نُت‌برداریِ آقای مریض

اغلب ما کتاب‌دوستان، داستایوفسکی بزرگ را با آثاری مانند جنایت و مکافات، برادران کارامازوف، ابله و قمارباز می‌شناسیم که به عنوان الگوهایی در صدر آثار داستانی دنیا قرار دارند، اما این نویسنده هم مانند هر هنرمندی کتاب‌های دیده نشده یا کمتر دیده شده‌ای دارد که بسیاری از مخاطبان کتاب، نام‌شان را هم نشنیده و آنان را در حد لیاقت‌شان جدی نگرفته‌اند. آثاری تجربی که ناشی از آزمون و خطا در پایه‌گذاری جریان‌های جدید یا تغییر جزئیات محتوایی و فرمی نسبت به عرف بدنه‌ی ادبیات روز کشور نویسنده (یا دنیا) محسوب می‌شوند و معمولاً پس از مدت زمانی طولانی‌تر نسبت به آثار بدنه، جایگاه خود را می‌یابند. کتاب «یادداشت‌های زیرزمین» که در سال ۱۸۶۴ میلادی نوشته شد، یکی از همین گونه آثار به شمار می‌آید که نیم قرن برای ترجمه شدن به زبان انگلیسی، نیاز به زمان داشت؛ این رمان، اولین نوشته‌ی ادبی اگزیستانسیالیستی (هستی‌گرایانه) جهان است که در قالبی نیمه‌داستانی، نیمه بیوگرافیک به نگارش درآمده است.

یادداشت‌های زیرزمین و شب‌های روشن

یادداشت‌های زیرزمین و شب‌های روشن

ناشر : مجید
قیمت : ۱۷۵,۵۰۰۱۹۵,۰۰۰ تومان

به عقیده‌ی هستی‌گرایان، اندیشیدن فلسفی به جای موضوع، از انسان آغاز می‌شود و نگرش به هستی، در احساس عدم تعلق و رهایی از دنیای پوچ معنی می‌یابد، زیرا طبق باور این دسته‌ی فلسفی، زندگی کاملا بی‌معناست، مگر اینکه خود انسان برای آن معنایی بتراشد! یادداشت‌های زیرزمین در ایران، توسط رحمت الهی و حمیدرضا آتش برآب ترجمه شده بود اما بهترین برگردانی آن را می‌توان به نسخه‌ی پرویز شهدی مرتبط دانست که در کتابی همراه با داستان «شب‌های روشن» و توسط نشر مجید منتشر شده است.

قصه‌ی شبِ چلّه

یادداشت‌های زیرزمین از زبان اول شخص نوشته شده است؛ با یک راوی چهل ساله طرف هستیم که طبق ادعای خودش، در طول زندگی، بلاهای زیادی بر سرش آمده است و طعم تلخ بیماری صرع، تهی‌دستی، بهره‌کشی خانواده، زندان، تبعید و غیره را چشیده است و نهایتا هم از سوی همه‌ی آن‌ها از جمله خانواده، دوستان و اطرافیان طرد شده است اما اکنون خود را در چله‌ی زندگی‌اش، پخته و همه‌چیزدان می‌داند و به مرور گذشته‌هایش می‌پردازد. کتاب حاضر دو بخش اصلی دارد، ابتدا راوی در زمان حال به معرفی شخصیت خود می‌پردازد و سپس به ۲۴ سالگی‌اش در دو دهه‌ی پیش می‌رود و گوشه‌هایی از داستان مواجهه‌ی خود با اطرافیان، انسان‌ها و جامعه که دلایل انحطاط او را سبب شده‌اند روایت می‌شود؛ تمام تفکرات بخش اول کتاب از بخش دوم تاثیر پذیرفته‌اند و به‌نوعی می‌توانیم بخش اول را آماده‌سازی مخاطب برای درک سیر انزوایی یک انسان اگزیستانسیالیست بدانیم.

