کتاب خود/زنی مجموعه‌ی اشعار امید صباغ‌نو، شاعر تبریزی است. این مجموعه ۴۶ اثر موزون را شامل می‌شود که مضمون اصلی بیشتر آن‌ها تنهایی است.

البته صباغ‌نو پیش از اینکه این مضامین را در بطن آثار لمس کنیم از شروع به دست گرفتن کتاب، اهدافش را در ناخودآگاه ما می‌کارد. برای مثال اسم کتاب به نوعی مربوط به تنهایی است؛ در صفحه‌ی اول به جای «به نام خدا» با عبارت «و او تنهاست…» روبه‌رو می‌شویم که فارغ از این‌همه صفات خدا، بر تنهایی او متمرکز شده است.

خودزنی

خودزنی

ناشر : فصل پنجم
قیمت : ۲۷,۰۰۰۳۰,۰۰۰ تومان

ایضا امید صباغ‌نو کتابش را به حسین منزوی تقدیم می‌کند که چند هدف را به ذهن مخاطب متبادر می‌سازد:

اول نوع تخصص و استادی مرحوم منزوی در غزل است؛ قالبی که انتخاب صباغ‌نو برای اکثریت آثارش در دوران حرفه‌ای بوده است. دوم نام خانوادگی حسین منزوی است؛ این ماجرا جایی عینی‌تر می‌شود که خود صباغ‌نو هم با تاکیدی زیبا، به مخاطبش کلیدی برای کشف موضوع موردنظرش می‌دهد و در عبارت تقدیمی‌اش می‌نویسد:

«به منزوی‌ترین حسین جهان!»

البته صباغ‌نو تا پایان کتاب، اشعار مختلفی را به دوستان شاعرش ازجمله نیلوفر لاری‌پور تقدیم می‌کند اما تقدیم غزل به سلطان غزل قطعا رنگ‌وبوی دیگری دارد و ایضا باید با وسواس بیشتری انجام شود.

اسم عجیب‌الخلقه

اگر مخاطب تخصصی شعر نباشید ممکن است همان ابتدای کار، با دیدن اسم کتاب بر روی جلد آن، تعجب کنید. احتمالا تصور خواهید کرد که خط موربی اشتباها به وسط کلمه‌ی خودزنی اضافه شده است. یا اینکه ناشر و طراح جلد برای زیبایی تن به ژست و جنگولک‌بازی داده‌اند! اما این‌طور نیست و شاعر خواسته با این کار در نگارش نام کتاب، کارکردی از صنعت بدیع را زنده کند.
آرایه‌ی «سِحرِ حلال» که اتفاقا آرایه‌ای بسیار قدیمی محسوب می‌شود در قدیم نوعی از جناس بوده است. این آرایه به دو کلمه‌ی کاملا متجانس اشاره داشته که مانند جناس شکل نوشتار یکسان داشته‌اند و معنی متفاوت. منتهی در سحر حلال شکل ساختاری کلمات هم متفاوت‌اند. برای مثال دو کلمه‌ی شیر با یکدیگر جناس تام دارند و با وجود شکل ساختاری و نوشتار یکسان، معانی متفاوت دارند اما در بیت زیر از فرصت شیرازی:

گفتمش باید بری نامم زیاد
گفت آری می برم نامت زیاد

یکی از کلمات «زیاد» ساختار کلمه‌ی ساده‌ای به‌معنی کثرت و دیگری ساختار دو کلمه‌ی «از یاد» را دارد. امروزه چون استفاده‌ی تکی از این نوع کلمات برای متبادر کردن ایهام در جناس رواج یافته، جایی که معنی دوم از ساختار کلی کلمه جدا می‌شود را با یک خط مورب جدا می‌کنند.
صباغ‌نو در چارپاره‌ای که پیش از شروع آثار آورده درباره‌ی نام خود/زنی توضیح سربسته‌ای شاعرانه می‌دهد که حسن‌تعلیلی زیباست:

زندگی جاده‌ای است یک‌طرفه
اولش اشک و آخرش آه است
پس در این راه بی‌برو برگرد
خود/زنی منطقی‌ترین راه است..

امید صباغ‌‌نو کیست؟

شاعر تبریزیِ خودزنِ ما در آبان‌ماه ۱۳۵۸ شمسی چشم به این دنیا گشود. مانند بسیاری از هنرمندان، رویه‌ی جلوآمدنش تجربی است و تحصیلات آکادمیکی در رشته‌ی هنری نداشته است. او سال ۱۳۷۶ برای مقطع کارشناسی از تبریز به قزوین رفت و سپس برای انجام خدمت وظیفه تهران آمد و تا این لحظه ماندگار سرب دودهای طهران شده است…
او در برنامه‌ی اینترنتی زیروبم، درباره‌ی نحوه‌ی ورودش به دنیای شعر می‌گوید:

واقعا یادم نمی‌آید از کی شروع شد! شاید پنجم ابتدایی و یا اول راهنمایی بود که من وارد این عرصه شدم. در دفترهای آن دوره‌ام به‌صورت پراکنده شعرهایی که بچه بودم و برای مبصر کلاس و هم‌کلاسی‌ها می‌گفتم را دارم…

و معتقد است که این شاعری از ابتدا در خون آدمی‌زادی چون او بوده است:

از مادرم شنیدم که پدر هم قبل از ازدواج شعر می‌گفتند، طبیعی است یک رگه‌ها و پیش‌زمینه‌ای برایش وجود داشته باشد…

او خود را پیرو سبک غزل کلاسیک می‌داند، شهریار را الگوی خود معرفی می‌کند و محمدعلی بهمنی را استاد خطاب می‌کند. از سال ۱۳۸۷ تابه‌حال نزدیک به ده کتاب را منتشر کرده است که «روایت ۳ تم»، «جنگ میان ما دو نفر کشته می‌دهد» و «مهرابان» مهم‌ترین آثار او هستند.
تاکنون تعدادی از غزل‌های صباغ‌نو توسط خواننده‌هایی مطرح مانند مجید اخشابی، امیر عظیمی و حجت اشرف‌زاده بر روی ملودی رفته و به صورت آهنگ اجرا شده‌اند.

روایت ۳ تم

روایت ۳ تم

ناشر : فصل پنجم

مازوخیسم فیزیکی یا عشق افلاطونی؟!

مهم نیست کدام‌یک از وجوه دوگانه‌ی اسم خود/زنی را انتخاب کنیم؛ در هرصورت با یک کتاب فوق‌العاده جذاب و غزل‌هایی اصطلاحا چفت‌وبست‌دار روبه‌رو هستیم.
چیزی که اول از همه در کتاب خود/زنی به چشم می‌خورد نوع زبان صباغ‌نو است. او به زیبایی هرچه تمام‌تر از احساسات آدمی صحبت می‌کند و خون در رگ‌های شعرش جریان دارد:

پدر فهمید عشقش کار دستم می‌دهد آخر
از این رو برد پنهان کرد در پستو تفنگش را

یا در بیتی از غزلی دیگر که دوباره به خود/زنی اشاره می‌کند:

سهم تو از دنیا همیشه خود/زنی بود
هرشب در آغوش خودت شرمنده بودی

عشق مورد بحث صباغ‌نو البته عشق خوار و زبونی نیست. خیلی جاها با دیدگاه عشق شرقی منافات دارد و بعضا از واسوخت وحشی بافقی هم الهاماتی می‌گیرد:

حسود نیستم اما کسی به غیر خودم
غلط کند که بخواهد رقیب من باشد!

او با وجود تخصصی که در روایت عاشقانه دارد تنها به این مضامین نپرداخته و مسائل اجتماعی، در پس پرده‌ی کنایات او مطرح می‌شوند:

چون براشان جای استکبار را پر کرده‌ای
با تمسخر، مشت محکم بر دهانت می‌زنند

شاعر به خرق عادت و حضور ناگاه اساطیر در شعرش علاقه‌ی بسیاری دارد. و لشکر خلاقیت و ضربه‌های آن‌ها را با این المان‌ها در کویر جنگ با معشوقش پیاده می‌کند؛ مثل این فریب شاعرانه:

چه حکم مسخره‌ای کرده است این حاکم
که توی دست خودش پنج برگ تک دارد

یا این‌جا که کارکردی جذاب را که تبدیل به کلیشه شده است با حضور پیامبر ایرانی به زیبایی هرچه تمام‌تر بازآفرینی می‌کند:

از زخم‌هایم جای خون، آتش زمین می‌ریخت
پیغمبری می‌کرد باید در دلم زرتشت…

از این باب می‌شود نوع شعر او را با رئالیسم جادویی در رمان مقایسه کرد. چرا که در غزل‌های امید صباغ‌نو همه‌چیز از مضمون تا زبان و شخصیت‌ها عادی‌تر از عادی اند. اما او همیشه و به یک‌باره با یک پدیده‌ی غیرعادی مخاطبش را شگفت‌زده می‌کند.

نظر شما درمورد این کتاب چیست؟ آیا میانه‌ای با ادبیات امروز دارید؟ کدام شاعر و چه سبکی را بیشتر دنبال می‌کنید؟

دسته بندی شده در:

برچسب ها: