«سلام بر ابراهیم» نام کتابی است که زندگینامهی شهید ابراهیم هادی را در دو جلد روایت میکند. این کتاب شامل بخشهای بسیاری است که هرکدام بهطور متوسط در ۳ صفحه، از ابتدا ویژگیهای جزئی شخصی و زندگی اجتماعی شهید هادی را همراه با تصویری از او به تصویر میکشد. گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی نام موسسهای است که گردآوری خاطرات و انجام مصاحبهها با دوستان و خانوادهی این شهید مفقودالاثر را به عهده داشته و برای چاپ و پخش این اثر انتشارات مخصوص به خود را هم دارد؛ بهطوری که جلد اول آن از سال ۱۳۸۹ تابهحال ۱۴۶ بار تجدید چاپ شده و مجموعاً بیش از یک میلیون و ۲۰۰ هزار نسخه از آن به بازار عرضه شدهاست. این کتاب از نزدیک زندگی و شخصیت حقیقی ابراهیم هادی را بررسی میکند و جمعاً بیش از ۶۰ مصاحبه و خاطره را گردآوری کردهاست.
تولد، خانواده، کودکی
ابراهیم هادی در اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در حوالی میدان خراسان تهران چشم به جهان گشود. او چهارمین فرزند خانواده بود و پس از مرگ ناگهانی پدر، که علاقهی دوسویهی شدیدی بین آنها برقرار بود، بهناچار بار سنگین مخارج خانواده بهگردن او افتاد. دبستان طالقانی محل تحصیل اولیهی ابراهیم بود و پس از انتقال به مدرسهی ابوریحان و کریمخان زند در دورهی دبیرستان، کمکم جایگاه معنوی پدر نیز، خلأیی بود که باید توسط او پر میشد. او در سال ۱۳۵۵ پس از گرفتن دیپلم به محافل مذهبی مانند مسجد وارد شد و در کنار نشستن در پای درس بزرگانی مثل علامه جعفری، به مطالعهی جانبی و غیردرسی نیز میپرداخت. در این دوره بود که کار در بازار تهران را در پیش گرفت و در اوقات آزاد به ورزشهای باستانی و میدانی میپرداخت. بخش مهمی از سرچشمههای اخلاق و مرام سنتی ابراهیم که بعدها در محله و جبهههای جنگ زبانزد خاص و عام شدهبود، علاوهبر تربیت خانوادگی به حضور در همین محافل برمیگردد. زندگی اجتماعی ابراهیم هادی در همین دورهها به فعالیتهای جمعی گسترش پیدا کرد و مسائلی از قبیل اعتقاد به روزی حلال و رعایت حقوق مردم در وجود او استحکام گرفت. تمام خاطراتی که از منش و رفتارهای ابراهیم هادی در این کتاب ذکر میشود، به قبل از ۲۵ سالگی برمیگردد؛ یعنی ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۶۱ که در بخش مقدماتی عملیات والفجر در فکه به شهادت رسید و بقایای پیکرش هرگز یافت نشد. اما در میان تمام بخشهایی که به زندگینامهی ابراهیم هادی -علیالخصوص قبل از ورود به جبهههای جنگ- جهت میدهد، نکتهی مهمی وجود دارد که مخاطب را برای خواندن کتاب و آشنایی هرچهبیشتر با شخصیت این انسان پاک، ترغیب میکند: تمام کسانی که خاطرات او را بازگو میکنند، توانستهاند شخصیت او را نه بهشکل یک فرشتهی بیگناه، بلکه بهصورت یک انسان عادی جلوه دهند. مردی که در اوج جوانی با تمام مشکلات و دغدغههای رایج در اجتماع، تنها تصمیم میگیرد که راهش را درست انتخاب کند؛ و در این راه پایبندی به اسلام حقیقی و سنجه قرار دادن انسانیت، برای راه نجاتی از پلیدیهای دنیا مهیا میکند. شاید تقدیر امثال او در این بوده که در اوج افتخار از میدان خداحافظی کنند، بهجای اینکه سالها زندگی را ادامه دهند تا اینکه بالاخره به راه دیگری کشانده شوند.
انسانِ اسلامِ انسانی
افکار باز و عقاید روشنفکرانهی شهید ابراهیم هادی، درس دیگری است که باید از این کتاب بگیریم. در بخشی از کتاب میخوانیم که ابراهیم در برخورد با مسائل جنسی دچار چالش میشود و ارادهی او بههمراه کمکهای افرادی مانند خودش، باعث میشود به عقیدهاش پایبند بماند. ابراهیم پس از انقلاب به نیروهای کمکرسانی مردمی پیوست و سال بعد برای اعزام به جنگ با نیروهای عراق داوطلب شد. از وقایعی که در جبهه در برخورد او با دوست و دشمن پیش آمده، در این کتاب بهوفور ذکر شدهاست. یک نمونه اینکه با نیروهای خودی برخورد جدی و شدیدی میکند، آنهم به این دلیل که با اسیر عراقی بدرفتاری کردهبودند. روایتگران داستانها، هرچند کوتاه، توانستهاند مضمون اصلی و درونمایهی وقایع را بهطور خلاصه در چند صفحه بگنجانند و ترتیببندی خوبی که برای چینش ماجراها انجام شده، خط زمانی را بهدرستی حفظ کردهاست. و همانطور که اشاره شد، فصل مشترک تمام این خاطرات، ارادهی محکم شهید هادی در برابر لغزشهای ریز و درشتی است که هرروز و شب ما را پر کردهاست.
رفاقت با شهادت
ابراهیم هادی در تمام مراحل زندگی سعی میکرد رفتارش را با اخلاص نسبت به عقایدش متناسب کند. او در دورهی فعالیت در ورزش کستی، توانست به سطح حرفهای راه پیدا کند و از طرفی وقتی وارد جنگ شد، با تمام قوا کار میکرد؛ گواه این مدعا هم اینکه او بههمراه عدهای از همرزمها و فرماندهان، در جبههی گیلانغرب گروه چریکی شهید اندرزگو را بنیان گذاشت. قبل از جنگ او در سازمان تربیت بدنی و سپس در آموزش و پرورش مشغول به کار بود و در این نقطه، توانست آموزههای اخلاقی و انسانی را که از کلاس درس آیتالله جعفری گرفته بود، در ذهن نسلهای جوانتر اشاعه دهد. باوجود اینکه پیکر او به مفقودهای همیشگیِ جنگ پیوست، در قطعهی ۲۶ گلزار شهدای بهشتزهرا برای این شهید بزرگ، سنگ مزاری بهعنوان یادگار نهاده شدهاست.
نمونهای از داستانهای ابراهیم هادی
زمانی که جلوی چشم خود او موتور یکی از اقوامش را دزدیدند و با دنبال کردن دزد، دست او زخمی شد، ابراهیم بهجای ضعیفکشی او را به بیمارستان برد، دستش را پانسمان کرد، و بعد از اینکه فهمید این شخص از شدت فقر دست به دزدی زده، به جای شکایت و قضاوت کردن، با همکاری بچههای محل برای او کار پیدا کرد!
عکسهای یادگاری
در بخش انتهایی کتاب عکسهایی یادگاری از شهید ابراهیم هادی بههمراه افراد مختلفی، در موقعیتهای مکانی و زمانی متفاوت به ثبت رسیدهاست. این مکانها از گود زورخانه تا مسجد و حرم و جبهه را شامل میشود؛ اما نقطهی مشترک تمام آنها لبخندی است که هرگز از لبان شهید ابراهیم هادی پاک نمیشود.