پس از داستان‌های کوتاهی از زندگی گذشته‌ی این شخصیت، در اتفاقی دیگر به عشق و ماجرای عاطفی او پرداخته می‌شود تا تمام زوایای معنایی و ارتباط‌محور یک انسان، به نحوی غیرمستقیم و کاشفانه، بررسی شود. درواقع، یادداشت‌های زیرزمین، روایت فردی است که قبلا عادی (به عنوان صفتی بد) بوده، شغلی دولتی داشته و به زور با مردم عادی، حشر و نشر می‌کرده اما مدت زیادی است که از آن زندگی معمولی، فاصله گرفته و به غار زیرزمینی خود مبعوث شده است! او با فاصله گرفتن از جامعه‌ می‌خواهد سندی برای آرمان‌گرایی‌های اجتماعی باشد، پس نسبت به همه‌چیزِ جامعه شکایت می‌کند و خودش را از مردم جدا می‌داند اما با آگاهی هستی‌گرایانه‌اش به پوچی معنا، به جای انجام طغیان ذهنی خود، در عمل به انفعال پناه می‌برد و شروع به نوشتن یادداشت‌هایش که اعتراضات و بعضا انتقاداتش را شامل می‌شوند، می‌کند.

جن‌زده!

فئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی، رمان نویس، نویسنده‌ی داستان‌های کوتاه و مقاله‌نویس قرن نوزدهم روسیه است؛ او که کار ادبی خود را با هدف نیاز مالی و با ترجمه‌ی آثار نویسندگانی چون بالزاک و شیلر آغاز کرده بود، توانست در مدت کوتاهی از همه‌ی بزرگان عصر خود جلو بزند و با رمان‌ها و داستان‌های بدیعش، جریان اندیشه‌ای جدید در حوزه‌ی فلسفه و روان‌شناسی به وجود بیاورد تا جایی که نیچه، فیلسوف پست‌مدرن آلمانی را متأثر از او بدانیم. این نویسنده در نمایش وضعیت انسان معاصر و تاثیرات مدرنیته بر ذات بشری بسیار موفق است؛ شخصیت‌های داستایوفسکی تزلزل و پیچیدگی همزمانی را در روح و روان خود دارند و هیچ‌گاه در حد یک تیپ باقی نمی‌مانند، بلکه همیشه می‌شود با آنان به عنوان شخصیتی واقعی همذات‌پنداری خوبی داشت.

او با ساخت گره‌های روانی در زندگی شخصیت‌هایش آنان را مورد (Case) خوبی برای باز کردن مسائل اجتماعی می‌کند و وقتی رمان‌هایش را بخوانید، گویی که در چندین جلسه‌ی روان‌کاوی، خودشناسی و جامعه‌شناسی حضور داشته‌اید. این دنیاهای فانتزی و نقادانه، آن‌چنان بکر بوده‌اند که به عقیده‌ی پرویز شهدی، مترجم کتاب حاضر «هیچ نویسنده‌ی دیگری، میان همه‌ی ملیت‌ها، نتوانسته به آن دست یابد» گویی که با یک موجود جنی و ورای انسان سر و کار داریم!

زنگوله‌ی پای تابوت یا شوکِ تنفس دوباره؟

شاید برای‌ شما هم سوال پیش آمده باشد که چرا پرویز شهدی (و مترجم فرانسوی مبدأ ترجمه) این کتاب را در کنار اثری از دو دهه‌ی پیش داستایوفسکی آورده‌اند؟ پاسخ این‌جاست که این‌گونه علاوه بر مقایسه‌ی درونی شخصیت یادداشت‌های زیرزمین در چهل سالگی با ۲۴ سالگی‌اش، می‌توانیم تفاوت دیدگاه‌های زبانی، فرمی و محتوایی خود نویسنده را هم، دقیقا در چنین بازه‌ای مورد بررسی قرار دهیم. داستان «شب‌های روشن» که در سال ۱۸۴۷ و در ۲۶ سالگی نویسنده‌ خلق شد و علاوه بر شور و شوق جوانی، با ناپختگی‌هایی در زبان، فلسفه و داستان‌پردازی همراه بود. اما داستایوفسکی در چِل‌چلی و پس از پختگی خاصی که با نوشتن دیگر آثارش به دست آورده بود و بعد از تجربه‌ی بیماری، تهی‌دستی، زندان، تبعید و خیلی از مشکلات دیگر، یادداشت‌های زیرزمین را نوشت؛ درواقع می‌توانیم ادعا کنیم که اگر شب‌های روشن خلق‌ شده، اثر حاضر، حاصل زیست هنرمند آن بوده است.

این‌گونه نگاه به یادداشت‌های زیرزمین، و تکامل بحث‌های نویسنده در این اثر -که سابقا در شب‌های روشن مورد بحث بودند- می‌تواند آن را به مثابه حرف آخر و زنگوله‌ی پای تابوتِ کارنامه‌ی حرفه‌ای او مطرح کند! اما این کتاب، آغازی است بر نگارش شاهکارهای این نویسنده مانند جنایت و مکافات، ابله، قمارباز و برادران کارامازوف که در بالا اشاره کرده بودیم؛ چه‌اینکه آثار یادشده، برخلاف شب‌های روشن، از نظر فرمی تشابه چندانی با این اثر ندارند اما فلسفه‌ی پنهان و مویرگی آنان، روح یادداشت‌های زیرزمینی را در خود نشان می‌دهند؛ تا جایی که بسیاری از منتقدین، این کتاب را کلید درک همه‌ی آثار نویسنده می‌دانند. شباهت‌های شب‌های روشن با این کتاب مثل رویکرد انسان به تنهایی، توهم، خاص‌بودن، انزوای خودخواسته که ناشی از تفکرات غیرمعمول نسبت به نرمال جامعه است و نهایتاً عشق، آن هم عشقی خارج از عرف که شبیه به عشق افلاطونی (و غیرقابل ادراک در اروپاست) است مطرح می‌شوند.

فراداستان!!!

نمی‌شود به یادداشت‌های زیرزمین با دید یک اثر داستانی نگریست؛ از طرفی نمی‌شود آن را دقیقا یک اتوبیوگرافی دانست! زیرا این اثر پلی‌ژانر، نه به ماهیت حقیقیِ گونه‌ی حسب‌حال وفادار است و نه کاملا به داستان شبیه است. روایت کلی اثر، در انقطاع فصول متعدد که با نام کتاب -به مثابه یک دفترچه‌ی روزانه- ارتباط مفهومی دارند، جلو می‌رود و غالباً هیچ‌یک از بخش‌های کتاب از ده صفحه تجاوز نمی‌کنند؛ ضمنا بیشتر فصول ابتدایی با یک پرسش یا استفهام انکاری به اتمام می‌رسند تا به نوعی موتیف اثر باشند و با زمینه‌چینی یا تعلیق، هر فصل را به فصل بعدی مرتبط کنند.

در هر یک از فصول ابتدایی، یکی از خصیصه‌ها یا مسایل ذهنی آدمی مورد تمرکز داستایوفسکی قرار می‌گیرد و سپس مانند یک زنجیر، هر خصیصه‌ی قبلی تبدیل به ارجاع و هر خصیصه‌ی بعدی با معلول همگام‌سازی می‌شود. خود عنوان کتاب یعنی یادداشت های زیرزمین و زندگی شخصیت اول در زیرزمین هم تمثیلی از حضور یک انسان در بطن (و پس پرده‌ی) ماجراهای جامعه، نگاه عمیق و ریشه‌ای به مسائل و معضلات اجتماعی هستند. ایضا در نمادی متناقض، می‌شود زیرزمین ماجرا و زیست فانتزی شخصیت اول را نماد بریدگی از جامعه و ناامیدی از تغییر یا اصلاح آن دانست…

خودآزاری

داستان با تعاریف مازوخیستی (خودآزارانه) راوی شروع می‌شود و قرار است به سادیسم (دیگرآزاری) گذشته‌ی او چشمک بزند؛ او علاوه بر رنجی که از رابطه با پیرامون می‌کشد، حتی در زندگی شخصی خود هم مازوخیست است:

من آدم مریضی هستم؛ آدمی کینه‌توز، شرور و بدعنق… در پی مداوای خودم نیستم و هرگز هم دنبال دوا و درمان نرفته‌ام… خوب می‌دانم با پرهیز از مداوا شدن و مراجعه نکردن به پزشکان دردسری برای‌شان ایجاد نمی‌کنم!

