بسیاری از مشکلاتی که در تمام جوامع وجود دارند و مردم را از ارتقای فردی عقب نگه میدارند، از مسائل کوچکی شروع میشوند. مسائلی که شاید با مطالعهی بیشتر و بهکارگیری این اطلاعات در عمل، میتوان بخش بسیار مهمی از آنها را برطرف کرد. این چالشها معمولاً در ارتباطات اجتماعی، کار، زندگی روزمره، تربیت فرزندان و مشکلات زناشویی پیش میآید. مسائل زناشویی یکی از چالشیترینها در بین اینهاست؛ چرا که مردان و زنان همیشه از رسیدن به درکی مشترک عاجز بودهاند و هیچوقت نتوانستهاند بهطور کامل یکدیگر را درک کنند. مردان همیشه میخواهند انجام کارها را به عهده بگیرند و مسئولیت را بهطور کامل بپذیرند؛ در مقابل زنان با عواطف و احساسات خاصی همراهاند که همیشه نیاز به یک همراه برای مواجهه با آنها وجود دارد. این عدم درک متقابل از نوع نگاه میآید؛ همین باعث میشود که هر اتفاق کوچکی، پتانسیل این را داشته باشد که تبدیل به یک چالش شود و حال زن و مرد را بد کند. این نیاز همیشه وجود داشته و مشاورههای روانشناسی همیشه راهحل خوبی برای پیشرفت در این راه بودهاند. همین نیاز باعث شد کتاب «مردان مریخی زنان ونوسی» یکی از پرفروشترین کتابهای آمریکایی شود. این کتاب نگاه جدیدی را پیشنهاد میدهد که با استفاده از آن، میتوان تعادل خوبی را در یک رابطهی عاشقانه برقرار کرد.
شاید اگر بدانید نویسندهی این کتاب یک کشیش بوده، در اولین برخورد فکر کنید که «پس قرار است یک مشت موعظه و نصیحت دینی بخوانیم!» اما خوشبختانه جان گری، به خوبی توانسته دیدگاههایی را که در بین عموم نسبت به روابط عاشقانه وجود دارد، بشناسد و آنها را بهکار بگیرد. البته این نباید باعث شود که فکر کنیم کتاب مردان مریخی زنان ونوسی، تمام راهکارها را جلوی پای ما میگذارد و میتوانیم با خواندن آن، یکشبه تبدیل به یک همسر ایدهآل شویم. خود جان گری از زمانی تصمیم به مطالعه و تحقیق دربارهی ازدواج و مسائل زناشویی گرفت، که یک مشکل کوچک نزدیک بود شکاف بزرگی بین او و همسرش ایجاد کند. این اتفاق تلنگری میشود برای رفتن به سمت اینکه ببینیم علم روانشناسی، با قدمهای بزرگی که در دو قرن اخیر برداشته، چطور شخصیت مردانه و زنانه را توصیف میکند.
بیگانههای آشنا
اولین و مهمترین ایدهای که جان گری کتابش را براساس آن شروع میکند، و تا انتها هم پیش میرود، تفاوت طبیعی زن و مرد است. روانشناسی نشان میدهد که زنان و مردان آنقدر تفاوت دارند، که ممکن است از یک اتفاق ثابت و مشترک نتیجهای صددرصد متفاوت بگیرند؛ این اختلاف گاهی آنقدر زیاد است که نظر دو فرد همجنس را نسبت به آن بپرسیم، احتمال اینکه تفاوتی در پاسخ به آن داشته باشند، تقریبا غیرممکن است. اما دلیل این تفاوت چیست و آیا میتوانیم به بهبود وضعیت امیدوار باشیم؟ اولاً که بله، میتوانیم! شاید اگر عشق را در «عشق در یک نگاه» تعریف کنیم، نتوانیم به نتیجهی مطلوبمان برسیم. عشق در یک نگاه یعنی اعتقاد داشته باشیم که دو انسان غریبه، از دو جنسیت متفاوت، و عملاً از دو دنیای متفاوت، ناگهان چشمشان بههم بیفتد و در یک لحظه، به این نتیجه برسند که تنها حالتی که امکان خوشبختی برای آنها وجود دارد، این است که باهم باشند و لاغیر! اکثر انسانها در زندگیشان عاشق میشوند و حسی که این پدیده با خودش به همراه میآورد، غیرقابل انکار نیست. اما وقتی جلوتر میرویم و بلوغ فکری بیشتری پیدا میکنیم، ذرهذره ماجرا برایمان مرموز میشود؛ برای همین شروع میکنیم به گشتن. میگردیم تا ببینیم اینهمه علمی که تمام اطرافمان را گرفته، به چه روشی و با چه منطقی میتواند این پدیدهای که تجربه کردهایم را، برایمان توجیه کند.
شاید زود به نتیجه نرسیم، بسته به شخصیتی که داریم شاید حتی هرگز به نتیجه نرسیم. اما به مرور از آتش آن عشق کم میشود و میفهمیم که تشکیل خانواده، در اغلب مواقع بدون عشق آتشینی صورت میگیرد که ما میشناختیم! اینجاست که جان گری وارد کار میشود. او پس از تکانهی عاطفیای که تجربه کرد، ۷ سال از زندگیاش را صرف پژوهش دربارهی این سوالات میکند:
- زن و مرد از نظر بیولوژیکی و روانی چه تفاوتی باهم دارند؟
- چرا دو جنس مخالف نمیتوانند سادهترین مسائل را هم شبیه یکدیگر ببینند؟
- دو انسان از دو طبیعت متفاوت، چطور میتوانند اولین قدمها برای آشنایی با یکدیگر را بردارند؟
- فهم مشترکی که در یک رابطه شکل میگیرد، حقیقیست یا مکانیکی؟
- آیا میتوان ادعا کرد که در گذر زمان، این فهم مشترک رشد میکند؟ یا زن و مرد همیشه همانقدر غریبه میمانند؟
و در نهایت اینکه:
- چطور میتوان یک دستورالعمل همیشگی برای استحکام یک رابطه ایجاد کرد؟
خب، همهی این سوالها خیلی چالشی و سخت است؛ خصوصاً مورد آخر که در آن با یک جواب «نه!»ی محکم و قاطع مواجه میشویم! ما نمیتوانیم حتی اتفاقات روتین زندگیمان را پیشبینی کنیم و برایش یک برنامهی مدوّنِ ماشینی بچینیم. پس رابطه هم مستثنا نیست. جدای از اینها، اصلاً جذابیتی در مکانیکی بودن نیست، هست؟! با درک و قبول این پیشزمینهها و چند مسئلهی دیگر است که میتوانیم ادعا کنیم برای همقدم شدن با شریک زندگیمان، کفشهای خوبی پوشیدهایم و آمادهی سفر هستیم.
خورشید یک رابطهی منظوم
عشقی که ازش صحبت میکردیم چه شد؟! همینجاست! جان گری اول از هر چیز برایمان یک فرض را مطرح میکند و تا آخر هم به آن پایبند میماند؛ اینکه زنها و مردها اصلاً قرار نیست همدیگر را بفهمند، چون از دو سیارهی متفاوت آمدهاند! او از ما میخواهد فرض را بر این بگذاریم که اجداد مردها، در سیارهی مریخ زندگی میکردهاند و اجداد زنان، در سیارهی ونوس؛ یا همان زهره. این موجودات هزاران سال در سیارهی خودشان، کاملاً تکبعدی و همراستا، مشغول زندگی بودند. عشق هنوز نه برای هیچکدام دغدغه بود، و اصلاً برایشان تعریف شده بود. به این ترتیب، زنها طبق برنامهی اجدادی خودشان، به زیبایی، درددل، صحبت و مشاوره عادت داشتهاند و مردها، کار و اهداف و تلاش شخصی را در اولویت هر چیزی قرار میدادهاند. یک روز افرادی از مریخ به ونوس میروند و یکدل نه صد دل عاشق ساکنان آنجا میشوند! اینگونه است که عشق در یک نگاه شکل گرفت و از افسانه، به زندگی واقعی بعضی از انسانها آمد.
این مردان و زنان تصمیم میگیرند که باهم به سیارهی دیگری به نام زمین مهاجرت کنند و در آنجا، عشق پاک و زیبا و رویاییشان را زندگی کنند؛ اما در همان هفتههای اول بود که فهمیدند آنقدرها هم که فکر میکردند، اشتراک ندارند! مردها ناآگاهانه به زنها راهحل پیشنهاد میدادند و آنها ناراحت میشدند! زنها نیز سعی میکردند با کمک کردن در کارها به همسرشان ابراز عشق کنند، و نمیفهمیدند که چرا همسرشان ناراحت میشوند! حالا جان گری پیشنهاد میکند که با این نگاه، در هر لحظهای که با همسرمان هستیم، میتوانیم به او بفهمانیم که هیچ تعمدی درکار نیست و هرچه هست، فقط ناآگاهی از سرشت دیگریست.
پیشنهادهای طلایی
جان گری پس از اینکه پیشزمینههای لازم را برای یک فهم نسبتی نسبت به طبیعت جنس مخالف بیان میکند، به سراغ راهکارها میرود. این راهکارها در سیزده فصل، به ما نشان میدهد که چطور میتوانیم در موقعیتهای مختلف با همسرمان کنار بیاییم. البته رمز مشترکی هم در تمام این نکات هست، و آن این است که طرفین رابطه باید بتوانند خواستههای شریک زندگیشان را به خواستههای خود ترجیح دهند. خواستههای بزرگ، معمولاً با تصمیم مشترک شکل میگیرند؛ بنابراین فداکاری بیشتر در مواقعی لازم است که پای یک مسئلهی کوچک و سطحی در میان باشد. با خواندن این کتاب و راهنماییهای جان گری، به نظرم هر کسی میتواند نگاهش را به شکل چشمگیری نسبت به ازدواج و رابطه با جنس مخالف تغییر دهد، و یک زندگی آرامشبخش با عشقی مدتدار و بدون تاریخ انقضا را، با کمک همسرش بسازد!