تقدم جامعه بر تکروی
برخی از مکاتب، به وسیلهی مکاتبی دیگر، هویت خود را تعریف میکنند اما پس از مدتی، از مکتب حد بالای خود عبور کرده و استقلالی خدشهناپذیر را بنا به چارچوب مستحکم خود، پایهریزی میکنند.
زمانی که کمونیستها (خاصه مارکسیستها) برای فروانداختن نظام سرمایهداری و حرکت به سمت دیکتاتوری پرولتاریا (قشر فرودست) از مرحلهای تحت عنوان سوسیالیسم، سخن گفتند، شاید هیچگاه تصور نمیکردند که این مرحله، ورای چندین دهه طول بکشد و خود را فارغ از گذاری صرف، تعریف کند. اثبات حضور سوسیالیسم به عنوان مکتبی مستقل را میتوانیم در کشورهایی متعدد که از چنین ایدئولوژیای در نظام حاکم خود بهره میبرند بدانیم و ملتهایی مانند سوئد، روسیه، چین و… همچنان به آن وفادار باقی ماندهاند.
اما سوسیالیسم یعنی چه؟ از نظر لغوی، واژهی سوسیالیسم (Socialism) از ریشهی لاتین کلمهی سُسیوس (Socius) به معنی همراه و شریک یا از واژهی «سوسیال» (Social) به معنای اجتماعی مشتق میشود.
از نظر اصطلاحی، این اندیشه که به نظریهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تبدیل شد، یک ایدئولوژی است که در مخالفت با کاپیتالیسم (سرمایهداری) قائل به لغو مالکیت خصوصی ابزارآلات و پدیدههای اشتراکی است و خود را خواهان برقراری مالکیت اجتماعی (در تمامی زمینهها) نشان میدهد.
سوسیالیسم با ترجمهی جامعهخواهی یا جامعهگرایی به زبان فارسی، درصدد تحقق مالکیت اجتماعی اتحادیههای کارگری یا پرولتاریا بر تمامی سرمایههای کاپیتالیستی برمیآید و این نظریه، قرار است بهطور غیرمستقیم توسط دولت که پاسدار منافع همهی مردم –نه گروههایی خاص- است، اجرا شود.
این ایدئولوژی، جامعه را ورای فردیت میبیند و اصالت مخلوقات اجتماعی اعم از انسان و پدیدههای دیگر را مقدم بر هر چیزی میداند تا کاهش یا حذف تقسیمات طبقاتی را منجر کند.
وجه متفاوت سوسیالیسم با کمونیسم، علاوه بر رقیقتر بودن دیدگاههای اقتصادیشان و اجراییتر بودن سوسیالیسم نسبت به آرمان کمونیسم، در حضور دولت بین نظام سوسیالیستی است که عامل اجرایی باقیمانده نسبت به کاپیتالیسم محسوب میگردد.
آبیاری یک نهال قدیمی
بسیاری از منتقدین اجتماعی و فلاسفه، اولین بارقههای سوسیالیسم را در کتاب «جمهور» اثر افلاطون میدانند که در آن طبقهی حاکمه هیچ امتیاز ویژهای ندارد و نویسنده، برای دو طبقهی پاسدار و فلاسفه (بورژوا و پرولتاریای آن دوران یونان) نظامی اشتراکی را پیشنهاد داده است.
دیگرانی هم هستند که تعالیم انجیل در عهد عتیق مبنی بر حمایت از کارگران، زنان و ضعفا را ریشهی چنین تفکری میدانند اما درواقع، رنسانس و انقلابهای کارگری در قد علم کردن این ایدئولوژی علیه پیامدهای شوم انقلاب صنعتی برای اکثریت جامعه -به ویژه قشر کارگر- نقش بیشتری داشتند.
این دیدگاهها همچون خاستگاه خود، تاکید بیشتری بر اقتصاد داشتند و انسان را نه مستقل که به منزلهی عضوی از پیکره اجتماعی تعریف میکردند؛ دو کشور فرانسه و انگلستان به عنوان پیشگام در این ایدئولوژی، تفسیرهای متفاوتی از آن ارائه دادند.
در انگلستان، رابرت اوون در مقالهای تحت عنوان «سوسیالیسم چیست؟» به سازماندهی شخصی این مکتب پرداخت و حدود یک قرن بعد، در فرانسه، عقاید کلودهانری سن سیمون مبتنی بر اجتماعی کردن مالکیت وسایل تولید جمعی در مقابل فردگرایی ارائه شد؛ که تقدم کاتولیسم بر پروتستانیسم محسوب میشد.
درواقع، سوسیالیسم فرانسه با الهام از ژان ژاک روسو، یک جهتگیری روستایی در جهت بازگشت به فطرت، ذات و طبیعت داشت اما سوسیالیسم انگلستان با صنعت برخورد مثبتتری داشت و رویهی رجعتگونهی کمتری به خود میگرفت.
