نمادهای داستان
ماکوندو
بیش از صد سال است که شهر افسانهای ماکوندو گسترش یافته و فراز و نشیبهایی را تجربه کرده است که تاریخ بحث برانگیز جنگ داخلی کلمبیا، استعمار، اقتصاد کشاورزی و صنعتیشدن آن را نشان میدهد. زمینهی شهر ماکوندو به دلیل نمادگرایی و موانع پیچیده در داستان، به نحوی به عنوان شخصیت اصلی عمل میکند. در بخش اول، این شهر با این عنوان معرفی میشود که دارای «بیست خانهی خشتی» است. که در امتداد ساحل قرار دارند. در داستان اینگونه بیان میشود که، “اخیراً بسیاری از این چیزها فاقد نام هستند و … برای نشان دادن این چیزها، لازم بود که به آنها اشاره کنیم. بیشتر ساکنان این شهر، تغییراتی مانند معرفی دولت، مذهب، ارتش و شرکت موز را میپذیرند. برخی دیگر مانند خوزه آرکادیو بوئندیا، سرهنگ آئورلیانو بوئندیا و خوزه آرکادیو سگوندو طرد میشوند.
با پایان یافتن داستان در بخش نوزدهم و بیستم، ساکنان شهر ماکوندو، افراد اهل کاتالونیا و چهار دوست، و قناریها وارداتی آمارانتا اورسولا از این شهر ویرانشده فرار میکنند. هرکس و هر چیزی که باقی میماند، توسط بادهای تخریبکننده و پیشبینی شده، از بین میروند. ماکوندو که زمانی یک شهر شلوغ و پر جنب و جوش بود، اکنون در تاریکی و ابهام به سر میبرد. که منعکسکنندهی رشد و نابودی خانوادهی بوئندیا بود.
راهآهن
اورلیانو تریسته در بخش یازدهم از رمان «صد سال تنهایی»، راهآهن را نه تنها به عنوان راهی برای گسترش تجارت کارخانهی یخ معرفی کرد، بلکه از آن به عنوان راهی برای ارتباط با دنیای خارج نام برد. او وقتی آن را توصیف میکرد، ساکنان سردرگم و حیرت زده میشدند:
این اولین باری بود که کلمهی (راهآهن) به گوش ساکنین شهر ماکوندو خورده بود.
راهآهن که نماد تکامل ماکوندو و تبدیل شدن از یک دهکده به شهر شلوغ است. بسیاری از تحولات تکنولوژیک مدرن (برق، فیلم، تلفن) و پیشرفت مردم (مسافران و تاجران) را نشان میدهد. مدور بودن بار دیگر در راهآهن دیده میشود که معادل امروزی کاروان کولیها است. که با خود ابزارها و فناورهایی را معرفی میکردند که ساکنین شهر هرگز آن را ندیده بودند. این تغییرات هم موجب شیفتگی و هم انزجار میشود. و هم باعث ایجاد تنش در این منطقه میشود. در بخش پانزدهم، ایستگاه راهآهن محلی است که در آن، ارتش به طور غمانگیزی بیش از ۳ هزار بیگناه، کارگران غیرمسلح کارخانه موز و خانوادههای آن را قتل عام میکند. که یک اتفاق مهلک و کشنده برای ماکوندو به شمار میرود.
زرد و طلایی
در رمان “صد سال تنهایی”، (که خلاصاش در مطلبی با عنوان صدسال تنهایی؛ رمانترین رمان در مجلهی کتابچی برای مطالعه فراهم است) رنگهای زرد و طلایی نماد عصر طلایی و امپریالیسم اسپانیایی است. به محض نفوذ استعمارگرایی به ماکوندو، به رنگ زرد و طلایی نمایان میشود که یکی از رنگهای پرچم کلمبیای امروزی میباشد. در بخش یازدهم، قطاری که آئورلیانو تریسته به سمت شهر میراند، زرد رنگ است. در بخش دوازدهم، میوهای که در شهر ماکوندو رشد کرده و برداشت میشود، موز زرد رنگ است. کارخانه موز به طور ناعادلانهای مردم ماکاندو را به کار میگرفت، در حالیکه از این منطقه نیز سوء استفاده میکرد.
