تا به حال واژههای آرمانشهر و پادآرمانشهر را شنیدهاید؟ احتمالا بله! علیالخصوص اگر در حوزهی جامعهشناسی، علمی تخیلی و یا هرگونه از آثار اجتماعی، چه داستانی و چه تحلیلی سرک کشیده باشید. این دو مفهوم، بسیار درهمتنیده و غیر قابل تفکیکاند و علاوه بر اینکه بدون همدیگر تعریفپذیر نیستند، خیلی هم متناقضنما و غیرواقعی به نظر میرسند؛ گرچه که هر دو به دنبال کشف یا ساخت نمودی از حقیقت هستند. آرمانشهر و پادآرمانشهر از طرفی به عجز یک نویسنده برمیگردند؛ البته این نکته بیشتر در پادآرمانشهر واضح است. درواقع وقتی یک نویسنده در یک جامعه از بهبود، عاجز میشود، سعی میکند تا با اغراق در زشتیها و پلیدیها، مقصد رویهی حاضر را نشان دهد تا عمق فاجعهای که در دوردست، انتظار مردمش را میکشد، مشخص شود. از سوی دیگر، این دو مفهوم به رویاهای نویسندگان هم مربوطاند و به تلاش آنان برای ارائهی مدلهای فانتزی در بهبود وضعیت جامعه برمیگردند. درواقع عنصر اغراق از جنبهی مثبت را در چارچوبی خیالی و آرزوگونه نشان میدهند. جایی که یک نویسنده، فیلسوف یا متفکر، سعی میکند تا با تاکید بر روی وجوه مثبت و فانتزی موجود، آنان را به صورت صددرصدی و تکثرگرا مطرح کند و جامعهای سوررئال که هیچ خلل و فرجی ندارد را بسازد. هدف او از این کار، نشان دادن یک مسیر برای حرکت به سوی بهتر شدن اوضاع است و آنقدر جامعهی فانتزی و زیبای خود را در دوردست تصویر میکند تا جامعه هیچ وقت از تلاش برای طی طریق، دست نکشد.
تعریف دقیق آرمانشهر و پادآرمانشهر
آرمانشهر که به نام اصلی خود یعنی اتوپیا هم معمول است، واژهای انگلیسی است (Utopia) که در تمامی تمدنها و فرهنگهای جهان، حضور داشته و دارد. برای مثال حتی آرمانشهر در فلسفهی اسلامی هم مشابه خود را با عنوان «مدینهی فاضله» تعریف کرده است. آرمانشهر اصطلاحی است که برای اولین بار در سال ۱۵۱۶ میلادی توسط تامس مور در کتابی به همین نام و برای توصیف یک نظام سیاسی بیعیب و نقص به کار رفت. البته بعدها با گستردهتر شدن کاربرد این واژه، (اتوپیا) مسائل بسیار متنوعتری نسبت به نکات سیاسی و اجتماعی به دام اتوپیا افتادند و اتوپیا پای خود را به فرهنگ، هنر، ادبیات و… باز کرد. البته اگر به عقبتر بازگردیم، متوجه میشویم که قرنها قبل از تامس مور، در آرای فلاسفهی یونان باستان، مانند افلاطون و ارسطو، مفاهیمی مانند آرمانشهرِ مور مطرح شده و حتی نظریات و مدلهایی برای آن ارائه شده است؛ اما این واژه به طور خاص مورد استفاده قرار نگرفته است.
