشته و متن، قدرت اساسی دست انسان را میگیرد، بدون اینکه انسان گوشهگیری و انزوا را تجربه کند و تشخیص دهد که این امر ارتباط وجودی او با جوهرهاش را تغییر داده است.»
همانطور که ما در محیط اشباعشدهی دیجیتالی خود دستوپا میزنیم، این مشاهدات به طور غیرقابل باوری عجیب به نظر میرسند. اینکه هم مرتون در صومعهی کنتاکی و هم هایدگر در کلبهی بلک فارست، بیشتر جوانی خود را در تنهایی و خارج از دسترس سپری کردهاند، باعث میشود فکر کنم که اکنون چه اقداماتی را میتوانیم انجام دهیم تا از دنیای مجازی جدید و شجاعانه خود فرار کنیم. مسائل عاشقانهی ما، در حقیقت اعتیاد ما به صفحات نمایش و لذتی که در فشردن دکمهها داریم، فقط عمیقتر شدهاند. شاخصهای رفتاری وابستگی شیمیایی، همخوانی کاملی با تعامل نزدیک و دائم ما با گوشیهای هوشمند دارد. البته به این مسئله، پختگی و بازوهای اقتصادی سیلیکون ولی را اضافه کنید که برای بهبود مدار عصبشناسی ما هزینه میکنند تا ما را وادار کنند که زمان بیشتری را با دستگاهها و وسایل صرف کنیم و حالا به نظر میرسد که دلبستگی ما غیرقابل درمان است.
خوشبختانه، کتاب «مینیمالیسم دیجیتال: انتخاب یک زندگی متمرکز در دنیای پرسروصدا» نوشتهی کال نیوپورت، برای انواع مختلف مشکلات پستمدرن ما، درمانی را پیشنهاد میکند. نیوپورت به موضوع خود با یک روش عملی و جسورانه اشاره میکند که مطمئناً به بسیاری از افراد به شدت تلنگر میزند. این موضوع دقیقاً همان چیزی است که مرا به سوی این کتاب جذب کرد: این کتاب حرفی باقی نمیگذارد و اگر شانس ایجاد یک رویکرد هدفمند دیگر برای زندگی دیجیتالی خود داشته باشیم، بر تغییرات رفتاری بنیادین اصرار میکند. نیوپورت مینویسد: «بنابر تجربهی من، تغییر تدریجی عادتهای خود در یک زمان، به طور کامل مؤثر نیست. کشش مهندسی شدهی اقتصاد توجه به همراه اختلاف آسایش و راحتی، قوهی جبری شما را تا زمانی که به همان جایی که شروع کردهاید بازگردید، تقلیل خواهد داد.» فرآیند سی روزهی «کاستن از حجم ارتباطات دیجیتال»، جایی که ما محدودیتهای شدیدی بر تکنولوژی در حال استفاده اعمال میکنیم، نقطهی مرکزی جنگ است. اولین بخش کتاب مشکل را مطرح میکند و ما را از طریق فرآیند دفع مضرات، راهنمایی میکند. نیمهی دوم، آنچه ما باید با مینیمالیست خودمان انجام میدهیم را ارائه میکند.
نام مینیمالیسم دیجیتال نیوپورت از گروهی از هکرهای قرن بیستویکم و پیشگامان بهرهوری گرفته شده است که شعار جدیدی را بیان میکنند؛ هرچه کمتر، بهتر! دو نفر از بزرگترین حامیان این جنبش، جاشوا فیلدز میلبورن و رایان نیکودموس (که خود را مینیمالیستها مینامند) میباشند و خوانندگان و شنوندگان خود را بر آن داشتند که همه چیز زندگی خود که تأثیر منفی بر روابط معنادار و تجربیات میگذارد را از بین ببرند. نیوپورت با اعمال تکنولوژیها و فناوریهای شخصی، مینیمالیسم دیجیتال را به عنوان «فلسفهی استفاده از تکنولوژی» طبقهبندی میکند که بر سه اصل اساسی استوار است: در هم ریختگی پرهزینه است، بهینهسازی مهم است و تعهد و هدفمندی رضایتبخش است. با پرداختن به مبدأ آن و این ذهنیت که «یک اپلیکیشن برای آن وجود دارد»، یعنی برای مشکلات ساختگی، راهحلهای تکنولوژیکی بیپایانی ایجاد میکند، میتوانیم بر خود واقعی و تجسمشده تکیه کنیم و تصمیم بگیریم که آیا میخواهیم برای مجموعهی کوچکی از موانع واقعی، از تکنولوژی استفاده کنیم یا خیر و چگونه این کار را انجام دهیم.
