داریوش مهرجویی از آن دسته کارگردانانی است که میتوانیم دورهی حرفهای کاریاش را به دو قسمت مجزا تقسیم کنیم. این دو دوره با یک فصل مشترک جذاب و نقطهای از همدیگر جدا میشوند؛ مهمان مامان! یکی از سادهترین و خواستنیترین فیلمهای مهرجویی که او را به مسیری جدید رهنمون کرد و «چه خوبه که برگشتی» احتمالا غلیظترین وجه دید تازهی مهرجویی به فیلمسازیاش بوده باشد!
کارگردانی که یک دهه قبل از انقلاب با اقتباس از داستان بیهمانند گاو، اثر غلامحسین ساعدی، آن فیلم معناگرا را ساخت و به صورتی جدی و تلخ سراغ فیلمسازی آمد تا جایی که یک دهه بعد از انقلاب، هامون را کارگردانی کرد، بعد از تجربهی مهمان مامان سعی کرد تا در فضاهای نزدیک به ملودرام به خلق آثارش بپردازد و واقعا اگر سنتوری را فاکتور بگیریم، تمام آثار بعد از مهمان مامان به این فضای دوم نزدیک بودهاند و از تجربههای دهههای اول فیلمسازیاش فاصلهی فرمی تقریبا زیادی را گرفتهاند. البته که باید به خاطر داشته باشیم، تغییر فضای فرمی کارهای یک کارگردان –آن هم یک کارگردان مولف- به این معنا نیست که قرار باشد تمام موتیفها، عناصر و مولفههای امضاءدارش به کناری انداخته شوند و در کارهای جدیدش حضور نداشته باشند. شاید با درک این موضوع حتی استقبال کنیم که یک کارگردان بعد از سالها خلق به یک شیوه، راه جدیدی را در پیش بگیرد و اساسا او را به این دلیل لایق ستایش بیشتری هم بدانیم!
برای مثال حضور مهرجویی در فضای ملودرام را نباید به هیچ وجه به پایین آمدن سطح دغدغههای او و همچنین انتظارات ما از او معنی کنیم؛ مهرجویی حتی در این فضای جدید هم همواره به دنبال نقد اجتماعی و نکات روانشناسیای که در دو فیلم بزرگ اوایل کارش داشت، بوده است. برای مثال در خود مهمان مامان قضیهی بازگشت به سنتها را مطرح میکند، در نارنجیپوش به سمت یک آرمانشهر حرکت میکند و با خواندن ادامهی این مطلب درخواهید یافت که حتی در همین کمدی ظاهرا توخالی، یعنی چه خوبه که برگشتی به شدت نمادگرا و عمیق کار میکند و بحثهایی جدی را پیش میکشد که در ادامه آنها را از نظر خواهیم گذراند.
مشخصات فیلم چه خوبه که برگشتی
چه خوبه که برگشتی، همانطور که در بالا هم گفتیم، فیلمی سینمایی به کارگردانی داریوش مهرجویی است که در سال ۱۳۹۱ هجری شمسی ساخته شد و سال بعدش به روی پردهی سینماها رفت. این فیلم ۹۳ دقیقهای، از کادری بسیار کاربلد و باتجربه بهره برده است که شاید اصلیترین دلیل موفقیت آن، البته بعد از فیلمنامهی بینظیرش باشد. وحیده محمدیفر، به عنوان همسر و همکار همیشگی مهرجویی، کسی است که در نگارش فیلمنامهی این اثر به او کمک کرده است. رضا درمیشیان، دستیار سابق مهرجویی و کارگردان آثاری همچون لانتوری و عصبانی نیستم هم کسی است که تهیهکنندگی این کار را البته در کنار خود مهرجویی برعهده داشته است.
مهرجویی در چه خوبه که برگشتی تماما از ستارهها به عنوان بازیگر نقشهای مختلف استفاده کرده است و علاوه بر نقشهای اصلی، حتی در نقشهای محوری یا فرعی هم بازیگری ناآشنا یا حتی کمتجربه را نمیبینیم. غیر از رضا عطاران و حامد بهداد که دو نقش اصلی این فیلم را برعهده دارند، فیلم از ترکیب افرادی همچون مهناز افشار، حسن پورشیرازی، رویا تیموریان، همایون ارشادی، علیرضا جعفری و… بهره برده است. اما یکی از عوامل فنی این فیلم، بهرام بدخشانی است که مدیریت فیلمبرداری کار را انجام داده و با توجه به فیلمبرداری بینظیر اثر که یکی از نقاط قوت اصلی آن است، نتوانستم از نامبردن از این فیلمبردار کاربلد چشمپوشی کنم. کسی که پیشتر هنرش را در فیلمهایی همچون تقاطع، دیشب باباتو دیدم آیدا، کافه ستاره، دوئل، من ترانه ۱۵ سال دارم، پارتی، هیوا و… دیده بودیم.
شاید غیر از بدخشانی، دیگر کسی که مستحق اشارهی تاکیدی ماست، کریستف رضاعی، آهنگساز فیلم باشد که توانسته به خوبی موسیقیای بیادعا و با کمیت پایین اما با کیفیت بالای سازگاری نسبت به محتوای اثر را تولید کند.
خلاصهی داستان چه خوبه که برگشتی
چه خوبه که برگشتی ظاهرا از یک داستان ساده و یکخطی برخوردار است و حتی اگر دقایق اولیهی آن را ببینید، ممکن است یاد فیلمهای کمدی نازل امثال حسین فرح بخش یا قدرتالله صلح میرزایی بیفتید؛ اما بعد از گذشت چند دقیقه، تمام افرادی که انتظار یک چیز عادی را دارند به دو گروه کلی تقسیم میشوند: عدهای که برداشتی سطح پایین دارند و عطای باقی فیلم را به لقایش میبخشند و عدهای که آن را قطعا یک شاهکار خواهند خواند!
ماجرا از جایی شروع میشود که دندانپزشکی به نام فرزاد (با بازی حامد بهداد) پس از سالها از آمریکا به ایران بازمیگردد تا بتواند بعد از مدتها کار و تحصیل، آرامش را تجربه کند. خانهی او در ساحل دریای خزر، نزدیک به خانهی بهترین دوستش یعنی کامبیز (با بازی رضا عطاران) است. این دو شوقی دارند که نگو و نپرس از اینکه بعد از سالیان سال همدیگر را میبینند. اما آرامشی که این دو پیدا میکنند، آرامش قبل طوفان است. در خانهتکانی خانهی دکتر، یک شیء نیمدایرهای عجیب و غریب پیدا میشود که او ابتدا آن را به کامبیز هدیه میکند؛ اما با اصرار خالهی خود (با بازی رویا تیموریان) که فردی خرافاتی است و معتقد است این شیء یک چیز باارزش و از جانب فضاییهاست، تصمیم میگیرد آن را بازپس بگیرد.
همین رفت و برگشت ساده باعث یک دلخوری میشود و با لج و لجبازی فرزاد و کامبیز، کدورتی پیش میآید که جنگهایی پینگپونگی مثل فیلم آتشبس (ساختهی تهمینه میلانی) شکل میگیرد و رفاقت دیرینهی فرزاد و کامبیز را به چالش میکشد. از سوی دیگر، دوست جوان خاله به نام دکتر یاسمین (با بازی مهناز افشار) وارد ماجرا میشود و یک مثلث عشقی میان این دو دوست با او رخ میدهد که ماجرا را حلنشدنی میسازد…
مشخصات کتاب نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ
تا به اینجای مطلب شاید برایتان سوال بوده باشد که خب چرا چه خوبه که برگشتی را در ستون سینماکتاب قرار دادهایم؟ ستونی که مختص فیلمهای وامدار از ادبیات داستانی است. نکته اینجاست که چه خوبه که برگشتی یک اقتباس آزاد از داستان بلندی (Novel) به نام نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ است. داستانی با نام اصلی The Squabble که نوشتهی نیکلای گوگول، نویسندهی بزرگ قرن نوزدهم روسیه و الهامبخش بزرگانی همچون لئو تولستوی و فئودور داستایوفسکی بوده است.