پس از گذر از این ریشهها، جنبش سوسیالیستی جهان، با شکلگیری جنبش کارگری در قرن نوزدهم میلادی اهمّیت سیاسی خوبی یافت و شروع به شاخهپراکنی کرد؛ این جنبش با پیروزی بلشویکهای روسیه در انقلاب اکتبر، انشعابات زیادی داد و بعدها مکاتب زیرینی چون سوسیالدموکراسی، اکو سوسیالیسم و سرمایهداری دولتی را تحت خود، بازتعریف کرد.
بطن رگهای جامعه
لغو مالکیت خصوصی، عنوان بزرگ و وسیعی است تا شاید نتوانیم با توجه صرف به آن، سوسیالیسم را تعریف کنیم؛ ولادیمیر لنین، نظریهپرداز مکتب مارکسیسم و اولین رهبر اتحاد جماهیر شوروی در کتاب خود با عنوان دولت و انقلاب، راجع به سوسیالیسم مینویسد که استراتژِی کمونیسم، لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و الغای کارِ مزدی است؛ جامعهی کمونیستی، جامعهای است که در آن هر کس بر طبق استعدادهایش کار میکند و بر اساس نیازش از مواهب چارچوبها [یا حتی محدودیتهایش] بهرهمند میشود.
دستیافتن به چنین نظامی ملزومات خاص خود را هم دارد؛ برای مثال میتوانیم مرحلهی انتقالی یا فاز پایینی را نام ببریم… شرط دستیافتن به چنین نظامی، بسط دادنِ آگاهی طبقاتی و سازمانیابی کارگران، در حول منافع طبقاتی مشترک آنها است که به خودیِ خود، نبرد طبقاتی سرنوشتسازی را پیش میآورد.
در این نبرد، به شرط پیروزی نهایی پرولتاریا، بساط دنیای سنتی جور و ستم، برانداخته میشود، دولت سرمایهداران سرنگون شده و به جای آن دولتی سوسیالیستی به عنوان حکومت کارگری، مسند قدرت را به دست میگیرد.
لنین، وظیفهی چنین دولتی را دفاع از دستآوردهای اقتصادی و سیاسی کارگران و سرکوب توطئهگریها و سنگاندازیهای طبقهی سرمایهدار میداند –که در این مرحله قدرت را از دست داده و در تکاپوی بازگشت به صدر جامعه هستند.-
دیگر نمود چنین نظامی از نظر لنین، هدایت جامعه به سوی جامعهای بدون طبقه است؛ زیرا در این دوره، طبقات هنوز به طور کلی، ملغی نشدهاند و ضرورت وجود دولت حس میشود.
همانطور که گفتیم، سوسیالیسم در نگاه ایدهپردازان اولیه، همچون خود لنین در یک دورهی گذار بهسوی زوال هرگونه دولت تعریف شد اما مدتهاست که به صورت مستقل، نهادی قدرتمند و زوالناپذیر را شکل داده است..
کتابهای سوسیالیستی
از مهمترین کتابهایی که میتواند شما را با اندیشههای سوسیالیستی آشنا کند میتوانیم به آثاری چون «نبردهای طبقاتی در فرانسه» اثر کارل مارکس، «آیندهی سوسیالیسم» اثر مجموعهی اندیشمندان سوسیالیستی، «الفبای سوسیالیسم» اثر بهاسکار سونکارا، «انسان و سوسیالیسم در کوبا» اثر ارنستو چهگوارا، «سوسیالیسم: تخیلی و علمی» اثر فریدریش انگلس، «دولتشهر سوسیالیستیس» اثر کلودیو کتس و «در عصر احتضار سرمایهداری: برنامهی انتقالی برای انقلاب سوسیالیستی» اثر لئون تروتسکی اشاره داشته باشیم.
نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا۱۸۵۰
دشمن چه میگوید؟
طبیعتا، سوسیالیسم هم مانند هر مکتب دیگری، منتقدین سفت و سختی را از همان ابتدای پیدایش، در برابر خود دیده است؛ متفکرین لیبرالی مانند فریدریش فونهایک یا لودویگ فنمیزس امکانپذیری سوسیالیسم را زیر سوال بردند و به ویژه در مبحث اقتصادی، اجرای دقیق آن را غیرقابل تصور دانستند.
اقتصاددانهای معتقد به بازار آزاد، در نقدهایی جدی، ابراز داشتند که اقتصاد هر جامعهای آنچنان پیچیده است که هیچ کنترل مرکزیای قادر به مهار یا دربرگرفتن آن نخواهد بود و اقتصاد، فقط در سایهی هماهنگی غیرمتمرکز ایجاد شده توسط خود بازار، میتواند به خوبی راه خود را پیدا کند.
افرادی مانند استیون هورویتز، اقتصاددان لیبرال نیز نقدهای گزندهتری را وارد ساخته و معتقد است که:
سوسیالیسم نه تنها شکست خورده است که در هر صورت محکوم به شکست است، زیرا اقتصاد سوسیالیستی به دلیل نیاز به اطلاعات زیاد برای عملکردی بهتر از بازار فراتر از توان آدمی است.