وقتی نام کشور چک را میشنوید به یاد چه میافتید؟ زیبایی و طبیعت بکر آن؟ یا رنج مردمانش در زیر چکمهی فاشیست و کمونیست؟ اینها همه در جای خود اما برای افرادی که به رمانخواندن علاقه و گرایش دارند، کشور چک برایشان یادآور یکی از بزرگترین معاصر جهان یعنی فرانتس کافکا است. نویسندهای که طرفدار کم ندارد و آثارش بسی شناختهشده است. یکی از کتابهای مهمی که به قلم کافکا نوشته شده است، محاکمه نام دارد که بارها حتی در ایران به چاپهای متعدد رسیده است. محاکمه در سال ۱۹۲۵ به رشتهی تحریر درآمده و داستان مردی به نام “کا” را روایت میکند که بدون آنکه بداند و بدانیم چه گناه و خطایی مرتکب شده است محاکمه میگردد.
ما در اینجا قصد داریم جملاتی از این شاهکار ارزشمند قرن بیستم را بیاوریم اما پیش از آن نگاهی کوتاه داشته باشیم به زندگی فرانتس کافکا.
دربارهی فرانتس کافکا، نویسندهی کتاب محاکمه
فرانتس کافکا به سال ۱۸۸۳ در پراگ و در یک خانوادهی یهودی چشم به جهان گشود. او تحصیلات عالی خود را در رشتهی حقوق ادامه داد ودر سال ۱۹۰۶ موفق به دریافت مدرک دکتری در این رشته شد. کافکا چندین سال به کار اداری مشغول بود (در یک شرکت بیمه) و هرگز تن به ازدواج نداد. کافکا در سال ۱۹۱۷ ودر سن ۳۹ سالگی به مرض سل دچار شد و به همین دلیل از کار کناره گرفت و یازنشست شد و بر اثر همین بیماری جانفرسا در سال ۱۹۲۴ و هنگامی که در سنین جوانی به سر میبرد (کمی بیش از ۴۰ سال) چشم از دنیا فرو بست. کافکا صاحب این آثار است: مسخ، قصر، محاکمه، آمریکا و چند اثر دیگر.
جملاتی از کتاب محاکمه
کا، در کشوری قانونمدار زندگی میکرد، همه جا صلح و آرامش برقرار بود، قوانین پابرجا بودند، پس چه کسی جرئت کرده بود در آپارتمان کا به سراغش بیاید؟ کا عادت داشت همه چیز را حتیالمقدور آسان بگیرد و معمولا تا اتفاق ناگواری رخ نمیداد، به آن باور نداشت، حتی در هجوم تهدیدها هم دوراندیشی پیشه نمیکرد. ولی اینجا انگار چنان رفتاری درست نبود.
***
ادارهی ما تا جایی که من مطلع هستم، و من فقط دونپایهترین دوایر را میشناسم، در میان مردم دنبال جرم نمیگردد، بلکه طبق قانون به سمت جرم کشیده میشود و به ناچار ما نگهبانان را اعزام میکند. این قانون است. کجای آن اشتباه است؟ کا گفت: «من این قانون را نمیشناسم.» نگبان گفت: « پس حسابی بد آوردید.» کا گفت: « چنین قانونی فقط در ذهن شما وجود دارد.»…. نگهبان با بی اعتنایی گفت: « خودتان حسش خواهید کرد.»
***
به واقع شما بازداشتید، ولی نه آنطور که دزدی بازداشت میشود. مثل دزد بازداشتشدن ناخوشایند است، ولی این بازداشت، به نظر من این بازداشت جنبهی عالمانه دارد. میبخشید اگر من حرف احمقانهای میزنم، ولی به نظر من این بازداشت جنبهی عالمانه دارد، طوری است که من از آن سر در نمیآورم، ولی ضرورتی هم ندارد که آدم از آن سر دربیاورد.
***
وکلای بزرگ از بعضیها دفاع میکنند. ولی دستیابی به چنین چیزی به ارادهی شخصی ممکن نیست. آنها فقط تز کسانی دفاع میکنند که بخواهند از آنها دفاع کنند. اما ظاهرا فقط به پروندههایی میپردازند که از دادگاه رده پایین فراتر رفته باشد.
***
….این بلا سر خود من آمده است که دلت میخواهد از همه چیز دست بکشی، توی خونه به رختخواب پناه ببری و دیگر چیزی نشنوی. ولی چنین کاری مسلما احمقانهترین کار ممکن است. چون توی رختخواب هم آرامش دوام چندانی نخواهد داشت.
***
کسی به من گفت (به خاطر نمیآورم چه کسی) که چه خوب است وقتی آدم صبح از خواب بیدار میشود، دستکم در مجموع همه چیز را بی هیچ جابجایی درست در همانجایی باز بیابد که شب گذشته بوده است. مگر نه این که در خواب و رویا دستکم ظاهرا در حالتی ماهیتا متفاوت با عالم بیداری به سر میبریم، و همانطور که ان مرد کاملا به درستی گفت، باید از حضور ذهن یا به عبارت دقیقتر، تیزهوشی بیپایان برخوردار بود تا با بازکردن چشمها هر انچه را که هست به اصطلاح در همانجایی به چنگ آوریم که شب گذشته رها کردهایم.
***
لحظهی بیدارشدن مخاطرهآمیزترین لحظهی روز است. اگر آن را از سر بگذرانیم، بی آنکه از جای خود به جایی دیگر کشیده شویم میتوانیم تمام روز آسودهخاطر باشیم.
***
حتما متوجه شدهاید که من به رغم دفتر بزرگی که دارم دستیار استخدام نمیکنم. پیشترها وضع بهگونهی دیگری بود. یک وقتی چندین حقوقدان جوان برای من کار میکردند. امروز من تنها کار میکنم. این موضوع تا حدودی با تغییر عرصهی فعالیت من در ارتباط است چون من فعالیتم را به مرور هر چه بیشتر به مسایل حقوقیای مانند مسیلهی شما محدود کردم. البته شناخت عمیقتر اینگونه مسایل در اتخاذ این تصمیم بی تاثیر نبود. احساس میکردم اگر نمیخواهم نسبت به موکلینم و وظیفهای که برعهده گرفتهام مرتکب گناهی شوم اجازه ندارم این کار را به هیچ کس دیگری بسپارم. ولی تصمیم من مبنی بر اینکه همهی کارها را شخصا انجام دهم پیامدی طبیعی داشت: ناچار شدم درخواستهای وکالت بسیاری را رد کنم و فقط به مواردی بپردازم که بیش از اندازه باعث تاثر خاطرم میشدند- البته باید بگویم که موجودات بینوایی هستند حتی در همین حوالی آمادهاند هر خرده نانی را که بیرون میریزم بقاپند. در ضمن از کار بیش از اندازه بیمار شدم. با این همه از تصمیمی که گرفتم پشیمان نیستم.
***
شما با من روراست حرف نمیزنید و هرگز هم حرف نزدید. پس حق ندارید گله کنید که لااقل به عقیدهی خودتان به نادرست قضاوت شدهاید. من روراستم و به همین دلیل نگران نیستم که به نادرست قضاوت شوم. شما طوری روی محاکمهی من چنگ انداختهاید که انگار من کاملا آزادم ولی من احساس میکنم که احتمالا نه فقط آن را بد مدیریت کردهاید بلکه هیچ اقدام موثری انجام ندادهاید و سعی کردهاید آن را از من پنهان کنید تا من نتوانم مداخله کنم و به این ترتیب روزی در غیاب من در جایی نامعلوم حکم صادر شود.»
***
کا در حال بالارفتن از پلهها مزاحم بچههای پرشماری شد که توی راهپله سرگرم بازی بودند و وقتی او از میانشان میگذشت با چهرههای درهمرفته نگاهش میکردند. با خود گفت:« اگر قرار باشد باز به اینجا بیایم یا باید آبنبات داشته باشم که دلشان را به دست بیاورم یا عصا که به جانشان بیفتم.»
***
عقاید خرافی از قدیمالایام وجود داشتهاند و عملا خود به خود افزایش پیدا میکنند.
***
تعویق در مقایسه با تبریهی صوری از این امتیاز برخوردار است که متهم از وحشت بازداشت ناگهانی مصون میماند آیندهاش کمتر مبهم است و لازم نیست از این بترسد که وقتی اوضاع چندان مساعد به نظر نمیرسد خود را به اجبار درگیر زحمتها و نگرانیهایی کند که تبریهی صوری به همراه دارد. با این حال تعویق هم برای متهم مشکلاتی به بار میآورد که دستکم گرفتن آنها جایز نیست.