کتاب جزء از کل در یک نگاه

اگر بخواهید خلاصه‌ی داستان جزء از کل نوشته‌ی استیو تولتز را برای دوست‌تان تعریف کنید، گمان نمی‌کنم بتوانید چیز دیگری جز این‌ها بگویید که:

قصه‌اش درباره پدر و پسری است به نام‌های مارتین و چسبر. پدر و پسری که در عین متفاوت بودن شخصیت‌شان به یکدیگر شبیه‌اند و این اتفاق یکی از نقاط قوت داستان محسوب می‌شود. چسبر راوی اول این داستان است و مدام از ترس‌هایش حرف می‌زند، ترس از شبیه شدن به زندگی پدرش مارتین و عمویش تری. عمویی که در طول داستان با توجه به خوش گذرانی‌ها و کارهای خلافش در مسیر داستان تبدیل می‌شود به فردی شبیه به رابین هود و پدر جپسر، مارتین، که دغدغه حل معضلات و مشکلات عالم هستی را دارد. گاهی داستان را از زبان مارتین می‌خوانیم اما راوی اصلی داستان کسی نیست جز جسپر.

خلاصه مفصل‌تری از کتاب جز از کل را قبلا در مجله کتابچی نوشته بودیم، اما این بار می‌خواهیم کمی به نقدهای این کتاب بپردازیم. این خلاصه‌ی داستان، همه‌ی اتفاقات کتاب نیست اما در نگاه اول و تعریف کلی، می‌توان به چند موضوع اشاره کرد.

جزء از کل

جزء از کل

نویسنده : استیو تولتز
ناشر : چشمه
مترجم : پیمان خاکسار
قیمت : ۴۴۱,۰۰۰۴۹۰,۰۰۰ تومان

این کتاب می‌توانست خسته‌کننده باشد

قصه در قصه بودنِ این کتاب چیزی جز تسلط و هنر استیو تولتز در نویسندگی نیست و مخاطب به خاطر زیبایی داستان، تا انتهای کتاب را با اشتیاق مطالعه می‌کند، اما باید این نکته را هم در نظر گرفت که اگر زبان طنز و روایت ساده‌ی او باعث به وجود آمدن کشش در داستان نمی‌شد، مخاطب همان ابتدا، به خاطر توضیحات مفصل نویسنده از خاطرات و اتفاقاتی که برای هر کدام از شخصیت‌ها رخ می‌دهد از مطالعه‌ی آن صرف نظر می‌کرد.

جزء از کل، کتابی با داستان‌های غافل‌گیر کننده

یکی از ویژگی‌هایی که این کتاب را در لیست پرفروش‌ترین‌ها قرار داده است، نوع روایت آن است. مخاطب در این کتاب با یک خط ثابت روبه‌رو نیست؛ اتفاقی که شخصیت اصلی داستان را درگیر کند و تا آخر قصه، شخصیت‌ها درگیر همان ماجرا باشند. نه! خواننده، در هر چند صفحه از این کتاب با اتفاق و ماجرای جدیدی روبه‌رو می‌شود و عکس‌العمل شخصیت‌های داستان به این اتفاقات است که با قرار گرفتن در جای درست و به موقع، مخاطب را مدام غافل‌گیر می‌کند، می‌خنداند، به فکر وا می‌دارد و گاهی هم او را می‌ترساند.

این نکته که ما شاهد این اتفاق‌ها در بهترین زمان و مکان در داستان هستیم، ارتباط مستقیمی با قدرت نویسنده در خلق داستان دارد. موقعیت‌هایی که نویسنده در این کتاب رقم می‌زند، اغلب به خاطر رفتارهای بی‌منطق شخصیت‌ها شکل می‌گیرند. شخصیت‌هایی که شاید در ظاهر انسان‌های بی‌فکر و حتی دیوانه به نظر برسند اما هر حرفی که می‌زنند و یا رفتاری که دارند، با یک قصد و یک هدف خاص از پیش تعیین شده‌، داستان را جلو می‌برند. دلیل این موقعیت‌شناسی، صبر و حوصله‌ی پنج ساله نویسنده در نوشتن داستان حاضر است. صبر و حوصله‌ای که به شکل‌های مختلف در روایت داستان شاهد آن هستیم. به طور مثال نویسنده برای تعریف کردن یک خاطره، چندین صفحه از کتاب را صرف می‌کند، بدون آن‌که مخاطب با زیاده‌گویی خسته و یا از خواندن داستان دل‌سرد شود.

ترس از مبتلا شدن به ترسیدنِ از مرگ

استیو تولتز در این کتاب از موضوعات مختلفی صحبت می‌کند، موضوعاتی مثل مرگ، زندگی، عشق، خانواده، و از همه مهم‌تر ترس از مرگ! نویسنده، در این کتاب مخاطب را به همان اندازه که مارتین دین از مرگ می‌ترسد و مدام به این موضوع فکر می‌کند، به فکر وا می‌دارد. نگاه تولتز در این کتاب به چنین مسائل و موضوعاتی سطحی نیست. شخصیت‌های کتاب او در عمق این موضوعات زندگی می‌کنند و نگاه فلسفی‌اش در قالب شخصیت‌های مختلف، مخاطب را با چندین زاویه دید به یک مساله‌ی واحد و چندین طرز تفکر مختلف درباره اتفاقات جاری در داستان روبه‌رو می‌کند.

ما در طول داستان شاهد این ماجرا هستیم که مارتین از دوران کودکی با این ترس مواجه بوده و این موضوع او را به یک بیمار پارانویایی تبدیل کرده است و یکی از ویژگی شخصیتی او در این داستان همین ذهن منفی‌باف او و نگرانی‌های بیش از حدش است که گاهی موقعیت‌های خنده‌دار را با اشتباهاتش و گاهی تصاویر غم انگیزی را برای مخاطب به وجود می‌آورد.

فکر کردن به ترس‌های مارتین باعث می‌شود تا جسپر تصمیم بگیرد که شبیه به پدرش نشود. بنابراین شروع به کنکاش در شخصیتش و بررسی خصوصیات اخلاقی‌اش می‌کند و در آخر به این نتیجه می‌رسد که مثل پدرش از مرگ نمی‌ترسد، بلکه موضوعی که باعث ترس او می‌شود ترسِ مبتلا شدن به ترسیدن از مرگ است.

این نوع روایت، تحسین برانگیزترین اتفاقی است که در طول خواندن این کتاب با آن روبه‌رو می‌شویم. شخصیتی که خودش را  تحلیل می‌کند و برعکس بسیاری از شخصیت‌های اصلی داستان‌ها که دیگران و یا سرنوشت را عامل بدبختی، ترس، فقر و … خود می‌دانند، او خودش را عامل و مسئول تمام اتفاقاتی می‌داند که با آن‌ها دست و پنجه نرم کرده است. اما مخاطب با خواندن این کتاب متوجه می‌شود که جسپر شخصیت اصلی کمی در قضاوت خودش، زیاده‌روی کرده و بسیاری از رفتارها و مشکلاتی که با آنها روبه‌رو است، به خاطر رفتارها و تصمیمات پدرش مارتین است.

لطفا خودتان فکر کنید

«از جایی که یادمه مادرم هر روز عصر بهم یه لیوان شیر سرد داده. چرا گرم نیست؟ چرا شیر؟ چرا بهم آب نارگیل یا شربت انبه نمی‌ده؟ یک بار ازش پرسیدم. گفت همه بچه‌های هم سن تو شیر می‌خورن. یک بار هم موقع شام به خاطر اینکه آرنجم رو گذاشته بودم روی میز دعوام کرد. پرسیدم “چرا؟” گفت” کار زشتیه”. گفتم” به کی برمی‌خوره؟ به تو؟ چرا؟” دست‌پاچه شد و وقتی داشتم می‌رفتم بخوابم -چون ساعت هفت شب وقت خواب بچه های زیر هفت ساله- فهمیدم کورکورانه از دستورات زنی پیروی می‌کنم که خودش کورکورانه از شایعه‌ها پیروی می‌کنه. فکر کردم: شاید همه چیز نباید این‌طوری باشه. شاید بتونن یه جور دیگه باشن. هر جور دیگه‌ای…»

بندبالا بخشی از تفکرات استیو تولتز است برای مقابله با تفکرات اشتباه حاکم بر جامعه که به صورت آگاهانه و یا ناخودآگاه روی زندگی و نحوه‌ی رشد و پیشرفت انسان‌ها تاثیر می‌گذارند. استیو تولتز در قالب داستان و با زبانی طنز و روایتی ساده به این معضل اجتماعی اشاره می‌کند و در قالب شخصیت‌های داستان مردم را مورد نقد قرار می‌دهد و بارها از زبان شخصیت‌هایش این موضوع را مطرح می‌کند که فکر کردن به هر موضوعی حتی اگر با دیدی منفی باشد، نتیجه‌ی بهتری از تکرار کردن گفته‌های دیگران دارد.

«چیزى که نمى‌فهمیدم این بود که مردم تفکر نمى‌کنن، تکرار مى‌کنن. تحلیل نمى‌کنن، نشخوار مى‌کنن. هضم نمى‌کنن، کپى مى‌کنن. اون وقت‌ها یه ذره مى‌فهمیدم که بر خلاف حرف بقیه، انتخاب بین امکانات در دسترس فرق داره با اینکه خودت براى خودت تفکر کنى. تنها راه درست فکر کردن براى خودت اینه که امکانات جدید خلق کنى، امکان‌هایى که وجود خارجى ندارن.»

شما می‌توانید برای خرید اینترنتی کتاب جزء از کل به فروشگاه اینترنتی کتابچی مراجعه نمایید.

منابع:

ویکیپدیا

زندگی‌نامه و معرفی کتاب‌های استیو تولتز

استیو تولتز و هر آنچه که باید در مورد زندگی و آثارشان بدانید

 

دسته بندی شده در: