من پیش از تو (به انگلیسی: Me Before You) یک رمان عاشقانه، نوشتهی جوجو مویز است. این کتاب نخستین بار در ۵ ژانویه ۲۰۱۲ در بریتانیا چاپ شد. ادامهای بر این کتاب با نام پس از تو نوشته شد که از طریق کتابهای پاملا دورمن در ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۵ منتشر شد. این رمان تقلیدی از رمان “هیچ چیز جاودانه نیست” اثر سیدنی شلدون است. (به نقل از ویکی پدیای من پیش از تو.) در ادامه، بهترین جملات کتاب من پیش از تو را مرور خواهیم کرد.
۱. من میدانم که این یک داستان عاشقانه نیست و میدانم تمام اینها دلایلی دارد. من نباید بگویم که چه هستم. اما عاشقت هستم. من این را زمانی که از پاتریک جدا شدم میدانستم و حتی فکر میکنم که شاید تو هم کمی مرا دوست داشته باشی.
۲. گاهی وقتها، تو تنها چیزی هستی که میخواهم به خاطرش صبحها بیدار شوم کلارک.
۳. من گذاشتم او عذابی را بشناسد که او هیچگاه نمیتوانست بداند و به همین دلیل بخشی از وجود من همیشه بدهکار او خواهد ماند.
۴. من او را در آغوش گرفتم و چیزی نگفتم. اما تمام مدت در سکوت به او گفتم که او دوست داشته شده است. اوه او واقعاً دوست داشته شده بود.
۵. من فقط.. میخواستم برای چند دقیقهی بیشتر مردی باشم که با یک دختر در لباسی قرمز در کنسرت است.
۶. به تو فقط یکبار فرصت زندگی داده میشود. میتوان گفت وظیفهی توست که تا میتوانی هر ثانیه از آن را زندگی کنی.
۷. خودت را هل بده ساکن نباش.
۸. من هیچوقت برای کارهایی که کردهام، پشیمان نیستم. زیرا اکثر روزها اگر در یک صندلی چرخدار گیر افتاده باشی تنها چیزی که داری مکانهایی است که در خاطراتت میتوانی به آنها سفر کنی.
۹. تمام چیزی که میتوانم بگویم این است که تو مرا تبدیل به کسی کردی که تصورش را هم نمیکردم. تو مرا شاد میکردی زمانی که خودت حالت بد بود. من ترجیح میدهم با تو باشم حتی زمانی که ناامید هستی.
۱۰. درواقع تو میتوانی به کسی کمک کنی که دلش میخواهد به او کمک شود.
۱۱. من نفهمیده بودم که موسیقی میتواند قفلهایی را در تو باز کند. میتواند تو را به مکانهایی ببرد که کسی پیشبینی نمیکند و هالهای در اطراف تو باقی میگذارد. انگار که باقیماندههای سفرت را با خود آوردهای است.
۱۲. تو قلب من را ربودی کلارک. از همان روز اول که از در با آن لباسهای مسخره وارد شدی و با آن جوکهای بیمزه، ناتوانیات را برای پنهان کردن احساسات نشان دادی.
۱۳. من خیلی کوتاه فکر کردم که هیچوقت حس کاملاً متصل بودن به دنیا و یک انسان دیگر را آنطور که در آن لحظه داشتم، تجربه نکرده بودم.
۱۴. میدانی چهقدر سخت است که چیزی نگویی؟ زمانی که تمام اتمهای وجودت دقیقاً برعکس عمل میکنند؟ من تمرین کردم که چیزی نگویم تمام راه از فرودگاه… و این کار تقریباً من را به کشتن داد.
۱۵. من به او گفتم که این بهترین شش ماه تمام زندگی من بود.
او برای مدت طولانی سکوت کرد و گفت: یکچیز بامزه کلارک.. برای من هم همینطور است.
و سپس به همین صورت قلب من شکست .صورتم جمع شد. آرامشم رفت و من او را در آغوش گرفتم و به این موضوع توجه نکردم که او میتواند لرزش من را احساس کند زیرا من تماماً تحتالشعاع غم و اندوه بودم. این کاسهی صبر مرا لبریز کرد و قلب، شکم و سرم را شکافت و من را شکست.
۱۶. اگر میخواهی همچین لباسی بپوشی، آن را باید با تمام اعتمادبهنفس بپوشی. لباس بیشتر باید از لحاظ ذهنی اندازهات شود تا ازنظر فیزیکی.
جملاتی جذاب از من پیش از تو
۱۷. تو خودت را از تمام تجربهها محروم کردهای. زیرا به خودت میگویی تو اینجور آدمی نیستی.
اما من اینجور آدمی نیستم.
از کجا میدانی؟ تو هیچ کاری نکردی، هیچ جایی نرفتی، پس چهطور میتوانی بگویی که چهجور آدمی هستی؟
۱۸. من این را میدانم که شناخت من باعث عذاب تو شده است و من امیدوارم روزی، زمانی که از من کمتر عصبانی و ناراحت بودی بتوانی ببینی که من کاری را انجام دادم که میتوانستم انجام دهم. این به تو کمک میکند که یک زندگی خوبی داشته باشی یک زندگی بهتر. زندگیای بهتر از آنکه اگر من را ملاقات نمیکردی داشتی.
۱۹. همهی ما بخشی از یک چرخهی بزرگ هستیم. یک الگو که فقط خدا آن را میفهمد.
۲۰. چهطور میتوانی اینطور زندگی کنی. با این حقیقت که هرروز را سپری میکنی تا به روز مرگت برسی؟
۲۱. من غر نمیزنم اما فکر نمیکنم که هیچکس مرا زیبا صدا بزند من همچین برکتی را در اطرافم ندارم.
۲۲. فقط خوب زندگی کن. زندگی کن.
۲۳. خودت را به چالش بکش.
۲۴. بهصورت حیرتانگیزی… تمام دخترها برای شاد کردن آقایان لباس نمیپوشند.
۲۵. من کاری که خوشحالم میکرد را انجام دادهام و کاری که میخواستم را هم انجام دادم و من به خود آموختم که چهگونه شغلی داشته باشم که هردوی این کارها را انجام دهد.
منبع: Bookroo.com
قشنگ بود