رمان «جزء از کل» نوشتهی «استیو تولتز»، در ایران با ترجمهی «پیمان خاکسار» در اسفند ماه سال ۱۳۹۳ هجری شمسی منتشر شد. «جزء از کل» نخستین رمان استیو تولتز، نویسندهی استرالیایی است که نوشتنش پنج سال طول کشید و در سال ۲۰۰۸ میلادی برای اولین بار به چاپ رسید. بعد از انتشار، جزء از کل به سرعت، نامزد دریافت جایزهی بوکر شد. این کتاب در ۶۵۶ صفحه توسط نشر چشمه به چاپ رسیده و تاکنون ۴۱ نوبت تجدید چاپ شده است. از این نویسنده، کتاب پرفروش دیگری با عنوان «ریگ روان» نیز منتشر شده است.
«هیچی مثل سانسور، فروش کتاب رو بالا نمیبره!»
جملهی بالا بخشی از کتاب جزء از کل است و با توجه به اینکه مترجم، باید امانتدار کلمات باشد، متاسفانه در ترجمهی جزء از کل، انواع و اقسام سانسورها از قبیل حذف، تغییر، تحریف و وارونهنمایی وقایع دیده میشود؛ به صورتیکه در نهایت، عملا ۴۰ صفحه از کتاب سانسور شده است.
درواقع همانطور که در برخی کتابهای چاپ شده، مترجمان دیگری بابت وجود اندکی سانسور در ترجمه از خوانندگان خود عذرخواهی کرده و یا حداقل به آن اشاره کردهاند، اخلاق حرفهای ایجاب میکند که مترجم حاضر هم بابت سانسورهای اعمال شده در کتاب از مخاطب عذرخواهی کند یا لااقل مخاطب را در جریان این اتفاق قرار دهد.
برخی از نقدهای وارده به ترجمهی کتاب جز از کل
حذفیات و ایراداتی که در ادامه از کتاب جزء از کل خواهید خواند، توسط مترجمانی مانند احسان مصلحی، مهرداد رحیمی و افشین پرورش، بررسی و تحلیل شده است.
بند زیر را بخوانید:
دوید سمتم و بغلم کرد. بعد خودش عقب کشید و به چشمان هم نگاه کردیم. کل ماجرا باور نکردنی بود. بعد ناگهان پسم زد و جیغ کشید(داریم چه کار میکنیم!) و قبل از این که بتوانم جواب بدهم گریهکنان از اتاق دوید بیرون.
در این بند به گونهای که خواننده هرگز گمانش را نمیبرد حذف گستردهای صورت گرفته و مضمون بند کاملاً تغییر یافته است! به متن اصلی توجه کنید:
She ran over and hugged me. Then she pulled away and we looked into each other’s eyes and breathed into each other’s nostrils. Then she kissed me with her eyes closed— I know because mine were wide open. Then she opened her eyes too, so I shut mine quickly. The whole thing was unbelievable! My hands went for her breasts, something I’d wanted to do even before she had them. Her hands, meanwhile, went straight for my belt, and she fumbled to undo it. For a split second I thought she wanted to hit me with it. Then I got into the swing of things, and reached up her skirt and pulled off her underpants. We crashed on the bed like fallen soldiers. There we struggled together, laboring to rid ourselves of unwanted garments, until she suddenly pushed herself from me and screamed, “What are we doing!” Before I could answer, she ran out of the room crying
تغییرات داستان، گاهی اوقات یادآور تغییرات صورت گرفته در سریالهای پخش شده از تلویزیون، نظیر اوشین و فوتبالیستهاست مثلاً جاسپر شخصیت اصلی داستان که حاصل رابطهای نامشروع است وسط داستان، توسط خود مترجم تبدیل به یک حلالزاده میشود.
برای مثال در صفحهی ۲۲۴ کتاب، جاسپر از پدر خود میپرسد «ازدواج نکرده بودین؟» و جواب می گیرد «چرا. ازدواج کرده بودیم.» در حالی که در نسخه اصلی کتاب میخوانیم: “Oh God, no. I’ve never even gone near an altar” همانطور که میبینید، مارتین دین در جواب پسرش میگوید: نه هرگز من حتی نزدیک محراب کلیسا هم نشدهام!