این داستان برای اولین بار در سال ۱۸۳۵ میلادی به چاپ رسید و تاکنون علاوه بر بارها و بارها تجدید چاپ و ترجمه به زبانهای متعدد دنیا، دستمایهی نگارش داستانهایی دیگر و الهامبخش ساخت نمایشها یا فیلمهای گوناگونی هم شده است. لازم به ذکر است که کتاب نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ در سال ۱۳۹۳ توسط بابک شهیدی به زبان فارسی برگردانی شده و توسط نشر به نگار در ۹۴ صفحه از قطع رقعی به چاپ رسیده است. اما چه خوبه که برگشتی، علاوه بر نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ از یک اقتباس و وامداری دیگر هم بهره برده است! گلی ترقی نامی است که اینجا به آن برمیخوریم. نویسندهای که او را بیشتر با طرح داستانهایی زنانه میشناسیم و یکی از معدود نویسندگان جهانی معاصر ایران است؛ تا جایی که علاوه بر جوایز متعدد داخلی، مانند جایزهی ادبی بنیاد هوشنگ گلشیری، توانسته جوایزی خارجی همچون جایزهی داستان سال فرانسه را کسب کند.
اما در اینجا ترقی با الهام از داستان گوگول، یک بازآفرینی از آن را ساخته است که شباهتی به داستانهای خودش ندارد. درواقع ترقی که پیشتر در فیلم سینمایی درخت گلابی با مهرجویی همکاری کرده بود، طرح داستان را از روی نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ مینویسد و فیلمنامهی مشترک مهرجویی و محمدیفر مستقیما از روی اثر گوگول نوشته نشدهاند، بلکه وامدار قرائت شخصی ترقی از آن داستان هستند.
ابزوردیسم در چه خوبه که برگشتی
شاید اگر بخواهیم چه خوبه که برگشتی را عمیقا تحلیل کنیم به ساعتها زمان نیاز داشته باشیم؛ اما سه نکتهی مهم وجود دارند که در سه مفهوم کلی، اساس بنمایهی این داستان را خلاصه میکنند و در ادامه به آنها خواهیم پرداخت. اولین و مهمترین نکتهی مفهومی فیلم، ابزوردیسم (یا همان پوچانگاری) است که پیشتر آن را به صورت مفصل در مطلب «آشنایی با مکاتب ادبی- ابزوردیسم» برایتان توضیح دادهایم.
اولین بروز ابزوردیسم در داستان، ناتوانی دو شخصیت اصلی در دریافت معناست؛ زمانی که این دو بر سر یک جسم بیجان جنگ میکنند، اصلا نمیدانند که حقیقتا پشت ظاهر این جسم چه چیزی قرار دارد؟ زمانی که بر سر وصال به یاسمین جنگ میکنند، نمیدانند که او پیشتر عاشق کسی دیگر (با بازی همایون ارشادی) شده است و… اما مهرجویی برای عمق دادن بیشتر، کارکردگیری اجتماعی و گذر از سطح فردی، ابزوردیسم را به یک نکتهی باریکتر از مو مرتبط ساخته است. همانطور که به یاد دارید، شخصیت فرزاد کسی است که بعد از سالها از آمریکا به ایران بازگشته است؛ حالا او قرار است با کسی به جنگ و جدل بپردازد که ظاهرا دوستش است اما تاکید خاصی بر باقیماندن در ایران دارد!
این دو نکته، لفظ قلم صحبت کردن فرزاد، سادگی و همچنین یکسری شیطنت طنزآمیز مانند لو دادن الکلها از سوی کامبیز و نکات زیاد دیگری ما را به این فکر میاندازند که این دو شخصیت میتوانند به مثابه نمادهایی از ایران و آمریکا برداشت شوند و با توجه به سال تولید فیلم (۱۳۹۲) که به مذاکرات ایران و آمریکا نزدیک بود و در بحبوحهی استقرار دولت جدید (روحانی) و برجام ساخته و پخش شد، میتوانیم نتیجه بگیریم که مهرجویی میخواسته طعنهای به پوچ بودن جنگهای همیشگی میان شرق و غرب بیندازد…
رواداری
رواداری (به انگلیسی: Tolerance) یا تساهل و تسامح به معنای قبول کردن و یا مدارا کردن با جبههی مخالف نظری و عقیدتی است. چیزی که نبودش، اساس دعوای بچگانهی چه خوبه که برگشتی را میسازد. مهرجویی با بسط کمبود این مفهوم سراغ بازتعریف شخصی مفاهیم مثبت و منفی میرود تا نشان دهد که چگونه دوری از اومانیسم میتواند قرائت شخصی را به تهدیدی اجتماعی تبدیل کند. برای مثال مفاهیمی همچون خیانت، ظلم، دوستی، اعتماد، همراهی و… چیزهایی هستند که مهرجویی گوشهچشمی به آنها داشته است؛ به این شیوه که همگی این مفاهیم، تحت شعاع منفعت شخصی افراد داستان قرار میگیرند و از نظر آنان بازتعریف میشوند؛ اما از آنجا که همه دنبال این بازتعریفند و کسی حاضر به مدارا نیست، دعوا تا بینهایت ادامه مییابد و متوقف نمیشود.
شاید حتی بتوانیم با بازگشت به سرخط رواداری، مدعی شویم که مهرجویی مبحث آزادی فردی و اجتماعی را هم پیش کشیده است و از جایی به بعد معتقد است که همیشه هم رواداری راه حل نیست؛ بلکه تا جایی کارساز است که کسی آزادی فردی شما را زیر پا نگذاشته باشد.
پلورالیسم
در تکامل رواداری، مهرجویی به پلورالیسم، یعنی تکثرگرایی میرسد و مسالهی پذیرش تفاوتها (با پیشفرض آتشبس) برای آرامش را مطرح میکند. درواقع دو شخصیت اصلی داستان زمانی که درمییابند جدالها، نزاعها، تفاوت سلیقهها و… امری جدانشدنی –حتی از بستر یک رفاقت- است، به آرامشی نسبی میرسند و شروع بهتری را کلید میزنند. با توجه به برداشتی که در بخش ابزوردیسم داشتیم، این نکته را میتوانیم پیشنهاد مهرجویی برای اتمام نزاعهای جهانی بدانیم. نکتهای که در داستان گوگول هم موجود بود و دو شخصیت اصلی (که آنجا هم دوست بودند) بر سر یک تفنگ دعوایشان میشد. مهرجویی این عنصر داستانی را به چیزی مدرنتر، یعنی همان شیء فضایی تبدیل کرده تا علاوه بر حضور برداشت بالا، کارکردی از جنس رئالیسم جادویی به لایهی اول داستان اضافه کند و از طرفی در لایههای بعدی به سمت لایههای روانشناختی برود و نقدی بر توهمات مدرنیزهی انسان امروز داشته باشد. این نکته با وجود سنگهای جادویی یاسمین که اتفاقا باعث بدحالی بیشتر دو شخصیت میشود، ساختی نمادگرا و جذاب هم پیدا میکند.
اما تغییر دیگری که مهرجویی در جزئیات طرح داستانی اعمال کرده است این است که او به صورت آگاهانه مردم عامی داستان گوگول را به افرادی سانتیمانتال و از طبقات بالای اجتماعی تبدیل ساخته تا به صورتی نمادگرایانه در ذهن مخاطب خود بذر این موضوع را بکارد که قرار است افرادی از نهاد قدرت –مجاز کل از جزء سیاسیون- که تصور برتری بر دیگران دارند را به تصویر بکشد. و صدالبته که عطاران و بهداد در ایفای نقش مورد نظر مهرجویی و ابراز بلاهتی توطئهآمیز و خباثتوار موفق عمل کردهاند. خباثتی که البته به موفقیت منجر نمیشود و ما را یاد فحش معروف اصفهانیها، یعنی «خرحرامزاده!» میاندازد که به معنی فردی خبیث اما ناتوان است…
دست شما درد نکنه
اتفاقا من فیلم های آخر داریوش مهرجویی رو یعنی آسمان محبوب..نارنجی پوش..چه خوبه که برگشتی..اشباح..لامینور رو بیشتر دوست دارم و این فیلم چه خوبه که برگشتی به نظرم یه فیلم کمدی سیاه گروتسک زیبا و تاثیرگذار است.