اگر زیاد با ریاضیات میانهی خوبی نداشته باشید و چشمتان به کتابی مثل «همه دروغ میگویند: اینترنت چه چیزهایی دربارهی خود واقعیمان به ما می گوید؟» بخورد، احتمالاً اینطور پیشبینی میکنید که قرار است در کتاب یک رسالهی آماری پر از عدد و درصد و نمودار را برایتان ترسیم کنند و مدام مثال بیاورند و نتیجه بگیرند. البته، کتاب دقیقاً پر است از آمار و عدد و صفر و صد و نمودار و نتایج تحلیلی؛ اما چه چیز آن را تبدیل به اثری جذاب و خوشخوان برای تمام طیفهای مخاطبین میکند؟ اینکه مولف به شکل یک راوی با بیانی شیوا و طناز، در متن حضور دارد و مثالهای جذاب و بعضاٌ هولناکش را با لحن منحصربهخودش، بیان میکند. در ادامه، از این کتاب جالب که «ست استیونز دیویدویتس» کارشناس دادهی آمریکایی آن را نوشته و نشر «گمان» با ترجمهی «ریحانه عبدی» منتشرش کرده است، پیشتر ما در مطلبی با نام «نگاهی به کتاب همه دروغ میگویند» به معرفی این کتاب پرداخته بودیم؛ اینک چند جمله بخوانید تا بتوانید حدس بزنید بین صفحات این کتاب، چه خبر است:
همه دروغ میگویند. آدمها میگویند «در تماس خواهیم بود» درصورتی که دیگر خبری ازشان نمیشود. میگویند از دست تو ناراحت نیستند ولی هستند. میگویند دوستت دارند در حالی که ندارند. مردم به دوستانشان دروغ میگویند؛ به رئیسها دروغ میگویند؛ به پدر و مادرها دروغ میگویند؛ به دکترها دروغ میگویند؛ به همسرها دروغ میگویند؛ حتی به خودشان هم دروغ میگویند. و بیبروبرگرد به پیمایشها دروغ میگویند. مردم دروغ میگویند تا چهرهی بهتری از خود به نمایش بگذارند.اما ممکن است اطلاعاتی را که از آنها خجالت میکشند در اختیار گوگل بگذارند ــاطلاعات زناشویی، مشکلات روانی، ترسها، کمبود اعتمادبهنفس و دشمنی با سیاهپوستان. ارزش جستجوهای گوگل در حجم بالای آنها نیست، بلکه در صداقتیست که مردم در جستجوهایشان نشان میدهند.
اگر فقط به شم خودمان اتکا کنیم، ممکن است به سبب شیفتگی غریزی انسان به دراماتیک کردن مسائل خیلی راحت از ریل منطق خارج شویم چون دوست داریم دربارهی رواج هرچیزی که بتواند به داستانی بهیادماندنی تبدیل شود، غلو کنیم. مثلاً وقتی در پیمایش ها از مردم درباره ی میزان شیوع عوامل مختلف مرگ و میر سوال میشود، آنها همیشه گردباد را در رتبهی بالاتری از بیماری آسم قرار میدهند، اما در حقیقت اسم هفتاد درصد بیشتر از گردباد قربانی میگیرد. مرگ و میر ناشی از آسم به چشم نمیآید و در اخبار جایی ندارد، اما مرگ در اثر گردبار تیتر اول خبرها قرار میگیرد.
مردم در مورد تعداد نوشیدنیهایی که در راه خانه خوردهاند راست نمیگویند. دربارهی اینکه چند وقت یکبار باشگاه میروند، قیمت کفشهای جدیدی که خریدهاند چقدر بوده، یا اینکه فلان کتاب را خواندهاند یا نه دروغ میگویند. آدمها میگویند «در تماس خواهیم بود» در صورتی که دیگر خبری ازشان نمیشوند. میگویند از دست تو ناراحت نیستند ولی هستند. میگویند دوستت دارند در حالی که ندارند. با اینکه در لجن دست و پا میزنند میگویند خوشحالند. میگویند زنها را دوست دارند حال آنکه در حقیقت از مردها خوششان میآید. مردم به دوستها دروغ میگویند؛ به رئیسها دروغ میگویند؛ به بچهها دروغ میگویند؛ به پدر و مادرها دروغ میگویند؛ به دکترها دروغ میگویند؛ به همسرها دروغ میگویند؛ حتی به خودشان هم دروغ میگویند. و بیبرو برگرد به پیمایشها [مطالعات، پرسشنامهها و نظرسنجیها] هم دروغ میگویند.