جزء از کل
اشتباهات ترجمهی جزء از کل
حالا بیایید تا چند نمونه از اشتباهات ترجمهی جزء از کل را با هم بررسی کنیم؛ مواردی که میتوانند کمتر از مسائل بخش قبلی به صورت آگاهانه رخ داده باشند.
پدرم برای دادگاههای مختلفی عریضه نوشت و با خیلی از وکلا مشورت کرد. ولی بالاخره فهمید پسرش را پیچیده در نوار چسب سرخ از دست داده. صفحهی ۱۰۲
My father petitioned the courts and consulted numerous lawyers but soon realized he’d lost his son in a tangle of red tape
در این بخش از کتاب، تِری یکی از شخصیتهای داستان، روانهی تیمارستان شده و حالا پدر او برخلاف تمام تلاشهایی که میکند، موفق به آزادی او نمیشود: اینجا اصطلاح Red tape به قوانین دست و پاگیر اداری در یک نظام بوروکراتیک اشاره دارد. ترجمهی درست این اصطلاح کاغذبازی است و نه نوار چسب سرخ!!! البته بین اصطلاح بوروکراسی و Red tape فرق زیادی است، اما در فارسی برای هر دوی اینها از واژه کاغذبازی استفاده میشود. پس در واقع اینجا تِری قربانی کاغذبازی میشود نه نوار چسب سرخ آن هم با حالت پیچیده!!!
با سر شیرجه رفتم در استخر افسردگی. صفحهی ۱۲۳
plunged into a deep depression
Plunge into نیز یکی از همان Phrasal Verb هایی است که در چند جای کتاب به اشتباه، شیرجه رفتن ترجمه شده است. معنی این اصطلاح، تجربهی ناگهانی حالتی روانی همچون افسردگی و… است و نه شیرجه رفتن.
اما لازم به ذکر است که علاوه بر ۴۰ صفحه سانسور یادشده در بخشهای قبلی، مترجم برخی جملات و اصطلاحات را هم در سراسر کتاب حذف کرده است! برای مثال در صفحهی ۲۱۸ کتاب، آنجا که مارتین، خاکستر برادرش را در چالهی آب می ریزد، با خودش میگوید سوالی که هیچکس از من در مورد تری نپرسید این بود که او به عنوان یک چاله، چهطور موجودی بود و جواب میدهد:
The answer: still, copper-brown, and surprisingly unreflective
پاسخ: «ساکن، به رنگ قهوهای تیره و به طرز شگفتآوری کدر.» که این بخش در ترجمهی خاکسار حذف شده است.
بالاخره فهمیدم چرا غرور جزء گناهان کبیره است. نیروی نفرت انگیز زهرخندش مرا به این فکر فرو برد که چرا گناهان کبیره فقط هفت تا هستند؟ صفحهی ۳۳۴
I finally understood why pride is one of the seven deadly sins, and such was the repellent force of his grin, I wondered why it shouldn’t be all seven
جملهی انگلیسی به طرزی بسیار ساده و واضح میگوید: «در عجب بودم از این که چرا همهی هفت گناه کبیره در غرور خلاصه نمیشود. اما مترجم در ترجمهی یک جملهی ساده اشتباه کرده و نوشته چرا گناهان کبیره فقط هفت تا هستند!
پشت سالن ورزش، سرم را میان دستانم گرفته بودم و نشسته بودم که بچه بینقص مدرسه، یکجور هیتلر جوان و مهربان… صفحهی ۳۸۲
I was sitting behind the gym with my head in my hands when a school prefect, a sort of benign Hitler youth
Hitler youth در اینجا معنی هیتلر جوان نمیدهد. جسپر میگوید آنقدر بیعیب و نقص بودم که شبیه یکی از جوانان هیتلری شده بودم. Hitler youth نام سازمانی بود که جوانان و نوجوانان رایش عضو آن بودند و اعضایش به گونهای انتخاب میشدند که خصوصیات فیزیکیشان اعم از رنگ مو، چشم، پوست و غیره، جلوهگر نژاد برتر باشد. مترجم متوجه پیشینهی تاریخی این اصطلاح نشده است. درواقع با توجه به تمام این نکات، به نظر میرسد که کتاب حاضر، خیلی سریع و بدون ویرایش چاپ شده تا فقط به فروش برسد و ناشر و مترجم، انگیزهی چندانی برای بهبود کیفیت نهایی کار نداشتهاند.
پاسخ پیمان خاکسار به نقدهای وارده
در همین رابطه، پیمان خاکسار یادداشتی را با عنوان «در ایران نقد ترجمه برابر بوده با مچگیری!» منتشر کرده است که در ادامه بخشهایی از آن را مطالعه میکنید:
کتاب تازهچاپی روی میزم هست که از هر ده جمله، شش جملهاش غلط است. صحیح است نادیده گرفتن آن و پیراهن عثمان کردن red tape در جزء از کل؟ باید خدمتتان عرض کنم که اگر هر کدام از ترجمههای پیش از اینترنت را بررسی کنیم بی شمار ایراد پیدا خواهید کرد. ما دیکشنری اسلنگ درست و درمانی به فارسی نداریم. نمیتوانیم هم داشته باشیم. انگلیسی در انگلستان، آمریکا، استرالیا، ایرلند و… تکلم میشود که هر کدام، اسلنگ خودشان را دارند و خیلیاوقات از حرفهای هم سر در نمیآورند.
میتوانید به دو کتاب «از پست و بلند» ترجمهی کریم امامی و «نظری به ترجمه» از صالح حسینی رجوع کنید که در هر دو کتاب، پنبهی مترجمان صاحبنامی مثل مرحوم مهدی سحابی، نجف دریابندری و… را با همین روش مچگیری زدهاند. حالا بگذریم از اینکه منتقدی فقط در ده صفحهی ابتدایی «لرد جیم کنراد» دهها ایراد از صالح حسینی گرفت. اگر این شیوه، جوابگو بود تا حالا اوضاع ترجمه اصلاح شده بود…
ترجمهی بیایراد وجود ندارد
خاکسار در بخش دیگری از صحبتهایش میگوید:
دست روی هر ترجمهای بگذارید، اشکال پیدا میکنید. ترجمهی کماشکال یک چیزی مثل بنگاه فرانکلینِ سابق میخواهد که متاسفانه نداریم. واقعا نمیتوانم تصور کنم مترجمان نسلهای قبل چه عذابی برای برگردان هر جمله متحمل شدهاند. فکر میکنید اگر دست روی دُن کیشوت با ترجمهی مرحوم قاضی، هاکلبری فین با ترجمهی نجف دریابندری، خانوادهی تیبو با ترجمهی ابوالحسن نجفی بگذارید ایراد پیدا نمیشود؟ چند یا چندین ایراد دلیل بر تخطئه و ترور شخصیت مترجم است؟!
اگر قرار بود تواناییهای دریابندری را با ایراداتی که مسعود طوفان از ترجمهی گور به گور گرفت بسنجیم، آیا امروز نجف دریابندری داشتیم؟ اهمیت این بزرگان در گشودن باب ادبیات جهان به جامعهی بسته و سنتی ایران است. کسان زیادی، ایرادات بیشماری از ترجمهی در جست وجوی زمان از دست رفته گرفتهاند. ولی یک سوال؛ امروز خوشحال نیستیم از داشتن جست وجو؟ چندین ایراد در درک جملات کل اثر را نابود کرده؟ از خواندنش لذت نبرده و نمیبریم؟
یک مثال دیگر: جزء از کل به آلمانی ترجمه شده است. اولا که اسم کتاب، شده «پدرکشی و ماجراهای دیگر» (تا جایی که یادم است) مترجم به قدری در کتاب دست برده که باور کردنی نیست. جملههایی را که نفهمیده، تفسیر خودش را گذاشته. جملهبندیها را عوض کرده و دهها کار دیگر…
میزان وفاداری در ترجمهی در هر کشور متفاوت است
خاکسار در انتها راجع به موضوع وفاداری نسبت به متن اصلی در گونهی ترجمه میگوید:
ویراستارهای امریکایی به راحتی متنهای طولانی را بنا به صلاحدید خودشان کوتاه میکنند [تا] مبادا حوصلهی خوانندگان سر برود. با بیشتر آثار، مانند متون مقدس برخورد نمیکنند. من با کارشان موافقم ولی خودم این کار را نمیکنم. جزء از کل، سخت مجوز گرفت. وارد جزئیات نمیشوم ولی میزان حذفیات با رقم ادعایی، فاصلهی بسیار بسیار زیادی دارد. اگر جایی هم جملهای حذف شده سعی کردهام، خواننده جای خالیاش را حس نکند.
چیزی که در این مناقشه خیلی آزارم داد، این همه تاکید روی پول بود. ناشر و مترجم عجله کردهاند تا اثر استیو تولتز را زودتر چاپ کنند تا به پول برسند. استیو تولتز؟ پول؟ مگر کسی استیو تولتز را میشناخت؟ اتفاق جالب دیگر، ذوق کردن دو قشر بود: ناشرانی که با وجود اطلاع از همکاری همیشگیام با نشر چشمه از من کار خواسته بودند و [من] نداده بودم و مترجمانی که اسم و رسمی ندارند و بیست و چهار ساعته در فیسبوک، مشغول کامنتگذاری هستند!
[البته] اشتباهاتم را پذیرا هستم و در چاپهای بعدی اصلاحشان میکنم. انگیزه و تلاش این دو نفر هم در مطابقت دادن هزار صفحهی کتاب با متن اصلی و یافتن این سی چهل اشکال هم رشک برانگیز است. امیدوارم در کارشان موفق باشند و مترجمان خوبی شوند…
منابع:
آیا ترجمه جدید تری از این کتاب موجود هست؟
یا از همین مترجم در چاپهای جدید اصلاح شد؟
مطلب مفید بود. سپاسگزارم.
ترجمه آقای جمنی و نشر آوای مکتوب
ترجمه خانم قلیپور و نشر آتیسا
گویا چند انتشارات دیگر هم ترجمههای دیگری را یا در درست انتشار دارند یا منتشر کردهاند ولی ما پیدا نکردیم.
تا جایی که اطلاع داریم ترجمه کنونی در چاپهای جدید تغییر جدیای نکرده.
من کتاب آیین دوست یابی از دیل کارنگی انتشارات آتیسان رو تهیه کردم! متاسفانه متوجه شدم بطرز افتضاحی تحریف و سانسور شده حتی یه قسمت از کتاب نویسنده دربارهی سگ خودش داستانی میگفت ولی کتاب سگ رو سانسور کرده بود و اسم گربه رو بجاش نوشته بود! این یکی از تحریف های عجیب و کانلا غیر ضروری بود بماند که بعضی فسمت ها کلا حذف شده! من واقعا دلیل این تحریفها رو نمیفهمم! من اگر جای خانوادهی آقای کارنگی بودم از این مترجم و انتشارات شکایت میکردم!
در گوگل اسم مترجم رو که محمد محمدی بود رو سرچ کردم فکر کنم روحانی هستن و دلیل اینهنه تحریف و سانسور هم احتمالا همینه!
ممکن بفرمایید ترجمه چه کسی برای این کتاب بهتر است؟
ما هنوز نقد و بررسی ترجمههای دیگر را مطالعه و جمع آوری نکردهایم و به همین دلیل نمیتوانیم نظری بدهیم. به زودی مطلبی در مورد مقایسه ترجمهها منتشر خواهیم کرد.
شما می توانید پیشنهاد بدهید که کتاب را با ترجمه چه کسی تهیه کنیم
وضعیت ترجمه در ایران خوب نیست.با یک لیسانس زبان گرفتن از دانشگاه آزاد تورغوزآباد نمی توان مترجم خوبی شد.
من گیج شدم نمیدونم این کتابو با کدوم ترجمه تهیه کنم
ترجمه پیمان بهترین ترجمه است ، چاپ چهل و چهارم خیلی از این چیز ها اصلاح شده نکته اساسی اینکه وقتی دست سانسورچی وجود داره شما باید اکتفا کنی به اینکه چقدر از اصل دور شدی ، نه اینکه red tabe بوروکراسیه یا نوار قرمز هیچ مترجمی تمام اصطلاحات انگلیسی رو بلد نیست یعنی نمیشه گنجاند اون هم تو وضعیتی که دیگه کتابخوندن و خریدن شده طرفدار نداره ، ترجمه های محمد قاضی ، بهمن فرزانه ، نجف دریابندری ، و و و همگی خیلی تغییر داشتند تو ترجمه هاشون تجربه شون زیاد بود سانسور نبود کتابخون هم بود اما الان خاکسار نیمه راه حرفه ای ، ترجمه کم ، کتابخوان کم سانسورچی تا دلت بخواد ، اینجوری دیگه نمیشه عیوب رو پیدا کرد و ادامه داد ، ممنون از نقد تون بابت ترجمه ???
من از خواندن کتاب جزء از کل با ترجمه اقای خاکسار واقعا لذت بردم.
مطالتون عالی بود
سلام.من ودوستم با دوترجمه همزمان شروع کردیم به خوندن.ترجمه پیمان خاکسارچاپ شصت وسوم وترجمه زهرا یعقوبیان.به نظرمن پیمان خاکسار هیچ اصلاحی تا چاپ ۶۳انجام نداده وکتاب کاملا سانسورشده است با ترجمه ضعیف که سعی نکردند درچاپ های بعد اصلاحی انجام بدند به نظرم به دلیل فروش بالا واینکه همه فکر می کنند ترجمه آقای خاکسار بهترین ترجمه است دلیل این بی انگیزه بودن برای اصلاح هست.ولی ترجمه زهرا یعقوبیان با این که فکرش رو هم نمی کردیم ترجمه خیلی قوی تری هست وسانسور درحدناچیزی دراین کتاب لحاظ شده که جای تشکر داره.وحرف آخرم اینه که فروش بالای یک ترجمه ازکتاب دلیل برعالی بودن نیست.کاش مرجعی وجودداشت که قبل ازاینکه بخواهیم خریدکتاب رو انجام بدیم ما رو مطلع کنه.من وظیفه خودم دونستم که اینجا اعلام کنم تا بقیه هم مثل من بابت خریدیه کتاب بسیار سانسورشده وضعیف ضررنکنند.
چطور همچین نظری دادید !!!!! من ترجمه زهرا یعقوبیان دارم تمامش تحریف و سانسور و ترجمه ناصحیح هست با نسخه صوتی بدون سانسور و متن انگلیسی تطبیق دادم ..
دقیقا
ترجمه ی زهرا خانم کاملا اسلامیزه شده و گنگه، من بار اول با ترجمه ی ایشون خوندم و نصفه کاره رها کردم، ولی ترجمه ی خاکسار فوق العاده ست
ممنون از گوش کردن به نسخه صوتی بدون سانسور.
جز از کل بدون سانسور
کافکا در ساحل بدون سانسور
هرچه باداباد بدون سانسور
منمترجمه زهرا یعقوبیانو دارم میخونم.تا حالا ۳۵۰ صفحه خوندم.اره سانسورش واقن کمه ولی جملات خیلی مبهمن .اصلن روان نیست.حالا نمیدونم این حس منه یا واقعن اینجوریه.
سلام کسی این کتابو باترجمه زهره قلی پور خونده؟؟
من خوندم..راضی بودم
ترجمه زهرا یعقوبی خیلی خوب بود. من هیچ ایرادی درش ندیدم. خیلی درست و روان هست
ترجمه پیمان خاکسار چاپ ۷۲ کتاب هیچکدام از مسائلی که گفته شده به عنوان ایراد رو نداره و کاملا گیراست من که لذت بردم
توی کست باکس و تلگرام کتاب صوتی کاملش وجود داره
با ترجمه آقای بابک عطار