اما کاستن از حجم ارتباطات دیجیتال تنها اولین قدم است. این پیشرفت مهم زمانی برای نیوپورت اتفاق میافتد که ما با آن فعالیتهای ساده و بنیادی که برای مدت طولانی به عنوان مشخصهی زندگی معنادار تعریف شدهاند، تعامل دوباره داشته باشیم: تنهایی را تجربه کنیم، از گفتوگوهای رودررو لذت ببریم و به انجام فعالیتهای باارزش اوقات فراغت بپردازیم. انگیزه و جهتگیری اساسی تمامی اقدامات نیوپورت، تطبیق دادن دوبارهی ما به سمت تجسم خودمان است. این یک نوع پدیدهشناسی رو به عقب است که با مشکل جداسازی از دیجیتال آغاز میشود و ما را به تولد مجدد آنالوگ در زیستگاه طبیعی خودمان نزدیک میکند. به همین منظور، نیوپورت در خصوص سه شیوهی مهمی که با استفادهی بیش از حد تکنولوژی پدیدار میشود، صحبت میکند: تنهایی، گفتوگو و سرگرمی. او در تعریف تنهایی به عنوان فقدان «ورودی اطلاعات به ذهن»، از ریموند کتلیج و مایکل اروین پیروی میکند که برای اولین بار در تاریخ بشر، اشاره میکنند که این امکان وجود دارد که خودمان را از تنهایی محروم کنیم. از طریق کاستن حجم ارتباط دیجیتال، ما با افکار و احساسات خود دوباره آشنا میشویم که مسلماً یک دیدگاه ناراحتکننده برای بسیاری از ما است. در واقع، نیوپورت روش نوشتن نامه به خودمان در آینده را توصیه میکند که به عنوان راهی برای آغاز این فرآیند است.
اما بهترین راه برای یافتن تنهایی، تنها قدم زدن است. نیوپورت به دورهی آبراهام لینکلن در کلبهی سربازان در شمال واشنگتن، به عنوان محلی برای دوری از همهمهی کاخ سفید و همچنین اقامت طولانی مدت فردریش نیچه در کوههای آلپ ایتالیا، ادای احترام میکند. این دورهها و زمانهای دوری و گوشهگیری، هم فضا و هم زمان لازم برای تصمیمگیریهای سخت و تولید آثار بزرگ را برای انسان فراهم میآورد. همانطور که نیوپورت میگوید، ما برای شکوفایی به تنهایی نیاز داریم، زیرا «انسانها طوری برنامهریزی نشدهاند که به طور دائم عملکرد خوبی داشته باشند.» به همین ترتیب، هنری دیوید ثورو، یکی از دوستان همیشگی نیوپورت به جای استفاده از اسب تا شهر پیاده میرفت که این امر، مینیمالیسم تکنولوژیکی را نشان میدهد. در حقیقت، ثورو محاسبه کرده بود که چگونه میزان زمانی که طول میکشد تا از دریاچه والدن به کانکورد برود، برابر با میزان زمان کاری است که او باید انجام دهد تا بتواند یک ارابه یا گاری بخرد. طبق استدلال نیوپورت، نکتهی ناراحتکننده اینجا است که ما این نوع محاسبات را به مسئولان اقتصاد توجه، واگذار کردهایم. ما برای داشتن چند وسیلهی راحتی کوچک، روح خود را مبادله کردهایم و ما به زمانهای تنهایی طولانی مدتی نیاز داریم تا تمرکز خود را دوباره به دست بیاوریم که اکنون آن را در سرتاسر چشمانداز دیجیتالی از دست دادهایم.
نیوپورت با توجه به گفتوگوها، بین ارتباط پهنای باند بالا و پهنای باند پایین، تمایز قائل میشود. طبق استدلال او، گفتوگو یا مکالمه، ارتباط پهنای باند بالا است که برای توسعهی تکاملی ما نسبت به دادههای اطلاعاتی که شبکههای اجتماعی برای ما فراهم میکنند، بسیار متناسب است. نیوپورت اشاره میکند که چقدر مضحک است که فشردن دکمهی «لایک» مانع از آن میشود که بدانیم چه چیزی را واقعاً دوست داریم. با لایککردن و دوست داشتن دیگری، نمیتوانیم دیگران را بشناسیم. در واقع، با محروم کردن خود از ارتباط رودررو با دیگران، دریای وحشت و نگرانی را گسترش میدهیم که هیچ «لایکی» نمیتواند ما را امیدوار به کاهش این فاصله کند. این پدیده با تحقیق در مورد دانشجویان دانشگاهی به وجود آمده است که در سال ۲۰۱۱، رشد شدیدی را در اختلالات مربوط به اضطراب را تجربه کردند. این اتفاق در همان سالی است که گوشیهای هوشمند به طور گسترده در دسترس مصرفکنندگان قرار گرفت و نوجوانان گوشیهای خود را در دست داشتند.
نیوپورت با کنار هم قرار دادن مجموعهای از شیوههای پیشنهادی خود از مفهوم فعلیت یا بالفعل بودن ارسطو الهام میگیرد که در آن پایان و واقعیت یک چیز، در درون فعالیت خودش است. نیوپورت ما را ترغیب میکند تا عادات خود را به خاطر لذتی که ایجاد میکنند و نه چیز دیگر، افزایش دهیم. همانطور که جوزف پیپر در دیدگاه خود در زمان فراغت اشاره میکند، چنین عاداتی بیهوده و جدا از کار نیستند، بلکه قدرتمند هستند و اغلب نیازمند فعالیتهای فکری یا فیزیکی هستند. هدف آنها خنثی کردن تمایل ما به فعالیتهای دیجیتالی منفعل و شدید است تا تبادل ارتباط نامنظم و با پهنای باند پایین برای اجتماعی شدن ساختارمند و با پهنای باند بالا انجام دهیم و مشارکت موقتی و گذرای خود در وب را با تأثیر فیزیکی و واقعی جایگزین کنیم. از سوی دیگر، هرچه در اوقات فراغت بیشتر کار کنیم، کاری که ما برای خلاص شدن از گردباد دیجیتال نیاز داریم کمتر میشود.
در فیلم «مهلکه» ساختهی سال ۲۰۰۸، یک صحنهی تأثیرگذار وجود دارد که در آن، شخصیت اصلی یعنی ویلیام جیمز که رهبری تیم خنثیکنندهی بمبهای جادهای در طول جنگ عراق را بر عهده دارد، در بازگشت کوتاهمدت خود، با همسر و فرزند خودش برای خرید به مغازهای میرود. جیمز که مسئولیت برداشتن غلات صبحانه را بر عهده دارد، آزادانه در فروشگاه پرسه میزند تا اینکه در نهایت راهروی غذاهای صبحانه را پیدا میکند. جیمز که با تنوع محصولات روبرو میشود و متوجه میشود که یک محصول با دیگری تفاوتی ندارد، به بالا و پایین جعبههای مقوایی محصولات به صورت متحیرانه نگاه میکند. پس از چند لحظه سردرگمی، نزدیکترین جعبه به دستش را بر میدارد و با بیتفاوتی آن را به سبد خرید فروشگاه میاندازد.
این همان لحظهای است که بیش از یک دهه برای من اتفاق افتاده است که بیقراری و ناراحتی دنیای مدرن ما را به سختی نشان میدهد. ما شفافیت تصمیمی را میخواهیم که بتواند توجهات را به خود جلب کنند. ما شباهت معنایی را میخواهیم که بتواند سکان زندگی ما را بچرخاند. ما میخواهیم از حداکثرگرایی تکنولوژیکی و تجاری عبور کنیم که زمان ما را تعریف کند. به طور خلاصه، ما چیزی را میخواهیم که مرتون آن را به عنوان یک عروج به انفعال و کنشپذیری فعال در درک و عشق توصیف میکند. علاوه بر این، ضروریترین ارتباطی را میخواهیم که هیدگر با هستی و وجود به دنبال آن بود. مشخص نیست که آیا میتوانیم راه خود را به سوی این اهداف بلند پیدا کنیم یا خیر؛ اما اگر قرار است این راه را ادامه دهیم، بنابراین قطعاً اولین قدم، مشخص کردن رشد بیرویه زندگی دیجیتالی ماست. در این راستا، کتاب نیوپورت، یعنی مینیمالیسم دیجیتال، شانسی را برای مقابله به ما میدهد.
منبع: lareviewofbooks.org