روزهایی که محققان برای انجام آزمونی ساده ماههای متمادی را صرف استخدام چند دانشجوی کارشناسی میکنند به سر خواهد آمد. در عوض، محققان از دادههای دیجیتال برای آزمون چندصد یا چندهزار ایده، آنهم تنها در عرض چند ثانیه، بهره خواهند برد. با استفاده از این دادهها قادر خواهیم بود در زمانی بسیار کوتاهتر آموزههای بسیار بیشتری فرا بگیریم.
و این هم نظرسنجی مختصر من برای شما:
آیا تا به حال در انتخابات تقلب کردهاید؟ آیا تا به حال راجع به کشتن کسی خیال بافی کردهاید؟ وسوسه شدید دروغ بگویید؟ عدهی زبادی از مردم رفتارها و افکار خجالت آور را کم تر از آنچه که در واقعیت است در نظرسنجی ها اعلام می کنند. آن ها دوست دارند که خوب به نظر بیایند حتی اگر اکثر نظرسنجی ها به طور ناشناس و بی نام باشند. به این موضوع «سوگیری مقبولیت اجتماعی» گفته می شود.
این آزمایشهای طبیعی یا کنترل شده یک وجه کاربردی دیگر هم دارند. آنها میتوانند موجب بهبود تصمیمگیریهایمان شوند و به ما در شناخت مداخلاتی که نتیجهبخش هستند، و آنهایی که به کار نمیآیند، کمک کنند. مثلاً کمپانیها میتوانند یاد بگیرند چطور مشتریان بیشتری جذب کنند. دولت میتواند یاد بگیرد چطور از دریافتی بیمه برای انگیزهبخشی به پزشکان استفاده کند. دانشآموزان میتوانند بفهمند کدام مدرسه و دانشگاه حقیقتاً ارزش بیشتری دارد. این آزمایشها نشان میدهند چطور کلانداده میتواند حدسیات، باورهای عامه و همبستگیهای بیمایه را با چیزی که واقعاً به کار میآید –یعنی علیت- جایگزین کند.
شما هم یک متخصص داده هستید. وقتی بچه بودید فهمیدید اگر گریه کنید مادرتان به شما توجه میکند. این یک علم داده است. با رسیدن به بزرگسالی متوجه شدید اگر زیادی شکایت کنید و غر بزنید، مردم کمتر با شما معاشرت میکنند. این هم یک علم داده است. بعدتر دریافتید وقتی مردم کمتر با شما معاشرت کنند، کمتر احساس خوشحالی میکنید. وقتی کمتر خوشحال باشید، کمتر دوستانه رفتار میکنید. وقتی کمتر دوستانه رفتار کنید، مردم حتی کمتر از قبل با شما معاشرت خواهند کرد. اینها همه علم دادهاند.
بخش عمدهی این کتاب بر فهم جهان تمرکز دارد و به سوالاتی پاسخ میدهد نظیر اینکه نژادپرستی چقدر برای اوباما هزینه داشت، چه تعداد از مردان واقعاً همجنسگرا هستند یا مردان و زنان چقدر درباره ی بدنشان ناامنی ذهنی دارند.
النبرگ، ریاضیدانی از دانشگاه ویسکانسن، کنجکاو بود بداند چه تعداد از مردم واقعاً یک کتاب را تا آخر میخوانند. او به راه حل هوشمندانهای فکر کرد که این پرسش را با استفاده از کلاندادهها به آزمون بگذارد. وبسایت آمازون نشان میدهد چه تعداد از مردم از جملات مختلف کتابها نقلقول میآورند. النبرگ متوجه شد میتواند فراوانی نقل قولهای آورده شده از اوایل کتاب را با نقلقولهای آورده شده از اواخر کتاب مقایسه کند. این کار میتواند برآوردی حدسی از رغبت خوانندگان به تمام کردن کتاب در اختیارمان بگذارد.