شاهد مدعا هم جایی است که بفهمیم، واژهی Utopia از دو قسمت او و توپوس که واژگانی یونانی هستند مشتق شده است. در اصل این دو واژه به معانی «نفی» و «مکان» هستند و سادهترین معادل تحتاللفظی خود را در واژهی «لامکان» یا «ناکجاآباد» میبینند. برگردانهایی که خود به خود، وجه فانتزی و خیالی این مفهوم را داد میزنند! حالا که با آرمانشهر آشنا شدیم، توضیحات کمتری برای درک معنای لغوی و اصطلاحی پادآرمانشهر نیاز داریم. به سادگی میتوانیم پادآرمانشهر (به انگلیسی: Dystopia) را متضاد آرمانشهر تلقی کنیم. البته با کمی تفاوتها یا بهتر بگوییم ظرافتها در توضیحش… پادآرمانشهر که با معادلهای دیگری همچون تباهشهری، مدینهی فاسده، مدینهی ضالّه، دُششهر و ویرانشهر شناخته میشود، از وارونگی مفهومی -و نه صرفا لغویِ- آرمانشهر پدید میآید.
ویژگیهای اتوپیا و دیستوپیا
اول از همه لازم میدانم که دوباره، -و این بار صریحاً- به نمادین بودن فرم این دو مفهوم اشاره داشته باشم. درواقع این دو مفهوم، نمادهایی واقعی برای توضیح اموری حقیقی هستند. آرمانشهر برای اولین بار در رسالهی جمهور، نوشتهی افلاطون، خودش را بروز میدهد. رسالهای که سیاست را به عرصههای گستردهتری اعم از دولت و قانون اساسی (در آن زمان) میکشاند و خطوطی فانتزی را برای چارچوببندی سازمان یک شهر آرمانی، میسازد. البته از آن دوران تا به حال، مدام وجوه فانتزی و نمادگرای این مفهوم، غلیظ و غلیظتر شدهاند و نظم اجتماعی مذکور، بیش از کاربردی بودن به سمت رویاپردازی پیش رفته است. با این وجود میتوانیم از افلاطون به عنوان اولین انسان آرمانگرای تاریخ نام ببریم. در همین راستا، پادآرمانشهر، جامعه (کوچک یا بزرگ) و یا سکونتگاهی خیالی برای انسانها را به تصویر میکشد که در آنجا تمام ویژگیهای منفی بر ویژگیهای مثبت و انسانی، برتری کاملِ کمی و کیفی دارند.
در چنان جامعهی فاسدی، نابودی، هرج و مرج و بدی و شومی، صفاتی هستند که برای توصیف شرایط و وضعیتهای فرهنگی به کار میروند؛ پس پر بیراه نیست که فلاسفه، از چنین وضعیت عجیبی به مثابه دورانی از بدزمانگی یا دُژگاهی نام میبرند. جهنم و مختصات بدبینانه و زجرآورش، نمودی دینی از پادآرمانشهر است. برای توضیح بهتر ویژگیها میتوانیم دوباره به بند اول این مطلب بازگردیم و خاطرنشان کنیم که ویژگیهای منفی پادآرمانشهر، اعم از هر چیزی میشوند که برای هشدار و انذارِ یک جامعه به کار روند و اغراقشدهی تمامنمای معضلات اجتماعی هستند. پس طبعا آرمانشهر در تضاد با وجه شرور خودش، مجموعهای از درِ باغ سبزهایی است که بهشتهای گوناگونی را پیش چشم مخاطب، زنده میکند.
اهداف آرمانشهری
البته که بهشتِ نادیدهی دینی، تنها یکی از صدها بهشتی است که آرمانگرایان تصویر میکنند؛ زیرا بیشتر آرمانشهرها برای ملموس بودن، باید واقعیت را نشان دهند و نه حقیقتی نادیده را! علت امر هم مشخص است: انسان، تکثر و تغلیظِ چیزهای مورد علاقه و دوستداشتنیاش را به وعدههای غیرقابل درک، ترجیح میدهد. در همین راستا، هر دسته و گروهی، در طول تاریخ، اهداف آرمانشهری را از زاویهی دید خود و طبق اهداف اولیهشان، بهینه کردهاند و سعی کردهاند تا آرمانشهر را به صورت نظامی بازتولید کنند که بازده ایدئولوژیشان را بالا ببرد. برای مثال از نظر جامعهی یونان باستان، خاصّه فلاسفهی آن دوران، روح یک آرمانشهر در تزریق عدل به جامعه حاصل میشود؛ سه فضیلت دیگر اعم از حکمت، شجاعت و خویشتنداری هم وجود دارند اما عدل مهمترین چیز است و حکم هارمونی در یک ارکستر را دارد.