شکست شخصیتهایی که مخالف فشار قدرت بودند نیز با رنگ زرد مرتبط است. زمانی که خوزه آرکادیو بوئندیا قدرت نفوذ و اختیار دون موسکوت را به چالش میکشد و در بخش هفتم میمیرد، او را با گلهای زرد گلباران میکنند. هروقت که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا از حزب لیبرال و دیگر احزاب عقب نشینی میکند، ماهی طلایی پرزرق و برق را درست میکرد تا ذهن خود را از جنگها منحرف کند. در بخش چهاردهم نیز پروانههای زرد رنگ دور عاشق میم را احاطه میکنند. عاشق میم، برای شرکت موز کار میکرد. و به طور ناعادلانهای از سوی یکی از نگهبانان شهردار مورد اصابت گلوله قرار میگیرد.
درون مایه یا تم داستان
عشق
در رمان “صد سال تنهایی”، شکلهای گوناگونی از عشق، از جمله عشق شهوانی (بین آمارانتا و پیترو)، عشق فامیلی (بین فرناندا دل کارپیو و میم)، عشق افلاطونی (بین خوزه آرکادیو بوئندیا و ملکیادس) و عشق به محارم (بین آئورلیانوی دوم و آمارانتا اورسولا) داستان را به پیش میبرند. شهوت باعث میشود خوزه آرکادیو فرار کند. عشق فامیلی، خوزه آرکادیو بوئندیا را ترغیب میکند تا شهری را پیدا کند و آغازی نو داشته باشد. این اتفاق شخصیتها را به دهکدهی تخریبشده باز میگرداند. عشق فامیلی گاهی اوقات بستگان را تا عرش اعلا و مقدس بالا میبرد. عشق فامیلی گاهی اوقات به روابط نامشروع و تخریبکنندهی محارم منجر میشود. در واقع، شکلهای متعدد عشق به شخصیتها انگیزه میدهد.
گذشته و حال
از آنجایی که شخصیتها گرفتار گذشتهی خود، تصمیمگیریها، تاریخ، ارواح و اطلاعات کسبشده از طریق نگاهی به گذشته هستند، این دلتنگی برای گذشته، آیندهی آنها را سخت و مشکلساز میکند. تربیت و رشد فرناندا دل کارپیو، بر توقعات و انتظارات او تاثیر میگذارد. به گونهای که همهی افراد را در خانهی بوئندیا آزار میدهد. خاطرهی آمارانتا اورسولا از خانه، او را به عقب باز میگرداند، جاییکه زندگی او متحمل اتفاقات غیرمنتظرهای میشود.
گابریل گارسیا مارکز از طریق تم داستانی گذشته و حال، احساس سردرگمی و مدور بودن را ایجاد میکند. او با دستکاری جدول زمانی خطی و رو به جلو، به همراه فلشبکها، پیشینهی داستان و اطلاعات پیشزمینهای که از سوی روای داستان برای جلب توجهی خواننده به زمان حال بیان میشود، این احساس را منتقل میکند. نویسنده با قرار دادن روح شخصیتها، سفر پرودنسیو آگیلار برای پیدا کردن و شکار خوزه آرکادیو بوئندیا، و بازیابی نام شخصیتها در طول هفت نسل، این حس را ایجاد میکند که همهچیز در یک لحظه اتفاق میافتد. و احساس دیگری از مدور بودن این رمان را بیان میکند. شخصیتها، مخصوصاً اورسولا و پیلار (به دلیل عمر طولانی آنها)، تایید میکنند که رویدادها در حال تکرار هستند، بنابراین خواننده متوجه زمانی میشود که بوئندیاس و ماکوندو در حال منحرف شدن از موضوع هستند.
صد سال تنهایی
واقعگرایی جادویی
اصطلاح “واقعگرایی جادویی” که اولین بار در دههی ۱۹۴۰ میلادی توسط رماننویس کوبایی به نام آلخو کارپنتیر معرفی شد. اول از همه به یک سبک ادبی اشاره دارد که در آن نویسندگان به طور حقیقی، “واقعیت” و “ماوراء طبیعی” را در هم ترکیب میکنند. این سبک در میان فرهنگها و زمان وجود دارد، اما توسط نویسندگان آمریکای لاتین، از جمله خورخه لوییس بورگس، ایزابل آلنده و البته گابریل گارسیا مارکز رواج و شهرت یافته است.
این سبک نویسندگان را قادر میسازد تا واقعیتهای دوران پسا استعماری (دوران پس از پایان استعمار یا حکومت دیگر کشورها و تلاش شهروندان برای تعریف دوبارهی هویت فرهنگی خود) را به جان یکدیگر بیندازند. به عبارت دیگر، آنها را قادر میسازد تا قدرت استعمارگران را در برابر استعمارشدگان بسنجند. محققان، واقعگرایی جادویی را “نتیجهی طبیعی نوشتههای پسا استعماری” میدانند. اما این سبک میتواند مشکل ساز باشد چرا که اغلب منجر به ایجاد اختلاف میشود. که به نظر میرسد قدرت سیستمی از آن بهره میبرد. مشکل خوانندگان در توانایی تشخیص تفاوت بین واقعیت و جعل و همچنین حقیقت و دروغ نهفته است. توانایی تشخیص تفاوت بر افراد در مسند قدرت و افرادی که تحت ظلم و ستم هستند، تاثیر میگذارد.
رمان “صد سال تنهایی” و دیگر آثار از این سبک، به نویسندگان اجازه میدهد تا روشهای مختلفی را تجربه کنند. ژونو دیاز، یکی از افراد بومی جمهوری دومینیکن و نویسندهی کتاب “مختصر زندگی شگفت انگیز اسکار وائو” که برندهی جایزهی پویلتزر شده است، واقعگرایی جادویی را به عنوان یک “ابزار سیاسی” میبیند که مردم اهل کارائیب را قادر میسازد تا مسائل دنیای خود را به وضوح ببینند. دنیایی که یک دنیای سوررئال است. و مردههای بیشتری نسبت به موجودات زنده و محوشدگی و سکوت بیشتری نسبت به حرفهای گفته شده وجود دارد.
تونی موریسون، رماننویس برندهی جایزهی نوبل و جایزهی پولیتز و همکار سابق گارسیا مارکز میگوید که “صد سال تنهایی” او را به نوشتن “سرود سلیمان” ترغیب کرده است. او میگوید:
شخصیتهای کتاب گارسیا مارکز، با دنیای ماوراء طبیعی رابطهی صمیمانهای داشتند و به این همین دلیل، این داستانها در خانهی من بازگو میشدند.
در شهر ساختگی ماکوندو، که نماد کلمبیای جنگ زده و پسا استعماری، اما پیش از صنعتیشدن است، واقعگرایی جادویی از یک سبک فراتر میرود تا یک جهانبینی منحصر به فرد و موضوعی را نشان دهد. این دنیایی است که منطق و دلیل را رد میکند. و جادو، خرافات و مذهب را به عنوان راهی برای درک حقایق تلخ میپذیرد. که ممکن است در یک بافت متنی دیگر، به صورت فانتزی ظاهر شود. در ماکوندو، بخاطر عبور بزرگ خاندان، او را با گلهای زرد گلباران میکنند، مرض بیخوابی مثل سرماخوردگی ساده شایع میشود و ارواح مانند مهمانان برای صرف شام از میان خانه عبور میکنند. ترکیبی از جادو و واقعگرایی، حقیقتی را ایجاد میکند که واقعیتر از واقعیت است.
هویت
شخصیتهای شهر ماکوندو به دنبال یک حس هویت، و به خصوص هویت فرهنگی مشترک هستند. که طرح داستان را به پیش میبرد.
تنها بیگانهای که در خانواده جمع میشود، فرناندا، تنها مخالف و دشمن خانواده است. که عقاید و سنتهای خود را به این خانه وارد میکند (کسبوکار شیرینیپزی اورسالا را تخریب میکند و دختر او را به خاطر داشتن رابطهی عاشقانه محو میکند). دیگر بیگانهها، به عنوان شخصیتهای بد داستان برای ساکنین ماکوندو عمل میکنند که یک هویت را به اشتراک میگذارند. این بیگانهها، جنبههای استعماری زیر را نشان میدهند:
- دولت (سیاستگذاری آزادی، خشونت سیاسی و محو کردن یا ازبین بردن)
- مذهب (اخلاقیات تحمیلی، فساد)
- شرکت موز (ارزان بودن، کار غیراخلاقی و زمین)
- گردشگران (تجاریسازی یک مکان به هزینهی مردم محلی)
این محرکها باعث ایجاد درگیری و کمک به فروپاشی خانوادهی بوئندیا و ماکوندو میشود.
منبع:
خیلی خوب بود این
بسیار بسیار بسیار عالی سپاس فراوان بابت ترجمه اینفوگرافی
ای کاش یک اینفوگرافی از شخصیت ها هم میگذاشتید