او با چنین رویه‌ای، تلی از هوس‌های ارضانشده و امیال سرکوفته را همراه خود کرده است و منفعل بودنش در آمیزه‌ی نفرت‌انگیز امید و ناامیدی مشخص است؛ اما گاهی هم به فکر عصیان و رو‌به‌رو شدن با زنده‌به‌گوری‌اش برمی‌آید:

همه خواهند گفت نمی‌توانید اعتراض کنید: دو دوتا می‌شود چهارتا! طبیعت اهمیتی برای ادعاهای شما قائل نیست و به خواست‌هاتان توجهی ندارد…

اما سریعا می‌فهمد که توان چنین دوئلی را ندارد:

با پیشانی‌ام نمی‌توانم این دیوار را فرو بریزم؛ این دیوار سنگی است و من قدرت کافی برای ویران کردنش ندارم، [پس] حاضر نیستم خودم را تحقیر کنم.

او این شنای ذهنی خلاف جهت آب خود را به‌خاطر فاصله گرفتن انسان از ذات و فطرت خود می‌داند و برای حل موضوع، به طرز ناواضحی، رجعت را پیشنهاد می‌کند.

حسنِ تعلیلِ روسی

داستایوفسکی، رویه‌هایی از نارسیسیسم (خودشیفتگی افراطی) را در شخصیت اولش به کار می‌گیرد، پس قابل حدس است که او با زبانی کنایی و خشم‌آلود، هرکسی جز خود را به سخره بگیرد و تعاریف و باورهای عمومی را بنا به قرائت خود و حسن تعلیل‌گونه، عوض کند:

به شما اطمینان می‌دهم آقایان که ذهنی بسیار روشن‌بین داشتن، یک نوع بیماری است؛ بیماری‌ای کاملا واقعی!

اما بعضی از عقاید راوی به مضحکی چیزی که دیدید نیستند و وجه دیگر بهلول‌واری او را نشان می‌دهند؛ تعاریفی نوگرا مانند خاستگاه جنسی تمام پدیده‌ها که چندی بعد از خیال‌پردازی‌های داستایوفسکی، توسط فروید به واقعیتی محض و علمی تبدیل شدند:

حتی در دندان‌درد هم گونه‌ای لذت شهوانی احساس می‌کنید!

البته او با مازوخیسم عیانی که دارد، از رنج کشیدن خود رنج نمی‌برد و حتی چنین پدیده‌ی ظاهرا مضری را تا مقام وحی بالا می‌برد:

رنج بردن! این تنها دلیل خودآگاهی است. [البته] به نظر من آگاهی یکی از بزرگ‌ترین علت‌های ناراحتی انسان‌هاست اما این را هم می‌دانم که بشر به آن علاقه‌مند است و حاضر نیست آن را با خشنودی عوض کند!

یادداشت‌محور بودن کتاب، امکان شیفت کردن از ماهیت روایی به مقاله‌ی مطبوعاتی و گسترش مسائل قبلی، در حد موعظه یا نصیحت‌‌های یک حکیم را هم فراهم می‌آورد و داستایوفسکی، در نقاط زیادی، به طور کلی از پیرنگ فاصله می‌گیرد و مانند حسب‌حال نویسی با متن برخورد می‌کند تا تنها جاهایی که به وجوه خاطره‌نویسی می‌پردازد یا درمورد ماجراهای اطرافیان صحبت می‌کند، به خرده پیرنگ نزدیک شود.

پس داستان کجاست؟

پس از گذشت نیمی از کتاب به شخصیت‌شناسی، بالاخره دوران جوانی این فرد که مانند بسیاری از شخصیت‌های داستایوفسکی بی‌نام و نشان است را مرور می‌کنیم و البته باز هم قرار نیست، پیرنگ‌هایی جدی رخ دهد و همچنان بیشتر از هر چیزی با فلسفه‌بافی مواجهیم. از نظر فرم روایت هم خود خُرده‌داستان‌ها مثل اکثر آثار داستانی نویسنده، نه به شکل علت و معلولی بلکه به صورت اتفاق، آن‌ هم به مثابه تصادف رخ می‌دهند و جلو می‌روند؛ برای مثال یک روز در سالن بیلیارد، شخصی به طور ناخواسته راوی را هل می‌دهد و این آغاز رویاپردازی‌ها و پیرنگی کوتاه است که باز هم بیشتر از واقعه‌نگاری بر درونیات و ذهنیات او متمرکز می‌شوند. از نظر زبانی، قطعاً داستایوفسکی استاد استفاده از دقیق‌ترین منظور در دقیق‌ترین واژگان است که این موضوع علاوه بر دایره‌ی وسیع واژگانی او، استفاده‌ی خوب پلتفرمی او از قلمش را نشان می‌دهد؛ به این تکه‌ی کوتاه و ساده توجه کنید:

سر زانوی شلوارم لکه‌ی زردرنگ بزرگی افتاده بود؛ پیش‌بینی می‌کردم که این لکه -۰.۹- از شخصیتم را از بین خواهد برد!!!

همچنین، داستایوفسکی در لحن‌سازی هم بسیار موفق است و خیلی جاها با کتاب خود شبیه به یک نمایش‌نامه برخورد می‌کند؛ برای مثال انتقال جذاب حسِ تردید در این جمله را ببینید:

خیلی خوشحالم که روابط‌مان دوباره بر… قرار… شده…

او در توصیف درونیات آدمی بسیار جذاب عمل می‌کند، حقارتی که در سراسر اثر موجود است بیشتر از شخصیت‌پردازی مبهم راوی، به همین موضوع مرتبط است:

به موهای او چنگ می‌زنم و گوش‌هایش را می‌گیرم و می‌کشم… امکان دارد همگی سرم بریزند و با اردنگی بیرون بیندازند [اما] مهم نیست! من هستم که اول به گوش او سیلی خواهم زد [پس] بنا به قواعد حفظ حیثیت قدم اول را من برداشته‌ام، همین کافی است!

بی‌راه نیست که بسیاری از منتقدین، داستایوفسکی را بزرگ‌ترین نویسنده‌ی روان‌شناختی اعصار می‌دانند.

رمزِ درستِ عمل‌نکننده!

آشنایی‌زدایی هم یکی از دیگر کارکرد‌هایی است که داستایوفسکی از آن بهره می‌برد اما تازه چند دهه‌ی بعد، صاحبِ نام و مانیفست می‌شود؛ ویکتور شکلوفسکی درباره‌ی آشنایی‌زدایی می‌گوید:

هدف هنر افشای آن حسی است که از طریق ادراک (شهود) اشیاء حاصل می‌شود، نه از دانستن (سطحی) آن‌ها؛ تکنیک هنر، «بیگانه سازی» (ناآشناگری/ غریب‌سازی) ابژه‌هاست تا به واسطه‌ی دشوار ساختن فرم‌ها، مدت زمان ادراک‌شان فزونی یابد؛ چراکه عمل ادراک درنهایت، خود دارای جنبه‌ای از زیبایی است.

استفاده‌ی این نکته را در قلم مردی که از زمان خودش جلوتر بود، علاوه بر ذات آشنایی‌زدایی در ماهیت ازخودبیگانگی راوی هم می‌بینیم؛ چه‌اینکه او هرچه‌قدر بیشتر از خودش صحبت می‌کند، ما کمتر به شناخت او می‌رسیم! در روایتِ داستایوفسکی، ما به حرف‌های راوی به عنوان تنها سند، اعتماد نداریم، زیرا گفته‌های او آن‌قدر حاوی پارادوکس و متناقض‌نما می‌شود که ما تا انتهای داستان هم نمی‌توانیم هویتی ثابت و مشخص را برای او متصور شده یا به او نسبت بدهیم. پس از این‌همه گفت، شاید نیاز باشد به گپ هم برسیم؛ پس شما که کتاب را خوانده‌اید برای ما از درک و شناخت فلسفه‌ی اثر، چندخطی را در قسمت نظرات بنویسید…

دسته بندی شده در: