انسان خردمند، کتابی است که در سال ۲۰۱۱ توسط یووال نوح هراری و به زبان عبری نوشته شد. سپس به زبان انگلیسی ترجمه شد و بعد از آن هم، به سایر زبانهای زنده در دنیا برگردان شد. شاید تعجب کنید که یک کتاب معمولی با درونمایهی شعارگونه و خردمندانه چرا باید تا این اندازه پرفروش شود. ما به شما میگوییم که در این کتاب، الزاما راجع به روشهای نوین برای تبدیل شدن به انسانی خردمند توضیح داده نمیشود. بلکه راجع به سیر تکامل بشر صحبت میکند. این سیر تکامل از ابتدای تاریخ بشر تا کنون بررسی میشود و انواع انقلابها (انقلاب شناختی، کشاورزی، علمی، صنعتی و… ) مطرح میشوند. جالب اینجا است که نویسنده درکنار تمام این بررسیهای تاریخی، پیام بزرگی را برای مخاطب به ارمغان میآورد. پیامی که حتی با خواندن برخی از جملات آن، پی خواهید برد. با ما همراه باشید تا در ادامه، جملاتی از این کتاب جذاب را بخوانید و از آن لذت ببرید. درضمن میتوانید «خلاصهی کتاب انسان خردمند» را در این مطلب مطالعه نمایید.
انسان خردمند
- انسان در آن زمان موجود خارقالعادهای نبود. هیچکس هم حتی ذرهای فکرش را نمیکرد که اخلافش در آینده کرهی ماه را فتح کنند، اتم را بشکافند، رمز ژنتیکی را بگشایند و کتاب تاریخ را بنویسند. مهمترین چیزی که لازم است دربارهی انسان اولیه بدانیم این است که او موجود ناچیزی بود که تاثیرش بر محیط بیش از گوریلها و کرمهای شبتاب یا عروسهای دریایی نبود.
- اگر میشد با هنرمندان غار اشتادل روبهرو شویم، میتوانستیم زبانشان را یاد بگیریم. میتوانستیم هرچه را میدانیم به آنها بگوییم -از ماجراهای «آلیس در سرزمین عجایب» گرفته تا تناقضهای فیزیک کوانتوم- و آنها هم میتوانستند به ما نشان دهند که دنیا را چطور میبینند.
- درست مثل سیاستمداران ما که در کارزارهای انتخاباتی در میان مردم ظاهر میشوند و دستی تکان میدهند و بچههای کوچک را میبوسند، شامپانزههایی هم که سودای رهبری گروه را دارند وقت زیادی را به در آغوش کشیدن کوچکترها و دستی بر شانهی آنها زدن و بوسیدنشان اختصاص میدهند!
- ما معمولا خیلی متوجه نمیشویم که چقدر وسایل و چیزهایمان زیادند، مگر وقتی که بخواهیم به خانهی جدیدی نقل مکان کنیم.
- برخی شواهد نشان میدهد که مغز انسان خردمند معمولی از عصر خوراکجویی به بعد، بهواقع کوچکتر شده است.
- تغذیهی سالم و متنوع، ساعات کاری نسبتا کم در هفته، و نادر بودن بیماریهای عفونی واگیردار باعث شده است بسیاری از متخصصان جوامع خوراکجوی پیشا کشاورزی را اولین جوامع مرفه بنامند.
- قبل از انقلاب شناختی، تمام گونههای انسانی فقط در خشکیهای آفریقایی-آسیایی زندگی میکردند. راست است، آنها با شنا یا با استفاده از کلکهای ابداعیشان توانسته بودند مسافتهای کوتاهی را طی کنند و در چند جزیره ساکن شوند.
- درست است، باستانشناسان هنوز نتوانستهاند به قایقها یا پاروها یا دهکدههای ماهیگیری ۴۵ هزار سال پیش دست یابند.
- سفر اولین انسانها به استرالیا یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ است، حداقل به همان اهمیت سفر کریستف کلمب به آمریکا یا سفر آپولو به ماه. این اولین باری بود که انسانی توانسته بود اکوسیستم آفریقا-آسیا را ترک کند؛ یعنی در حقیقت اولین باری بود که یک پستاندار بزرگ خاکزی توانست خود را از آفریقا-آسیا به استرالیا برساند.
- شواهد مفصل است، اما تصورش مشکل است که انسان خردمند، کاملا تصادفی، درست در زمانی پا به خاک استرالیا گذاشت که تمام این حیوانات داشتند از سوز سرما نابود میشدند.
- اسکان در آمریکا با خونریزی همراه بود و ردی طولانی از قربانیان برجا گذاشت. تنوع حیوانات در آمریکای ۱۴۰۰۰ سال قبل بسیار بیشتر از امروز بود.
- اگر تمام انقراضهای بزرگ در استرالیا و آمریکا را با هم ترکیب کنیم و انقراضهای دیگر در ابعاد کوچکتر را که با پراکنده شدن انسان خردمند در پهنهی آفریقا-آسیا صورت گرفت و انقراضهایی را که به دنبال استقرار خوراکجویان اولیه در جزایر دوردستی مثل کوبا روی داد بر اینها بیفزاییم، به این نتیجهی محتوم میرسیم که اولین موج مهاجرت انسان خردمند یکی از بزرگترین و سریعترین فاجعههای زیست بومی در قلمرو حیوانات بود.
- چرا انقلابهای کشاورزی در خاورمیانه و چین و آمریکای مرکزی صورت گرفت نه در استرالیا یا آلاسکا یا آفریقای جنوبی؟ دلیلش ساده است: بیشتر گونههای گیاهی و حیوانی را نمیتوان اهلی کرد.
- اما این داستان خیالبافی است. مدرکی مبنی بر این که انسانها به مرور زمان باهوشتر شدند در دست نیست.
- کشاورز معمولی سختتر از خوراکجوی معمولی کار میکرد و در عوض غذای بدتری هم به دست میآورد. انقلاب کشاورزی بزرترین فریب تاریخ بود.
- در حقیقت همین گیاهان بودند که انسان خردمند را اهلی کردند نه بالعکس.
- چگونه گندم انسان خردمند را قانع به عوض کردن یک زندگی نسبتا خوب با یک زندگی بدتر کرد؟ و در ازایش چه چیزی به انسان داد؟ غذای بهتری که نداد.
- انقلاب کشاورزی اهمیت آینده را به مراتب از آنچه بود بیشتر کرد. کشاورزان همواره میبایست به فکر آینده باشند و در خدمت به آن بهسر برند.
- منابع غذایی یوگسلاوی در سال ۱۹۹۱ بیش از حد نیاز برای سیر کردن شکم شهروندانش بود، اما با این حال تجزیه شد و به حمام خونی وحشتناک در غلتید.
- معلوم شد اساطیر نیرومندتر از آناند که کسی بتواند تصور کند. هنگامی که انقلاب کشاورزی فرصت ایجاد شهرهای پرجمعیت و امپراتوریهای قدرتمند را فراهم آورد، مردم داستانهایی در مورد خدایان بزرگ، سرزمینهای مادری و شرکتهای سهامی بافتند.
- در همان حال که تکامل بشر با سرعتی لاکپشتی جریان داشت، تخیل انسان در کار خلق شبکههای حیرتانگیزی از همکاران جمعی بود که تا پیش از آن نظیر نداشت.
- برای ما آسان است که بپذیریم تقسیم مردم به «مافوق» و «عامی» ساخته و پرداختهی خیال است. اما ایدهی برابری همهی انسانها هم افسانه است. از چه لحاظ همهی انسانها با هم برابرند؟ آیا واقعیتی عینی، بیرون از تخیل انسانی وجود دارد که در آن همهی ما واقعا باهم برابر باشیم؟
- بر اساس علم زیستشناسی، انسانها «آفریده» نشدند. آنها تکامل یافتهاند. و قطعا به این منظور تکامل نیافتند که «یکسان» باشند.
- چهطور انسانها را وامیدارید به نظمهایی خیالی مثل مسیحیت یا دموکراسی یا سرمایهداری اعتقاد پیدا کنند؟ اولا هرگز اعتراف نمیکنید که این نظمی خیالی است. همواره تاکید میکنید میکنید که نظم حافظ اجتماع واقعیتی عینی و آفریدهی خدایان بزرگ یا قوانین طبیعت است. همچنین، مردم را عمیقا آموزش میدهید.
- اکثر مردم نمیخواهند بپذیرند که نظم حاکم بر زندگیشان خیالی است، اما در حقیقت هر کسی در یک نظم خیالی از قبل موجود متولد میشود و خواسته هایش از زمان تولد بر اساس اسطورههای حاکم شکل میگیرد.
- دوستان اغلب بهم اندرز میدهند: «از دلت پیروی کن!» اما دل آدمی جاسوس خائنی است که معمولا دستورالعملهایش را از اسطورههای جاری حاکم دریافت میکند.
- حتی آنچه را مردم شخصیترین امیال خود میپندارند، معمولا نظم خیالی تعیین میکند.
- راهی برای خلاصی از نظم خیالی وجود ندارد. وقتی دیوارهای زندانمان را فرو میریزیم و به سمت آزادی میدویم، در حقیقت داریم روانهی محوطهی وسیعتر زندانی بزرگتر میشویم.
- بینالنهرینیها سرانجام شروع کردند به نوشتن چیزهایی غیر از اطلاعات خستهکنندهی ریاضی.
- فرادستان از امتیازات و قدرت بهرهمند میشدند. در حالی که فرودستان از تبعیض و سرکوب رنج میبردند. مافوقها از تمام مواهب زندگی بهرهمند میشدند، به عوام تهماندهها میرسید، و سهم بردگان هم خشونتی بود که در پاسخ اعتراضاتشان بر آنها اعمال میشد.
- حمورابی میگفت بردگی مقرر شدهی خدایان است. به گمان ارسطو، بردگان «سرشت بردگی» دارند.
- اکثر مردم ادعا میکنند که سلسله مراتب اجتماعیشان طبیعی و عادلانه است، اما در دیگر جوامع مبتنی بر معیارهای دروغین و مضحک است.
- هیچچیز به اندازهی روابط جنسی و ازدواج میان مرد سیاهپوست و زن سفید پوست برای اهالی جنوب آمریکا (و بسیاری از شهروندان شمال آمریکا) نفرت انگیز نبود.
- تجاوز به زنی که متعلق به مردی نبود اصلا جرم به حساب نمیآمد، درست همانطور که پیدا کردن یک سکه در خیابانی شلوغ دزدی به حساب نمیآمد. و اگر مردی به زن خود تجاوز میکرد، مجرم شمرده نمیشد.
- تجاوز جنسی در بسیاری از نظامهای حقوقی نقض مالکیت قلمداد میشد. به بیان دیگر قربانی زنی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته بلکه مردی بود که مالک او تلقی میشد.
- چه چیز خیلی خوبی در مرد بودن هست؟
- معمولا زنان در مقابل گرسنگی و بیماری و خستگی مقاومتر از مردان هستند. همچنین زنانی هستند که سریعتر از بسیاری از مردان میدوند و وزنههای سنگینتری بلند میکنند. اگر تقسیم قدرت سیاسی با نیروی جسمانی رابطهی مستقیم میداشت، زنان قدرت سیاسی بیشتری میداشتند.