سوسیالیستها و مارکسیستها وجه تکنوکراتتری از آرمانشهر را مد نظر دارند؛ از نظر آنان، سوسیالیسم با عمل انقلابی در جامعهی موجود و تعبیر نظام آن بر حسب قانونهای ناگزیر تاریخ دستیافتنی است نه با اندرزگویی! در همین راستا اصطلاح «آرمانشهرخواهی» (اوتوپیسم) در کتاب اندیشمندانی همچون فریدریش انگلس برابر با خیالپردازی معرفی میشود. از نظر آنان آرمانشهر در نبرد نهایی و ناگزیر طبقهی کارگر با سرمایهداران خلاصه میشود و پیروزی در این نبرد هم بدون عملگرایی و با خانهنشینی کارگران، ناممکن و بدون معناست. یا باز هم اگر بخواهیم مثال بزنیم و نشانه را این بار نه سوی فلسفه و ایدئولوژی، بلکه سوی دین بگیریم، میتوانیم از مسلمانان مثال بزنیم. آنان از مدینهی فاضله میگویند و سعی میکنند شهرهایی که در حال حاضر موجودیت دارند اما بیشتر به مختصات اسلامی نزدیک هستند را با برچسبهایی مانند «دارالاسلام» مزین کنند. درواقع آرمانشهر اسلامی بیش از اینکه در این دنیا اتفاق بیفتد، دورنمایی اخروی است که براساس اعمال این دنیا پیش خواهد آمد. مثلا فارابی در این راستا میگوید که مدینهی فاضله رسیدن به سعادت است؛ زیرا سعادت، خیر مطلق است!
تاریخچهی آرمانگرایی
اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که انسان (اکثریت انسانها) به صورت ذاتی سعی میکند تا به دنبال خوبیها بگردد، خیلی نمیتوانیم برای پادآرمانشهر، تعریفی تاریخی و نموداری حرکتی ترسیم کنیم. درواقع همانطور که تاریکی، هویت خود را از نور میگیرد و در نبود آن تعریف میشود یا بدی، ماهیت خود را از خوبی نکردن میسازد، پادآرمانشهر هم چنین وضعیتی دارد. اما اگر بخواهیم درمورد آرمانشهر صحبت کنیم، باید بگوییم که با نقاطی بزنگاهی که این مفهوم را توسعه دادهاند روبهرو هستیم. پس از نگارش کتاب آرمانشهر توسط تامس مور، فرانسوا رابله در کتاب «گارگانتوا و پانتاگروئل» که یک رمان پنج جلدی بود، سعی کرد تا الهیات و حکمت و فلسفه را به هم بیامیزد و با بذلهگوییِ نهان ادبیات خود، اثری در باب آرمانشهر خلق کند. نکتهی جالب توجه اتوپیای او این است که بدانیم، رابله یک اومانیست بود و وجوه انسانیِ نظاممند و صریح، از اثر او در آرمانشهر، پدیدار شدند.
فرانسیس بیکن، فیلسوف، دانشمند و سیاستمدار قرن هفدهم، قدم بعدی را برداشت. او به تجربهگرائی شناخته میشود و در همین راستا، در کتاب «آتلانتیس جدید» سعی کرد تا جنبهای عینیتر از آرمانشهر را مورد بررسی قرار دهد. در قرن هفدهم و با کشف قارهی آمریکا، جایی پوچ از تمدنِ پیشین و طبعا آماده برای ساخت و پذیرش فرهنگ انتزاعی پیدا شد. طبق گفتهی مورخین، در این قرن، حدود ۱۳۸ جامعهی کوچک و بزرگ اتوپیایی، بر اساس نظریات اندیشمندان در جایجای آمریکا مورد آزمایش و بهرهبرداری قرار گرفته است. با این وجود، باید توجه داشته باشیم که در آن دوران، هنوز رنسانس به بلوغ نرسیده و بنابراین، تمام آرمانشهرهای یادشده، از نظریات دینی پیروی میکردند و پارسایی و ریاضت را جزء اصول خود معرفی میکردند.
تکثّرگرایی اتوپیا
گرچه که از نظر زمانی، بیربط به نظر میرسد اما میتوانیم اقدامات کشیش فیلم «خون به پا خواهد شد» اثر پل توماس اندرسن را به عنوان شمّهای از چنین اتوپیایی معرفی کنیم. البته اگر انصاف داشته باشیم، همه چیز را در کلیسا نخواهیم دید و برای مثال اتفاقات قرن هفدهم و هجدهم آمریکا، با ریشهی مذهبی و در عین حال، اندکی تاثیرپذیری از رنسانس، موجب شدند تا برای اولین بار در قرن نوزدهم، مفاهیمی مثبت و آرمانشهری مانند نخستین مهد کودک، نخستین مدرسهی حرفهای، نخستین کتابخانهی رایگان پدید بیاید. این نکته را میتوان شروع بیرون کشیده شدن اتوپیا از ایدئولوژیهای بسته، همگانی شدن پدیدهها و حتی انتزاعات آن و همچنین حرکتش به سمت پلورالیسم (تکثرگرایی) بدانیم. حرکتی که باعث شد تا بعدها و تا به امروز، بسیاری از ایدئولوژیها، قشرهای اجتماعی و گروههای متعامل یا متضاد، اعم از یهودیها، سوسیالیستها، عارفان و حتی هیپیها! به سراغ خلق آرمانشهر بروند.
نمونههای آرمانشهری و پادآرمانشهری در هنر و ادبیات
اجازه دهید تا به علت وسیع بودن دایرهی آثار آرمانشهری و پادآرمانشهری، در ابتدا تعدادی از کتابها و فیلمهای محبوب و شناخته شدهی در تعامل با این دو مفهوم را به صورت فهرستوار ذکر کنیم؛ سپس چند نمونه را به طرزی عمیقتر و با جزئیات بیشتر مورد بررسی قرار دهیم. البته که دوباره لازم به ذکر میدانم با درهمتنیدگی ویژهی این دو مفهوم، اشاره کنم که هیچ اثر آرمانشهریای نیست که رگهی پادآرمانشهری نداشته باشد و بالعکس… ضمنا آثاری که در بخشهای بعدی میخوانیم، نمونههای هنری و ادبی مفاهیم حاضرند؛ اما برای مطالعهی بیشتر و آشنایی عینی و نظری با خود مفاهیم، کتابهایی مانند «درسگفتارهای ایدئولوژی و اتوپیا» اثر پل ریکور، «ساحل آرمانشهر» اثر تام استوپارد، «چشماندازهای آرمانشهر» اثر ادوارد روتستاین، «آرمانشهر فارابی» اثر غلامرضا جمشیدنژاد، «بیدولتی، دولت، آرمانشهر» اثر رابرت نازیک، «آیا باید از اتوپیا اعاده حیثیت کرد؟» اثر کریستیان گودن، «آرمان شهری برای واقع گراها» اثر روتگر برگمان و «ایدئولوژی و اتوپیا: مقدمهای بر جامعهشناسی شناخت» اثر کارل مانهایم میتوانند راهگشا باشند.
آثار اتوپیایی
کتابهایی مانند رمان «جزیره» اثر آلدوس هاکسلی، داستان «علفزار» اثر ری برد بری، رمان «سالار مگسها» اثر ویلیام گلدینگ، اشعار تی اس الیوت و… جزو آثار خارجی در حوزهی ادبی آرمانشهر محسوب میشوند. کتابهای یووال نوح هراری مانند «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» هم آثاری تحلیلی با شمهی آرمانشهری هستند. در ایران هم کتابهایی چون داستان «مربای شیرین» اثر هوشنگ مرادی کرمانی، داستان «ماهی سیاه کوچولو» اثر صمد بهرنگی، رمان «چشمهایش» نوشتهی بزرگ علوی، رمان «جای خالی سلوچ» اثر محمود دولتآبادی، اشعار شاعرانی مانند نیما یوشیج و سهراب سپهری و… چنین نمودهایی را برای مخاطبان زنده میکنند. در زمینهی تصویری (فیلم و سریال) آثاری مانند مجموعهی «نارنیا» محصول والت دیزنی و فاکس قرن بیستم، فیلم «چارلی و کارخانه شکلاتسازی» به کارگردانی تیم برتون، «داستان عامهپسند» به کارگردانی کوئنتین تارانتینو، فیلم «دیوانهای از قفس پرید» (یا همان پرواز بر آشیانهی فاخته) به کارگردانی میلوش فورمن، فیلم «رستگاری در شائوشنگ» به کارگردانی فرانک دارابونت و… رگههای غلیظ اتوپیایی دارند. در ایران هم میتوانیم نسبت به آثاری همچون «آشغالهای دوستداشتنی» و «خواب تلخ» به کارگردانی محسن امیریوسفی، «مسخرهباز» به کارگردانی همایون غنیزاده، «یک خانوادهی محترم» به کارگردانی مسعود بخشی و… نگاه آرمانگرایانه داشته باشیم. در موسیقی بیشتر نمود شعری واضح است و طبعا باید دنبال موسیقیهایی با اشعار آرمانشهری بگردیم؛ اما برای مثال، تعدادی از آثار محسن چاوشی مانند «پرچم سفید» اینگونه نگاه کنیم.
آثار دیستوپیایی
آثار دیستوپیایی، تعداد بالاتری از آثار اتوپیایی دارند؛ درواقع دلیل این نکته را میتوان جایی یافت که حتی در توضیح یک آرمانشهر هم غالبا نیاز به یک ویرانشهر برای انگیزهی بهبود و ساخت وجود دارد. در همین راستا میتوانیم بسیاری از کتابهای محبوب، مانند داستان «قلعهی حیوانات» اثر جورج اورول، نمایشنامهی «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر، «سفرهای گالیور» اثر جاناتان سوییفت، رمان «کوری» اثر ژوزه ساراماگو، «سلاخخانهی شماره پنج» اثر کرت ونهگات و «میرا» نوشتهی کریستوفر فرانک را به مثابه آثاری پادآرمانشهری معرفی کنیم. کتابهایی مانند «آیشمن در اورشلیم» اثر هانا آرنت هم جزو آثار تحلیلی مناسب برای توضیح و بسط شرایط ویرانشهری هستند. در ایران، آثاری مانند اشعار پساکودتای ۲۸ مرداد، داستان «بوف کور» نوشتهی صادق هدایت، رمان «سمفونی مردگان» نوشتهی عباس معروفی، نمایشنامهی «ندبه» اثر بهرام بیضائی و نمایشنامهی «پلکان» اثر اکبر رادی، پادآرمانشهری هستند. در حوزهی سینما، آثاری همچون سریال «سرگذشت ندیمه» اثر بروس میلر، آلفاویل به کارگردانی ژان لوک گدار، آثار استنلی کوبریک مانند «پرتقال کوکی» یا «ادیسهی فضایی»، «جوکر» به کارگردانی تاد فیلیپس و… دیستوپیایی هستند. در ایران هم آثار محمد رسولاف نمود خوبی از ویرانشهر را در درون خود دارند. باز هم اگر بخواهیم مثالی از موسیقی بزنیم، این بار باید به آهنگها و تصنیفهای محمدرضا شجریان اعم از «تفنگت را زمین بگذار» و یا «موج خون» رجوع کنیم.
چهار مشت، نمونهی خروارهای بالا!
حال بیایید تا در انتهای این مقاله، کمی ریزبینانهتر به مثالهای آرمانشهری و پادآرمانشهری وارد شویم و کمی نشانهشناسی کنیم. یکی از بهترین آثار پادآرمانشهری، کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول است. این کتاب نشان میدهد که ایدئولوژی غلط از سوی اربابان قدرت برای اعمال نظریات، هر لحظه غلیظ میشود تا جامعه را به یک ویرانشهر تبدیل کند و درثانی، ویرانشهر را به مثابه آرمانشهر در اذهان جا بیندازد! زاویهای خاص از هویتسازی که با عنوان «ابتذال شر» در کتابهایی مانند آیشمن در اورشلیم خوانده بودیم. همچنین ۱۹۸۴ تمرکز خوبی روی وجوه توتالیتری و دیکتاتوری یک حاکمیت دارد و نشان میدهد که این دو مفهوم نمیتوانند به خیر منجر شوند و هیچوقت آرمانشهر نمیسازند؛ درواقع اورول مفاهیم مصنوعیای همچون دیکتاتوری مصلح که از سوی نظام سرمایهداری ساخته میشود را به زیباترین شکل زیر سوال میبرد. او از طرفی قبول گوسفندوارانهی مردمِ در اکثریت را ریشهی ساخت ویرانشهری از سوی حاکمانِ در اقلیت میداند.
«وی» مثل «وندتا»
«وی» مثل «وندتا»، فیلمی به کارگردانی جمیز مکتیگو، اثری است که در تقابل با ۱۹۸۴ قرار دارد. این فیلم به تکنوکراتیسم مردمی اشاره میکند و نشان میدهد که اتحاد مردم قشر فرودست برای نتیجه دادن یک رویا، اولین و اصیلترین نیاز یک آرمانشهر برای پدیدار شدن است. درواقع V for vendetta در تعامل با نظریات آرمانگرایانهی مارکسیستی عمل میکند.
خانهی ادریسیها
خانه ادریسیها یکی از عجیبترین و جذابترین مقایسههای این دو مفهوم است که با تاکید بر دووجهی بودن و غیرقابل تمییز بودن، از این مفهوم دوگانه یک دیالکتیک میسازد؛ پس نمیتوانیم دقیقا ادعا کنیم که آرمانشهری است و یا پادآرمانشهری؟ خانه ادریسیها نوشتهی غزاله علیزاده، نویسندهی فقید معاصر ایرانی است. اثری که همزمان، کاربرد غلط از ایدئولوژیهای خوب را نشان میدهد؛ نظریهی رسیدن از مصداق درست به نتیجهی غلط را باز میکند و در وضعیتی فانتزی و آخرالزمانی (آپوکالیپتیک/ آرماگدونی) توضیح میدهد چهگونه فکتها و نظریاتی که قرار است، آرمانشهر بسازند، میتوانند منجر به پادآرمانشهر شوند!
پلتفرم
پلتفرم یا سکو (با عنوان اصلی حفره) فیلمی اسپانیایی و جدید است که با الهام از دُنکیشوت نوشته شده است. این اثر تحسین شده، به کارگردانی گالدر گازتلو-اوروتیا و در سال ۲۰۱۹ میلادی ساخته شده است. پلتفرم هم مانند خانهی ادریسیها، تلفیقی از اتوپیا و دیستوپیا است؛ با این تفاوت که به جای آخرالزمانی بودن، سعی میکند تا از وجوه اساطیری و کهنالگویی برای ساخت دیالکتیک خودش بهره بگیرد.